مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

شرور یک بهشتی شد

دوشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۲۴ ب.ظ


 
خوب خاطرم نیست که بهار بود یاتابستان، اما هوا زیاد گرم نبود و ما دروسط حیات سراج داخل باغچه سبزی کاشته بودیم، من فرمانده حراست سراج رابه عهده داشتم، باشروع شب کارماهم چند برابر می شد، آن شب بیشتر از همه به نقطه ها و اطراف مقر سرکشی داشتم، خسته شده بودم و شب روبه سفیدی میرفت، کمکم تمام نیرو های پیاده واختصاصات بدار میشدند و برعکس ما که شب تاصبح بیدار بودیم باید میخوابیدیم، رفتم بخوابم که بیسیم صدایم کرد، معلم معلم، ابوذر،،، جانم ابوذر،، مهمان داری برادر، گفتم اول صبح، ناخوانده 
گفت با تمام خیر و برکتش مال خودد
بعد از چند دقیقه دیدم که دوجوان آمدن، ازنگاه های آرام و ساکت شان معلوم بود که خیلی شوخ وشیطون هستند،آقای فاتح گفت که ازاین دو برادر درقسمت حراست استفاده کن، پرسیدم اینا مشکلی دارن،؟ شهید فاتح جواب داد،
کارخودته، ازپسشون فقط تو برمیایی، ورفتند ومن ماندم و بچه ها،
روز اول براشون کارندادم،
روز دوم ساعت و محل پستشون را مشخص کردم، همه رزمنده ها با نظم و ترتیب وظایف خود را انجام می دادند،
بیسیم صدایم کرد، که جوجه های جدید نیامدن آشیانه وداخل مقر نیستند، یعنی سر پست حاظر نشدند،
گفتم پست بعدی را بجای آنها بگذارید تا پیدا شوند، طولی نگذشته بود که ازمقر تخریب منو صدام کردن، بله جوجه های شرور سرازمقر تخریب درآورده بودند که با ما یک ساعت پیاده فاصله داشت، طبق ظوابت خروج ودخول ازمقر بدون هماهنگی ممنون بود،
برای باراول آنها را بخشیدم گزارش تخلف رابه فرماندهی ندادم، بچه ها هم قول دادند که دیگر بدون هماهنگی ازدروازه مقربیرون نشوند، دوباره وظیفه شان مشخص شد، اما بازم همان آش و همان کاسه، اینبار ازمقرشناسایی پیدا شدند که ورود هردویشان دراین مقر کاملا ممنون بود، باید یادشان می دادم که نظام ومقررات را رعایت کنند، متوجه شدم که این دو، رزمنده باتمام فرمانده ها و مقر ها کار کردن واخراج شدن و آخرین مقر، مقر حراست است که مسوولیت حفظ آن به عهده من بود،
پرسیدم چرا ازدروازه مقر بیرون رفتین، قسم خوردن که والله ماازاین دربیرون نرفتیم، راست میگفتن، چون نگهبان آنها را دیده بود که ازدیوار بالا رفتن.
به هر حال من با آنها مهربان بودم، برعکس تمام فرماندهان، چند مورد دیگر هم،،،،،،،،،،،،،
گفتن اگه مااجازه بگیریم، شما حتما اجازه نمیدی، گفتم اجازه می دم حتما، اما اگر گفتین یک ساعت،
یا نیم ساعت تأخیر نکنید، سرقول و قرار هم باشید، کمکم به همدیگر عادت کرده بودیم وچون من میخواستم به آنها مقرارت را یاد بدم، باید به آنها اجازه میدادم بیرون بروند و سرساعت بیایند، چند هفته باهم بودیم و روز های آخر طوری شده بودن که بدون خبر واجازه حتی آب نمیخوردن، یکیشان علاقه شدیدی داشت به اسلحه پی ک سه،
درانبار داشتم، کمی خراب بود، بهش دادم، درستش کرده بود، خیلی به این اسلحه علاقه داشت، طوری که شبها باهاش میخوابید، وهرروز نظافتش میکرد
عملیات ملیحه داشت دوباره شروع میشد، ازطرف دیگر مرخصی بعضی ها رسیده بود، ازجمله شرور 1
من هنوز که هنوز است اسمش را یاد نگرفتم،
پنج شنبه پرواز داشت، صبح چهار شنبه رزمندگان اسلام برای عملیات کم کم حاضر میشدند، یک دسته رفتن خط و من میدیدم که بعضی از بچه ها که سن کمتری هم داشتن برای رفتن خط، سرودست میشکنند، داخل ماشین باید بااسم و مشخصات میرفتی خط، شرور 1،بازم طبق معمول بدون هماهنگی واجازه من رفته بود سوار ماشین شده بود، هرکاری کردم پایین نشد، به شهید فاتح گفتم، که بیارنش پایین، اما زور آنها هم نرسید، حس غریبی به من دست داده بود احساس کردم که یکی داره صداش میکنه که زورش ازمابیشتره،گفتم جریمه نقدی میشی بیا پایین،پایین شد منو بغل کرد، هنوز صداش توی گوشم هست،
،،،خیلی اذیتت کردم منو حلال کنی شاید دیگه برنگشتم، این جمله را با همان صدای لوتی و لهجه قمی گفت و دوباره سوار ماشین شد، منم تو دلم گفتم بزار آخرین لحظه ازت فیلم بگیرم،ماشین حرکت کرد و رفت،چند ساعت ازعملیات گذشته بود ،ناگهان گوشیم صدا داد و پیام امد. پیام را باز کردم،
پیام از طرف یکی از بچه های خط بود نوشته بود،  شرور یک بهشتی شد

شهید بزرگوار حسین فیاض

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">