مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

شهید طاهر نیا به نقل از دوستش

پنجشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۲۰ ب.ظ



روز تاسوعا ساعت ۸ یا ۹ صبح عملیات می‌شود. یکی از دوستانش می گفت آتش سنگینی بود. ما در حرکت بودیم که دیدیم آقاسجاد ایستاد و شروع کرد زیر لب حرف زدن. چشمانش را هم بسته بود. ما فکر کردیم شاید ترسیده باشد. زدم پشتش و گفتم حالت خوبه؟ ترسیدی؟ چشمش را باز کرد و گفت نه، حالم خوبه، به‌تر از این نمی شه. ۱۰ قدم جلوتر که رفتیم، موشکی کنارشان برخورد کرده و آقاسجاد از ناحیه پهلو و پا آسیب می‌بینه. در مسیر بیمارستان هم مدام ذکر یازهرا می گفته و در بیمارستان شهید شده.

منیع:

کانال شهید بیضایی

شهید محمدحسین عطری

پنجشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۱۴ ب.ظ


متولد: هشت مرداد ۱۳۵۵، تهران

شهادت: چهارده خرداد ۱۳۹۲، سوریه

آرامگاه: مسجدسلیمان داراب، رشت

یادگاران شهید: آقا محمد مهدی عطری و زهرا عطری خانم که هنگام شهادت پدر بترتیب دو و ده ساله بودند..

محمد حسین به دو چیز تاکید میکرد:

احترام به والدین

نماز اول وقت

بخش هایی از  وصیتنامه شهید:

«تفکر کردن بهتر از زیاد سخن گفتن است. زیرا تفکر، انسان را آگاهتر و زیاد سخن گفتن، انسان را دچار آفت زبان میکند که اعم است از دروغ و غیبت و ...

حیا داشتن مرد و زن نمیشناسد؛ چه در رفتار و چه در گفتار ..

ما نباید فکر کنیم چون مرد هستیم میتوانیم از هر گفتاری و یا از هر پوششی استفاده کنیم.

از نظر بنده جوان با حیا کسی است که بالاتر مچ دستش را نامحرم نبیند.

سفارش من به همسر و دخترم حفظ حجاب برتر است.

از همسر بزرگوارم میخواهم که فرزندانم را همچون من مطیع رهبر عزیزمان پرورش دهد؛ زیرا آقا مایه افتخار و مباهات ما مسلمانان و همه ی مظلومان عالم است.»

منبع:

@Shohadaye_Modafe_Haram

شهید علی عبداللهی

چهارشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۱۵ ب.ظ


شهید عبداللهی در درگیری با تکفیری ها به شهادت رسید. پیکر  پاک این شهید و چند تن از همرزمانش در اختیار جبهه النصره می باشد.

علی عبداللهی متولد  1369 دارای یک فرزند 1 ساله، از پاسداران خوشنام سپاه حفاظت  بود و بعد از مدتی خدمت در این سپاه، به قرارگاه امام حسین علیه السلام ملحق گردید. ستوان علی عبداللهی که مدت ها بود برای پیوستن به جمع مدافعان حرم لحظه شماری می کرد سرانجام 1 ماه پیش برای دفاع از حرم حضرت زینب به سوریه سفر کرد و 21 آذر ماه در درگیری با نیروهای تکفیری در منطقه خان تومان سوریه به شهادت رسید.

منبع:

https://telegram.me/Shahid_Ali_Amraee

خاطره ای از شهید تمام زاده و شهید صدرزاده

چهارشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۰۳ ب.ظ


 با شهید علی تمام زاده هماهنگ کردم یکی از  مدافعان حرم رو بفرسته به مراسم شهدای مدافع حرم افغانستانی که بچه های هیئت محبین الحسنین پیشاهنگی، سال تحویل امسال برگزار  میکنن؛

شهید تمام زاده هم برای این جلسه شهید مصطفی صدرزاده (سید ابراهیم ) رو که اومده بود مرخصی فرستاد.

گفتم حاج علی ویژگی این  رزمنده که فرستادی سخنرانی چیه؟

گفت: شب  تاسوعا شهید میشه❗️

خودش هم میدونه!!! 

دقیقا شب تاسوعا شهید صدرزاده به مولاش ابالفضل پیوست!❗️

اون جلسه به بچه ها گفتم باهاش  عکس بگیرید شهیده!

8 ماه بعد فقط عکس برا ما موند و اونا پرواز کردند.


 به نقل از حجت الاسلام مهدی قاسمی

سحرگاه دوم بهمن ماه 1394

منبع: 

کانال شهید علی تمام زاده

 https://telegram.me/shahid_ali_tamamzadeh

 @shahid_ali_tamamzadeh


"مصطفی"جان خوش آمدی دلاور،چه"زیبا"و با"غرور"آمدی.

بعد از شهید"سید مجتبی"جای خالی تو در"بهشت"معصومه(س) احساس می شد.

خوش آمدی"عزیز"

سلام ما زمینیان را به"دوستان شهیدت"،به"ارباب بی کفن"،به"خانم بی بی"که"جانت"را"فدایش"کردی برسان.

درود"خدا"بر"تو"و"دوستان"تو،

که شهر"قم"نه،بلکه کل"ایران"را معطر کردی.

"مصطفی"جان یادم آمد همین دو هفته پیش با"داداش"محمدت صحبت می کردیم.

خیلی اظهار دل تنگی می کرد.

از نیامدنت حرف زدیم.

گفتم محمد جان از خود"شهدا" بخواهیم دعا کنند که"مصطفی"جان برگردد.

چه زود دعای"شهدا"قبول شد.


به میزبانی بسیج دانش آموزی شهرستان قائم شهر

دختر شهیدحبیب الله پور در یادواره شهدای مدافع حرم

گلی گم کرده ام میجویم اورا/

به هرگل میرسم میبویم اورا/

سخن دختر شهید خطاب به پدر مفقودالاثرش: 

ای پدر جان وقتی بودی اولین نفر تولدت رو بهت تبریک میگفتم اما دوروز دیگه تولدته تو نیستی...

امسال گفتم که یه کیک میگیرم میرم سرمزار شهدای گمنام به یادت تولدت رو جشن میگیرم.!

منبع:

https://telegram.me/joinchat/B6yLojvAndFYhOL9lB4MqQ



شهید دهقان امیری به نقل از یکی از دوستانش

چهارشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۴۴ ب.ظ




 با شهید دهقان امیری در گلزار شهدا بهشت زهرا(س) قرار داشتیم وقتی رسید، حدود دو ساعت سر مزار رسول حرف زدیم. 

بعد سر خاک بقیه شهدا رفتیم و هر شهیدی را که می‌شناخت سر خاکش می‌ایستاد و حدود یک ربع راجع به شهید صحبت می‌کرد، جوری حرف می‌زد و خاطره تعریف می‌کرد که انگار سال ها با آن شهید رفیق بوده است. 

گرمای طاقت فرسایی بود اما چنان غرق مطالب و حرف بودیم که گرما را حس نمی کردیم. سپس برگشتیم بر سر مزار شهید رسول خلیلی و صحبت‌هایمان را ادامه دادیم. موقع خداحافظی گفت: روضه بزار گوش کنیم و این جمله شهید خلیلی را یادآوری می‌کرد که: 

«ای که بر تربت من می‌گذری، روضه بخوان/نام زینب(س) شنوم زیر لحد گریه کنم» 

گفتم: بابا لازم نیست اما اصرار کرد و خلاصه یک روضه گوش کردیم. وقتی تمام شد با آهی سوزناک سکوت را شکست، حسرت داشت،حسرت شهادت. 

بوی عطر پیراهنش را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. خداحافظی کردیم و این آخرین خداحافظی من و محمد رضا بود. 

منبع:

@moodaafeeaan

شهید فرامرزی به نقل از پسرش

چهارشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۳۷ ب.ظ


بســــــــــم ربّ الشهدا و الصدیقین

قبل از رفتنش روحیه خیلی خوبی داشت من و خواهر و برادرم رو برد تو اتاق گفت بچه من یه سفر دارم شاید برنگشتم اگه برنگشتم مطیع ولایت فقیه باشید همیشه نماز هایتون رو بخونید فاطمه حجابت را همیشه حفظ کن محمدرضا به حفظ قرانتون ادامه بدید تا حافظ کل شدید بچه ها شما بدونید که من هیچ وقت شما رو تنها نمیزارم اگه سه توحید یک حمد بخونید و سه بار اسممو صدا کنید مطمن باشید کمکتون میکنم هیچ وقت سرتون رو جلوی کسی پایین نندازید و محمدرضا تو مرد خونه ای با کمک من میتونی جایگزین من باشی.

منبع:

@shmoohsenfaramarzi  

@Shohadaye_Modafe_Haram

هدیه رهبر انقلاب به خانواده شهید فرهاد خوشه‌بر

چهارشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۳۴ ب.ظ


 مدافع حرم «فرهاد خوشه‌بر» به تاریخ ۹ اسفند ۱۳۹۳ در سوریه  حین مبارزه با تروریست‌های تکفیری خون پاکش به زمین ریخت و شهید شد.

خانواده این شهید عزیز  به دیدار مقام معظم رهبری رفتند و آیت‌الله خامنه‌ای یک قرآن و یک انگشتری به آنها هدیه دادند.

وصیت نامه شهید مدافع حــــــــــرم مهدی حیدری

چهارشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۳۰ ب.ظ



بــــــــــسم الله الرحــــــــــمن الرحــــــــــیم

مهدیا جانا شنو از ما سلام       جان به قربان توایم مولا سلام

این وصیت نامه عبد حقیر، بنده گناهکار و امیدوار به رحمت خدای مهربان مهدی حیدری است.

در ابتدا به یگانگی خداوند شهادت میدهم و سپس به حقانیت رسولش محمد مصطفی(ص) و قرآن کتاب زندگی و به ولایت علی مرتضی (ع) و همسرش زهرای زکیه (س) و به اولاد علی (ع) و زهرا (س) که درود خدا بر اولین آنها تا آخرین آنها مهدی موعود (عج) و مظلوم ترین مرد تاریخ علی(ع) که نامش برای بزرگ مردان تاریخ مایه آرامش و قدرت و برای مظلومان مایه شهامت و برای من حقیر یک دنیا حرف، کسی که در اوج قدرت و در عین حقانیت شاهد رحلت رسول خدا (ص) بود و همچنین سیلی خوردن ناموس خدا و به خاطر مظلومیتی که داشت ریسمان بر گردنش افکندند تا بلکه شیر خدا را در بند کنند ، اما زهی خیال باطل ، یا علی جان (ع) یا زهرا (س) ، جان ناقابل من فدای شما و راه شما وفدای حقانیت شما و فدای اولاد شما ، ان شاالله که بپذیرید.

من یک پاسدار با لباسی سبز برگرفته از علوی بودن رهبرم امامم سیدعلی خامنه ای (حفظه الله) است و با استعانت از خدای متعال و امام زمان (عج) که جانم به قربانش امامی که در سن 5 سالگی بارسنگین من بچه شیعه نافرمان و گناهکار را به دوش کشید و چقدر از دست من خون جگر خورد ، مولا جان شرمنده هستم ببخشید که شما را این قدر خون جگر کردم خدیا تنها تو اولیایت بودید که در سختیها مرا همراهی کردید و یاریم نمودید، یا صبور ، یا رحمان ، یا رحیم ایاک نعبد و ایاک نستعین.

خلوص در عمل تنها چاره ساز است ای عاشقان اباعبدالله الحسین (ع) بایستی محتوای فرامین امام خمینی (ره) و رهبر عزیزمان امام خامنه ای (حفظه الله) را درک و عمل نماییم، بصیرت داشته باشیم تا بلکه قدری از تکلیف خود بابت شکر گذاری به جای آورده باشیم بی سرفی در دعوای حق و باطل معنا ندارد و باید در مقابل باطل ایستاد.

منبع:

@mahdi_heydarie  

نماز اول وقت قول و قرار حاج حسین بادپا با خدا

چهارشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۲۰ ب.ظ


وی با بیان اینکه حاج حسین نماز اول وقتش را در هیچ شرایطی ترک نمی کرد گفت: یک روز در جاده ای بین دو منطقه جنگی در حرکت بودیم، جاده خطرناک و زیر آتش دشمن بود، ناگهان حسین که پشت فرمان بود کنار جاده ایستاد، پرسیدم چی شده؟ گفت وقت نماز است. گفتم حاجی خطرناکه، گفت من با خداوند متعال وعده کردم که نمازم را اول وقت بخوانم.

حاج حسین هر زمان که بیکار می شد قرآن می خواند و نماز شب اش را هم با حوصله و معنویت اقامه می کرد.

وی از شب هایی گفت که حاج حسین بادپا به نماز شب می ایستاد و سید ابراهیم نظاره گر این ارتباط معنوی و پرواز عاشقانه بوده.

همرزم سردار شهید بادپا گفت: زمانی که متوجه می شدم حاج حسین می خواهد نماز شب بخواند خودم را به خواب می زدم و او را در حال نماز خواندن نگاه می کردم.

وی از سفر به کرمان به هوای دیدار حسین بادپا در نوروز سال جاری گفت و افزود: نوروز امسال که با ایام فاطمیه همراه بود بر خلاف رسم همیشگی ام که به دیدن مادربزرگم می رفتیم برای دیدن حاج حسین به کرمان آمدم. دیگر با حاج حسین پیوند خورده و مجذوب او شده بودم، دوست داشتم با او باشم.

وی گفت: یکی از خصوصیات حاج حسین بادپا این بود که ترسی از دشمن نداشت و بچه ها را به حمله، مقاومت و ایستادن تشویق می کرد.

منطقه کهربایی شیخ مسکین را حاج حسین حفظ کرد و هنوز این منطقه مانده است.

اذکار مورد تاکید حاج حسین

حاجی همیشه تاکید داشت تا می توانید الله اکبر و لا الله الا الله بگویید حتی تمام پرچم هایی نیز که با دستور حاج حسین خریده بودیم به همین اذکار مزین بود.

تل قرین هم با درایت، مقاومت و روحیه دادن حاج حسین حفظ شد و هنوز هم این تل به پرچم لا الله الا الله مزین است.

حاج حسین غرق در وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ...

وی اظهار کرد: وقتی حاج حسین در میدان جنگ نماز را اقامه می کرد بچه ها می گفتند حاجی خطر داره ولی حاج حسین می گفت وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ...

حاج حسین بادپا غرق در وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّه ... و تمام کارهایش را به خدا سپرده بود. وقتی از او می پرسیدیم حاجی دوست داری شهید شوی؟ می گفت وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ، می گفتیم دوست نداری شهید شوی؟ می گفت وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ.

سید ابراهیم گفت: حاج حسین بادپا خود را کامل به خدا سپرده بود.

حاج حسین جرات عجیبی داشت یادم است وقتی در یک عملیات خمپاره ها کنار حاجی به زمین اصابت کرد، من حاجی را همراه خودم روی زمین انداختم تا ترکش های خمپاره به حاجی اصابت نکند ولی حاج حسین گفت چرا این کار را کردی، گفتم حاجی خمپاره بود، گفت این خمپاره ها با من کاری ندارد من به موقعش می خورم. این حرف حاجی همیشه توی گوش من است.

یادم هست بعد از این ماجرا حاجی را دیدم که پشت سر هم استغفار می کرد. پرسیدم چی شده؟ برای چی اینقدر استغفار می کنی؟ گفت من برای یه خمپاره خیز رفتم. گفتم نکنه همان خمپاره ای که من شما رو کشیدم روی زمین؟ گفت بله همان بود.

حاج حسین می گفت هر وقت خواستم به سمت گناه بروم شهدا مرا حفظ کردند.

سید ابراهیم ادامه داد: حاج حسین بادپا، شهید یوسف الهی همان همرزمش در جنگ تحمیلی که پیغام شهید نشدن حسین را به شهید کاظمی داده بود را برای خودش انتخاب کرده بود و در همه امور زندگی اش با این شهید حرف می زد و مشورت می کرد.

حاج حسین خیلی با این شهید مانوس بود و خداوند هم او را به اوج عرفان رساند.

کدام دعا تو را به اوج رسانید؟

وی اظهار کرد: عید نوروز با حاج حسین رفتیم خدمت سردار حاج قاسم سلیمانی. حاج قاسم رو به حاج حسین گفت من نگرانتم که شهید بشوی.

وی گفت: یکی از رزمندگان لشکر ۴۱ ثارالله که نمی شناختمش گفت حاج حسین شهید نمیشه، این رو شهید یوسف الهی گفته. حاج قاسم گفت، نه؛ اگه اون کسی که باید برایش دعا کند، دعا کند، شهید می شود.

به محض اینکه حاج قاسم این جمله را گفت حاج حسین بادپا خشکش زد رو به من گفت، ابراهیم حاجی چی گفت؟ جمله حاج قاسم را تکرار کردم و گفتم حاجی گفت اگه اون کسی که باید برایش دعا کند، دعا کند، شهید می شود.

آن شب زمانی که به خانه حاج حسین برگشتیم حاجی دوباره از من پرسید حاج قاسم چی گفت؟ دوباره جمله سردار سلیمانی را تکرار کردم. بعد از آن حدود چهار یا پنج بار حاج حسین این را از من پرسید.


گفنگو با مادر و همسر شهید سجاد طاهرنیا

چهارشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۱۰ ب.ظ

مادرمعزز شهید :

 یک بار که به همراه خانومش آمد منزل ما، به من گفت می خواهم برایت یک طبقه گل بزنم. خیلی عاشق گل و گیاه بود.

بعد آمد تو آشپزخانه دستش رو گذاشت روی شانه من و گفت «می خوام یه کاری کنم تو شهر غوغا بشه.» دعواش کردم و گفتم باز شروع کردی؟

روزی که شهید شد و جمعیت زیادی تو رشت برای تشییعش آمدند، یا اون حرفش افتادم و دیدم واقعا غوغا بپا کرد. واقعا تو رشت غوغا بود.

همسرمعزز شهید :

وقتی ایشان برای خواستگاری آمدند، من ۲ رکعت نماز خواندم و از خدا خواستم راه را به من نشان بدهد. قرآن را که باز کردم آیه ۳۷ سوره «نور» آمد که معنی آن این بود که میگفت «پاک‌مردانی که کسب و تجارت و داد و ستد آن ها را از یاد خداغافل نمی کند…» آقا سجاد واقعا همین طور بود.

 روز خواستگاری کمی از خانواده و شغلش گفت و خیلی تاکید داشت که من شغلم سخته و حتی گفت که احتمال شهادت هم هست. من هم برادر و هم پدرم پاسدار بودند و از طرف دیگر آیه ۳۷ سوره نور دلم را گرم کرده بود و تصمیم گرفتم پای همه سختی هایش بایستم.

دخترمان ۴ ماهه بود که رفت ماموریت شمالِ غرب. ۱۱ نفر از دوستان صمیمی اش در این ماموریت شهید شده بودند و آقا سجاد خیلی ناراحت بود. وقتی آمد به شدت گریه می کرد و می گفت من باید در این ماموریت شهید می شدم ولی چیزی که مانع شهادتم شد، یاد شما و فرزندمان بود.

من تا دو هفته خبر نداشتم رفته سوریه و مادرش هم بعد از شهادتش فهمید. من خودم که به قم رفتم آن جا خانومش به من گفت که رفته سوریه. یک هفته قبل از شهادتش بود.

 اوایل هر ۲ روز یکبار تماس می‌گرفت اما چون تلفن کردن از اونجا سخت بود گاهی ۳ یا ۴ روز بی خبر می‌موندیم. هربار هم صدا خیلی بد میومد.

آخرین تماسش ۴ روز قبل از شهادتش بود. خواهر آقا سجاد آمده قم تا پیش من باشه. به آقاسجاد گفتم خواهرش آمده منزل ما. خیلی خوشحال شد که من تنها نیستم. از بچه ها و پدر و مادرش پرسید و آخرش گفت از پدر و مادر خودت هم عذرخواهی کن که من نیستم و همه زحمت ها به گردن آنها افتاده.

منبع:

کانال محمودرضا بیضایی

زندگی نامه شهید میثم مدواری

سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ب.ظ



میثم عزیزم در تاریخ 23/2/13 63 در محله تختی نازی آباد واقع درتهران دیده به جهان گشود دوران کودکی میثم عزیز در کنار پدر و مادر گرانقدرش و برادران عزیزش سپری میشد و در دامان مادر نهضت حسینی و مکتب زینبی را می آموخت.از همان دوران طفولیت باهیئت و مسجد آشنا شد و همراه پدر در این مجالس شرکت می جست در همین دوران بود که یکی از برادران عزیزش به مقام شهادت رسید مسعود عزیز فرزند دوم خانواده در تاریخ 23/11/65 روز تشکیل کمیته انقلاب اسلامی به دست گروهک های منافقین در میدان رسالت به همراه سه تن از دوستانش ترور شدن و شربت شهادت را نوشیدن.بعد از شهادت مسعود عزیز خانواده تصمیم به تغییر مکان گرفتن در شهرک ویلاشهر ساکن شدن. میثم عزیزم خصوصیات اخلاقی منحصر به فردی داشتن از همان دوران نوجوانی بسیار چشم پاک و معصوم بودن علاقه خاصی به مسائل دینی و قرآن داشت و همیشه در این میسر قدم برمیداشت در مدرسه و مسجد قاری قرآن بودن و با صوت زیبای خود دل هر کس را به لرزه وامیداشت.میثم عزیز دردوران تحصیل هم اول بود و شاگرد ممتاز مدرسه ی خود بود هم در اخلاق هم در درس.از دیگر اخلاق های نیکوی میثم عزیز دستگیری از افتادگان و سرکشی به نیازمندان بود میثم عزیزهیچگاه به این دنیا دل نداشت و از هم چیز خود میگذشت در راه انفاق برای فقرا.حتی از لباس تن خود میگذشت و در راه خدا ایثار میکرد و مانند مولای خود امیرالمومنین دست گیر افتادگان بود البته در خفا و پنهانی. پدر بزرگوار این شهید فرمانده پایگاه بسیج امام محمد باقر(ع)بودن و همین امر کمکی شد برای میثم عزیزتا با بسیج آشنا شود ودر بسیج نوجوانان ثبت نام کرد و یکی از بسیجیان فعال پایگاه شد.بعد از گرفتن دیپلم د سال 7 9 - 80 وارد سپاه شد به طور رسمی شروع به کار کرد در همین دوران به طور مستمر برای تفحص شهدا به مناطق جنوب میرفت و پیکر شهدای عزیزتا تفحص میکردن در همین دوران بود که تصمیم به ازدواج گرفت و در سال 87 همسر اختیار کرد و ثمره این زندگی هشت ساله دو دختر دردانه به نامهای فاطمه زهرا و فاطمه کوثر است.میثم عزیز با شروع شدن جنگ سوریه با داعش به این جبهه اعزام شدن و ازسال 89 به دفاع ازدین و اسلام پرداخت بعد از رشادت های بسیار در این زمینه و دفاع از حرمین شریفین آخرین باری که اعزام شدن به مدت چهل روز مقاومت در برابر کفار داعشی در صبح روز 16/8/94 پس از هشت ساعت درگیری سخت و طاقت فرسا به فیض شهادت نائل آمدن و شهد شیرین شهادت را نوشیدن روحش شاد یادش گرامی باد و با سید شهدا همنشین باشد انشاءالله 

منبع: 

@sangarshohada📎🇮🇷🇮🇷🇮🇷

اولین شهید روحانی مدافع حرم

سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۴۴ ب.ظ



اولین شهید روحانی مدافع حرم حضرت زینب (سلام الله علیه) حجت‌الاسلام والمسلمین شهید محمد رضا رضایی مسئول فرهنگی لشگر  فاطمیون. 


تاریخ شهادت :  1393/6/20  

محل شهادت :  دمشق دخانیه

منبع:

کانال شهید مهدی عزیزی

دستخط شهید علیرضا مرادی

سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۴۳ ب.ظ