مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه


همسر و خواهر شهید داخل قبر چه کردند؟

شهید محمدرضا الوانی

مسیر شهادت‌طلبی با جانفشانی شهدای مدافع حرم ادامه دارد. محمدرضا الوانی یکی از همین شهداست که در تاریخ هفتم مهر سال 95 تنها بعد از دو سال زندگی مشترک و باقی گذاشتن فرزند خردسالی به نام محمدقاسم، جان خو

به گزارش مشرق، در استان همدان، شهرک فرهنگیان به سراغ خانواده‌ای رفتیم که فرزندی به نام محمدقاسم دارد، که به خاطر سن و سال کم هنوز متوجه کلمه مرگ یا شهادت نیست. مادرش حتما به او می‌گوید که پدرت یک قهرمان است و شما بهترین بابای دنیا را داشتی و داری اما محمد قاسم نگاهش هنوز هم که هنوز است بوی دلتنگی می‌دهد...

- در ابتدا راجع به همسر شهیدتان بفرمایید. اینکه فصل آشنایی‌تان با شهید چطور رقم خورد و چگونه شد که تصمیم به ازدواج با ایشان گرفتید؟

شهید الوانی به خواهران خود سپرده بودند که دختری را برایشان مدنظر بگیرند که البته با ایشان هم عقیده باشد. به همین جهت یکی از خواهرانش به مدرسه محل تحصیل بنده آمد و در ملاقات اول گفتند که برادر من شهید زنده است و با همین جمله هویت واقعی برادر خود را برای من آشکار کردندکه همین امرباعث شد تا من بفهمم این شخص با چه روحیاتی قصد آغاز زندگی خود را دارند، وقتی همسرم به منزل ما آمد گفت 13 نفر از دوستانم شهید شده‌اند و من هم در فکر شهادت هستم و اگر همسنگر من هستید یا علی، و این شد که من با یک نگاه روشن به این مسیر نگاه کردم و جواب مثبت دادم. وقتی زندگی ما شروع شد تازه فهمیدم که با شخصیتی که مانند یک استاد اخلاق است زندگی می‌کنم؛ محمدرضا مظهر ادب و انسانیت و آزاد از تمام قیودی که ما در بندش هستیم بود. وقتی که برای خریدن جهیزیه به بازار رفتیم دیدیم شهید از نگاه تجملاتی دور است. یادم هست که وقتی نگاه وی به مبل‌های آنچنانی افتاد این بیت شعر را گفت: «گفته بودم که به حج آمدم، غافل از آنکه چه کج آمدم» یعنی به من فهماندند دنبال تجملات نیست. بنابراین زندگی ما با سادگی آغاز شد و هم من با همسرم مدارا کردم و هم شهید از من توقع آنچنانی برای جهیزیه نداشت. به‌خاطر همین زندگی ما پر از محبت و سادگی و عشق طی شد. در این دنیا ما با هم بیشتر از دو سال زندگی نکردیم ولی می‌ارزد به زندگی‌های 40 ساله‌ای که بین دو زوج انجام می‌گیرد که بویی از عشق و محبت بین آنها وجود ندارد و واقعا درست است که کمیت در زندگی ما وجود نداشت ولی پر از کیفیت و شهد شیرین عشق بود که در زندگی ما موج می‌زد.


- از خصوصیات اخلاقی شهید برایمان بگویید؟

خصوصیت اخلاقی بارز و مهم این شهید اخلاص بود که در گمنامی وی تجلی یافت. بعد از شهادت وی مشخص شد چقدر به مستمندان رسیدگی می‌کرد و برای رفع مشکلات مالی دوستانش خودش را زحمت می‌انداخت تا بلکه مشکل آنان را حل کند. برای خودش یک هشدار به صدقه طراحی کرده بود و آن را تلنگری برای خود می‌دانست. البته شاید ما نتوانیم به اخلاص همسرم پی‌ ببریم به جهت اینکه وقتی به دوستان همکارش در سپاه اطلاع دادند که وی شهید شد همه دوستان او را با اینکه نامش محمدرضا الوانی بود «رضا اخلاص» یاد کردند.حتی وقتی در سوریه ترکش به کتف شهید می‌خورد به من و مادرشان اطلاع ندادند تا اینکه روزی به بازار رفتیم و من دیدم همسرم از گرفتن بچه احساس سنگینی می‌کند. تعجب کردم که چرا بچه چند ماهه را به سختی بغل می‌کند، تا اینکه یکی از وی درباره بهبود کتفتش سؤال کرد و همسرم ناراحت شد که این راز را برملا کرد. حتی وقتی یکی از دوستانش پیشنهاد ایجاد پرونده جانبازی را به وی داد در جواب گفت اگر مجدد این موضوع را مطرح کنی دوستی بین مان را قطع می‌کنم. نکته دیگر اینکه وقتی درباره درجه نظامی‌اش پرسیدم، گفت امام زمان(عج) از ما انجام تکلیف خواستند نه درجه!همسرم در وصیت‌نامه خود نوشته بود اگر عکسی از من چاپ می‌شود بر آن درجه نزنید لازم نیست. وقتی عکس‌ها بعد از شهادت وی چاپ شد عکس‌ها با درجه سرهنگی را دیدم فهمیدم درجه همسرم چیست.

- تحصیلاتشان در چه حدی بود؟

لیسانس دانشگاه افسری داشتند و حتی برای ارشد هم شرکت کرد و معدلشان 19 بود و آنجا که رفتیم کافی‌نت می‌گفت شما اصلا لازم نیست ثبت‌نام کنید شما را جذب می‌کنند، خیلی بچه منظم، منضبط و دقیق بود.

- با وجود اینکه سال‌های ابتدایی زندگی شما بوده است بر همسرتان سخت نمی‌گرفتید که به سوریه نروند؟

آقا رضا از ابتدای ازدواج به بنده گفته بود که در این مسیر هستم و سختی‌های راه را به من گوشزد می‌کرد. ولی با این وجود برای کسانی که تازه زندگی مشترک خود را شروع کرده‌اند این مسئله موضوع رنج‌آوری است. هر گاه به ماموریت‌های داخل کشور می‌رفت زیاد ناراحت نمی‌شدم اما وقتی صحبت از حضور در سوریه می‌شد نگران همسرم می‌شدم. یک بار پرسیدم چندین بار تا به حال شما به سوریه رفته‌اید آیا وظیفه خود را به اندازه کافی انجام نداده‌اید؟ گفت:«مگر در زیارتنامه‌های معصومین(ع) نمی‌گوییم «بابی انت و امی» و یا «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم...» الان دشمنان حضرت زینب(س) دارند حمله می‌کنند حال، ما چرا با آنها نجنگیم؟» دلیل گفتن چنین مسائلی از سوی بنده بدین خاطر بود که بیشتر از وجود وی بهره ببریم و لحظات خوشی را در کنارش سپری کنیم وگرنه این نکات از ابتدای زندگی برایم روشن بود و با دیده روشنی این مسیر را انتخاب کردم و افتخار هم می‌کنم، اما سؤالی که همیشه در ذهنم است اینکه آقا رضا رفتی شهادتت هم مبارک باشد اما چرا این قدر زود؟ در خواب دیدم که همسرم در جواب گفت دستور از بالا بود که واقعا این شهدا خیلی آزادانه و آگاهانه انتخاب کردند. خداوند هم تا میوه‌ای لایق چیدن باغ بهشتی نشود، بهشتی نمی‌کند و این‌ها به پختگی کامل رسیدند و لذا وقتش بود که آقا رضا اهل بهشت باشد تا اهل دنیا.


-شهدای مدافع حرم توانستند خودشان را به شهدای دفاع مقدس برسانند، با این وجود به نظرتان چگونه شد که آقا رضا تصمیم به شهادت گرفت؟

محمدرضا عاشق بود، بنابراین عاشق تا به معشوقش نرسد آرام نمی‌گیرد.


  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">