مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

تنها پسرم را تقدیم حضرت زینب(س) کردم

چهارشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ۰۴:۳۳ ب.ظ

مادر شهید مدافع حرم:  

تنها پسرم را تقدیم حضرت زینب(س) کردم

شهادت هنر مردان خداست و اینبار صدای پر کشیدن سبکبالان عاشق نه از خاک‌های تفتیده جنوب و از کوهای سر به فلک کشیده غرب، بلکه از خرابه‌های شام به گوش می‌رسد. راستی که قصه پرواز غیور مردانی که برای دفاع از حریم بانوی قهرمان کربلا شنیدن دارد. آن هم از زبان شیر زنانی که مدافعان حرم در دامان پاک آنها پرورش یافته‌اند. در این نوشتار زانوی ادب می‌زنیم در محضر شهربانو سابقی فضلی؛ مادر شهید رضا اسماعیلی تا روایتگر داستان قهرمانی این شهید سرافراز باشد. 

رضا متولد چه سالی بود و در چه تاریخی به شهادت رسید؟

رضا متولد سال 71 بود و هشتم بهمن سال 92 به شهادت رسید. 

چه مدت در جبهه سوریه حضور داشت؟

حدود دو سال. 

محل شهادت رضا؟

شهرک زمانیه شهر دمشق. 

گویا رضا تنها پسر شما بوده با اینحال چطور شد که رضایت دادید به سوریه برود؟ 

رضا همیشه آرزوی شهادت را در سر داشت. حتی قبل از شروع جنگ سوریه می‌خواست به لبنان برود. من رضا را با یتمی بزرگ کرده بودم. راحت‌تر بگویم رضا همه زندگی من و تنها خواهرش بود. به همین خاطر اصلا دلم راضی نمی‌شد که او را راهی جبهه کنم. من رضایتم را برای رفتن به لبنان اعلام نکردم.  ولی برا سوریه اسم حضرت زینب(س) را آورد و رضایت من را گرفت. یک بار چند نفر از دفتر فاطمیون به خانه ما آمدند و به درخواست رضا از من خواستند که رضایت بدهم تا او به سوریه برود. آنها می‌گفتند رضا عاشق شهادت است و به هیچ وجه نمی‌توان مانع او شد. من هم برگه اعزامش را امضا کردم و او جزو 22 نفر اولی بود که به سوریه اعزام شد. 

وقتی به مرخصی می‌آمد از سوریه و حال و هوای جنگ چه چیزهایی برای شما تعریف می‌کرد؟ 

خیلی دوست داشتم حال و هوای جنگ را از زبان پسرم که مرد جنگ و مبارزه بود بشنوم ولی رضا طبق درخواست فرمانده‌اش و مسئولیتی که در جنگ داشت حتی یک کلام هم در مورد سوریه و جنگ با ما صحبت نمی‌کرد. همانطور که گفتم او جزو اولین گروه‌هایی بود که به سوریه اعزام شده بود. آن زمان شاید اطلاعات جنگ حساسیت بیشتری وجود داشت. چون کسی به این صورت به سوریه و جنگی که در آن رخ داده اطلاعات نداشتند. 

رضا چه مسئولیتی در جبهه مقاومت سوریه داشت؟ 

فرمانده شناسایی اطلاعات عملیات بود.

شهید متاهل بود یا مجرد؟

متاهل 

فرزند هم داشتند؟

بله. یک پسر دوست داشتنی به نام محمدرضا که البته شش ماه بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد و هرگز گرمای آغوش پدر را احساس نکرد. 

این اسم را چه کسی برای یادگار شهید انتخاب کرد؟ 

خود رضا وقتی برای آخرین بار به سوریه رفت همسرش باردار بود. برای همین وصیت کرد که اگر فرزندش دختر بود اسم او را زینب بگذارند و اگر هم پسر بود نام خود او و مرحوم پدرش را روی او بگذاریم. به همین خاطر اسم پسر او را محمدرضا گذاشتیم. ترکیبی از نام رضا و پدرش. 

قسمتی از وصیت شهید را برایمان بازگو کنید؟ 

همیشه از خداوند آرزوی یک زندگی پاک و شهادت پاک را دارم و اینچنین است تمام آرزو و آمال من و همچنین وجود من. یاد اوست که من را واداشت به این حرکت و عشق به اوست که مرا و نفس دورونم را که بدترین دشمن هر کس در این عالم است اشکار ساخت... 

به عنوان مادر شهید چه آرزویی دارید؟ 

تنها آرزوی من دیدار با مقام معظم رهبری است. دوست دارم ایشان ننوه‌ام را در آغوش بگیرند. آخر محمد رضا هیچوقت گرمای آغوش پدرش را حس نکرد. پسر من خیلی به رهبر ارادت داشت وقتی می خواست به سوریه برود یکی از عکس های آقا را هم با خود برد. وقتی هم که پیکرش برگشت این عکس توی جیب لباسش بود. این عکس کنار عکس رضا همیشه با من است و آرزو دارم حتی برای یک بار هم که شده ایشان را از نردیک ببینم.

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">