مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

خاطره دوست شهید مدافع حرم علی امرایی از او

پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۳۰ ب.ظ

خیلی خیلی ساده 

یادش بخیر  بهمن 93 بود همه اهالی محل را به سوی پایگاه فراخواند. به من گفت (انقلاب کردن که ما ساکت بشینیم باید تو محل یه تحولی رخ بده) با خودم گفتم کارم در اومد . دو تایی رفتیم وسایل آتیش بازی رو گرفتیم. بعد از نماز همرو به پشت بام مسجد دعوت کرد برا بعضی ها خیلی جالب بود برا اولین بار اومده بودند شروع کرد به تکبیر گفتن «الله اکبر..... مرگ بر آمریکا ......» 

همه بعد از علی آقا تکرار میکردند یادمه یه جمله ای داشت : تاکید میکرد: " ویتامین c داره بگو مرگ  بر اسراییل..."" 

ههههههه..... یه بنده خدایی رو هم دعوت کرده بود راجع به خاطرات انقلاب صحبت میکرد ......

داش علی امسال دلمون برای بانگ الله اکبر ت خیلی تنگ شده شمایی که یادمون دادی همیشه پشتیبان این انقلاب باشیم. همیشه یادت هستیم.

منبع:

telegram.me/Shahid_Ali_Amraee

خاطره همرزم شهید عبدالله اسکندری از او

پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۲۷ ب.ظ


می گفت شب قبل از شهادتش تو مقر نشسته بودیم.صحبت از شهادت بود . یهو حاج عبدالله گفت :

" من شهید شدم ، منو با همین لباس نظامی ام خاکم کنید. "

بچه ها زدن زیر خنده و شروع کردن به تیکه انداختن .حالا تو شهید شو .. !

شهیدم بشی تهران بفرستنت باید کفن بشی . سعی میکنیم لباس نظامی ات رو بزاریم تو قبر .. !

تو خط مقدم بودیم که خبر شهادت حاج عبدالله رو شنیدیم .محاصره شده بودن ، امکان برگشتشون هم نبود .

شهید شد و پیکرش هم موند دست تکفیری ها .سر از تنش جدا کرده بودن و عکس هاش رو هم گذاشته بودن تو اینترنت .

بحث تبادل اجساد رو مطرح کرده بودیم که تکفیری ها گفته بودن خاکش کردیم .

چون پیکر سر نداره دیگه قابل شناسایی نیست ...

حاج عبدالله به آرزوش رسید ...





ما وقتی سه چهار سال قبل به سوریه رفتیم با کشوری مواجه شدیم که حزب بعث آن، دیوارهای آهنین و درهای پولادینی به دور خود داشت و اجازه نمی‌دادند ما کار کنیم. در یک ارتشی رفتیم که برای نماز خواندن، تنبیه اخراج را قرار داده بودند! چه اتفاقی افتاد که فرمانده این نیروها امروز پشت سر حاج قاسم سلیمانی نماز جماعت می‌خواند؟ و در ماه رمضان روزه می‌گیرد؟

چه اتفاقی افتاده که امروز وقتی به پادگان‌ها می‌رویم، فرمانده لشگر گارد، مهر کربلا برای نماز ما می‌آورد؟

بدانیم که اکثر اهل سنت پای کار هستند. بسیجی که ما در سوریه راه‌اندازی کرده‌ایم (حدودا 42 تیپ، 138 گردان که 30000 نفرشان به ایران آمده و آموزش دیده‌اند) از اهل تسنن هستند.

سوریه عمق استراتژیک ایران است. سوریه به نیابت از ما در حال جنگ است. ما نیروی ایرانی به آنجا نبرده‌ایم. ایرانی‌هایی که به آنجا رفته اند، مستشارند. این برادرانی که شهید می‌شوند، در کنار یک فرمانده سوری هستند. در حلب یک جوانی را در کنار یک سرلشکر گذاشته بودیم، وقتی بعد از سه یا چهار ماه که می‌خواست به مرخصی و پیش خانواده‌اش بیاید، آن سرلشکر می‌گفت: وقتی این جوان می‌خواهد برود، انگار قلب من می‌ایستد!... این برای شهر حلب است که پنج میلیون جمعیت اهل سنت دارد.

جوانی به نام حسن در ظرف دو سال و نیم در آنجا تربیت شده که امروز ابوبکر بغدادی و تکفیری‌ها برای سرش جایزه میلیون دلاری گذاشته‌اند. در ظرف دو سال این اتفاق افتاده در حالی که ما فقط 12 روز به او آموزش تیراندازی داده‌‌ایم. امروز فرمانده یک تیپ شده و 130 روستا را آزاد کرده. به هر جایی که می‌خواهد حمله کند، قبل از حمله او، تروریست‌ها منطقه را از ترس، خالی می‌کنند. این ها افتخار و دستاورد ماست.

جوانی را در آن‌جا به عنوان فرمانده گذاشته‌ایم که مردم وقتی بچه‌دار می‌شوند، او را دعوت می‌کنند تا اذان و اقامه را در گوش فرزندشان بگوید و اسم فرمانده ما را روی بچه‌هایشان می‌گذارند.

اتفاقات خیلی بزرگی در آن جا روی داده که این ها را دشمن می‌داند ولی مردم ما نمی‌دانند. 

در حالی که در داخل، زمزمه‌هایی هست که چرا داریم برای سوریه هزینه می‌کنیم!؟ آقا می‌فرماید: ما اصلا هزینه نمی‌کنیم. این‌ها جنگ نیابتی از طرف ما دارند و این همه کشته می‌دهند.

منبع:

@delllneshte



بابام آخرین بار که زنگ زد واسه خداحافظی درباره انتخابات گفت: تمام تلاشتونو بکنید افراد ولایی انتخاب بشن برای مجلس و خبرگان.

پشتیبان ولایت فقیه باشید آقا تنها نماند.

به نقل از پسر شهید 

منبع:

بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@Shohadaye_Modafe_Haram

شهید هادی جعفری

پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۵۶ ب.ظ



درسومین روزازبهار65دریکی ازروستاهای بخش دابودشت آمل به نام رئیس آباددیده به جهان گشودودرسومین روزازبهار94درسن29سالگی درعراق به فیض شهادت رسید.

دوران ابتدایی وراهنمایی رادرهمان روستاوروستای کلیکسرکه نزدیک همان روستااست گذراندوبرای گذراندن مقطع دبیرستان به هنرستان چهل شهیدآمل رفت دررشته جوشکاری به تحصیل پرداخت.بعدازآن به شهرشیرازرفت ودردانشگاه شهیدباهنرشیرازبه تحصیل درمقطع کاردانی دررشته جوشکاری پرداخت وبهدازاتمام مقطع کاردانی بعدازدوسال وقفه درمقطع کارشناسی دردانشگاه بلدالامین کرمان قبول شدوبه کرمان رفت وبعدازاتمام درس به دنبال کاررفت که درسال91همزمان باورودبه قرارگاه خاتم الانبیا تهران درمقطع کارشناسی ارشدمهندسی موادگرایش جوشکاری دردانشگاه علوم وتحقیقات تهران قبول شدولی به علت مشغله ی کاری ترم اول رامرخصی گرفت

وبرای ترم بهمن علی رغم سختی کاربه تحصیل پرداخت وهمزمان به کاربه درس ودانشگاه پرداخت.ودرکارخودبسیارکوشابودبه طوری که درمدت اندکی که ازخدمتش گذشته بودموفق به طراحی نوعی سلاح شد.

خانواده ایشان نیزازخانواده های متدین ومذهبی هستندپدربزرگوارشان ازسرهنگ های بازنشسته ی سپاه هستندومادرایشان نیزسیده ای ازنسل رسول خداهستند.شهیدبزرگواررابطه ی بسیارخوبی باخانواده ی خودش داشتند ودرکارهای خانه به مادرشان کمک میکردندودرکارباغ وکشاورزی به پدرشان یاری میرساندندوهمچنین برای تنهابرادرشان حامی خوبی بودند.

این شهیددرسال1389بعدازاسراربسیارخانواده مبنی برازدواج وتشکیل خانواده بادختریکی ازهمکاران پدرخودعقدکردندودراسفند1392ازدواج کردندوزندگی مشترک خودرادرشهرتهران آغازکردند.رابطه ی شهیدباهمسرشان بسیارخوب بودودرخانه درهمه ی کارهابه همسرشان کمک میکردندومشوق خوبی برایرهمسرخوددرتحصیل بودند.

سوم فروردین سال94 بود نزدیک2نیم یا3بعدازظهربودکه صدای وحشتناکی بغدادروبه لرزه انداخت...... گفتیم خدالعنت کنه داعش رواین بایدجای به خصوصی باشه که لینطوربه صداش قوی بوده.....

ساعت6نیم یا7غروب بودکه زنگ زدن سفارت ایران توبغدادخبرشهادت دوتاازمستشاران ایرانی رودادن شهیدمهندس هادی جعفری وشهیدمهندس علی یزدانی.

گفتن که چیزی ازپیکرشون نمونده..... گفتن شدت انفجاربه قدری بوده که هیچی ازمحلی که بودن نمونده چه برسه به آدم داخلش.....

خواستن خاک اونجاروبرای خانواده هاشون بیارن یالباس اوندوتاشهیدروبیارن.

پهبادآمریکایی موشک میزنه به کارگاهشون اولین موشک میخوره به شهیدیزدانی وچیزی ازپیکرمطهرشون نمیمونه وشهیدهادی پرت میشه دست وپاهاش قطع میشه.

همکارش که تومحل بوده میگه حضرت ابوالفضل روصدامیکرده....میگه میخواسته بیارتش بیرون ولی بخاطردست تنهابودن وجسه ی بزرگ شهیدنمیتونه بیارتش بیرون تااومده که بجنبه دیده خطرداره جون خودش روتحدیدمیکنه که فرارکرده وانفجاربعدی و.....

درروز4فروردین پخشی از پیکرمطهردوشهیدروبه وطن بازگردوندن وبعدازتشخیص هویت بخشی ازپیکرشهیدهادی جعفری در8فروردین درآمل تشیع ودرزادگاهش رئیس آبادبه خاک سپرده شد.

بعدازچندروزدرروز16فروردین نصف پیکرش رادرچندکیلومتری محل انفجارپیداکردندوعلی الرقم اینکه مقامات عراقی خواستاردفن پیکردرقبرستان وادی السلام عراق شدندباپیگیری مقامات ایرانی پیکرمطهربه وطن بازگشت وبعدازتشخیص هویت وتاییدهویت شهیدهادی جعفری درروزتولدهمسرش در23فروردین94درزادگاهش به باقی پیکر پیوست وبه خاک سپرده شد

منبع:

کانال شهید مهندس هادی جعفری

شهید عباس کردانی

پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۵۲ ب.ظ


بسم رب الشهدا و الصدیقین 

«الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ»

لاله های سرخ زینبی...

مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها عباس کردانی در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

منبع:

کانال شهید مدافع حرم مهندس هادی جعفری

@shahid_hadi_jafari

شهیدمدافع حرم محسن حیدری:::

پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۴۵ ب.ظ



بسم رب الشهداء...

چند سالی بود در شب 22 بهمن و پیروزی انقلاب منزل یکی از اقوام یک میهمانی و جشنی خانوادگی برگزار می شد...

به اعتراف همه محسن با شوخی های دلنشینش باعث شور نشاط آن مجلس بود...

به طوری که بعد از شهادتش آن میهمانی دیگر برگزار نشد...

منبع:

کــــانال زنـــــــــدگی به شــــیــــــــوه شـــهـــــــــدا

https://telegram.me/khoda_shahidam_kon

 


ابو امیر می‌گوید که شهدای افغان برخلاف تصور نه بی‌سواد هستند نه بی‌پول؛ فقط عشق است که آن‌ها را مدافع حرم می‌کند. برای این حرفش سند هم می‌آورد: «یکی از شهدای افغان هستند که خانواده او در سوئیس هستند و با اینکه پذیرش مهاجر در سوئیس خیلی راحت نیست؛ اما این خانواده اقامت داشتند. مادر و همسر و فرزندانش همه در این کشور هستند؛ اما خودش را فقط عشق مدافع حرم بودن به ایران می‌کشاند و از آنجا هم به سوریه می‌رود و شهید می‌شود. وضعیت مالی «نقیب‌الله هزاره» در بهترین شرایط بوده و هیچ احتیاج مالی نداشته؛ اما الان در بهشت زهرا در قطعه شهداست. پدر و مادر پیرش هم فقط به خاطر اینکه مزار پسرشان اینجاست، به ایران آمده‌اند. ما در بین شهیدان خود، افراد تحصیلکرده هم زیاد داریم. مثلا خانواده «شهید فاتح» همگی تحصیلکرده هستند. خود شهید هم تحصیلات دانشگاهی داشت هم طلبه بود. «شهید صابری» هم دیگر شهیدی است که هم تحصیلکرده بودند هم تک پسرخانواده بودند. شهید صابری کسی بود که حرف‌های آخر او موقع شهادت در فضای مجازی هم پخش شد و بازخوردهای زیادی هم در بر داشت. جمله معروف این رزمنده در آخرین لحظات شهادتش این بود که «خدایا ترس از من مرگ و شهادت نیست؛ ترسم از این است که که نتوانسته‌ام بندگی تو را به جا بیاورم.»

خاطره پدربزرگوار شهید حامد جوانی از فرزندش:

چهارشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۳۱ ب.ظ


یکی از فرماندهان در سوریه نقل می کرد هر چند حامد جوانی 25 ساله بود اما بسیار شجاع و نترس و تنها نیرویی بود که می توانست مثل آچار فرانسه عمل کند؛ یعنی هم می توانست در توپخانه فعالیت کند و هم به صورت زمینی. کامیون را پر از مهمات می کرد و راه می افتاد، وقتی هم می گفتیم داعش در یک کیلومتری ماست، می گفت داعش چه کار می تواند بکند! فرماندهان رده بالا گفته اند حامد نیرویی بود که داعش از دستش در امان نبود. همرزمانش این طور می گفتند که اگر شنیدید هزار نفر داعش در لاذقیه به درک واصل شده اند، بدانید که پانصد نفر آنها را حامد کشته است. برای همین هم حامد را با موشک تاو ( موشک ضدتانک ) مورد اصابت قرار دادند.

منبع:

@alamdar13

تولد فرزند شهید حاجی حاتم لو

چهارشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۲۷ ب.ظ

شهادت یک رزمنده خوزستانی در سوریه (عباس کردونی)

چهارشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۲۴ ب.ظ


 


یکی از رزمندگان استان خوزستان در نبرد با تروریست های تکفیری در سوریه به شهادت رسید. خبر شهادت یک رزمنده ایرانی دیگر در سوریه اعلام شد.

"عباس کردونی" از اهالی شهرستان اهواز مرکز استان خوزستان در نبرد با تروریست های تکفیری در سوریه به فیض شهادت نائل آمده است.

این شهید دلاور چهل و نهمین شهید مدافع حرم استان خوزستان است.

پیکر شهید کردونی هنوز در مناطق عملیاتی قرار دارد و به میهن اسلامی منتقل نشده است.

طی روزهای اخیر چندین تن از رزمندگان خوزستان در عملیات نصر و شکست محاصره شهرهای شیعه نشین نبل و الزهرا به فیض شهادت نائل آمدند.

شهرهای نبل و الزهرا که در حومه شمالی استان حلب است، محل زندگی شصت هزار تن از شیعیان اثنی عشری سوریه می باشد.

منبع:

http://modafeon.blog.ir/post/1460

شهید اکبر شهریاری از زبان مادرش

چهارشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۱۰ ب.ظ


کانون خبرنگاران نبأ: شهید اکبر شهریاری جانش را برای اسلام داد تا بار دیگر نوای دفاع از حرم بانوی صبر را به گوش مظلومان برساند.

به گزارش کانون خبرنگاران نبأ وابسته به ایکنا، مادر شهید مدافع حرم اکبر شهریاری، هدف تنها پسرش را فدا شدن در راه امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) خواند و تأکید کرد فرزندش از هفت سالگی تا زمانی که شهید شد نماز جماعتش ترک نشد.

این مادر شهید قسم خورد فرزندش از هفت سالگی صبح‌ها یک تکه نان هم در خانه نخورد بلکه لقمه‌اش را در مسیر مسجد می‌خورد. مادر شهید شهریاری نفهمید پسرش چطور به امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) تا این حد علاقمند شد در حالی که فامیلشان در گمرک موتور فروش هستند.

منبع: کانال شهید شهریاری




ماه رمضان بود و ما در سوریه بودیم که یکی از افسرهای ارشد سوری ما را به ضیافت افطار دعوت کرد؛ با تعدادی از رزمندگان از جمله شهید بیضایی به میهمانی رفتیم و خیلی هم تشنه بودیم؛ دو سه دقیقه بیشتر تا افطار نمانده بود و می خواستیم وارد سالن غذاخوری شویم اما محمودرضا منصرف شد و گفت من برمی گردم؛ رزمندگان لبنانی اصرار داشتند که با آنها به افطاری برود و من نیز مصر بودم که دلیل برگشتنش را بدانم. شهید بیضایی به من گفت شما ماشین را به من بده که برگردم و شما بروید و افطارتان را بخورید، من هم بعد از افطار که بر گشتید دلیلش را برایتان می گویم. بعد از افطار علت انصرافش از میهمانی را پرسیدم و او در جوابم گفت: اگر خاطرت باشد این افسر قبلا نیز یکبار ما را به میهمانی ناهار دعوت کرده بود؛ آن روز بعد از ناهار دیدم که ته مانده ی غذای ما را به سربازانشان داده اند و آنها نیز از فرط گرسنگی با ولع غذای ته مانده را می خورند! امروز که داشتم وارد سالن می شدم فکر کردم اگر قرار است ته مانده ی غذای افطاری مرا به این سربازها بدهند، من آن افطار را نمی خورم...

شهید مدافع حــــــــــرم علی عسگری

چهارشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۵۸ ب.ظ


تاریخ ولادت:۱۳۶۲

تاریخ شهادت:۱۳۹۱/۱۱/۱۰

محل شهادت:سوریه 

وصیتنامه شهیــــــــــد:

بسم الله الرحمن الرحیم

انالله و انا الیه راجعون

حسبی الله و نعم الوکیل و نعم النصیر ماشاالله لا حول ولا قوت الا به الله العلی العظیم توکلت علی الحی الذی لا یموت الحمدولله الذی لم یتخذ صاحبة ولا ولدا ولم یکن له شریک فی الملک ولم یکن له ولی من الذل و کبره تکبیرا.

من علی عسگری فرزند بهروز پس از سپاس خداوند عزوجل و نثار درود بر محمد و آل محمد شهادت میدهم که خدایی به جز خدای یگانه نیست شهادت می دهم که محمد (ص) پیامبر و آخرین فرستاده خداست شهادت می دهم که قرآن کتاب آسمانی و دستور زندگی من بود شهادت می دهم که علی (ع) که درود خدا بر او و خاندان پاکش باد مولا و ولی من بود.

اما اکنون که این وصیتنامه را می‌خوانید نمی‌دانم که خداوند مرگم را چگونه رقم زده است ولی تمام آرزویم و تلاش شبانه روزی ام بر این بوده که شامل آیه شهدا عند ربهم یرزقون باشم اما خدا می داند که برای شامل شدن بر این آرزو با تمام توان تلاش کرده ام، امید است که خداوند قبولم کرده باشد.

برادران و خواهران آیا نشنیده اید که رسول الله فرمود: هرکس ندای فریادخواهی مسلمانی را بشنود و به کمک او نشتابد مسلمان نیست؟ آیا ندای فریادخواهی ملتهای مظلوم و مسلمان را نمی شنوید؟شاید تصور کنید که می‌گویم بیشتر از توان خود را هزینه کنید اما آیا به کمترین میزان نیز که حفظ حرمت و ابهت انقلاب و مملکتمان می باشد نمی توانید هزینه کنید؟ آیا اگر مقداری از مایحتاج زندگی بر ما کاسته شد باید سراسیمه شده به جان هم بیفتیم؟

عزیزانم راه را غلط نروید راه همان است که رهبر فرزانه انقلاب مارا بر آن هدایت می کند هوشیار باشید که دشمن ریشه مارا هدف گرفته، چشم دشمن را هدف بگیرید.

 بنده همیشه آرزو داشتم که در زمان سیدالشهدا بودم و در رکابش جهاد میکردم اما دیدم الان هم فرق با آن زمان نمی کند شیعیان در سرزمین شام در ظلم و ستم هستند حتی بارگاه احیاگر عاشورا حضرت زینب کبری مورد تعرض لشکر کفر واقع شده الان که این وصیتنامه را می خوانید امیدوارم حضرت زینب مرا به عنوان پاسدار حرمت بارگاه مبارکش و مدافع شیعیان مظلومش پذیرفته باشد.

برادران و خواهران به شما وصیت می کنم از رهنمودهای رهبر والا مقام و فرزانه امام خامنه ای راه را بجویید. برای مادیات زیاد خودرا به زحمت نیندازید و قدری به فکر آخرت باشید این مشکلات به قول مرجع عالی قدر آیت الله بهجت که روحش قرین رحمت خدا باد گرفتاری های قبل از ظهور امام زمان برای مسلمانان میباشد.

عزیزانم اندکی صبر، سحر نزدیک است. اما همشهریان گرامی دوستان و آشنایان و اقوام در این مدت در زندگی فراز و نشیبهای زیادی کشیده ام که غالبا بر اساس بعضی سوء تفاهم هایی بوده که بعضی عزیزانم مرتکب شده اند، همه شما را حلال میکنم اما تعدادی از شما نیز بر گردن من حق داشتید، با تمام توان و امکان تلاش کردم که رضایت شما حاصل شود و به نظر خودم توانستم بیشتر دین ها را ادا کنم و رضایت حاصل کنم اما آنهایی که بر گردن من حق دارند به یگانگی خدا سوگندتان می دهم که یا حلالم کنید یا از پدر و برادرانم بخواهید تا جبران کنند چون من قصدم بدی نبوده که دینی بر گردنم باشد.

 وجودتان را شامل این حدیث کنید که می فرماید در روز قیامت منادی فریاد می زند کسانی که از خدا طلبکار هستند برخیزند، تعدادی از مردم بر می خیزند از آنها سوال می شود که شما چکار کرده اید که از خداوند طلبکارید؟ می گویند :ما بندگانش را بخاطر خدا حلال کردیم و اکنون از خدا طلبکاریم.

اما پدر و مادر عزیزم اگر خونم در راه خدا ریخته شد اندوهگین نباشید، شادی کنید که این آرزوی اولیای خدا بود آیا نه این است که همه دیر یا زود خواهند رفت؟ پس فقط صبر کنید و به یاد اهل بیت سید الشهدا سوگواری کنید و در آمرزش من هم دعا کنید والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــــرم 

@Shohadaye_Modafe_Haram


محمد رضا طاهری که مدتی استادی شهید مدافع حرم سعید علیزاده را برعهده داشته ، پس از شنیدن خبر شهادت شاگردش در یادداشتی کوتاه نوشت: امروز ظهر پسرم حمید رضا خبر آورد که سعید علیزاده آن پسر محجوب و خوب و خندان با آن چهره معصوم و مظلوم در درگیری با گروه های تکفیری در دفاع از حرم به خیل شهیدان سر افراز اسلام پیوسته، شنیدن این خبرسخت غمگینم کرد البته گفتم "عاش سعیدا و مات سعیدا" سعید سعادتمندانه طی طریق کرد او را از نوجوانی که دانش آموزم بود می شناختم بسیار با اخلاص، خوش رو، مردم دار و متدین بود.

مادر مومنه اش همواره پیگیر وضعیت اخلاق و درسش بود، سایه پدر بر سرش نبود ولی این مادر خوب همواره هوای فرزند خود را داشت تا سعیدش راه سعادت را بهتر طی کند.

او مدارج اخلاق و علم و ایمان را با هم و به سرعت طی کرد. بارها دیده بودیم در مجالس عزاداری سرور و سالار شهیدان در مسجد حضرت ابوالفضل ( ع ) هرگاه مداح شروع به خواندن می کرد خیلی زود اشکش روان می شد و به کرات دیده بودم که در سینه زنی ها فریادش بلند و سینه اش از ضربات سنگین دست های لاغرش آزرده بود اشک به پهنای صورتش جاری بود طوری که انگار در فراغ شهیدان از خود بی خود شده است. 

اخلاص و ایمان سعید کم نظیر بود اگر چه داغ او برای هر کس که او را می شناخت طاقت فرسا و سنگین و برای مادر غمگین و اعضای خانواده بسیار دلخراش است ولی به جرات باید گفت این حق سعید بود که ره صد ساله را یک شبه طی کند وبه جایگاهی عروج نماید که لایقش بود راهی که تمام بزرگان دین آرزوی آن را دارند و آن شهادت در راه خداست.

سعید تنها شایسته عروجی به نام شهادت بود. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

روحمون با یادشون شاد

منبع:

رسانه-آقا-محمودرضا