مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۷۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

زینبی که باشیم همه‌ما مدافع حرم می‌شویم

يكشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۵۷ ب.ظ
روحیه ساده‌زیستی و شهادت‌طلبی شهید محمدعلی قلی‌زاده کار را به آنجا رساند تا او هم مدافع حرم عقیله بنی هاشم شود. شهید محمدعلی قلی‌زاده در مسئولیت‌های مختلفی که در نمایندگی ولی فقیه سپاه داشت، همیشه یک مسئله را در صحبت‌هایش مدنظر قرار می‌داد و آن هم اینکه از خدا بخواهیم که عاقبت بخیر شده و مسیر زندگی دنیایی‌مان به شهادت ختم شود. شهید قلی‌زاده به هیچ وجه انسان بی‌تفاوت یا کم تفاوتی نسبت به تحولات کشور و عرصه بین‌المللی نبود به طوری که وقتی تصاویر مربوط به کشته‌های سوریه وعراق و جنایات بی‌شرمانه داعش را مشاهده کرد دیگر نتوانست تاب بیاورد و راهی میدان جهاد شد. شهید قلی‌زاده هماره حسرت روزهای جبهه و دفاع مقدس را خورد غافل از اینکه نمی‌دانست خدا او را در روزهایی سخت‌تر مورد آزمایش قرار خواهد داد. آزمونی که بحمدالله با رتبه و مقام شهادت سربلند از آن بیرون آمد. آنچه در پی می‌آید حاصل روایت شوکت ابراهیمی همسر این شهید مدافع حرم است.
شهید قلی‌زاده چه خصوصیاتی داشت که همسری‌شان را قبول کردید؟
آقا محمدعلی طلبه بود که به خواستگاری ام آمد. وقتی با هم صحبت کردیم به من گفت که از مال دنیا چیزی ندارد و از امکانات کمی برای زندگی برخوردار است. حتی از درآمد کمش گفت و اینکه درآینده زندگی ساده‌ای خواهیم داشت. من از سادگی و صداقتش خوشم آمد. نهایتاً چهارم خرداد سال 1371 که مصادف با نیمه شعبان بود زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. دو سال بعد به خاطر شرایط کاری ایشان از شهرکرد به قم مهاجرت کردیم. کمی بعد هم که به سپاه رفت و در حوزه نمایندگی ولی فقیه مشغول به خدمت شد. یکی از دوستانشان تعریف می‌کرد حاج آقا مسئول نمایندگی ولی فقیه در ناحیه بود. قسمت نمایندگی چهار اتاق داشت و به خاطر کمبود تجهیزات به این رده سه عدد کولر آن هم به مرور زمان تحویل دادند. شهید قلی‌زاده در همه اتاق‌ها جز اتاق خودش کولر نصب کرد و گفت اول نیروهای زیر دستم و بعد خودم. همین خصوصیات اخلاقی‌اش آدم را جذب می‌کرد. همکارش تعریف می‌کرد خیلی‌ها به آقای قلی‌زاده می‌گفتند شما مسئولید و مهمان و مراجعه کننده زیاد برایتان می‌آید و خوبیت ندارد کولر نداشته باشید، ولی ایشان می‌گفت اولویت با نیروهایم است. خاطرم است در ماه رمضان پارسال که هوا به شدت گرم بود، اتاقش را با یک پنکه دستی خنک نگه می‌داشت. آقا محمدعلی دائم‌الوضو بود و اهل نماز شب و قرائت قرآن. دائماً هم زیارت عاشورا می‌خواند. 
اغلب شهدا روحیه مجاهدت و رزمندگی داشتند، همسرتان هم چنین روحیاتی داشت؟
همسرم متولد سال 1349 بود و زمان دفاع مقدس هم خیلی علاقه داشت همراه برادرانش در جبهه جنگ تحمیلی حضور داشته باشد، ولی از آنجایی که برادران ایشان در جبهه بودند اجازه حضور به آقا محمدعلی داده نشد. برادرهایش به او گفته بودند شما در خانه بمان و مراقب پدر مریضمان باش. به همین خاطر آرزوی جهاد در دل همسر  مانده بود و بعدها هر وقت تلویزیون تصاویر جنگ، جبهه و شهدا را نشان می‌داد دلش هوایی می‌شد و می‌گفت من از قافله شهدا عقب ماندم. اگر مقدمات رزمندگی فراهم شود حتماً می‌روم. با چنین روحیه‌ای هم به سپاه پیوست. محمد‌علی 14 سال در سپاه مشغول به خدمت بود تا اینکه بحث دفاع از حرم اهل بیت پیش آمد و راهی سوریه شد. 
با اعزام ایشان موافق بودید؟
عرض کردم که آقا محمدعلی همیشه می‌گفت اگر جایی بحث جنگ و دفاع از اسلام به میان آید من می‌روم. خب من نمی‌توانستم در برابر این همه اشتیاقش مخالفت کنم. البته اوایل به خاطر شرایط کاری‌اش مسئولان اجازه نمی‌دادند اعزام شود، اما وقتی موضوع را با من در میان گذاشت، استقبال کردم و گفتم خیلی خوب است، حرف از حرم و دفاع از بی‌بی است. نیت همسرم ابتدا انجام کار فرهنگی در جبهه مقاومت اسلامی بود اما وقتی اخبار حمله داعشی‌ها و سر بریدن‌های مسلمانان و اوضاع و احوال آنجا را رصد کرد بسیار ناراحت شد و به هم ریخت. زمانی که خمپاره به گنبد حرم بی‌بی اصابت کرده بود گفت دیگر نمی‌توانم صبر کنم. غیرتش اجازه نداد و رخت رزم پوشید.
چه تاریخی اعزام شد؟
به رغم مخالفت‌هایی که با رفتن شان صورت گرفت، عاقبت آقا محمدعلی آذرسال 1394 برای اولین بار و آخرین بار اعزام شد. در این تاریخ ما تجربه 23 سال زندگی مشترک را با هم داشتیم و حاصل زندگی مشترکمان دو فرزند به نام‌های فاطمه و حسین است. فاطمه متولد 1374 و حسین متولد 1378است. 
بچه‌ها با تصمیم پدرشان مخالفتی نکردند؟
برای بچه‌ها سخت بود، اما همسرم با آنها صحبت کرد و گفت زمانی که پدر حضرت رقیه به شهادت رسید ایشان مورد آزار و اذیت قرار گرفته و به اسارت برده شدند، امروز کسی به شما بی‌احترامی نکرده و همه دور شما جمع شدند. یکی آب می‌آورد و یکی دلداری تان می‌دهد، اما در کربلا بچه‌های امام حسین را تازیانه جهل زدند و به اسارت بردند. این صحبت‌ها بچه‌ها را آرام کرد. محمد‌علی به ولایت فقیه خیلی تأکید داشت برای همین با بچه‌ها در این باره صحبت کرد که باید پشتیبان ولایت فقیه باشید. می‌گفت خداوند به ما نعمتی داده و آن ولایت فقیه است. اینکه می‌بینید در کشورهای دیگر هرج ومرج حاکم است و سالیان سال جنگ و خونریزی دارند به خاطر همین است که ولی فقیه ندارند. عزت شیعه و این پیشرفت شیعه به خاطر تبعیت از رهبری است که به اینجا رسیده‌ایم. ما باید حرف ولی زمان خود را گوش کنیم، چشمان ما به دهان او باشد، او هرچه گفت عمل کنیم. 
موقع رفتنش به عنوان آخرین وداع چه سفارش‌هایی به شما کرد؟
آخرین لحظاتی که از هم جدا شدیم را خوب به یاد دارم. شبی که وسایلش را آماده می‌کرد عکسی از خودش را به من نشان داد و در صفحه اول قرآن گذاشت و گفت هر کسی آمد و عکسی خواست این عکس را بدهیدکه مناسب شهادت است. بیشترین سفارش همسرم به بچه‌ها نماز اول وقت بود. محمدعلی برایم گفت که اگر ما رفتیم و خدا توفیق شهادت داد شهید شدیم مردم خواهند گفت که اینها برای پول رفتند اصلاً سوریه به ما چه ؟. . . شما خیلی با قاطعیت جواب دهید ما نه برای مادیات بلکه برای دفاع از اسلام و قرآن و دفاع از حرمین حضرت زینب و حضرت رقیه (س) می‌رویم. دشمن هدفش این است که اول به سوریه، لبنان و عراق و بعد به ایران حمله کند. همسرم به بچه‌ها سفارش می‌کرد که اگر طعنه‌ها شنیدید باید صبور باشید. ما با رفتنمان نشان می‌دهیم که حرف‌هایمان شعار نبوده و امروز خیلی‌ها شعار می‌دهند و عمل نمی‌کنند. 
چند روز در منطقه حضور داشت؟
همسرم 45روز بعد از حضورش در 13 بهمن سال 1394 در روند آزاد‌سازی دو شهر شیعه‌نشین نبل و‌الزهرا با اصابت مستقیم گلوله تک تیرانداز دشمن هنگام اذان ظهر به شهادت رسید. دوستانش می‌گفتند به حالت سجده روی زمین افتاده بود. خبر شهادتش را برادرهایش به ما گفتند. به منزلمان آمدند و بعد که گریه و بی‌قراری کردند متوجه شهادت محمدعلی شدم. با شنیدن خبر شهادتش انگار در آن واحد تمام نیرویم را از دست داده بودم. خیلی برایم سخت بود. بعد از مدتی که به خودم آمدم گفتم آدم یک جان دارد که ممکن است روزی با سکته یا تصادف و بیماری از دنیا برود، اما چه بهتر که این مرگ در راه خدا با شهادت باشد. پیکر همسرم طی مراسمی در گلزار شهدای شهرک نقنه شهرکرد به خاک سپرده شد. 
به نظر شما چه نیازی به حضور رزمندگان مدافع حرم در جبهه مقاومت اسلامی وجود دارد؟
پاسخ این سؤال شما را از زبان خود شهید می‌دهم. همسرم معتقد بود امروز ندای «هل من ناصرینصرنی» امام حسین (ع) به گوش می‌رسد و باید جواب حسین فاطمه را داد. امروز ظلم یزیدیان دوباره به شام و عراق برگشته، همان کسانی که سر امام حسین(ع) را از تنش جدا کردند. امروز باقی ماندگان آنها به اسم اسلام و قرآن دارند بی‌گناهان را می‌کشند و اسلام را در دنیا بدنام می‌کنند. وظیفه من و شما این است که از اسلام دفاع و اسلام واقعی را به تمام جهان معرفی کنیم. ایشان می‌گفت از وقتی در صدا و سیما دیدم چه مظلومانه مردم بی‌دفاع سوریه را سرمی‌برند و اشک‌های بچه‌های کوچک را جاری می‌کنند، نمی‌توانم آرام و قرار بگیرم. خصوصاً وقتی شنیدم به بارگاه ملکوتی حضرت زینب (س) جسارت و تیر به طرف گنبد شلیک کرده‌اند، دنبال فرصتی بودم که بروم و خودم را مدافع حرم کنم و از حریم رسول خدا(ص) دفاع کنم که خدا توفیق داد و توانستم در این امر بزرگ شرکت کنم. اگر امروز هم در این جبهه حضور دارم به خاطر امر ولی زمانم است و افتخار می‌کنم به عنوان مدافع اسلام و قرآن و حرم اهل بیت(ع) در این جا خدمت می‌کنم. از خدا می‌خواهم که توفیق شهادت در راه خودش را نصیبم کند. 
در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید.
یکی از خادمان حضرت معصومه(س) نقل می‌کرد همسرم را در خواب دیده و از او پرسیده که آیا در آنجا به شما سخت نمی‌گذرد که شهید قلی‌زاده هم جواب می‌دهد، نه اینجا با همه شهدا جمع می‌شویم و خدمت امام زمان(عج) می‌رسیم. من بر این اعتقادم که مدافع حرم شدن تنها مختص به مردان مجاهد ما نیست ما همه باید مدافع حرم شویم. یکی با زبانش، دیگری با پول و ثروتش و یکی دیگر با جانش. همانطور که می‌دانید آنجا رزمنده‌ها کار حسینی می‌کنند و ما باید اینجا کار زینبی انجام دهیم. شهدای مدافع حرم قهرمان هستند، قهرمانانی که با نثار جانشان امنیت و آرامش را برای ما به ارمغان آوردند. دوران تنهای زینب(س)‌ تمام شده است و ما دیگر اجازه نمی‌دهیم به شما و سلاله حسین‌(ع)‌ بی‌احترامی کنند؛ انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم بی‌بی جان.


شهید قاسم غریب پس از مجاهدتهای فراوان در سپاه استانهای قم و گلستان و مجروحیت در درگیری با پژاک، در ٢۴رمضان سال ٩۴ در ارتفاعات تلمور سوریه برای همیشه آسمانی شد.

شهید قاسم غریب در تاریخ ١٣۶١/٠١/٠١ در روستای سیدمیران استان گلستان به دنیا آمد. بستر رشد اجتماعی این شهید بزرگوار طبقه کشاورز و زحمتکشی بود که با نان حلال، شیرمردانی چون قاسم غریب را تحویل جامعه داد.

او فرزند دوم خانواده ای بود که سه برادر و یک خواهر را در خود جای داده بود. محمدرضا غریب، پدر شهید قاسم غریب در حالی که زمین زراعی زیادی نداشت با سختی و مشقت فراوان فرزندان خود را تربیت کرد.

شهید مدافع حرم قاسم غریب دوران تحصیلات ابتدایی را در دبستان شهید صادق تازیکه گذراند و دوراه راهنمایی را به مدرسه آزادگان رفت. او برای تحصیل در مقطع دبیرستان عزم گرگان کرد و در دبیرستان شهید رجایی گرگان مشغول تحصیل شد.

قاسم غریب در سال ١٣٧٩بعد از اخذ مدرک دیپلم، در کنکور دانشکده افسری دانشگاه امام حسین (؏) شرکت کرد و قبول شد و رسماً به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد.

 او ۵سال بعد در سال ١٣٨۴در شهر قم با خانم اعظم السادات حسینی خادم افتخاری مسجد جمکران ازدواج کرد که حاصل این ازد او بعد از ازدواج به شهر مقدس قم رفت و در این شهر زندگی می کرد. طی این سالها او در میدان رزم با گروههای انحرافی پژاک و منافقین داخلی مجاهدانه جنگید تا اینکه یک چشم خود را از دست داد و همچنین ۴ترکش نیز در بدن وی جاخوش کرد.

 بعد از جانباز شدن از ناحیه چشم، به توصیه پزشک که باید برای حفظ چشم دیگر مناطق مرطوب را برای ادامه کارت انتخاب کنی، وی به زادگاهش گلستان آمد و مدتی در سپاه استان و بعد از آن نیز به گردان های تکاور تیپ مردم پایه سپاه نینوا پیوست.

 اما این موجود پرخروش و رزمنده شجاع را یارای دروی از نبرد و میدان رزم نبود و با درک صحیح از شرایط روز و عربده کشی تکفیری های مزدور اسراییل، آهنگ سوریه کرد و داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به به این کشور رهسپار شد.

 او به سوریه رفت و به مبارزه با تکفیری ها پرداخت و این دومین مرحله ای بود که او برای دفاع از حریم حضرت زینب(س) به سوریه می رفت و آخرین باری بود که وطن را می دید و در ٢۴رمضان سال ٩۴در ارتفاعات تلمور سوریه برای همیشه از میان ما پر کشید.

 به گواه اکثر همرزمان، دوستان، هم محلی ها و خانواده اش او را جز با «شربت شهادت»

نمی شد سیراب کرد و آنقدر ذوب در ولایت و دوستدار ائمه اطهار علیهم السلام بود که ذره ای از تلاش برای نجات مسلمین بر نمی داشت. او مداحی بود که آخر مداحی هایش جمله «شهادت آرزومه» را زمزمه می کرد و در آخر هم به این مقام نایل شد.

 قاسم غریب خلیان هلی کوپتر نیز بود و تصویری که مشاهده می کنید در سال٨٧ در جمع یگان ویژه پاسداران در معیت فرماندهی معظم کل قوا حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای و سرلشکر عزیز جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران و سید یحیی رحیم صفوی مشاور فرماندهی کل قوا گرفته شده است که خلبان این هلی کوپتر شهید قاسم غریب بود.

 شهید قاسم غریب در این تصویر با بالا بردن دستش به نشانه احترام نظامی ارادت قلبی خود را به مقام عظمای ولایت اعلام می کند. 

روحش شاد، یادش جاویدان.....

منبع:  

http://mohebbin.net/portal/?task=contents&id=323

کانال جاماندگان قافله شهدا 

@jamondegan

شهید«کربلایی علی یعقوبی»

يكشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۵۲ ب.ظ

شهید«کربلایی علی یعقوبی»

فرزند:جمعه خان

تاریخ تولد:62/13

تاریخ شهادت:1394/11/8

محل شهادت: سوریه حلب

عملیات:نبل و الزهراء

گلزار: تهران جاده ساوه-امامزاده باقر(ع)

احمد اهل غیبت نبود

يكشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۴۹ ب.ظ


شهید احمد حاجیوند الیاسی

شهید احمدحاجیوند الیاسی معروف به اخوی احمد،در محله ای ضعیف و خانوادای کم درآمد ب دنیا آمده بود، بسیار شوخ در عین حال خیلی مودب وبا منطق بود که این اخلاق او باعث علاقه مندی زیاد اهالی محله نصبت ب او شده بود،و تاکید بسیار ب پیروی از ولایت فقیه ونماز اول وقت داشت.

شهید فردی خستگی ناپذیر و جوانی فرهنگی بود، بطوری ک در تابستان گرم و سوزان خوزستان با زبان روزه برای رفاه خانواده کار میکرد و بعد از کار نیز با اینکه خسته بود اما بقیه وقتش را در مسجد محله صرف برگزاری مراسمات و برنامهای بسیج میکرد،

احمد اهل غیبت نبود و کسی ک غیبت میکرد راهم دوست نداشت،بسیار از او شنیده بودم ک میگفت دروغ و غیبت مسلمان را کافر و مورد خشم خداوند قرار میدهد،او خودش نیز اهل دروغ نبود و گناه دروغ مصلحتی را با دیگر دروغ ها برابر میدانست و میگفت اینکه میگویند دروغ مصلحتی گناه نیست را من قبول ندارم چون دروغ دروغ هست و مصلحتی یا غیر مصلحتی ندارد.

شهادت۱۲/۱۱/۹۴

آزادسازی نبل الزهرا



سرِ بریده رضا

يكشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۴۶ ب.ظ


سالگرد شهادت شهید مدافع حرم رضا اسماعیلی

شهید اسماعیلی مدت ها پیش به عنوان مدافع حرم حضرت زینب(س) داوطلب اعزام به سوریه شد و به زمره فاطمیون پیوست و بسیار سریع فنون رزم را آموخت.

 چندی پیش بود که برای باز پس گیری شهرک شیعه نشین “زمانیه” واقع در غوطه شرقی از چنگال گروه های تکفیری درگیری شدیدی رخ داد و هر روز فقط چند ساعت آتش بس داشتیم. در یکی از این آتش بس ها متوجه عدم حضور یکی از نیروها شدیم که شهید اسماعیلی برای جستجوی او به محل درگیری رفت.

 رضا در حین جستجوی نیروی مفقود شده٬ با نیروهای دشمن درگیر و سپس زخمی ‎شد. متأسفانه وی به دلیل شدت مجروحیت توان بازگشت نداشت و اسیر تکفیریون می‎شود.

 ششم بهمن ماه ۱۳۹۲ـ توانستیم شهرک زمانیه را از دست این قوم ظالم نجات دهیم و سریعاً منطقه را برای پیدا کردن نیروهای مفقود و شهید خود واکاوی کردیم.

پیکر مطهر رضا اسماعیلی را درحالی یافتیم که سری بر بدن نداشت و این موضوع همگان را به گریه انداخت. تا همین الان که با شما صحبت می کنم نتوانستیم سر بریده شده رضا را پیدا کنیم.

 پس از پایان درگیری وقتی به منطقه زینبیه رسیدم٬ دوستان از انتشار تصویر سر بریده رضا به وسیله تروریست ها خبر دادند. من هنوز هم نتوانسته ام آن عکسها را مشاهده کنم چراکه هرگز تحمل دیدنش را ندارم.

راوی:(همرزم شهید)

خاطرات ناب شهدا

شهید رضا اسماعیلی

خاکی ها

ڪانال خـاڪـےها

telegram.me/joinchat/AtQMXTwpQdo8yChf_PrD7g

شهید بیات مال دنیا نبود

پنجشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۰۸ ب.ظ


شهید مدافع حرم سردار بسیجی کربلایی محمدرضا بیات در سال ۱۳۶۵  در محله فلاح تهران چشم به جهان گشود و از هفت سالگی در مدرسه عشق قدم نهاد وی در دوران نوجوانی و جوانی اش را در مولد خویش گذرانید و رد پایی از او در تمام پایگاههای بسیج کلان شهر تهران و حوزه های مقاومت و ناحیه ها دیده میشد.

شهید بیات مجاهد خستگی نا پذیر بود 

علی خیلی روی مقام معظم رهبری حساس بود و همیشه دقدقه تنهایی اقارو داشت و میگفت نباید بذاریم اقامون تنها بشه 

علی خیلی کم خواب و بیشتر در حال فعالیت های فرهنگی و عملیاتی بود 

یادمه یکروز تو ۲۸صفر که یه هیأت دعوت بودیم برا مراسم شهادت امام حسن مجتبی(ع)با علی داشتیم میرفتیم سمت خیابان پیامبر که با یه مورد منکراتی مواجه شدیم و امر به معروف واجب بود که بریم علی گفت بهم حاج محمد داداش ما باید قدرت جاذبه داشته باشیم نه دافعه خیلی با مراقبت بریم جلو که خدایی نکرده اینها از بسیج و بسیجی زده نشن 

شهید بیات مال دنیا نبود 

علی هرجامیرفت سر کار زیاد دوم نمیاورد و جابجا میشد یعنی کارش تو دنیا جور نمیشد ولی اون زمان که همه دست و پا میزدن برا رفتن کار علی خیلی سریع درست شد و پر کشید 

علی و خریدنش 

علی بی مادر بزرگ شد ولی حضرت زهرا در حقش خوب مادری کرد و خریدارش شد و در فروردین سال ۱۳۹۵ در تل العیس به درجه رفیع شهادت نایل گشت.

پیکرمطهر شهید هنوز بازنگشت

کانال جاماندگان قافله شهدا 

@jamondegan

عاشقانه همسر شهید ۲

پنجشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۰۳ ب.ظ

شب قبل از اعزام به سوریه یکبار دیگر برای  مطمئن شدن از رضایت همسرش، به منزل پدرخانمش رفت

 تا بار دیگر نظر همسرش را بپرسد:

- خانمم  عزیزم... راضی هستی برم سوریه؟

- اگه شما راضی نباشی نمیرم ... 

اشک در چشمان همسرش سنگینی کرد و گلوله ای اشک به پایین غلتید ...صدایش را صاف کرد و گفت:

راضی نباشم نمیری؟

 -    نه عزیزم ...نه  نازنینم

- اما اگه جواب امام زمان رو خودت میتونی بدی...باشه من نمیرم

اگه جواب حضرت زینب رو خودت میدی باشه من نمیرم...

تمام محبت های کمیل ، عشق ناب دونفره شان، تمام برنامه هایی که برای زندگی مشترک آینده شان در نظر گرفته بودند...خاطرات یک سال دوران عقد ،  گروهک سیاه داعش ...همه و همه از جلو چشمانش رد شدند

اشک تمام پهنای صورتش را پوشانده بود...  

اشک هایش را پاک کرد ، شناسنامه را به کمیل داد و گفت من برای مادرمان هیچ جوابی ندارم

من برای امام زمان هیچ جوابی ندارم...  

لبخندی زد تا پای مَردش برای دفاع از حریم مادر سست نشود و گفت:

کمیل جان برو ولی زود برگرد عزیزم...

کمیل رفت...

وشش روز بعد برگشت...

اما این بار سوار برتابوتی با پرچم ایران ... روی دستهای مردم

 ..یااااحسین گویان

برگرفته از صحبت های همسر شهیدمدافع حرم

 کمیل قربانی

زندگیتون شهدایی

کانال رسمی شهداء مدافع حرم ساوه

https://telegram.me/Modafean_saveh

مزارشهید

پنجشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۰۱ ب.ظ


شهید رضا دامرودی

مزارشهید

چند وقت بود میخواستم برم  سر مزار شهید ولی قسمت نمی شد

مصمم شدم تا قبل از سفر ازبعین به کربلا  برم سرخاک شهید...

یک صبح جمعه توفیق شد با دوتا از دوستان رفتیم دامرود...

رسیدیم سر مزار خاکی شهید...

بعد از یک ساعت باید بر میگشتیم به شهر.

از روستا که خواستیم بیایم بیرون پسرخاله و همرزم شهید و دیدیم... بعد احوالپرسی

اصرار زیاد داشت که بریم یه چایی بخوریم، انقدر اصرار کردند تا شرمنده شدیم و به رفقا گفتم یه چایی میخوریم و سریع میزنیم بیرون.

هنوز چایی هارو نخورده بودیم که  خاله شهید  سفره غذا  آورد

ما قبلش برای چایی چک و چونه میزدیم، ام این بزرگوار ها سریع نهار تدارک دیده بودند..

هرچی گفتیم اینطوری بده و مزاحم نمیشیم

که با یه جمله که دیگه نتونستیم چیزی بگیم

خانواده شهید گفتن شما مهمون های شهید هستین

تازه به خودمون اومدیم

قرار ما این بود یه نیم ساعتی سر خاک بشینیم و برگردیم

ولی شهید نخواست که مهمونهاش بدون پذیرایی برگردند

تا حالا زیاد گفتیم و شنیدم که شهدا زنده هستن

ولی امروز قشنگ خودم این رو حس 

کردم..

 شهید دامرودی برای ما سنگ تموم گذاشتن

خدایا مارو مدیون خون شهدا نکن...

خاطره ارسالی اعضا کانال

شهید رضا دامرودی

سبزوار

https://telegram.me/joinchat/AAAAAECkj1SQr44ZhhSSpA

تولــــد٢۶سالگے‌ات مبــــارکـ

پنجشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۵۷ ب.ظ


اولین شهیدمدافع حرم ارتش جمهوری اسلامی ایران "ســربازِولایت 

شهیــد محســن قوطاســلو"

ولادت:69/11/7

شهادت:95/1/21

سوریه‌ریف جنوبی حلب

امروز روز تولــــــد توست

ومن هر روز بیش از پیش

  به ایــن راز پی  می برم 

  که تو خلـق شده ای

  تا راه آســــمان را 

   به ما نشــــان دهی 

تولــــد٢۶سالگے‌ات مبــــارکـ

کانال جاماندگان قافله شهدا

@jamondegan

اراده راسخ سیدحکیم

پنجشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۵۴ ب.ظ


 فرمانده دلاور فاطمیون چند وقت گذشته حین خنثی سازی یک بمب کنار جاده ای نصب شده از سوی گروه تروریستی تکفیری داعش به درجه رفیع شهادت نائل آمده است. این فرمانده شهید از نخستین داوطلبان حمایت از حرم حضرت زینب (س) بود که در عملیات های پاکسازی مناطقی همچون غوطه شرقی (حران عوامید، احمدیه، زمانیه، ملحیه، دیر سلمان، دیر ترکمان، سیلو، حجیره)، عملیات پاکسازی شمال استان حماه، عملیات ادلب، حمص (تدمر و قریتین) ،لاذقیه و درعا نقش بسیار مهم و پررنگی ایفا کرده و در همه این عملیات ها پیروز شده بود.

در منطقه الحجیره واقع در محور شمالی حرم حضرت زینب(س) زمانی که سردار شهید " علیرضا توسلی ملقب به ابوحامد" در درگیری با تروریستهای تکفیری از ناحیه کتف زخمی شد، سید حکیم هم از ناحیه پا مجروح گردید اما هرگز حاضر به ترک جبهه دفاع از حرم حضرت زینب (س) نشده و عاشق تر از قبل به کار خودش ادامه می داد. او بدون شک یکی از پایه ها و استوانه های اصلی جبهه مقاومت  در جبهه های سوریه بود. شهید سیدحکیم در عملیات های آزادسازی مناطق شمالی استان حماه نیز در سمت فرماندهی تیپ دوم لشگر فاطمیون دوشادوش رزمندگان سوری به فرماندهی سرتیپ "سهیل الحسن" حضور داشته و موفق به پاکسازی مناطق وسیعی از خا سوریه از لوث وجودی تروریستهای تکفیری داعش، القاعده و ارتش آزاد شده بود. 

رزمنده هایی که با او به میدان می رفتند از روحیه بالایی برخوردار بودند و دلیل آن هم اراده راسخ سیدحکیم در مبارزه علیه دشمنان اهل بیت رسول الله بود. او راه خود را پیدا کرده بود و بر مبنای اصول عقیده می جنگید و همیشه توصیه اش این بود که یا وارد میدان نبرد نمی شویم و یا با تمام قوا باید سنگر را حفظ کرد و بر سر دشمن صاعقه وار فرود آمد. در بسیاری از عملیات ها او همزمان چندین مسئولیت را پیش می برد و وظایف محوله را به بهترین شیوه انجام می داد. سردار شهید سیدحکیم در محور جنوبی دمشق، درعا و الهباریه و نبرد تل قرین (تل ابوحامد) که به شهادت سرداران شهید ابوحامد و فاتح شد، شهید سید حکیم، شهید سیدابراهیم (مصطفی صدرزاده) و شهید حسین فدایی هر سه خوش درخشیدند.

https://telegram.me/joinchat/Cp3UFUCdZmi2bKwhqlCHWA

روایتی از دختر فرمانده

پنجشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۱۸ ب.ظ


شهید سردار سرلشگر سید حمید تقوی فر

چند باری که نمایشگاه قرآن برگزار میشد بابا تعدادی قرآن های مختلف خریداری میکرد.

همیشه میگفت میخواهم اینها را هدیه بدهم. 

بعد از شهادت بابا که به عراق میرفتیم خانه ی هر کدام از دوستان بابا که میرفتیم،همان قرآن هایی که بابا خریده بود را می دیدیم.

می گفتند بابا این قرآن ها را به آنها هدیه داده،انگار هر جا میرفتیم بابا یک رد پا و نشانه ایی از خودش باقی گذاشته بود."

کانال رسمی شهداء مدافع حرم ساوه

https://telegram.me/Modafean_saveh

خاطره یکی از رزمندگان

پنجشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۱۴ ب.ظ


یک شب با یکی از بچه ها به نام ابویونس که تازه اومده بود گردان ما به عنوا اشتایر زن،قرار شد ببرمش کل منطقه رو توجیحش کنم.

خلاصه بردمش و حسابی پیاده چرخوندمش،خسته شده بود ولی هنوز مواضع دشمن رو کامل نشونش نداده بودم.

این قسمت رو برای اولین بار دارم میگم :

شیطنتم گل کرد و بهش گفتم یک تیکه رو باید از خاکریز رد بشیم و سنگرهای دشمن رو از نزدیک نشونت بدم اون بنده خدا هم به منطقه نا بلد بود و قبول کرد ،از خاکریز رد شدیم و بردمش نزدیک سنگرهای دشمن تا اونجایی که دیگه جلوتر نمیشد رفت هوا تاریک شده بود و خسته بودیم و قرار به برگشت گذاشتیم که برگردیم

 تو راه برگشتن بهش گفتم ابویونس الان چون بین خاکریز خودی و دشمن هستیم باید از جلوی چشم بچه های خودی بریم تو خاکریز خودمون.

تو منطقه دو نوع بی سیم داریم یکی هماهنگی داخل گردان و یکی هماهنگی بین فرمانده هان من بی سیم داخلی گردان رو نداشتم و مجبور شدم با فرمانده گروهان اون قسمت هماهنگ کنم که ما دونفریم و از سمت دشمن داریم وارد خاکریز خودی میشیم اونم یادش رفته بود با بچه ها هماهنگ کنه و ماهم که خیالمون راحت هماهنگ کردیم اومدیم به سمت نیروهای خودی تو فاصله سی متری بودیم که شنیدم یواش یواش یکی میگفت :دشمن دشمن 

هنوز تو شوک بودم و متوجه نمیشدم واقعا دشمن حمله کرده یا ما رو اشتباه گرفتن 

تو همون گیر و دار یکی شروع کرد به تیر اندازی و یکی ارپی جی برداشت و زد سمتمون

خواست خدا و امام زمان از رو سرمون رد شد خورد پشتمون ولی عمل نکرد

داد زدم نزن نزن نزن 

یکیشون گفت نزنین فارسی حرف میزنه 

گفتم خسته نباشی دمت گرم پودرمون کن بعد ببین کی اومده !!!!!!

گفتم مترجمم و وارد شدیم و هممون شوکه بودیم از خطری که از بیخ گوشمون رد شده بود

رفتم سراغ فرمانده گروهانشون و خلاصه اونشب بعد یخورده گرد و خاک کردن ماجرا تموم شد

ولی ابویونس هر جا میرفتیم دیگه نقشه با خودش بر میداشت و میگفت تو منو به کشتن ندی بیخیال نمیشی و هر جامیگم باید بیای دنبالم.

این یک خاطره ای هست که هر بار یادم میاد و مرور میکنم دلم میخواد باز ببرم بچه ها رو شناسایی 

ومن الله توفیق

سیدمترجم 

کانال شهدای مدافع حرم

@mostafa_sadrzadeh

نگاهی گذرا به زندگانی محمد رضا زاهدی

سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۲۵ ب.ظ


در فروردین ماه 1364 در خانواده ای مذهبی و متدین در مشهد پایتخت معنوی ایران دیده به جهان گشود او تحصیلات خود را تا مقطع دبیرستان ادامه داد در سالهای نخست نوجوانی ازدواج کرد و خداوند از درگاه رحمت خویش ثمره این ازدواج را دو دختر قرار داد، محمدرضا بنا به اینکه مادری بسیار معتقد و پدری متدین داشت ریشه های اعتقادی او لحظه به لحظه در زندگی اش قوی تر و بنیانش محکم تر میشد شهید محمدرضا به خاندان ائمه و مخصوصاً آقا امام زمان ارادت خاصی داشت و برای سلامتی ایشان همیشه دعا میکرد و اشک میریخت او همیشه از آقایش میخواست که او را از سربازان خویش قرار دهد از همین رو دعای عهد ذکر روزانه اش بود، در اواخر تابستان همین امسال بود که شوق زیارت عمه سادات در دلش جوانه زد و هر روز این اشتیاق وجودش را بیشتر فرا گرفته و سبز تر میشد او خیلی زودعازم  سوریه شد و در آخرین روزهای اتمام دوره اش در شهر #حلب به درجه پر فیض شهادت نائل گشت.

این شهید بزرگوار در آخرین لحظات عمر خویش به دوستان و هم سنگرانش سفارش این را کرده بودند که سلام مرا به پدر و مادرم برسانید و بگویید مرا ببخشند که با شهادت قطره ای اشک از چشمان شما جاری خواهد گشت.

روح تمام شهدای اسلام شاد و قرین رحمت الهی باد

و من الله توفیق.

به نقل از خواهر شهید

@Sardaranebimarz



نکات اخلاقی و رفتاری شهدا

شهیدمدافع‌حرمــ احـمـد الـیـاسـی علاقه های شهید،کارهای فرهنگی, اردوهای، جهادی, مداحی داشتند، از بچه گی کارهایش با سایر همسن های خود فرق می کرد و چند بهاری از زندگیش نگذشته بود که در کودکی وارد مسجد شد و الآن دیگر شهیداحمد تحت تعلیمات دینی به رشد و نمو می رسد .

احمد با سن کم خود و در دهه دوم و سوم خود به آموزش قرآن و احکام و تشکیل جلسات دینی برای کودکان و نوجوانان محروم شهرش عزم خود را جزم کرده و در بین رفقا و شاگردانش محبوبیت ویژه ای داشت.

شایستگی هایی که احمد از خود نشان داد باعث شد در بسیج مسئول نیروی انسانی شود و با ورود او در دانشگاه آزاد اندیمشک فصل جدیدی را در قالب فرماندهی پایگاه بسیج دانشگاه برای او رقم زد.

احمد علاقه عجیبی به مقام معظم رهبری داشت و وصیتنامه اش شاهد این علاقه اش هست.با حمله  آمریکا و اسرائیل در قالب تکفیر بنا به گفته خودش ننگش آمد در راه حضرت زینب کبری س به سوریه هجرت و جهاد نکند.سر انجام با آزادسازی شهرهای نبل و الزهرا از قفس دنیا آزاد و دعوت سالار شهیدان اباعبدالله الحسین را لبیک گفت.

تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۱۱/۱۲

محل شهادت عملیات نُبل والزهرا

http://telegram.me/joinchat/BdZTPjviYcqmkUF7chrEUA 

خاطره ای از شهید عشریه

سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۲۲ ب.ظ


یادم هست که شهید عشریه به منزل ما آمده بودند و کسالت داشتند، دفترچه بیمه ی برادرش را به او دادم تا نزد پزشک برود. ایشان فرمودند نه. 

گفتم:چرا؟

گفت: چون دفترچه بیمه برای من نیست این کار را انجام نمی دهم..!.

حال یکی به راحتی از بیت المال به نفع خود استفاده می کند فیش های حقوقی نجومی و دیگری.ّ.!!!

 شهید جاویدالاثر ابراهیم عشیره

کانال‌شهید  @ebrahim_oshriyeh

شهادت‌فرودین۹۵

http://telegram.me/joinchat/BdZTPjviYcqmkUF7chrEUA