دلنوشته ای از خواهـــــر بزرگوار، شهـــــید ســـــعید سامانلو تقدیم به برادر شـــــهیدشان
بســـم الله الرحمن الرحیم
سلام ای آشنا
ای دور نزدیک
ای مهربان یار
ای شورانگیزترین افسانه ی سر در گم زندگی
چندی ست کبوتران بی قرار در آشیانه خود جوجه هایی را صاحب شده اند واز داشتن آنها چنان به خود میبالند که مادر به تو افتخار میکرد وامروز بیشتر افتخار میکند
اما نیستی که ببینی قاب عکست که یاد آور سیمای جوانی ونورانی ات است را مادر آنقدر محکم به سینه میفشارد همانند روزهایی که خودت را به سینه اش میفشرد
نیستی ببینی لباس نظامی ات را بر دیوار خانه آویخته و هر لحظه دکمه هایش را جیب هایش را کلاهت را هرجایی که انگشتانت خورده را آنقدر نوازش میکند میبوست که گویی در مقابلش هستی و دارد نوازشت میکند میبوستت
نیستی ببینی مادر دلش را خوش کرده به دیدن همسر و فرزندانت
وقتی آنها را میبیند گویی خودت را دیده
دلش را خوش کرده به یک نایلون که یک تیکه پارچه وگلاب که درونش هست
میدانی با اینها چه میکند سنگ مزار شما و دوستانت را پاک و معطر میکند
نیستی ببینی مادران شهدا ی ایرانی و پاکستانی افغانستانی را با زبان آرام میکند اصلا انگار وظیفه خود میداند در تشیع شهدا شرکت کند و مادرانشان آرام کند در حالی که خدا خودش میداند که قلبش پر است از دلتنگی مادرانه و صبر زینبی
مادر و پدر چشمی بغض آلود دارند و لبی خندان
پدر که در روز آرامش و قرارش شده چندین بار رفتن به گلزار شهدا
علی را برایت بگویم داداشی
مثل خودت عاشق است
عاشق خداوند(با سن کم خود ماه مبارک رمضان را روزه گرفت که به دستور الهی لبیک گفته باشد)
عاشق اهلبیت سلام الله علیها ست(با دوربینش خود را مدافع حرم کرده
و خادم بی بی معصومه سلام الله علیها شده)
عاشق ولایت فقیه هست نگران اشکهای امام خامنه ای حفظه الله تعالی شده (میبینی چه کوبنده متن میخواند که امام خامنه ای بشنود تا مرحمی شود به دل مبارکشان
همانند خودت شده
مادر میگوید وقتی علیم را به سینه میفشارم گویا سعید را در سینه میفشارم
ای همراه قافله ی عاشقان و ای دریا دل غیور تورا دوست می داریم و یادت را همیشه گرامی میداریم
به امید روزی که دستانمان را بگیری
Telegram.me/shahid_samanlo
دلنوشته
شهیدسعیدسامانلو
- ۹۵/۱۰/۱۴