ازدواج محمد
هر زمان از ازدواج با محمد(مسرور) صحبت میکردیم، میگفت: من فقط از خانواده شهدا دختر میگیرم. تلاش کردیم ولی موردی برایش پیش نیامد.
بالاخره محمد رضایت داد از خانواده پاسدار یا رزمنده دختر بگیرد. تا اینکه یک صبح جمعه که مصادف بود با تولد حضرت معصومه(ع)، مادر به دعای ندبه در گلزار شهدا رفت و یک دختر را دید. به من گفت فکر کنم مورد مناسبی برای محمد باشد. بالاخره شماره را گرفته بود و ما هم یک روز به خواستگاری رفتیم و قرار گذاشتیم چند روز بعد محمد را هم ببریم. بعد از صحبت محمد و خانمش، محمد رضایت به ازدواج داد. خانواده همسر محمد هم راضی به این ازدواج بودند.
جلسه بعد که برای تاریخ عقد رفته بودیم، محمد عنوان کرد که دوست دارد مراسم صیغه محرمیتشان در یک مکان مقدس خوانده شود. بعد گفت که دوست دارد سر قبور شهدای گمنام عقد کند. هم خانواده ما و هم خانواده همسر محمد از این پیشنهاد محمد استقبال کردیم.
بالاخره مراسم صیغه محرمیت روز جمعه، تولد امام رضا، سر قبور شهدای گمنام، توسط رئیس حوزه علمیه که پسر خاله محمد بود خوانده شد. و از خانواده ما فقط من و مادر و پدر و از خانواده همسر محمد هم فقط همسر و پدر و مادرش حضور داشتند.
و من در تمامی این لحظات، شیرینترین و شاید بتوانم بگویم تلخترین خاطرات زندگیم را با دوربین ثبت کردم.
از قبور شهدا که به خانه برگشتیم، محمد با من تماس گرفت و تاکید کرد هیچ کس عکسهایی را که از قبور شهدا از آنها گرفته بودم، نبیند.
چند روز بعد برای خرید با مادرم و خانم محمد و مادر خانومش به بازار رفتیم.
مشغول خرید بودیم که وقت نماز مغرب و عشاء شد. محمد گفت لطفا بگذارید بعدا میآییم میگیریم. نماز اول وقت واجب تر است. همگی باهم به نماز جماعت رفتیم.
بعد از نماز محمد گفت حالا خرید میچسبه...
(خواهر شهید)
- ۹۶/۰۴/۰۸