مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

بودن پژمان کنارمون،باعث دلگرمیمون بود

جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۵۶ ب.ظ


‍ ‍ نقل ازهمسرشهید

مدتها،بود فکر رفتن به سوریه بود،اماجورنمیشد اوایل من هم راضی به رفتن نبودن ازنظرعاطفی خیلی وابسته بودیم طاقت دوری وتنهایشو نداشتم.

اما،همیشه بامنطق حب ائمه دلم رو راضی میکرد روز رفتن فرارسید94/10/1 برای بدرقه تا لحظه آخرکنارش بودم

لحظه های جانسوزخداحافظی......حال دلی طوفانی...... تنهایی ودلتنگی.... لحظه های نفس گیر رفتن....

از شیرازپرواز داشتن به تهران ظهربهش زنگ زدم سرماشدیدی خورده بود صداش به زوربیرون میامد

گفت داروخوردم خوب میشم خانمی نگران نباش هرچی اصرارکردم خودش روبه دکترنشون بده قبول نکرد میگفت دکتر برابچه هاست این سوسول بازیابه من نیومده ارباب....

نگرانش بودم مدام تماس میگرفتم اماشب هرچی به همراهش زنگ میزدم جواب نداد،دلم مثل سیروسرکه میجوشید خدایا چی شده .... نگرانی وتنهایی ودلشوره....

به نقل ازهمرزمان شهید:

تب بالایی داشت میگفت خانمم زنگ زد،جواب بدید  نگرانم میشه اینقدتبش بالابودکه هذیون میگفت بردیمش دکتر،انواع سرم وسوزن بهش وصل بود چندتن ازفرماندهااومدن،وقتی وضعیتش رودیدن گفتند،با این وضعیت نمیتونن بیان،باید برگردن

پژمان تا این حرف فرمانده روشنید،از روتخت بلندشدنشست،گفت; (بالحن شوخی)من.!من خوبم ببینید،هیچ مشکلی ندارم،وشروع کردبه حرکتایی که مختص خودش بود (کلآپژمان ده هفتادی ما روحیه شادوشوخ طبعی داشت وباهمه شوخی میکرد،فرمانده وغیرفرمانده نداشت،از اون بچه خاکیای،خاکی خاکی بود دلش دریابودوبی ریا،زلال مثل آب رود....)

فرمانده خندید وگفت باشه توفیقی،تاصبح استراحت کن اماصبح خوب نشدی باید برگردی پژمان خندیدوگفت کی مریضه؟؟؟؟وبالحن خاصی باخنده گفت داااا‌ا‌ا‌ا‌اااعش...

مادیدیم وضعیت جسمی پژمان اصلآخوب نبود،اما باروحیه ای که داشت،توهمین مدت کوتاه همه،یه حب خاصی نسبت به این مرد،داشتیم،چنان خودشوتودل همگی،جاکرده بود،که اگر۱ساعت نمیدیدیمش دنبالش میگشتیم،

این مردم داریش توسوریه بین بچه ها زبانزدشده بود فرداصبح حالش بهترشده بود،خودش راه افتاده بود

دنبال فرمانده میگشت که نشون بده حالش خوب شده ومشکلی نداره.

بودن پژمان کنارمون،باعث دلگرمیمون بود،بودنش بهمون روحیه میداد...

بعدازظهرپرواز،داشتیم به سمت آسمان عشق دمشق

دمشق،شهرعشاق زینب

داداش دست ماروهم بگیر....

التماس شفاعت 

 @Modafean saveh

کانال رسمی شهداء مدافع حرم ساوه

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">