خاطره دوست شهید روح الله قربانی ا زاو
شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۵۶ ب.ظ
با هم قرار گذاشته بودیم جمعه ها بریم کوه بعضی موقع ها دیر می شد یا یادمون میرفت ولی تو همون چند ساعت آخر که نزدیک اذان مغرب بود بهم زنگ میزد و می گفت بریم؟
بهش میگفتم روح الله دیگه دیر شده... تو جواب بهم می گفت برنامه ریختیم هر طوری شده باید بریم حتی اگه شب بشه و هوا تاریک بشه،اگه تو نیای من تنها میرم.
منم که میدونستم همیشه پای حرفش می مونه مجبور می شدم که باهاش برم تا می رسیدیم منطقه مورد نظرش، می افتاد دنبال چوب تا آتش به پا کنیم از قبل هم سیب زمینی می آوردیم و کباب میکردیم و می خوردیم و....
تو راه برگشت ترک موتورش که بودم همیشه این شعر رو می خوند:
یا علی یاعلی
یاعلی یا مولا ای نگار زهرا
منبع:
@sangarshohada
- ۹۴/۱۱/۰۳