مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

شهید مرتضی عطایی به روایت همرزمانش ۲

پنجشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۲۶ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم ...

پور حیدر بودن به اسم نیست، به رسم است ...

یک توضیح کوتاه: 

در شب حمله، زمانی که به انتظار فرمان آغاز و شنیدن صدای اسم رمز نشسته ای، کل زندگیت رو بارها و بارها مرور میکنی و هزاران بهانه و دلیل و برهان برای نرفتنت می یابی ...

اگر از تمام وسوسه های دنیا خود را برهانی، در زمان آغاز عملیات پایت برای رفتن سنگین میشود، چنان که حتی با هول دادن هم تکان نمیخوری ...

درسته، واقعیته، خوندین؟؟!!!

حالا از شجاعت مردی بگم که نه تنها اولین نفر شروع به دویدن میکرد ...

نه تنها خود اولین لبیک گو و فریادزن بود ...

بلکه بارها و بارها در خط بدون سلاح میچرخید ...

کار کردن با انواع اسلحه رو بلد بود و هیچ وقت بدون سلاح نمیموند ...

ولی اصلاً دشمن رو حساب نمیکرد و ترسی از اونها نداشت که بخواهد همیشه آماده ی رزم در خط باشه (از نظر سلاح به دست گرفتن) ...

او خود به ذات و غیرت، نه تنها همیشه آماده ی رزم بود، بلکه از لحاظ نظامی و رزمی در حد و توان بالایی بود ...

در قسمتهای قبل، از خداشناسی و مدیریت قوی و قدرت تصمیم گیری ایشون گفتم و امروز از شجاعت بی مثالش که منشأ آن مقتدایش علی بود میگویم ...

برای مثال به قصد شناسایی حرکت کردیم به سمت سنگرهای دشمن ...

به داخل سنگر رسیدیم و هر لحظه ممکن بود سرو کله هاشون پیدا بشه ...

اولا با خیال راحت شروه کرد به جمع کردن وسایل داخل سنگر و نوشتن نحن فاطمیون ...

و در آخر که داشتیم برمیگشتیم ...

دیدم بازم اسلحه نیاورده ...

اصلاً این بشر تو ذاتش ترس و دلهره نبود ... 

امشب دل از یاد رفیقان تنگ دارم

حال و هوای بچه های جنگ دارم 

به عشق شهید مرتضی عطایی (ابوعلی)

گفتم کجا؟

گفتا به خون 

گفتم چرا؟ 

گفتا جنون 

گفتم نرو 

خندید و رفت ...

قرار بود بیاد دنبال (...)، ابوعلی رو میگم. (...) مرتبه اولی بود که میومد، خیلی دوست داشت سرک بکشه، جای تخریب شده ها، سنگرهای دشمن و ... ببینه، ابوعلی مشغله زیادی داشت با این حال گفت فردا میام دنبالت، به من گفت فلانى باهاش کاری نداری؟ گفتم خبری شد با بی سیم بهت اطلاع میدهم. فردا شد وقتی رفتند یهویی دلم گرفت. تقریباً بعد از نماز مغرب برگشتن، یه شوق عجیبی تو چشمای (...) موج میزد. کلی شارژ شده بود. بعد از خوش بش با ابوعلی و رفتن او، به (...) گفتم خب چه خبر؟

گفت جات خالی، کلی دور زدیم، سنگرهای خط،

 و ...، موقعیت سید ابراهیم هم رفتیم.

اصلا قرار نداشت، یه فرصتی جور میکرد هر طور که شده یه سر به قراصی بزنه، انگار اون منطقه، اون نقطه شده بود براش جایی که خودش رو خالی کنه.

من خود به چشم خویشتن 

دیدم که جانم میرود 

هر کی که میخواد توسل کنه به شهدا، ابوعلی الگوی مناسبی هست براش. 

آخر هم رفاقت سید ابراهیم و ابوهادی و حسن قاسمی و مهدی محمدی منفرد و ... کار دستش داد، رفیق باید اینجوری باشه. 

شادی ارواح طیبه شهدا و شهدای مدافع حرم صلوات

پى نوشت:

قراصى محل شهادت شهید مصطفى صدرزاده (سید ابراهیم) مى باشد.

یکی از ویژگیهای بارز و قابل تامل اون شهید بزرگوار ، استراتژیهای نظامی و جنگی و محیطی بود ... 

معمولا در روزهای نخست تحویل موقعیت و خط و منطقه ، ابتدا به شناخت منطقه و موقعیت و تعیین استراتژیهای پدافند یا آفند میپرداخت ...

از شناحت محیط و عوارضهای طبیعی و ساخت موانعی چون خاکریز و تله های کمین و سنگرهای دفاعی تا  شناخت مسیر و نقاط قوت و ضعف دشمن ...

خیلی ظریف و ریزبینانه ؟، چنان که بعد از گذشت دو روز گویا چندیدن هفته است که با منطقه آشناست ...

شرکت مستقیم در جمع آوری اخبار و تحولات منطقه ی تحویلی خودش و دخالت مستقیم در شناسایی داشت ...

اعتقاد خوب و محکمی به شناخت نقاط قوت دشمن داشت ، و بر این عقیده بود که شناخت ضعفهای دشمن کمکی به پیشرفت نمیکنه که قابل تقویت هستند و برای ضربه به دشمن باید نقاط قوت را هدف   گرفت ، چون وقتی قدرت طرف بشکنه بالاتر از اون چیزی نداره و ضربه ی شدید روحی و نظامی به پیکره ی دشمن وارد میشه ...

از ریزترین و کوچکترین امکانات برای استفاده و کاربردی کردن افکارش استفاده میکرد ...

به یاد دارم که برای شناسایی به سنگر های دشمن رفته بودیم یک تزی رو داد که اون زمان به فکر هیچ کس نرسیده بود و از سادگی تز خیلیها جدی نگرفتند و بعدا فهمیدن چه نکته ی ریز ولی کاربردی برای گرفتن اسیر بدون درسر برای دشمن بود ...

(به دلایل امنیتی نمیتوان بیان کرد ) 

مرتضی عطایی شخصی بود که با توجه به سابقه‌ی درخشانش در طول زمان انقلاب اسلامی و خدمات شایانش به بسیج توانسته بود صاحب افکار و تجربیات گرانبهایی بشه ...

برای زمان بچه ها و نیروهای تحت امرش ارزش زیادی قایل بود و از هرفرصتی استفاده میکرد برای گذاشتن آموزش و انتقال تجربیات به دیگران ...

در همان خط مقدم بارها و بارها از بچه های ادوات برای اموزش و تعلیم تجهیزات استفاده میکرد ...

حتی به یاد دارم زمانی رو که برای آموزش خمپاره شصت چریکی در خط مقدم اختصاص داد و دیگران رو به یادگیری تشویق میکرد ...

ادامه دارد ...

ومن الله توفیق

ابوعلی

خاطرات همرزمان 

"دم عشق،دمشق" 

@Labbaykeyazeinab





  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">