مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۱۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

خاطره مراسم تشییع شهید سجاد زبرجدی

چهارشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۳۳ ب.ظ

خاطره مراسم تشییع شهید سجاد زبرجدی و آشنایی همسنگر عزیز کانالمون با شهیـــــد

اللهم الزقنا  توفیق شهاده فی سبیل الله:

میخواستم از تاثیراتی که شهید سجاد باشهادتش رو من گذاشت رو تو چند خط تایپ کنم...

2ماهی بود که من راه خوب ومستقیمو  پیدا کرده بودم  مسیر زندگی مو عوض کرده بودم با کمک خدا بایه خواب قشنگ تونستم  متحول بشم و گذشته مو فراموش کنم.

پنج شنبه بود با دوستای عزیزم برای تشیع جنازه شهید محمد پورهنگ  به شاه عبدالعظیم رفتیم و از اونجا رفتیم برای خاکسپاری به گلزار شهدا بعد از پایان مراسم رفتیم تو قسمت شهدای گمـــــنام من از دوستام جدا شدم به سر مزار شهدا آب میریختم بد از چند دقیقه دیدم یکی از دوستام داره به شدت گریه میکنه و میگه یکی از خانم های پایگاه زنگ زده و گفته یکی از بچه های محله مون شهید شده من زیاد نمیدونستم شهید مدافع حرم چیه تو راه برگشت وقتی رسیدیم ابتدای خانی ابادنو دیدم عکس شهید سجـــــاد رو زدن

 دلم یه جوری شده ناراحت شدم رسیدم به خونه شب با بلندگو اعلام میکردند فردا تشیع هست با نوحه قشنگه میثم مطیعی داشت استرس برم میداشت هم بخاطره این که بچه محل بوده و چیزایه دیگه اون شب گذشت 

صبح برای تشیع اماده شدم با دوستام رفتم وقتی از دور جمعیت تو میدیم اشک از چشمام سرازیر میشد دل تو دلم نبود مدام گریه میکردم چه جمعیتی بود صدای ناله های مادرش به گوش میرسید خدا شاهده اون روز منو خیلی محکم کرد تو حجاب تو رفتار دستمو گرفت انقدر گریه کردم که سرم پر از درد شده بود تا خوده گلزار رفتیم تشیع شهید سجاد فرق داشت  من تا قبل از اون روز درسته متحول شده بودم ولی شل بودم تو حجاب تومدرسه چادر نمیپوشیدم ولی غیر از مدرسه میپوشیدم که این باعث شد به خودم بیام حجاب مو توهرجا که نامحرم هست رعایت کنم باعث شد دیگه سمت حرف زدن با نامحرم نرم باعث شد موزیک های گوشی مو پاک کنم به جای عشق به گروه زد بازی عشق به نوحه های اربابم  امام حسین... باشه باعث شد حضرت زینب عمه جانمو بشناسم دوستامو عوض کنم وبه وصیتش گوش کنم ولی الان خوشحالم چون سنی ندارم من قدرشناسش هستم و هر هفته به دیدارش خواهم امد و ازش خیلی سپاس گزارم امیدوارم با اهل بیت همنشین بشه که مطمئنن میشه

یاعلی

کانال شهید مدافع حـــــرم

آقاسجــــــــــاد زبرجدی

   @Shahid_sajad_zebarjady

سردار غریب

آقایان خود را به فراموشی زده اند

چهارشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۳۰ ب.ظ

 دکتر احمدرضا بیضائی

( برادر شهید بیضائی )در گفتگو با ائل و در واکنش به اظهارات توهین آمیز کرباسچی:

منادیان برجام منطقه ای، طبیعی است که با حضور رزمندگان در سوریه مشکل داشته باشند.

آقایان یا خود را به فراموشی زده اند یا اینکه علنا در مقابل مبانی نظری امام(ره) ایستاده اند

اگر با اینها برخورد قاطع نشود بقیه هم جرات هرزه گویی پیدا می کنند.

goo.gl/trNNLQ

@Agamahmoodreza

از رضایت تا شهادت

چهارشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۲۰ ب.ظ

شهید سید اسحاق موسوی " 

از رضایت تا شهادت

سید اسحاق و سید حسن با جلب رضایت مادر و بعد از طی دوره های آموزشی نظامی در تاریخ ۲۷/۹/۱۳۹۲ وارد دمشق شدند.

 سید حسن به یگان محمول توپ ۲۳ و سید اسحاق به یگان تخریب راه یاقتند.

 به دستور ابوحامد فرمانده فاطمیون، که آن زمان گردان  بود و تیپ محسوب نمی شد، سید اسحاق به فرماندهی یگان تخریب منصوب شد و در یگان تخریب رشادتها و از جان گذشتگی ها نشان داد.

 سید اسحاق موسوی فرماندهی عملیات های یگان تخریب، در مناطق مختلف دمشق امثال حران عوید، احمدیه، زمانیه، فروسیه، قریه ی شامیه و بهاریه را به عهده داشت.

  سیداسحاق اکثراوقات در منطقه حضور داشت و انجام وظیفه می کرد؛ حضور او در این جبهه ها آنقدر مؤثر بود که ابو حامد با مرخصی او مخالفت می کرد. 

بالاخره بعد از سه ماه به مرخصی آمد و یک ماه بعد دوباره عازم منطقه شد. 

او به خواست ابوحامد فرمانده فاطمیون، وارد حما شد و به جانشینی فرمانده فاطمیون در حما منصوب شد. 

این انتصاب بعد از شهادت شهید حسین براتی فرمانده فاطمیون در حما بود

 سید اسحاق در حما نیز جانفشانی ها کرد و رشادت ها از خود نشان داد.

 بعدها به دستور ابو حامد همراه نیروهایش وارد حلب شد  و در عملیات حندرات ۲ شرکت  کرد.

 هدف این عملیات بازگرداندن شهدای جامانده از عملیات حندرات ۱و شکست محاصره نبل و الزهرا بود.

 او در کنار نیروهایش و دوستانی همچون مهدی صابری و شهید خدابخش خاوری (علی شارژی) #مجاهدت ها نمود. 

اهداف عملیات تقریبا محقق شده بود ولی مهمات و تجهیزات به پایان رسید....

به دلیل کوهستانی بودن منطقه، رساندن تجهیزات و مهمات میسر نبود.

 سید اسحاق دستور عقب نشینی داد ولی دیر شده بود چون توسط دشمن قیچی و محاصره شده بودند؛ محاصره به سختی شکسته شد و سید اسحاق توانست تمامی نیروهایش را از قتلگاهی که تکفیری ها ترتیب داده بودند، نجات و شخصا تمام مجروحین و شهدا رابه عقب باز گرداند و از منطقه خارج سازد.

اما خودش مورد هدف تک تیرانداز دشمن قرار گرفت ودو تیر بر قلب او نشست. 

او شربت شهادت را نوشیده و به دیدار سالار شهیدان، دوستان همرزمش، مادر حقیقی، مادر بزرگ شهیدش، همسر و فرزندش شتافت. 

پیکر این شهید بزرگوار در تاریخ ۱۰/۱۰/۹۳ همزمان با شهادت امام حسن عسکری علیه السلام  بر روی دستان مردم شهید پرور مشهد مقدس، اعم از مهاجران و انصار  قرار گرفت و بعد از طواف برگرد بارگاه ملکوتی حضرت ثامن الحجج علیه السلام در بلوک ۳۰ ردیف ۸۷ قبر۴۰، گلزار شهدای بهشت رضا علیه السلام منتقل و آرام گرفت.

 بعد از شهادت سید اسحاق، پدر او یعنی سید محمد نتوانست داغ فرزند رشیدش راتحمل کند و همزمان با ایام سالگرد شهادت فرزندش در تاریخ ۱۴/۸/۹۴ بدرود حیات گفت و به دیدار عزیزانش در دیار باقی شتافت و بدنش در بهشت شهدای عسکریه آرام گرفت.

گروه فرهنگے سـرداران_بے_مـرز

https://telegram.me/joinchat/D7HRmT8L2XFeVuNZ7v8YUQ

یک اربعین گذشت

سه شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۷:۱۲ ب.ظ

یک اربعین گذشت از لحظه ای که تو جان را فرش دلبر کردی و شادی ما آتش گرفت با رفتنت 

و آموختی به ما که غریبانه و مردانه دفاع کردن از ناموس  حسین (ع)هنوز جاریست.

شهید حسین‌ معز غلامی 

@molazemanharam69

بیشتر به فکر ادامه‌ی مقاومت و نبرد با متجاوزین بود

دوشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۵۷ ب.ظ


خاطره

آقای حسن دانایی فر سفیر ایران در کشور عراق

عارف شهید حاج حمید مختاربند، ادعیه‌ی بسیاری را حفظ بود. شب‌زنده‌داری ایشان و ادای نوافل از ویژگی‌های بارزشان بود. 

در سرما و گرما، در بحبوحه‌ی نبرد زمزمه‌های عارفانه ایشان قطع نمی‌شد. فرازهایی از دعای کمیل مولای متقیان علی (ع) دائماً ورد زبانش بود. به‌خصوص این فراز را با تمام اخلاص و با جاری شدن اشک از دیدگانش با ناله سر می‌داد :

 «صبرت علی عذابک، فکیف اصبر علی فراقک»

او عارف و زاهدی کنج‌نشین و گوشه‌گزین نبود . او مجاهدی عارف و زاهدی عامل بود. او از فراق یار گلایه داشت و مثال عینی جمله‌ی مولای متقیان علی(ع) بود که یارانش را این گونه توصیف می کند و می‌فرماید: «شیران روز و زاهدان شب».

در پیروزی‌ها هیجان زده نمی‌شد. کما اینکه در شکست‌ها و عدم فتح‌ها نیز روحیه‌ی خود را از دست نمی‌داد. 

در ماجرای محاصره‌ی شهر سوسنگرد در آبان ماه 59 توسط ارتش بعثی شرایط بسیار سختی به وجود آمده بود. 

با وجود اینکه هم‌رزمان زیادی شهید شده بودند و از وضعیت فامیل‌های نزدیک ایشان (برادرها، پسرخاله‌ها و پسردایی‌های) در معرکه ی نبرد خبری نبود و احتمال اینکه همه‌ی آن‌ها شهید شده باشند، وجود داشت؛ وقتی به چهره‌ی ایشان نگاه می‌کردی یک آرامش و خشوع خاصی می دیدی. 

او بیشتر به فکر ادامه‌ی مقاومت و نبرد با متجاوزین بود و دائماً می‌گفت خدا بزرگ است و ان‌شاءالله ما پیروز می‌شویم. 

@shahid_mokhtarband

http://uupload.ir/files/9c8_img_20170419_130038.jpg

‍ ‍ خاطره همسایه قدیم شهید سجاد زبرجدی

دوشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۵۲ ب.ظ


سلام

ما همسایه قدیمی سجاد هستیم و از بچگی تو یه کوچه باهم بزرگ شدیم.

زیاد نمی خوام وقتتون رو بگیرم.

اینکه میگن شهدا زنده هستند و ارواح طیبه آزادن بخدا راسته.

من دیشب وقتی داشتم نماز مغرب میخوندم خود به خود سر نماز سجاد امد به یادم. 

اون قسمت از وصیت نامش که میگفت هروقت مشکلی دارید بامن درد دل کنید کمکتون میکنم امد به یادم.

بعد از نماز رفتم تو سجده  به خدا گفتم من که آبرویی پیشت ندارم خداجون حداقل به  آبروی سجاد که تو جوونی زندگیشو داد برای دفاع از حرم بی بی زینب (س) مشکل منو حل کن.

بعدش از سجده بلند شدم و یه فاتحه برای سجاد خوندم و گفتم خدا کنه امشب بیاد به خوابم.

به روح سیدالشهدا قسم همین الان که دارم اینو براتون می‌نویسم اشکم امان نمیده.

بخدا قسم نیمه‌های شب بود که خواب

دیدم سجاد با دونفر که من تابه‌حال ندیده بودمشون اما تو خواب انگار می شناختم امده بودن خونمون و منم خیلی خسته بودم و به بهشون گفتم من میرم بخوابم

بعدش سجاد با همون چهره معصوم و لبخند دوست داشتنیش بهم گفت حالا یه شب که ما اومدیم پیشت میخوای بری بخوابی؟ 

اینجوری مهمون دعوت میکنی؟؟

بعدش تا بلند شدم دستشو بگیرم و بغلش کنم از خواب پریدم.

خیلی حالم دگرگون شد.

رفقا سجاد پیش خدا خیلی آبرو داره

خیلی دستش بازه؛ هرمشکلی دارید ازش بخواهید کمکتون میکنه. 

خدا انشالله توفیق بده حداقل شرمنده خون شهدا نشیم.

یاعلی مدد

   @Shahid_sajad_zebarjady


شهادتت مبارک

دوشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۳۳ ب.ظ


معنی دیدار به قیامت را وقتی فهمیدم که برای آخرین بار حسینو توی تابوت کنار یه قبر خالی دیدم بهش گفتم داداش شهادتت مبارک دیدارمون به قیامت افتاد ،

نشه اون دنیا ازم رو برگردونی...

حلالم کن

راوی: خواهرشهید حسین فیاض 

شهادتت مبارک

گروه فرهنگے سـرداران_بے_مـرز

https://telegram.me/joinchat/D7HRmT8L2XFeVuNZ7v8YUQ

دختر شهید بافنده در مراسم تشییع که بی تاب باباست...

دوشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۲۹ ب.ظ


@jamondegan

اولین جانباز نخاعی مدافع حرم سیدحسن حسینی

دوشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۲۵ ب.ظ

یک حسرتی که در دل من ماند و آن زیارت حرم است.

در سوریه به آقا سید گفتم: «سید بیا تا قبل از اینکه برویم سمت منطقه‌ عملیات، یک زیارت بکنیم.»

سید گفت: «باشه.»

صبح رفت جلسه ، تا آمد، گفت: «بچه‌ها بلند شوید ساک‌ها را جمع کنید که می‌خواهیم به فلان منطقه برویم.»

گفتم: «قرار بود برویم زیارت؟»

گفت: «نه، الان هواپیما پرواز دارد و باید خودمان را به فرودگاه برسانیم.»

نتوانستیم به زیارت برویم و موقع برگشت هم مجروح شدم و برگشتم.

خلاصه سه سال است که حسرت زیارت به دلم مانده است.

همسر نخستین جانباز نخاعی مدافع حرم سید حسن حسینی 

همسرم قبل از مجروحیت در محل کار خیلی فعال بود.در تمام مسابقات ورزشی و قرآنی و کتابخوانی شرکت می‌کرد.

اما با وجود این فعالیت‌ها این مجروحیت در روحیه ایشان نمودی نداشته است.احساس می‌کنم قدرت تحمل وضعیت جدید را دارد؛

چون هیچ وقت زبان به شکایت باز نکرد.

حتی با وجود محدودیت هایی که داریم.مثلا اگر جایی که دعوت می‌شویم آسانسور نداشته باشد یا شرایط لازم برای راحتی همسرم فراهم نباشد نمی‌توانیم به آنجا برویم..

یا وقتی پسرم در ۱۰ سالگی میگه

ما باید قبول کنیم که بابا دیگر نمی‌تواند راه برود..

یا دخترم که درمقابل بدرفتاری مردم گفته بود : بابا به خاطر امنیت این آدم‌ها رفته و سلامتی خودش را داده است. آن وقت این‌ها چطور برخورد می‌کنند»

همسرم همیشه می‌گوید خدا یک امانتی به من داده بود که پس گرفته است.

علمداران حرم

روز جانباز مبارک

@MolazemanHaram69

مبارک باد روز پاسدار

يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۵۰ ب.ظ

 مبارک باد روز پاسدار

روز آنان که با پروانه حضورشان به دور شمع وطن،

غیرتی حسینی رااز کربلا تا قلّه های دماوند به دوش می کشند

ولادت امام حسین(ع) و روز پاسدار مبارک باد

@molazemanharam69

خاطره ای از شهید مشلب

يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۴۹ ب.ظ


سوریه که بود با دوستاش قرار گذاشته بودن کربلا برن اما یه هفته بعد شهید شد 

شهید احمد محمد مشلب 

ریف جنوبی حلب سوریه

میلاد امام حسین مبارک

کانال رسمی شهیداحمدمشلب

@AHMADMASHLAB1995

مردی پرتلاش ، زحمتکش و شجاع بود

يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۴۵ ب.ظ

شهید سید علی عالمی (ابوسجاد)

مردی پرتلاش ، زحمتکش و شجاع بود

که ایثارگری در وجودش موج میزد..

ایشان نقش مهمی در پشتیبانی تبپ امام سجاد(ع) داشتند،

در عملیات سهل الغاب

 که مسئول پشتیبانی بودند،بسیار زحمت کشیدند و علاوه بر رساندن آب و غذا و مهمات

نوار تیربار و خشاب هم پر میکردند.

خوشبختانه عملیات موفق آمیز بود

اما چند نفر ازبچه ها مسیر را اشتباه رفته بودند

و بین دشمن جاماندند،

بعضی شان هم شهید شده بودند.

ابوسجاد ازاین مسئله خیلی ناراحت بود

و خودش را به آب و آتش میزد که بچه هارا نجات دهد اما شرایط مهیا نبود

چون آن ها در دل دشمن بودند

و رفتن به آنجا سخت...

بچه ها حما را تخلیه کرده بودند

اما ابوسجاد باید آنجا می ماند و تجهیزات را جمع آوری میکرد...

اما دلش آرام نگرفت و با چند نفر به دنبال رزمندگانی که در دل دشمن گیر کرده بودند، می رود

یکی دونفر را برمیگرداند اما وقتی برای نجات بقیه می رود در تیررس دشمن قرار میگیرد و به قیض شهادت نایل می گردد.

روحش شاد و یادش گرامی

 راوی: سیدبلبل

گروه فرهنگے سـرداران بے مـرز

https://telegram.me/joinchat/D7HRmT8L2XFeVuNZ7v8YUQ

خیلی اهل مطالعه بود

يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۴۳ ب.ظ

همسر شهید مدافع حرم رضا کارگر برزی :

رضا خیلی اهل مطالعه بود .

مدرک لیسانسش را در رشته برق  از دانشگاه آزاد کرج گرفت .

 فوق لیسانسش هم از دانشگاه امام حسین (ع)گرفت. 

در رشته علوم سیاسی و همزمان در مترجمی زبان انگلیسی دانشگاه پیام نور مشغول تحصیل بود.

اینها مدارک قابل رویت رضا بود .

خیلی از علوم را به صورت خودجوش یاد گرفته بود.

مهارت های زیادی هم مثل خطاطی و... هم داشت . شب ها تا دیر وقت کتاب می خواند و صبح ها هم بعد نماز صبح نمی خوابید .

 بهش گفتم : حتما در سرویس کم بودخواب را جبران می کنی دیگه !  می گفت : نه آن جا هم صوت گوش می کنم . بعضی وقت ها به تیکه بهش می گفتم : تنها دلبستگی ات که مانع شهادتت 

می شه ، همین مطالعه است.

راننده اش می گفت:

 همه جا درحال مطالعه بود،هرجا هم که فرصت نمی شد، با هدفون دروس زبانش را گوش می کرد.

یک بار بهشون گفتم: آقا رضا شما همیشه مطالعه می کنید وقتی هم که میایید تو ماشین هدفون تو گوشتونه،حاجی بخدا دلمون پوسید از بس ساکتید.

از آن پس ،دیگه ندیدم موقع با من بودن هدفون بزاره، برعکس کلی هم باهام حرف میزد و میخندید.

بهشون گفتم: حاجی از درسها و مطالعه هاتون عقب نمونید،حالا من یه چیزی گفتم.

آقا رضا بهم خندید و به گفتگو ادامه داد.

@Agamahmoodreza

دلش مے خواست شبیہ شہدا باشد

يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۴۲ ب.ظ

‍ شہید رسول خلیلے

ولادت:۱۳۶۵/۰۹/۲۰

شہادت:۱۳۹۲/۰۸/۲۷

محل دفن:قطعہ۵۳ردیف۸۷شماره۴

هوالحڪیم

خدایاعاقبت مارابا شہادت 

ختم بہ خیربگردان.

ساعت۲۳:۵۵دقیقہ جمعہ 

دوم اسفند۱۳۸۳...

این جملہ پایانے دلنوشتہ ے پسرے کہ دلش مے خواست شبیہ شہدا باشد.

ده سال بعدازآن شب خدا عاقبت محمدحسین خلیلے را باشہادت ختم به خیر کرد.

با دلارامے مراخاطر خوش است/

کز دلم یکباره برد آرام را

ننگرد دیگربہ سرواندر چمن/

هرکہ دید آن سرو سیم اندام را

محمدحسین کہ درخانہ "رسول"صدایش مے زدند در خانہ اے متولد وتربیت شدکہ

با حال و هواے دفاع مقدس غریبہ نبود.

رسول خلیلی زود دل بہ دلدارے سپرد کہ

دلبرے اش دلہاے عاشق را دیوانہ مےکند.

او سعے مے ڪردڪہ پایش راجاےپاے شہدابگذارد،ازنظرایمان،اخلاق،مردانگے

وشجاعت... الحق ڪہ دراین راه موفق هم بود.

ساعات خوش روزگار خلیلے در گلزارشہداےبہشت حضرت زهرا(س)و

حرم سیدالڪریم علیهم السلام مےگذشت

محمدحسین از بیان اعتقادات اش نمےترسیدودرمدرسہ و محلہ مدافع ارزشہاے انقلاب و ولایت بود.

بزرگترڪہ شدبراے ادامہ مسیرزندگے انقلابےاش سپاه پاسداران را انتخاب کرد.

رسول خلیلےدر ماجرای تلخ هجوم تروریست ها به بلاد اسلامےبرای ڪمڪ بہ مردم مظلوم سوریہ عازم این ڪشور

شدوسرانجام درلباس پاسدارےازاسلام و دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام بہ

آرزوے دیرینہ اش رسید.شایدواژه ے 

آرزوے دیرینہ براےجوانے کہ درهنگام شہادت ۲۷سال بیشتر نداشت کمے عجیب به نظربرسد ولے براے پسرے کہ از کودکے باهواے شهادت بزرگ شده باشد

چیز دور از ذهنے نیست.

قصہ ے رسول درآبان ماه سال۱۳۹۲یکبار

دیگرشروع شد;اینباربا شهادت...

مردم شهید خلیلےرادرکنارشهداےدفاع مقدس بہ خاڪ سپردند.بہ خاڪے ڪہ

حرم مطهرامامزاده هاے عاشقے است.

حالا"رسول "خودش یڪے از آنهایے است 

ڪہ شوریده هاے شهادت پاجای پایش مے گذارند تا عاقبت بخیر شوند.

 @Beitolshohadaaa

شهید ستار عباسی

شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۴۴ ب.ظ

شهید ستار عباسی، بسیار به نماز اول وقت اهمیت می داد

محل کار که بودیم، سریع آماده میشد و میرفتیم نماز!

حتی تو شرایط جنگی هم تو جبهه نمازش رو عقب نمی انداخت...

شهید ستار ، هرموقع میخواست بره دیدگاه برای دیدبانی با وضو بود و حتما قبل رفتن 

دورکعت نماز میخوند،،،

وقتی میخواست بره، جلو میرفتم و پیشونیش رو می بوسیدم میگفتم؛ بده من جای تیر ، قناصه رو ببوسم!!!

که در جواب با خنده بعد بوسیدن میگفت؛ فعلا وقتش نرسیده خیالتون راحت...

امثال ما بعلت خستکی نبرد ، یکی دو ساعت بعد میخوندیم نماز میخوندیم

شهیدمون نماز اول وقتش رو به تاخیر نمی انداخت، و مزد خودش رو گرفت...

شهادت۹۴/۸/۲۵

بانک‌اطلاعات‌ شهدای مدافع‌حرمـ

https://t.me/joinchat/AAAAADviYcpqo-5LQs2jCQ