خجالت میکشید از آقا که هنوز نتوانسته در راه حرم خواهرشان جان بده
روایتى از شهید مدافع حرم اکبر شهریارى؛
بسم رب الشهداء و الصدیقین
"کنار قدمهای جابر سوی نینوا رهسپاریم، ستونهای این جاده را ما به شوق حرم میشماریم؛ (بخش دوازدهم)، زیارت اربعین" ...اربعین سال ۹۲ بود که با عدهای از دوستان عازم کربلا شدیم. در آن سفر یکی از بچهها هم که تازه مجروح شده بود، حضور داشت. اکبر کلاً در این سفر عوض شده بود. انگار آمده بود که شهادتش را بگیرد.
رسیدیم بین الحرمین که شروع کرد به روضه خواندن و بلند بلند گریه کردن. تا حالا ندیده بودم که اینطوری گریه کند. با بچهها رفتیم حرم امام حسین [علیه السلام].
آمدیم که بریم سمت حرم حضرت اباالفضل [علیه السلام]. اکبر نیامد، گفت: شما برید من اینجا مینشینم تا برگردید. همه تعجب کردیم، گفتیم تو که عشق حضرت عباس [علیه السلام] بودی، تو که ترک اصیلی ... دیدیم نه انگار قصد آمدن نداشت. ما رفتیم و برگشتیم. اول ماه ربیع الاول بود که رفت منطقه. ۱۷ ربیع الاول بود که محمودرضا بیضائى شهید شد. اکبر آن روز که محمود شهید شد، خیلی داغون شد. لباس محمود را تنش کرد، گفت: انتقامش را میگیرم. روز ۱۹ ربیع الاول که اکبر هم به حاجتش رسید. آن موقع بود که فهمیدیم دلیل نیامدن آن روزش به حرم را.
او خجالت میکشید از آقا که هنوز نتوانسته در راه حرم خواهرشان جان بده.
"خدا کند که منم به تو برسم رفیق"
@labbaykeyazeinab
- ۹۶/۰۸/۱۳