مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

قصه دلدادگی سردار

شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۱۲ ب.ظ

دیگر از روزگار به شکوه افتاده بود که چرا از قافله همرزمان شهیدش جامانده‌. هر روز با عکس رفقای شهیدش درد دل می‌کرد و از دلتنگی‌های خود برای آنها می‌گفت. وقتی شنید حرم عمه سادات حضرت زینب کبری(س) در شام مورد تعدی دشمن قرار گرفته لحظه‌ای آرام و قرار نداشت. حس غریبی به او می‌گفت که در باغ شهادت دوباره باز شده. برای همین به سوریه رفت تا از حرم بی‌بی دفاع کند. سردار «غلامرضا سمایی» که سال‌ها در سنگرهای مبارزه و جهاد حضور داشت، سرانجام همچون پرستویی سبکبال از سرزمین شام به آسمان‌ها پرکشید. اکنون که یک سال از پرواز غریبانه او می‌گذرد پای صحبت‌های «فاطمه عابدزاده» همسر این شهید سرافراز می‌نشینیم تا قصه دلدادگی و شهامت او را برایمان روایت کند. 

در مدت یک سال دوری و فراق شهید سمایی بر شما چه گذشت؟ 

تنها حسی که می‌توانم بگویم در این مدت لحظه به لحظه همراه من بود، حس آرامش خاطر است. حتی یک لحظه هم دلتنگ او نشدم چرا که لحظه به لحظه حضورش را احساس می‌کنم. گاهی حتی صدای مناجات‌ و قرآن خواندن او را می‌شنوم.  

آشنایی و ازدواج با سردار سمایی برای شما چگونه رقم خورد؟ 

قبل از ازدواج با خانواده همسرم آشنا بودیم. دختر خواهر و دختر عمه من هم عروس این خانواده بودند و من عروس سوم خانواده سمایی بودم.  

ازدواج با یک مبارز و کسی که فعالیت‌های جهادی داشت برای شما نگران کننده نبود؟ 

اتفاقا همه ابن موضوع را به من گوشزد می‌کردند. ولی من معتقد بودم انسان که بالاخره از این دنیا می‌رود پس چه بهتر با شهادت به ملاقات خدا برود. اوایل انقلاب که شهید سمایی تحت تعقیب بود و عده‌ای قصد ترور او را داشتند، گاهی همراه او به مشهد می‌آمدم. یکی از دوستان می‌گفت: شما نمی‌ترسی برایت اتفاقی بیفتد. می‌گفتم نه اگر قرار باشد همسرم شهید شود چه بهتر که من هم همراه او باشم و هردو با هم به شهادت برسیم. 

از مبارزات شهید در دوران انقلاب و جنگ تحمیلی برایمان بگوئید؟ 

 غلامرضا از همان سال‌های اول انقلاب فعالیت‌های انقلابی داشت و جزء انقلابیون فعال بود. به طوری که یک مدت ساواک دنبالش بود و او با زیرکی توانست از دست انها فرار کند. در دوران هشت سال دفاع مقدس هم فعالانه در جنگ حضور داشت. از همان روزهای اولی که جنگ شروع شد به خرمشهر رفت و تا آخرین روزهای جنگ هم در سنگر دفاع  حضور فعالی داشت. 

از بین همرزمان شهیدش بیشتر به کدام شهید علاقه داشت؟ 

شهید قاجاریان که از شهدای مدافع بود و شهید شوشتری را عاشقانه دوست داشت و عکس این دو شهید را در اتاقش نصب کرده بود. 

زمزمه رفتن به سوریه توسط شهید از چه زمانی شروع شد؟ 

از وقتی چند نفر از دوستانش به سوریه رفته و به شهادت رسیده بودند. مثل همین شهید قاجاریان. برای همین او هم هوایی شده بود و تصمیم گرفت به سوریه برود. می‌گفت باید به آنجا بروم و از تخصصی که در توپخانه نقطه زن دارم استفاده کنم. یک ماه قبل از اعزام ساکش را بست. مشهد که با رفتنش موافقت نمی‌کردند. برای همین به تهران رفت و از انجا برای اعزام اقدام کرد و بالاخره با رفتن او موافقت کردند و عازم سوریه شد. 

سردار سمایی چند مرتبه به سوریه رفتند؟

 در ابتدا بدون اطلاع ما 2، 3 بار رفته بود. می‌گفت مأموریت‌های داخل کشور می‌روم ولی سوریه می‌رفت. ولی این آخرین باری که رفت 40 روز از حرم مرخصی گرفت و رفت و گفته بود بعد از این چهل روز برمی‌گردم. 

تاریخ اعزام و شهادت همسرتان؟ 

  28 شهریور وارد سوریه شده بود و پنجم آبان‌ماه بالای دیده‌بانی بر اثر اصابت خمپاره از ناحیه صورت و قلب مجروح  و به بیمارستان منتقل شد. پزشکان سعی داشتند جان او را نجات بدهند. اما انگار او میلی به برگشتن نداشت و بامداد ششم آبان‌ که مصادف با شهادت امام سجاد(ع) بود به جمع یاران شهیدش پیوست. 

و حرف آخر... 

از همه کسانی که تلاش می‌کنند یاد و خاطره شهدا زنده بماند تشکر می‌کنم و امیدوارم شفاعت شهدا در ان دنیا شامل حالشان شود.

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">