مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

آخرین وداع با پدر

پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۲۶ ب.ظ


 آئین وداع با شهید ذوالفقارنسب: آخرین دیدار پسر با پیکر بی‌جان پدر

@PASINEJAHROM 

مادر شهید مدافع حرم مجتبی یداللهی

پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۱۵ ب.ظ

 


بچه‌ام فدای اهل بیت(ع) و رهبر

فدای رهبری امام خامنه ای وامام خمینی ره

پسرم راه اینان را رفت

این فقط از تقدیر خداوند است که شهادت و تولدش هم زمان شده است .

کانال شهید سجاد  عفتی

خاطره ای از شهید محسن قیطاسلو

پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۱۰ ب.ظ

دوره ی پنجم عمیات ویژه بود ، همین پارسال تابستون که بچه ها با محسن شوخی می کردند ،

 خیلی شبیه شهدا شدی ، 

اونم در پاسخ مدام می گفت: شما دعا کنید من شهید بشم ، شهادت لیاقت میخواد . 

(به نقل از یکی از همرزمان)

کانال ارتش ایرانی

 telegram.me/joinchat/BkOEozvqqug0lcBIcvDVgg

به مناسبت روز پدر

پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۰۸ ب.ظ

ازفرط خستگی رو زمین خوابش برد

پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۵۹ ب.ظ



اون اوایل کار خیلی سخت بود،نبودن امکانات،حجم سنگین کار وکمبود نیروی کادری و کامل نبودن ارگانها و همه اینها دست به دست هم داده بودند که چندتا کار مختلف بیافته گردن یک سازمان،در واقع هرسازمانی کار چندتا سازمان رو انجام میداد و رضا هم تمام تلاشش رو میکرد تا به بهترین نحو خدمت کنه.

رضا علاوه بر معاونت ابوحامد مسئول نیروی انسانی هم بود ودرکنارش امور ایثارگران روهم به عهده داشت و به حفاظت هم کمک میکرد و زمان عملیات همه کار میکرد،از رسوندن آذوغه ومهمات به بچه ها تا سرکشی به خطوط و حتی شرکت در عملیات.

اون موقع تازه هجوم 5000 نفری دشمن در غوطه شرقی رو دفع کرده بودیم و شروع کرده بودیم به باز پس گیری مناطق از دست رفته تا اینکه رسیدیم به منطقه قیسا و رضا هم مثل همیشه تمام تلاشش رو میکرد که بچه ها کمبودی رو احساس نکنن و عملیات رو به خوبی پشت سر بذاریم.

یادمه اون روزا رضا هیچ موقع زودتر از 12 شب نمیخوابید و بعضی وقتا ساعت یک و دو شب می اومد و وقتی ازش میپرسیدم شام خوردی یانه !میگفت که نخورده و تا میرفتم براش چایی بیارم و شام براش حاضر کنم میدیدم از فرط خستگی رو زمین خوابش برده و بیدارش میکردم و میرفت سرجاش میخوابید.

رضا همیشه موقع استراحت بیسیم شو کنار خودش میذاشت تا از اوضاع بچه ها باخبر باشه.

یکی از همین شبا رضا از پشت بیسیم متوجه سرصدای بچه هایی که تو منطقه قیسا (خاکریز نعل اسبی)بودن میشه 

وسریع خودشو میرسونه به منطقه.

اون شب دشمن حمله خمپاره ای شدیدی کرده بود که شهید و مجروح داده بودیم. رضا سریع شهدا ومجروحین و انتقال داده بود به بیمارستان و برگشته بود به منطقه تا بچه ها رو سر و سامون بده و تا صبح اونجا می مونه.

وقتی اوضاع کمی آروم تر شده بود برگشت عقب برای استراحت و ازفرط خستگی بازم مثل همیشه روی زمین خوابش برده بود.


کانال رسمی رسانه فاطمیون

https://telegram.me/joinchat/A7DZlzw1ii8KPMCADVIq6w

گریه شهید در هیئت

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۴۷ ق.ظ

خاطره عکس شهید حجت اصغری شریبانی 

تو فکه راوی از رشادتهای شهدا و مظلومیتش می گفت و مداح میخوند همه گریه میکردند ولی دیدیم حجت افتاده روی خاک و داره زار میزنه . همونجا بچه ها از ش عکس انداختند.

شهیدی که در روز تاسوعای حسینی۹۴ در اثر اصابت موشک از بالا، سر و دوستانش را تقدیم به عقیله بنی هاشم کرد.

چه زیبا اقتدا کردی به ابوالفضل عباس که در تاسوعادو دستانت را...

 بانک اطلاعات شهدای مدافع حرم

@Shohadaye_Modafe_Haram 

وداع و تشییع شهید تقی سالخور ده

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۳۸ ق.ظ

شهید جاوید حیدری(فاطمیون)

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۳۷ ب.ظ

شهید جاوید حیدری معروف به جاوید از نیروهای دلاور فاطمیون بود که جزو نیروهای  شناسایی لشکر در عملیات لاذقیه و ارتفاع سلدرین به شهادت رسید...شهید جاوید ابتدا زخمی شد...در بیمارستان که بستری بود ابوحامد به دکتر میگفت اگر لازم است از اعضای  بدن من بردارید و برای جاوید بگذارید...

ولی زنده نگهش دار که دکتر در آخر گفت کاری از دست ما ساخته نیست و جاوید به شهادت رسید ابوحامد هم پیشانی ایشان را بوسید و اشک در چشمانش جمع شد...

شهید محمد حسین سراجی

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۵۰ ب.ظ

برادرم چه زیبا به ریش این دنیا خندیدی و بال پروازت را گشودی...

آسمانی شدنت مبارک...

"ارسالی خواهر محترم شهید

کانال شهدای مدافع حرم قم 

@sh_modafeaneqom



شهید مداقع حرم عباسعلی حمیدی

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۴۱ ب.ظ

نام:عباسعلی حمیدی

فرزند:محمد

نام جهادی:عباسعلی

تاریخ تولد:۱۳۶۳

تاریخ شهادت:۱۳۹۳

محل شهادت:زینبیه

محل زندگی:مشهد

شهید«عباسعلی حمیدی» در سر پل مزارشریف چشم به جهان گشود و در مشهد بزرگ شد.

وی شغل خیاطی را انتخاب کرد و پس از مدتی یه کارگاه خیاطی راه انداخت و ازدواج کرد و بعد از مدتی صاحب یک پسر بنام «سهراب» شد.

🔷وقتی که تروریست های تکفیری  به حرم حضرت زینب(س) هجوم کردند طاقت نیاورد و با غیرت زیاد راهی سوریه شد.

شهید«عباسعلی حمیدی» که عاشق شهادت بود و در شب شهادت امامعلی نقی(ع)به شهادت رسید و در روز وفات حضرت زینب(س) با شهیدان بزرگوارحسن قاسمی دانا  سید قربان حسینی و محمد رضا حسینی از مهدیه تا حرم مطهر تشیع شد و در بهشت رضا(ع) در قطعه شهدای مدافع حرم به خاک سپرده شد.

شهید عباسعلی  حمیدی در دوره اول که به مرخصی آمده بود شب همان روز که خانواده را دور هم جمع کرده بود به  مادر خود چنین گفته بود که تو باید خدا را شکر کنی که خداوند ۶ پسر به تو داده  است شما باید حداقل ۲تا از پسرانت را به سوریه بفرستید تا برای دفاع از حریم حضرت زینب(س) شهید بشوند و بعد از یک ماه طاقت نیاورد و راهی سوریه شد و بعد از ۱۰روز به شهادت رسید.

کانال رسمی سرداران فاطمیون

https://telegram.me/joinchat/BiR4FjzRqhg2VN5QCqs4jg

شهدای مدافع حرم ارتش به چهار تن رسید

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۳۷ ب.ظ


  

            اسامی :

شهید محسن قطاسلو تیپ۶۵ نوهد

شهیدمجتبی یداللهی.   تیپ ۳۸۸ زرهی ایرانشهر

شهیدمجتبی ذوالفقار نسب از تکاوران ارتش

شهید مدافع حرم زرهـــــرن

شهادت۹۵/۱/۲۱

@parastohaie_ashegh313 

سروده ابوعلی برای دوستش شهید صدرزاده

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۳۴ ب.ظ


سلام عزیزم مصطفی ... تنهای تنهام!

چه بی مقدمه میگم ، از درد و غمهام...

سلام عزیزم مصطفی ... رفتی تو باشه...

رفتی گذاشتی پشت سر ... هرکی که باشه!

رفتی گذاشتی پشت سر ما رفقاتو...

رفیق که نه لکه ی رو بال و پراتو ...

یه لکه ی سیاه و تاریک رو لباست...

جای دیگه ست حال و هوات، همه حواست...

عزیز من بعد تو از کل منِ من،

از همدیگه پاشید و مونده دامن من،

دامنی که پر از گله، گلهای یادت،

یاد تو مونده هنوزم تو خاطراتت...

"پهلوونا وقتی میرن چله نشینی..."

گریه م میگیره مصطفی جان، نمیبینی؟

"تو گفته بودی که یه روزی برمیگردی،

چقد با روزایی که رفتی فرق کردی..."

چقد با روزایی که رفتی ... بی صدا تو،

وقتی که اومدی یهو ، من تو هواتو،

یهو دیدم به جای اون سنگ صبورم،

یه سنگ سرد بی صدا شدی رو گورم!

مصطفی جان حرفی بزن بگو تو بازم

خاطره یکی از مدافعان حرم

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۲۶ ب.ظ

تصویر فوق در منطقه ی جنوب حلب قرار داره

دیوار پشت سر متعلق به مسجد محل هست که مربوط به اهل تسنن منطقه اس

و چون اون منطقه تازه آزاد شده بود، ساکنین کمی مراجعت کرده بودند و محل اقامت تعدادی از بچه های رزمنده طبقه ی بالای مسجد بود...

و مواردی رو که مسوولین تذکر میدادن مثل عدم نصب پرچمها با اسما اهل بیت علیهم السلام (فقط نصب پرچمهای عمومی مثل الله اکبر و لا اله الا الله و محمدرسول الله مجاز بود)و پخش اذان شیعی از ماذنه و کلا مواردی که حساسیت زا بود رو انجام نمیدادن...و برعکس روزهای جمعه که نماز جمعه تو مسجد برگزار میشد، خطیبشون از خلفاشون و...میگفت و بعضا بچه ها مینشستن و بااینکه اکثرا متوجه سخنان عربی نمیشدن، گوش میدادن...

در موارد خیلی نادر هم بعضی بحث تقیه رو پیش میکشیدن و به نماز اونا اقتدا میکردن (حالا بماند که شاید بعدا اعاده میکردن)...

کم کم این موارد تاثیر خودش رو گذاشت و باعث شد که دیدشون نسبت به شیعه ها کلا عوض بشه و تو این مدت رزمنده ها از غذاشون میزدن و بچه هایی که در خانواده از تامین غذایی حداقلی برخوردار بودن و گرسنگی بهشون فشار میاورد و به مسجد رو میاوردن رو تا حدودی تامین میکردن...

هر کسی کاری از دستش بر میومد انجام میداد...

یکی کارهای برقی شون رو انجام میداد...عده ای برای ترمیم خیابانها که بر اثر اصابت خمپاره و...صدمه دیده بود،چاله چوله ها رو پر میکردن (فیلمش رو قبلا ارسال کردیم)و....

تا اینکه یه روز یه پسر بچه بنام عدنان اومد در مسجد و پرچمی که بچه ها تو اتاقشون نصب کرده بودن  رو درخواست کرد...متن نوشته ی پرچم این بود:

"لبیک یا زینب"

فرداش دیدیم روی پشت بام خونه ی مجاور مسجد، بر روی میله ی بلند آنتن،سه تا پرچم نصب هست...

به ترتیب از بالا به پایین:اول پرچم لبیک یا زینب😅

دوم پرچم الله اکبر

و سوم پرچم محمد رسول الله رو نصب کرده...

بعد بچه ها همشون هجوم آوردن به سمت مسجد که ماهم پرچم لبیک یا زینب میخواییم...

به هر نفرشون یکی یکی داده شد...

و همون عدنان کوچولو که تو عکس با لباس نظامی دیده میشه و بسیار تر و فرز بود با وسیله ای که داشت تمام پرچمها رو روی ستونهای برق حوالی مسجد و سر درب خونه های همسایه ی مسجد نصب کرد...بعدش بچه ها رو جمع کردن و عکس یادگاری دسته جمعی گرفتن....

روزی که قرار بود بچه ها از اونجا برن، تو چشاشون اشک حلقه زده بود...

خاطره ای از شهید صدر زاده به نقل از ابوعلی

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۲۱ ب.ظ

بردن گوشی و دوربین تو حرم حضرت زینب سلام الله علیها مطلقا ممنوعه ولی حرم حضرت رقیه سلام الله علیها مانعی نداره...

گاها رو شیطنت و همچنین گرفتن عکس از رفقا،گوشی رو میبردم داخل...بعد که بچه ها گوشی رو میدیدن تعجب میکردن چطوری از بازرسیها رد شده...

عکسهایی که کنار ضریح بی بی زینب از سید هست،اکثرش رو پنهونی ازش میگرفتم الا چندتا که بهش میگفتم و به سمت گوشی نگاه میکرد...

موقع خروج از حرم، بهش گفتم سید ویوش عالیه بیا یکی باهم بگیریم...

خلاصه یه زائر عرب زبون رو پیدا کردم و بهش گفتم در حال خروج از حرم ازمون عکس بگیره...اونم حواسش نبود که ممنوعه و خادمین حرم گوشی رو میگیرند...

اونم ناشی و برا گرفتن یه عکس کلی لفت و لعاب داد کلی ژست گرفت انگار میخواد با یه دوربین حرفه ای از یه صحنه ی شکار عکس بگیره😅...

تا اینکه خادم متوجه شد و به سرعت به سمتمون اومد...

ما هم به حالت خواهش و اجازه دستمون رو بلند کردیم و گفتیم فقط یه دونه عکس...

بنده خدا تازه اون موقع یادش اومده بود باید عکس بگیره😅 و همون لحظه عکس گرفت...

راوی ابوعلی