مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

اهل ادا نبود

شنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۲۹ ب.ظ

برای محمودرضا 

 هیچوقت «التماس دعا» نمی‌گفت، هیچوقت «قبول باشه» نمی‌گفت، می‌دانستم شهادتش حتمی است برای همین یکی دو باری از او طلب شفاعت کردم اما سکوت کرد و هیچوقت از سر شکسته نفسی نگفت «ما لایق نیستیم» یا «ما را چه به این حرفها»، هیچوقت در مورد معنویات حرف نزد.

اهل ادا نبود تا جائیکه می‌توانست آدم را می‌پیچاند که حرفی از زبانش راجع به معنویات نکشی، سلوک معنویش بسیار مکتوم بود و از هر حرف یا هر حرکتی که کوچکترین حکایتی از تقوای او داشته باشد همیشه پرهیز کرد.

 معامله‌ای که با خدا کرده بود را تا آخر برای همه کتمان کرد و زهدی به کسی نفروخت. و بالاخره اینکه همه را رنگ کرد و رفت!

احمد رضا بیضایی




خاطره ای از شهید احمد مکیان2

شنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۲۰ ب.ظ

یک روز با احمد سوار تاکسی شدیم که بریم حرم زیارت راننده آهنگ گذاشته بود احمد بهش تذکر داد که خاموش کنه راننده هم شروع کرد به صحبت کردن وبد بیراه گفتن به مملکت فوش دادن به مسولین احمد اون .. موقع تازه از منطقه برگشته بود راننده میگفت از این اسلام مملکت چی به مارسیده که ما به حرفش گوش بدیم تقریبا قیافه راننده عصبی  شده بود احمدم با چهره ای خندان بهش گفت یه نگاه به دور ورت بکن به اون ور مرزها سوریه٬عراق٬یمن٬افغانستان٬ پاکستان و...خیلی دیگه از کشورهای همسایه به چه وضعین ما ازاین مملکت امنیتو داریم واین امنیتو هم همش از صدقه سر همین اسلام داریم ببین مردم سوریه جرأت نمیکنن بازن بچه هاشون یه سفر برن پس نگو که هیچ نداریم تازه ما تواین مملکت پدری مثل حضرت آقا داریم و...

واین بود که راننده بعداز کمی تفکر.. بعد راننده هم ضبطشو خاموش کرد.


حاج مرتضی خیلی عاشق و در حسرت شهادت بود

جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۲۰ ب.ظ


شهید مرتضی مسیب زاده 

حاج مرتضی خیلی عاشق و در حسرت شهادت بود و همیشه میخواست که برایش دعا کنیم که لباس شهادت 

بر قامتش بنشیند.

در ایامی که برای شهدا کار فرهنگی می کرد مدام  در حین کار و با لبخند میگفت: کتاب بعدی شهید مرتضی مسیب زاده. 

مرتضی با تمام وجود بدنبال شهادت میدوید و برایش این وصال شیرین ترین اتفاق بود. و واقعا برای رسیدن به هدفش تلاش میکرد.

شهادت تیرماه۹۵

کانال شهید  

@abalzahra 

بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@haram69 


حضور شیخ علے اماره

مشاور نخست وزیر کشور عراق

در حسینیہ علامہ سعد(ره)

و بر سر مزار شهید مدافع حرم

شهید عادل سعد

دزفول

@khadem_shohda

خــــــــادم الـشــهداء

شهید مدافع حرم، حمزه یاسین،

جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۱۱ ب.ظ

اهل شهادت که باشی، 

اهل هر کجای کره خاکی هم که باشی،

شهید میشوی...

شهید مدافع حرم، حمزه یاسین، متولد مونترال کانادا

خادم الشهدا

@khadem_shohda

درباره خودش هیچ وقت هیچی نگفت

جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۰۶ ب.ظ


هیچ کس درست حسابی نمی شناختش، اوایل تشکیل فاطمیون مجروح میشه و برمی گرده ایران

شدت مجروحیت سبب میشه تا نه ماهی نتونه برگرده منطقه وقتی هم که برمیگرده مجروحیتش باعث میشه وارد کارهای اداری بشه.

مجروحیتش از ناحیه پا بود، به همین خاطر درست نمی تونست راه بره اوایل توی حلب مسئول پشتیبانی شد

من از سابقه حجت با خبر بودم، میدونستم که با آدم با تجربه ای طرفم خبر داشتم که حجت دوره های نظامی زیادی دیده و از همه دوره ها مهمتر یک سال دوره اطلاعات و عملیات دیده.

خیلی اصرار کردم تا بلاخره قبول کرد توی کارای عملیاتی کمک کنه اولین طرح عملیاتی رو وقتی روی ورق کالک پیاده کرد و توی جلسه فرماندهی قرارگاه در باره اش صحبت کرد همه فرماندهین و مسئولین تعجب کرده بودن باورشون نمیشد که یک رزمنده فاطمی با همچین سطح بالای تاکتیکی و طراح عملیاتی بین بچه های ما حضور داشته باشه حالا حجت رفت و همه اسرار خودش رو با خودش برد.

درباره خودش هیچ وقت هیچی نگفت

سردار شهید محمدرضا خاوری

حجت

راوی همرزم شهید...

آقــاحــجــتــــــــــ

http://telegram.me/joinchat/C_uoXD7j7RDB4-V38H0IRQ

معرفی شهید از زبان خودش 2

جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۵۹ ب.ظ

سلام دوستان 

میرزا مهدۍ صابرۍ هستـم با اسم جهادۍ غلامحسین

متولد ۱۴ فروردین ۱۳۶۸ 

مشهد به دنیا اومدم اما اصالتی افغانستانۍ دارم بعد از چهل روز به قم رفتم جایی ڪہ زندگی میڪردیم دانشجوی سال آخر زمین شناسی کاربردی در دانشگاه پیام نور بودم دوره های امدادگری هلال احمر را هم طی ڪردم به بوڪس و دوچرخه سواری علاقمند بودم.

راستشو بخواهید عاشق هیئت بودم و ارادت خاصی به شهزاده حضرت علی اڪبر(علیه السلام) دارم و عضو هیئتی به همین نام در قم بودم.

بہ حسن باقری نابغه اطلاعاتی ڪشور علاقه زیادی داشتم و ڪتابهاشو مطالعه میکردم.

جنگ شروع شد و تڪفیریها شروع به قتل و عام مردم مظلوم سوریہ ڪردند و حرم بی بی زینب(س) در خطر بود.

از زمانی که این تکفیری ها به قبر صحابه بزرگ پیغمبر جناب حجر بن عدی تعدی کردند خونم به جوش اومد و همراه با دلاوران فاطمیون به سوریه اعزام شدم البته قبلش رضایت پدر و مادرم را گرفته بودم.

روز اعزام رسید و به پدر گفتم اگه از ته قلب راضی هستی خودتون منو تا محل اعزام برسونید.

وارد سوریه شدیم یه مدت تو مخابرات بودم سید ابراهیم(آقا مصطفی صدرزاده)اومد و بهشون گفتم اینجا جام خوبه،راحتم،اما میخوام تو رزم باشم.

سید هم قبول ڪرد بعد به پیشنهاد ابوحامد و مشورت سید ابراهیم گروهان نیرو مخصوص حضرت 

علی اڪبر(علیه السلام) را تشکیل دادیم و من شدم  فرمانده گروهان.

نیروهای گروهان را با اجازه سید ابراهیم مستقل آموزش میدادیم تو چند تا عملیات شرکت ڪردیم و موفق بودیم.

نوبت مرخصۍ رسید و بہ ایران برگشتم همراه با مامان رفتیم مشهد زیارت آقا امام رضا(علیه السلام) تو حرم اذن شهادت را از آقا گرفتم.

ڪارهاۍ عقب افتاده را انجام دادم. برگشتم سوریه و تو عملیات فتح تل قرین شرکت ڪردم اونجا بود ڪہ یہ ترڪش تو پاهام خورد و بعدشم با یہ تیر بہ پهلو و یکی هم بہ زیر قلبم ،رفتم تا بہ اربابم حسین(علیه السلام)برسم.

آره ،تو همون عملیات ابوحامد و فاتح،فرمانده و جانشین لشکر فاطمیون هم شهید شدند.

تاریخ شهادتم ۹اسفند ۱۳۹۳بوده. همزمان با ایام فاطمیه از کنار بارگاه خانم حضرت معصومه(س) تشعییع شدم و تو بهشت معصومہ واسہ همیشه از زندگی دنیایی دل ڪندم.

اینجا هم کنار دوستان و همرزمام هستم.

راستی یادتون نره

وصیت نامه منو بخونید

مخصوصا اونجایی ڪہ سفارش کردم حجاب را رعایت ڪنید.

تاڪید ڪردم

حجاب

حجاب

حجاب

منو دوستام منتظر شما هستیم

بهشت معصومه

قطعه ۳۱ شهدای مدافع حرم.

یا علی اڪبر لیلا.

«ڪاناڸ رسمے شــ‌هید مہدے صابرے»

https://telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw

به خاطر چنین آدم هایی شب و روز نداشت

جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۵۶ ب.ظ

برای محمودرضا

 انقلاب، سر کارگر جنوبی قرار داشتیم. با پرایدش آمد. سوار شدم و راه افتادیم سمت اسلامشهر. همیشه می نشستم توی ماشین بعد روبوسی می کردیم. موقع روبوسی دیدم چشم هایش خون است و سر و ریشش پر از خاک. از زور خواب به سختی حرف می زد. گفتم چرا اینطوری هستی؟ گفت چهار روز است خانه نرفته‌ام. گفتم بیابان بودی؟ گفت آره! گفتم چرا خانه نمیروی؟ گفت چند تا از بچه ها آمده‌اند آموزش، خیلی مستضعفند؛ یکیشان کاپشنش را فروخته آمده. به خاطر چنین آدم هایی شب و روز نداشت.

 یکبار گفت من یک چیزی فهمید‌ام؛ خدا شهادت را همیشه به آدم هایی داده که در کار سختکوش بوده‌اند.



.


شهید مصطفی صدرزاده به‌مدت دو سال و نیم در درگیری‌های علیه تروریست‌های تکفیری به دفاع از حرم حضرت زینب(س) پرداخته و طی این مدت هشت‌بار مجروح شده بود. از وی دختری هفت‌ساله به‌ نام فاطمه و پسری شش‌ماهه به‌نام محمدعلی به یادگار مانده است. او چند روز پس از شهادت به دست تروریست‌های تکفیری در شهریار به خاک سپرده شد.

 پدر شهید: برای اینکه به سوریه برود به مزار شهدای اندیشه رفت و شهدای گمنام را قسم داد که راه را برایش باز کنند و آن شهدانیز حاجت مصطفی را دادند و راه را برای رفتن به سوریه برایش باز کردند.

زمانی که نوجوان بود در خواب دیده بود که از مسجدی که در آن فعالیت می کرد شهید آورده بودند و از این مسجد نوری به سمت آسمان بلند می شود که چند سال بعد خودش و شهید عفتی اولین شهدای این مسجد می شوند. مصطفی چندین بار مجروح شده بود و تقریبا نقطه سالمی در بدن نداشت و ضربات فتنه نیز بر تنش بود و هر روز با هر ضربه محکمتر و مقاوم تر می شد و قدرت جاذبه بالایی داشت.

از سوریه زنگ می زد و تاکید می‌کرد که فاطمه قرآن حفظ کند که الان فاطمه حافظ 4 جزء قرآن است.مصطفی با خود قرار گذاشته بود که هر زمانی که از یاد شهدا غافل شد روزه بگیرد و به دوستان‌خود نیز گفته بود هر وقت از یاد شهدا غافل شدید خود را تنبیه کنید.

مصطفی در اول آبان سال گذشته در روز تاسوعای حسینی و آن طوری که خودش دلش می‌خواست شهید می شود و خودش قبل از شهادت به دوستانش گفته بود که فردا فقط با یک گلوله شهید می‌شوم و حتی ساعت شهادت خودش را به دوستان خود گفته بود.

از مادرش خواسته بود که مادر دعا کن آن جوری که برای انقلاب اثرگذار هستم بمانم و مادرش هم از کودکی مصطفی را نذر حضرت عباس(ع) کرده بود و مادرش نیز خرسند بود که با لب تشنه به شهادت رسید.کار مصطفی زمانی اهمیت پیدا می‌کند که یک نفر افغانی نباشد ولی آن‌قدر در دل بچه های فاطمیون جا باز کند که همه رزمندگان فاطمیون عاشق مصطفی شوند.






@

محمود هنوز هم بدنبال پدرش میگردد...

جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۴۸ ب.ظ


امروز در لحظه ای که تابوت شهیدقنبری را بازکردند و خواستند او را داخل قبر بگذارند،محمود در تلاش بازکردن راهی از میان جمعیت بود.گمان میکردپدرش را میخواهند درون قبر بگذارند ودرصدد دیدنش بود.مادرش هر چه به او میگفت این پدرت نیست پدرت آنجا خوابیده گوشش بدهکار نبود هر چه مادر او را از محل دور میکرد اون ناله کنان دوباره از جایی دیگر《باباگویان》بسمت جمعیت میدویید...

 اولین بار صبح او را داخل مهدیه در کنجی دیدم که با ناراحتی زیاد در کنار مادر خوابیده و به نقطه ای خیره شده نزدیک رفتم که از او عکس بگیرم برخاست و اجازه نداد تا از او عکس بگیرم.

محمودفدایی فرزند سردار شهید حسین فدایی(ذوالفقار) 

آقــاحــجــتــــــــــ

https://telegram.me/joinchat/C_uoXD7j7RDB4-V38H0IRQ

انگیزه ورزش

جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۴۶ ب.ظ

صبحها بعد نماز میگفت بریم پیاده روی...

توی مسیر پیاده روی از خوبیهای ورزش میگفت و اینکه جوان باید ورزشکار باشه....

همین روحیه اش بود که سبب شد قبل اعزام توی تست ورزش نفر دوم گروه بشه...

خاطره همسر شهید

 شهید رضا دامرودی

جوان ورزشکار

تحصیل تهذیب ورزش

کانال شهید دامرودی

https://telegram.me/joinchat/Cdbj5ECkj1TQtvu_n9G3HQ

دلنوشته دوست شهید صدرزاده به مناسبت تولد شهید

جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۳۶ ب.ظ

انگار روزگارت را به شهریور گره زده اند... 19 شهریور به دنیا آمدی... 19 شهریور ازدواج کردی و 19 شهریور آخرین دیدارت با همسر و فرزندانت بود... انگار که شهریور مبدا و انتهای تو برای زمینی بودنت است...

 اولین دیدارت به این دنیا در آغوش مادر  و آخرین وداعت با خانواده ... چقدر غریب و تلخ است وقتی به همه ی اینها باهم فکر می کنی... چقدر تلخ است وقتی همه می گویند تولد مصطفی است ولی مصطفی ما دیگر جز اهالی زمین نیست... 

مصطفی عزیز، مرد آسمان، مهاجر الی الله سی سالگیت مبارک ...

 بدان اینجا کسانی هستند با اشک و دل پر خون تولدت را جشن می گیرند  و به جای تو چفیه و پلاکت را می گذارند که بگویند می دانیم تو  هستی... 

حتی اگر نمی توانیم لمست  کنیم...

 ابوعلی دوست و همرزم شهید 


خصوصیات شهدا

چهارشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۳۳ ب.ظ


ﻣﺼﺪاق "اﯾﻤﺎن"را در "اﺧﻼق" ﻣﯽﺷﻮد دﯾﺪ.

ﻧﻤﻮﻧﻪاش: ﺧﻮش ﺧﻠﻘﯽ،اﺣﺘﺮام ﺑﻪ ﻣﻦ و اﺣﺘﺮاﻣﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺑﻪ ﭘﺪر و ﻣﺎدرش داﺷﺖ, 

و ﯾﺎ در ﺻﺤﺒﺖﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﮐﺮد و اﯾﻨﮑﻪ, ﻣﻘﯿﺪ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ رﻓﺘﻦ و دادن ﺧﻤﺲ و زﮐﺎتﺑﻮد.

اﯾﻦﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﺼﺪاق اﯾﻤﺎن ﺑﻮد.

ﻣﻦﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ را ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮاﺳﺘﻢ را در ﺣﻤﯿﺪ آﻗﺎدﯾﺪم..

راوی: همسر شهید

شهید مدافع حرم حمیدرضا اسداللهی

@khadem_shohda

خادم الشهدا


اهمیت به نماز اول وقت

چهارشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۳۰ ب.ظ

به نماز اول اهمیت بسیار زیادی میدادوهمه تلاش خودش رو میکرد تااینکه درهرموقعیتی هست خودشو به نماز اول وقت برسونه وعلی الخصوص براےمغرب وعشاحتمابه مسجدمحل میرفت.

شهیدجاویدالاثر علیرضا بریری

بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@Haram

شهادت سه رزمنده ایرانی

چهارشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۲۵ ب.ظ


شهادت حاج اکبر نظری و حاج حسین علیخانی را به محضر امام زمان(عج)،مقام معظم رهبری 

و خانواده محترمشان تبریک و تسلیت و عرض میکنیم.

روابط عمومی هیئت الرضا(علیه السلام)کرمانشاه

@sh_modafeaneqom

شهدای مدافع حرم قم


بسم رب الشهدا والصدیقین 

 مدافع حرم حضرت زینب (س)

«  عادل سعد» در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم حضرت زینب (س) به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. 

شهدای مدافع حرم قم

@sh_modafeaneqom