مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

مصاحبه با همسر شهید مدافع حرم سعید سامانلو 1

چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۲۲ ب.ظ


شما دختر شهید بودید و حالا همسر شهید شدید، خوب خودتان را برای‌ ما معرفی کنید!

 من ساراسادات رباط‌جزی هستم، متولد اردیبهشت ماه 1361 و فرزند شهید سیدمحمد رباط‌جزی از شهدای دفاع مقدس و همسر شهید سعید سامانلو از شهدای مدافع حرم. ما اصالتاً اهل روستای رباط‌جز در سبزوار نزدیک مشهد هستیم. اما در دوران کودکی پدر به همراه خانواده به قم مهاجرت می‌کنند و در آنجا زندگی‌شان را از سر می‌گیرند.

 خانم سامانلو زمانی که فرزند شهید شدید چند سال داشتید؟

من آن زمان 10 سال داشتم. درست به سن و سال امروز علی پسر بزرگ‌ترم. پدر در سال‌های جنگ تحمیلی هشت سال حضور فعالانه در جبهه داشت. جانباز بود و سرفه‌های همیشگی‌اش ما را بسیار ناراحت می‌کرد. وقتی از او علت سرفه‌هایش را می‌پرسیدم می‌گفت اینها یادگاری از جنگ است. در نهایت ایشان در سمت جانشین فرمانده اسلام‌آباد غرب در منطقه سردشت در 12 بهمن ماه سال 1371 به دست گروهک‌های منافق به شهادت رسید.

آن زمان شما 10 سال داشتید که فرزند شهید شدید و امروز هم علی پسر بزرگ‌ترتان هم سن و سال آن روزهای شماست.

بله، شباهت عجیبی است. چراکه راه پدران‌مان یکی است. آن روزها من همان دلتنگی‌های پسرم علی را داشتم. حالا علی پیراهن فرم بابایش را بغل می‌کند و این طور دلتنگی‌اش را نشان می‌دهد.

غیر از علی فرزند دیگری هم دارید؟

بله، محمد حسین پسر دیگر شهید هم دو سال دارد.

من و سعید سال1381 به شکل کاملاً سنتی با هم آشنا شده و ازدواج کردیم و 13 سال با هم زندگی کردیم. سعیدم یک سالی از من بزرگ‌تر بود. آن زمان هر دو دانشجو بودیم. من دانشجوی روانشناسی و ایشان دانشجوی حسابداری. در ابتدای آشنایی‌مان سعید از اینکه به خواستگاری یک دختر شهید آمده است بسیار خوشحال بود. او با هدف به خواستگاری من آمده بود. می‌گفت از همان شب خواستگاری به پدرت متوسل شدم که اگر لیاقت همسری شما را دارم برای انجام این وصلت دعا کند. می‌گفت من به پدر شما غبطه می‌خورم. کاش من نیز در زمان جنگ بودم و در کنار پدر شما به دفاع از اسلام می‌پرداختم. همان روز از من قول گرفت که برای شهادتش دعا کنم. من ناراحت شدم اما ایشان گفتند که همه ما رفتنی هستیم. هیچ کس نمی‌داند چگونه به سوی خدا خواهد رفت، پس چه بهتر که این وصال در راه خدا باشد و در راه رضای او کشته شویم. هر پنج‌شنبه به مزار پدر می‌رفت و ساعت‌ها با او خلوت می‌کرد.

در حقیقت باید گفت دفاع از اسلام در خانواده شما جا افتاده است. سال‌ها پیش دفاع از اسلام در داخل خاک کشور به عهده پدر بود و امروز دفاع از اسلام در خارج از مرزهای کشور به عهده همسرتان.

بله، سال‌ها پیش پدر و امروز همسرم برای دفاع از اسلام رفتند. این بدان معنا است که اسلام حد و مرزی ندارد. سعید پاسدار بود و نسبت به لباسی که برتن داشت احساس مسئولیت می‌کرد. سعید رفت تا یاریگر حسین زمانش باشد. او رفت برای امنیت حرم اهل بیت (ع) و اهتزاز پرچم اسلام.


@sh_modafeaneqom

کانال شهدای مدافع حرم قم

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۱)

خیلی خوب بود ولی کاش جامع تر بود واقعا زندگی نامه شهدا شنیدنی است
پاسخ:
ان شااله که مطالب جامع تری بتونیم نشر بدیم و با خوندن این مطالب شهدا رو به عنوان الگو انتخاب کنیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">