مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۷۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است


معرفی شهید

نام و نام خانوادگی : حاج محسن قاجاریان 

 محل تولد: نیشابور

تاریخ تولد : ۴۱/۱/۱۳

تاریخ شهادت: ۹۴/۱۱/۱۴

محل شهادت: تدمر، سوریه

محل دفن: مشهد

زندگی نامه سردارسرتیپ پاسدارشهید محسن قاجاریان متولدسال۱۳۴۱ شهرستان نیشابورایشان با شروع جنگ تحملی احساس تکلیف نمود و با حضور در جبهه های جنگ و با عضویت بسیجی ب دفاع از میهن اسلامی پرداخت . به جهت احساس تعهد و تکلیف و تداوم این حضور ، همزمان با اتمام تحصیلات دوره متوسطه ، در سال ۱۳۶۱ به عضویت رسمی سپاه در آمد و در ابتدا به عنوان معاون گروهان مشغول خدمت گردید. درسال ۱۳۶۲ به عنوان فرمانده گروهان منتصب و در سال ۱۳۶۳ عهده دار مسئولیت جانشین گردان گردید که در همین سال در منطقه جنوب در شرق دجله با اصابت ترکش به افتخار جانبازی نائل امد باتوجه به لیاقت و شایستگی در سال ۱۳۶۵ به عنوان فرمانده گردان منتصب گردید و به عنوان یکی از فرمانده گردانها مقتدر لشگر ۲۱ امام رضا (ع) در جبهه های جنگ و مناطق عملیاتی با موفقیت اجرای ماموریت نمود .

ایشان در سال ۱۳۶۸ دوره دافوس را با موفقیت طی نمود .با توجه به سوابق  بسیار مناسب رزمی ، در سال ۱۳۶۹ به عنوان جانشین معاونت عملیات تیپ ، منتصب و به مدت ۱۰سال در این مسئولیت خدمت نمود. در سال ۱۳۷۹ به عنوان مسئول عملیات تیپ منتصب شد و در ارتقاع سطح آمادگی رزم یگان فعالیت چشمگیری داشت. با توجه به لیاقت و شایستگی و برخورداری از توان مدیریتی و تخصصی بسیار مناسب ، درسال ۱۳۸۹ با حکم فرمانده کل سپاه سردار سرلشکر جعفری به عنوان فرمانده تیپ زرهی ۲۱ امام رضا(ع) منصوب گردید و بارها با اجرای موفق ماموریتهای محوله خصوصا رزمایش بزرگ خواف که با حضور فرماندهان ارشد سپاه و ارتش و ستاد کل نیروهای مسلح برگزار گردید تیپ زرهی ۲۱امام رضا (ع)رابه عنوان یکی از تیپ های نمونه در سطح نزسا و سطح نیروهای مسلح مطرح ساخت. ضمن اینکه ایشان به عنوان فرمانده یکی از یگانهای مقتدر مستقر در شرق کشور ارتباط و تعامل بسیار مناسبی با یگانهای نظامی منطقه از جمله یگانهای ارتش داشت .

ایشان با داشتن حدود ۸۰ماه جبهه و ۲۵درصد جانبازی کارنامه بسیار درخشانی از خود بر جای گذاشت و در سالهای اخیر با عنایت و توجه ویژه ای که به سرکشی از خانواده های محترم شهدا و جانبازان و ایثارگران داشت و خصوصا با برگزاری یادواره های متعدد شهدا در سطح شهرستان به عنوان سردار یادواره ها لقب گرفت ضمن اینکه به حضور پررنگ سپاه در مناطق محروم شهرستان و محرومیت زدایی توجه ویژه ای داشت. در اجرای ماموریتهای محوله در دفاع از حرم آل البیت (ع) همت و توجه ویژه ای داشت و با سرکشی از خانواده کارکنان اعزام شده از آنها دلجویی می نمود. با توجه به اشتیاق به حضور مستقیم خود در دفاع از حرم آل البیت (ع) در آخرین ماموریت در دفاع از حرم زینب (س)  به آرزوی دیرینه خود رسید و سرانجام در عملیات آزادسازی منطقه نبل و الزهرا در ۱۴ بهمن ماه ۱۳۹۴به جمع یاران شهیدش پیوست.

به دنبال شهادت شهید قاجاریان فرمانده دلیر تیپ ۲۱ امام رضا(ع) یکی از شاهدان عینی شهادت این سردار سرافراز به تشریح جزئیات شهادت او پرداخت و گفت: به همراه سردار قاجاریان و چند تن دیگر از فرماندهان سپاه از جمله سردار اصانلو و سردار آسیابی و … جهت شناسایی به منطقه رفته بودیم، که تیراندازی شدیدی اتفاق افتاد و همه روی زمین دراز کشیدیم. من در این شرایط خطاب به سردار قاجاریان که هنوز ایستاده بود فریاد زدم  که روی زمین بخوابد، سردار کمی کمرش را خم کرد، در همین حال متوجه شدم که سردار آسیابی زخمی شده و دیدم سردار هم روی زمین دراز کشیده.جلو آمدم دیدم که سردار قاجاریان بروی زمین افتاده و شهید شده. علت شهادتش تیری بود که از پهلوی راست به سردار اصابت کرده بود و به علت خونریزی داخلی او را آسمانی کرده بود.

فرزند شهید: پدرم به حضرت زهرا (س) علاقه شدیدی داشت و سرانجام…مجتبی قاجاریان فرزند شهید در گفتگویی در خصوص شوق و اشتیاق پدر به شهادت گفت: پدرم بارها به جانشین خود و نیروهایی که هم‌رزم او در سوریه بودند، گفته بود که «دعا کنید عاقبت ما به شهادت ختم شود».وی در ادامه با تأکید بر اینکه سردار شهید محسن قاجاریان به حضرت زهرا (س) علاقه شدیدی داشت و عاقبت در عملیات آزادسازی منطقه نبل والزهراءبه فیض شهادت نائل شد.

شادی روحش صلوات

کانال جاماندگان قافله شهدا

@jamondegan

به مناسبت سالگرد شهادت شهید مدافع حرم حسن رزاقی

چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۱۷ ب.ظ


  بسم ِ ربـِّـ الشـُّهداءِ و الصِّدیقین

شهید مدافع حرم سردارحسن رزاقی

ولادت : ۴۴/۱۲/۲۰

شهادت : ۹۴/۱۱/۱۲ - سوریه، شهرک نبل و الزهرا

اعتقاد به مال  حلال داشت و بی‌توجه به مال دنیا بود و به پرداخت خمس به خصوص در موقع مقررش تاکید داشت.

تمام تلاشش بر این بود که حقی از مردم به گردنش نباشد چرا که بر این عقیده بود که مواردی که حق‌الله باشد ممکن است بخشوده شود ولی حق‌الناس هرگز.

زمانی که آقا فرمودند: «اگر حالا با داعش نجنگیم در آینده باید در مرزهای خودمان با آنها بجنگیم»، تصمیمش را قطعی کرد و گفت باید بروم و ساک سفر بربست و عازم سوریه شد و پرواز کرد در بی نهایت.

شادی روحش صلوات 

کانال جاماندگان قافله شهدا

@jamondegan

لباس تقوا

چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۱۵ ب.ظ


سالروز شهادت شهید مدافع حرم مصطفی خلیلی

شهید خلیلی،بهترین خلیل خدا دربین رفقای روحانی.

باشهید حجت الاسلام مصطفی خلیلی خاطرات زیادی برای گفتن دارم که سراسر درس است .یادم نمیرود که در۱۷ربیع الاول دوسال پیش که مجری جشن تعمیم طلاب بودم شهید حجت الاسلام خلیلی بعداز اینکه به دست مبارک حضرت آیت الله جزایری(مدظله العالی)نماینده ولی فقیه دراستان خوزستان معمم شدن بعدازمراسم عمامه گذاری، وقتی بارفقا به ایشون تبریک میگفتیم ،شهید باخوشحالی میگفتن بچه هابه نظرتون لباس روحانیت بهم میاد؟هرکی بعدتبریک چندتاتیکه ی آخوندی بهش میزد ومیگفت آره بهت میاد. ولی امشب یک دفعه به ذهنم رسید آن روزی که شهید معمم شد قبل از اینکه لباس روحانیت به دید ما دوستانش زیبا باشد به دید خدا زیبا بود.وقتی کسی از طلاب ملبس به لباس مقدس روحانیت میشود ما روحانیون بعد از تبریک گفتن به کسی که جدیدا معمم میشود میگوییم لباس تقوا باشد ان شا ،واین لباس شهید شیخ مصطفی خلیلی را در مدت زمانی کوتاه به خلیل خدا تبدیل کرد و ایشون دربین رفقای روحانی ما بهترین خلیل خدا شد و در این حسرت هستیم که افسوس چندسال در حوزه با یکی از اولیاء خدا هم کلاس و هم درس بودیم ولی این گوهر را نشناختیم.وقتی برای شروع منبر رفتن بابنده صحبت کرد و یک   مجموعه ی کامل از قرآن و روایات و داستانهای اخلاقی از من میخواست به ایشان گفتم ازکتاب گنجینه ی معارف شروع کن درحالیکه نمیدانستم شیخ مصطفی خود گنجینه ای  کامل از معارف الهی است و او باید برای ایصال إلی الله به ما دستورالعمل بدهد.اخلاص عجیبی داشت و اصلا به دنبال اسم و رسم نبود و فقط به دنبال عمل به تکلیف خود بود.ازشهید شیخ مصطفی خلیلی جزء (رجال صدقوا ماعاهدوالله علیه) بود که به عهد و پیمانش باخدا ماند و با روحیه ی شهادت طلبی 

جزء (منهم من ینتظر)شد و منتظرشهادت بود. و در این راه تغییری در عقیده او پیش نیامد و (مابدلوا تبدیلا)بود وسرانجام مزد سربازی امام عصر(علیه السلام)را از حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)گرفت🍂

راوی:(شیخ امین بهرامی)

خاکی ها

ڪانال خـاڪـےها

telegram.me/joinchat/AtQMXTwpQdo8yChf_PrD7g

طلاییه نماز شب

چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۱۲ ب.ظ


 خاطره ای از شهید مدافع حرم پهلوان آقا سید میلاد مصطفوی 

طلاییه نماز شب

روزهای آخر راهیان بود رفتیم منطقه طلاییه غروب بود که رسیدیم هیچ کس نبود طلاییه خیلی غریب بود سید تا پاش رسید طلاییه حال عجیبی پیدا کرد گریه امانش نمی داد من به حال خودش رهاش کردم 

رفت طرف ضریح شهدای گمنام گریه هاش تبدیل به ضجه شده بود

دیدم سید داره از دست میره رفتم نزدیکش گفت فلانی قلبم داره از جا کنده میشه دستش رو گرفتم بردم داخل یادمان دراز کشید خیلی نگران شدم تا شهر فاصله ی زیادی داشتیم از طرفی هم تاریکی شب امکان تردد در جاده مرزی را نمی داد

بالا سر سید نشستیم تا یک مقدار حالش بهتر شد جای مناسبی براش تهیه کردیم تا خوب استراحت کنه من هم گوشه ای چشمم گرم شد و خوابیدم .

نیمه های شب یک لحظه نگران بیدار شدم و سمت سید چرخیدم سر جاش نبود!!!!!

چشم چرخوندم دیدم گوشه ای مشغول نماز شب هست از خجالت آب شدم من فکر می کردم سید با این حال زارش نماز صبحش هم به زور می خونه غافل از اینکه سید....

راوی : دوست شهید( از خادمین شهدا)

https://telegram.me/joinchat/Bc1v3z-zHaCvt3Rg1RLwmQ

گفتگو با همسر شهید جواد اکبری ۲

چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۵۳ ب.ظ


شما با اعزام ایشان موافق بودید؟؟

من راستشو بخواید قلبن راضی نبودم چون دوریش واسم خیلی سخت بود جواد همیشه میگفت که میرم سوریه من همیشه بالبخند جوابش رو میدادم واقعیتش اصلا باورم نمیشد که بره وتا این حد تصمیمش جدی هست.

چند بار به سوریه اعزام شدند؟؟

ودر سفر چندم به درجه رفیع شهادت نائل شدند؟؟

جواد دوبار اعزام شد ودرسفر دوم به شهادت رسیدن.

خبر شهادتشون روچطور متوجه شدین؟؟

وچه کسی به شما اطلاع داد؟؟

خبرشهادتشون رو برادرشون به همسرش داد برادرجواد باگریه به همسرش گفته که جوادمون پرپر شد وبعد گوشی رو خواهربزرگ شهید گرفتن کسی به من چیزی نگفت من پسرم رو به مدرسه برده بودم تازه برگشتم که خواهر دوم جواد زنگ زد که نمیدونی چرا مامان اینا گریه میکنن منم گفتم خبری ندارم خودم زنگ زدم به جاریم گفتم چیشده خبریه چراگریه میکنید گفتم رضا برادرجواد هم سوریه بود گفتم رضا چیزیش شده گفت نه گفتم جواد مکث کرد.

با چه حالی خودم رو به خونه مادرجوادرسوندم وقتی رفتم تو دیدم هرکی یه گوشه ای داره گریه میکنه گریه کنان گفتم چیشده مادرجواد گفت نمیدونم جواد چیزیش شده به من نمیگن.

اصلا باورم نمیشد.

چون روز قبلش مشگل گشا گرفته بودم اخه جواد چندوقتی تومحاصرع بودن برای اینکه محاصره بشکنه مشکل گشا نذرو نیازکرده بودم.

باورم نمیشد تاخود برادرجواد اومد.خبرشهادتش رو اورد من تا اون لخظه هنوز امید واربودم که جواد زندس.

شهید در کدام منطقه و از چه ناحیه ایی به درجه رفیع شهادت نائل شدند؟؟

حلب به شهادت رسیدند فردای همون رپزی که محاصره شکسته شد ازطرف یکی گروهایی که همشون زخمی وشهید داده بودند بیسیم میزنن که ما احتیاج به کمک داریم وجواد با دوسه نفردیگه میرن برای کمک یه مسیر رفتن باتانک نفربر چندتا زخمی وکشته به عقب برگردوندن وبعد ازاستراحت وخوردن یک لیوان اب دپباره راهی شد ورفت برای برگردوندن زخمی ها وشهدا ..وقتی درتانک روبازمیکنن دست زخمی روبگیرن ازدو طرف تک تیراندازها اول پاشونو زخمی میکنن بعد دستشون که از شونه اویزون شده بعد به صورت که نصف صورت ازبین میره.

پیکر ایشان به ایران بازگشت؟؟

ودر کجا ارام گرفت؟؟

بله جواد بعد ازیک هفته ازشهادتش دربهشت معصومه قم خاکسپاری شد. جواد روز جمعه اول سفر وظهر به شهادت رسیدن وخاکسپاری ایشان روز پنجشنبه بود.

پدرو مادر شهید درقید حیات هستند؟؟

و وقتی متوجه رفتن و شهادتشون شدند چه عکس العملی نشان دادند؟؟

بله درقید حیات هستند وقتی فهمیدند که جواد به سوریه رفته باورشون نشد تاخود جواد زنگ زد وگفت ازدستم ناراحت نباشید برایم دعا کنید وازته قلبتون راضی ومادروپدرشون راضی شدند وبراش ارزوی موفقیت کردند وقتی خبرشهادت رومادروپدرش شنیدند واقعا ناراحت شدن وبراشون اصلا باورکردنی نبود چون جوادرو خیلی دپست داشتن چون بعد ازبمباران صدام وشهادت سه تا ازخواهرای جواد ..وجانبازشدن جواد دلکندن وندیدنش براشون سخت بود.

وقتی همرزمان جواد برای تسلیت اومدن خونه مادرشوهرم اومدن پدرشوهرم واقعا به پسرشون افتخار کردن.

وبا لبخند مجلس رو میگذروندن باروباز ولب خندون چون مایه افتخار پدرش شده بود جواد با نجات دادن همرزمانش ودلاوریاش که ابی الفظلی شهید شده وقرص و محکم شدن.

خصوصیات اخلاقی ومعنوی ایشان چه بود؟

جواد خیلی خوش اخلاق بود وواقعا مردمی هرکس هر کاری داشت به جواد میگفت جواد همیشه وهمه جا کمک خال همه بود وبرای هرمسی که میتونست کاری انجام میداد قلب مهربونی داشت بی گینه هیچکس تاحالا ازش بدی ندیده بودو به یاد نداشت خلق نیکو داشت. ایمان واعتقاد به خداو ا ئمه

به نظر شما چه عملی از ایشان باعث پذیرفته شدنشون در محضر حضرت زینب بود؟؟

همونطورکه گفت خلق نیکوی ایشون ومردمداری وایمانو اعتقادشون بخداوندونیت پاکشون باعث پذیرفته شدنشون درمحضر خانوم زینب شدنجواد قسمتش شهادت بوده ولی اون زمان همراه خواهرانشون شهید نشدن انتخاب شدن که بزرگ بشن ودویادگار ازشون بمونه ومدافع حرم خانوم زینب کبری بشن

خواب شهیدرومی بینید؟حضورایشون روچطورحس میکنید؟؟

خوابشون روبله بارها دیدم. اولین باری که خوابش رو دیدم بهم گفت همیشه پیشتم وباهم چای خوردیم وحرف زدیم .

دیدار با رهبر انقلاب داشتید؟؟؟

نه متاسفانه تاحالا قسمت نشده.

در اخر نکته ایی،خاطره خاصی از شهید ویا توصیه خاصی ممنون میشیم بهر ببریم از بیان شما.

خاطره زمانی که برای اولین به برای پیاده روی اربعین به مشهد رفتن توقدمگاه نیت کردن که ازاقا یه فرزند میخوام که امامرضا هم حاجت رواشون کردن ما هردوفرندمون روازاقا امام رضا خواستیم وگرفتیم.

خاطره همرزم شهید مختاربند

سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۱۹ ب.ظ

من در دفاع مقدس حضور نداشتم ولی از شجاعت و رشادت رزمندگان بسیار شنیده بودم، تا اینکه به سوریه اعزام شدم و همرزم شهید مختاربند و شهید کجباف شدم.

زمانی که در حاج هادی کجباف به شهادت رسید، شهید مختاربند خودش را به ما رساند. 

وقتی می‌خواستم به کمک شهید کجباف بروم، ایشان اجازه نداد و گفت: حاج هادی شهید شده، تو هم شهید می‌شوی. باید جانت را حفظ کنی. دوباره با آنان درگیر می‌شویم. 

سریع بچه‌ها را جمع کردیم و تعدادی از مجروحین را به عقب رساندیم. 

در کنار ما یک نفر از ناحیه شکم به شدت مجروح شده بود. شهید مختاربند به من گفت: اعضای بدنش را داخل شکمش بگذار. من نتوانستم. خودش این کار را انجام داد و بعد به من گفت: زخمی‌ها را ببر عقب. گفتم: خودت تنها هستی. 

گفت: کاری را که گفتم بکن.

حرف او را گوش ندادم و ماندم تا تنها نماند. به زور مرا سوار خودرو کرد و خودش تنها در معرکه‌ی جنگ ماند و مابقی زخمی‌ها و شهدا را جمع کرد.

مثل باران گلوله می‌آمد او سرپا ایستاده بود و بی‌سیم میزد و می گفت خودرو اعزام کنید. 

خودرو آمد، شهید مختاربند همه ی زخمی‌ها و شهدا را به عقب آورد. 

آن موقع بود که فهمیدم این رزمندگان واقعاً در دفاع مقدس چطور استقامت کردند و چطور جنگیدند.

کانال شهید مدافع حرم حاج حمید مختاربند (ابوزهرا)

@shahid_mokhtarband

شهید مختاربند و شهید کجباف

http://uupload.ir/files/j8jy_2017-02-01_13.32.40.jpg

وصیت نامه شهید وحید نومی گلزار

سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۱۵ ب.ظ


بسم رب الشهدا

فرمانده محترم پایگاه مقاومت بسیج (شهید بزرگوار رجایی)

سلام علیکم,

اینجانب وحید نومی_گلزار به شماره پرسلنی ۵۷۷۴۷۹ شاغل در واحد سامانه هوشمند سوخت میباشم,به پاس زحمات شهدای انقلاب اسلامی ایران,علی الخصوص ,شهدا ,جانبازان,بسیجیان, پیرو راه امام (ره) و تمامی زحمت کشان میهن اسلامی و زحمات بی نهایت ,حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای(مدظله), را گرامی داشته,و با عرض تسلیت به فرا رسیدن این ماه عزیز(محرم) و شنیدن(هل من ناصرا ینصرنی) جهاد علیه باطل و فرمان آماده باش سردار ارجمند و گرامی جناب حاج قاسم سلیمانی فرمانده محترم سپاه قدس و صدای(سلم لمن سالمکم و حربن لمن حاربکم)امام حسین (ع) را شنیده ام و خواستار اعزام به جهاد در مقابل و مبارزه با گروه تکفیری و تمامی منافقان(لعنته الله علیه)به صورت داوطلب می باشم, صرفا جهت اطلاع رسانی می باشد.

لذا از شما فرمانده محترم و ارجمندم خواهشمند است دستورات لازم را مبذول فرمایید.باتشکر

من الله توفیق وحید نومی گلزار

عربی

وصیتنامه  

بسم رب الشهداء

الی القائد المحترم لمقر المقاومه شهید رجائی (هدا اسم المقر) 

السلام علیکم 

انا وحید نومی گلزار موظف فی شرکت النفط (فی قسم البطاقات الالکترونیه فی محطه الوقود) رقم 577479 .

تقدیر خاص لاجل کل الزحمات التی تعبئها شهداء الثورة الاسلامیه و بالخصوص ، الشهداء ، الجرحى ، جنود المقاومه انصار الامام الخمینی(ره) ، و ایضآ جمیع اتعاب الدوله الاسلامیه و ایة الله العظمى السید علی الخامنائی (حفظه الله) .

أقدم التعازی الحارة بقدوم شهر العزاء محرم ..و سماع صوت (هل من ناصر ینصرنی) ای جهاد ضد الباطل .و امر بالاستعداد من القائد العزیز حاج قاسم سلیمانی (القائد العام لجیش القدس) ، و  صوت سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ها انا عزمت للجهاد فی مواجه  التکفیریین الدواعش و کل  المنافقین (لع)

لذا اتمنی من القائد ان تقومو بجمیع المطلوب

 و شکرا 

من الله التوفیق

وحید نومی گلزار

کانال شهید ظهر عاشوا

https://telegram.me/joinchat/BbPJDkETg5guTX36zhyE9Q

مرتضی هم خوب بال بال زد

سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۱۱ ب.ظ


یادمه یک شب شهید عطایی برام یک متن فرستاد از خواستن هاش.

میگفت ما که حاجت دنیوی نداریم.

فقط میخوایم واسه زینبت بال بال بزنیم.

سخت ترین راه جان دادن از راه گلو هستش به گفته ی پزشکان 

مرتضی هم خوب بال بال زد.

راوی سید مترجم

خاطراتم دوباره بدون تو مرور شد

سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۰۴ ب.ظ


السلام علیک یا فاطمه الزهرا

یادت می آید چقدر گشتیم دنبال این مداحی توی راه دمشق؟

مجبور شدیم مسیر را با ماشین برویم و این مسیر طولانی را فقط یک صدای دلنشین کوتاه می کرد. 

هر چه بیشتر می گشتیم، کمتر می یافتیم.

تمام طول مسیر در جستجوی این مداحی بودیم اما قسمت چیز دیگری بود.  

رسیده بودیم به مقصد اما حسرت شنیدنش به دلمان ماند.

معراج که آمدیم، دیدنت توی آن جعبه بد جور آتش به دلمان می زد. جمعیت که متراکم شد، مداح شروع کرد به خواندن. خشکم زد. همانی را خواند که دنبالش بودیم. آنجا، توی آن وضیعت شنیدنش حال دیگری داشت. مداح می خواند و خاطراتم را چنگ می زد و داغ دلم را بیشتر می کرد.

گفت به این شعر خیلی علاقه داشتی و روزهای آخر دلت را آرام می کرد.

بعد از 40 روز حالا خاطراتم دوباره بدون تو مرور شد. مداح خواند و داغ دلم را تازه کرد:

منو یه کم ببین، سینه زنیم رو هم ببین...

شهید پورهنگ

https://tlgrm.me/joinchat/DLhywECrdBuM5N_l-NjpHg

گفتگو با همسر شهید جواد اکبری ۱

سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۵۵ ب.ظ


سلام همسر شهید بزرگوار لطفا خودتون رو معرفی کنید؟

من همسرشهید جواداکبری هستم دویادگاردارم ازایشان پسرانم که ۸ساله و۳ساله وامیدوارم من وفرزندانم ادامه دهنده راه شهیدمون باشیم.

شهید بزرگوار چند سال سن داشتند؟؟

وتحصیلاتشون چه بود؟؟

ایشون متولدسال۱۳۶۰/۴/۷

تحصیلاتشون دانشجوی رشته مهندسی نقشه کشی ساختمان بودند.

شغل شهید والامقام چه بود؟؟؟

ایشون توگچ بری ساختمان کارمیکردن.

چند ساله ازدواج کردید؟؟؟

 اسم یادگار های شهید ؟؟

ماسال ۸۵ازدواج کردیم واسم پسرام محمدصادق ومحمدسینا

هدف ایشان از رفتن به سوریه چه بود؟؟؟

برادرجواد سوریه اومده بود وزخمی شد وبرگشت از اوضاع اونجا گفت ازمظلومیت حرم خانوم ازمظلومیت فرزندان سوری جواد که خودش جانباز سال جنگ تحمیلی بود دلش روانه اونجا شد جواد فکروذکرش همش همین بود من باید برم ودینم رو ادکنم.

جواد دوسال پشت سرهم قسمت شده بود بره اربعین به زیارت اقا امام رضا برای پیاده روی خیلی خوشحال بود

سال دوم که به مشهد رفته بود به من گفت ازاقا حاجتی رو خواستم که امیدوارم حاجت روا بشم 

سال سوم که ثبت نام کرد بره مشهدخوابی دید که یه خانومی بهشون میگن جواد امسال تونباید بری مشهد باید بری سوریه زیارت خانوم  واین خواب جوادرو بیشترو بیشتر جذب دلش رو راونه سوریه کرده بود وگفت من حتما باید بروم من دعوت شده ام ازطرف خانوم.

واول دی ۹۳اولین اعزام جواد بود.

شهید مدافع جواد اکبری

سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۵۰ ب.ظ


نام پدر:محمد

تاریخ تولد:۱۳۶۰/۴/۷

تاریخ شهادت ۱۵/ 8/ ۱۳۹۴جمعه روز اول صفر. 

ازشدت جراحت نصف صورتش ازبین رفته بود

 یک دست به پوست اویزان بود

 یک پا مجروح شد.

صحبت برادر شهید که در صحنه بوده

15روز محاصره بودیم

واسه کمک به شهداوزخمیارفته بودکه یکی دونوبت شهید و زخمی به عقب برگردوند. 

وقتی دوباره رفتن دست زخمی روبگیره دستشوازتانک بیرون برد تک تیراندازا اول پا بعد دست بعدصورتشو زدند .ومامحروم شدیم ازدیدن صورتش.

راوی هم رزم شهید جواد اکبری

شب قبل شهادتش توسرما قابلمه اب میزاره داغ بشه بعد غسل میکنه به من گفت  من شاید فرداشهید بشم خود جواد به همسرش گفته که خواب شهید شدنم رو دیدم جواد مثل حضرت عباس شهید شده.


شهید مدافع حرم هدایت الله غلامى

شهادت: ١٣٩٤/١١/١٦، ریتان-حلب، 

حین عملیات تثبیت خطوط دفاعى نبل والزهراء

باید شهید غلامی را از نزدیک می‌شناختید تا درک می‌کردید چه انگیزه‌هایی او را به سوی میدان نبرد می‌کشاند. بابا بعد از اتمام دفاع مقدس هیچ وقت با دنیا وفق نشد. حس جاماندگی در کلام، نگاه و رفتارش به خوبی دیده می‌شد. هر روز به مزار گلزار شهدای گمنام می‌رفت. هر روز ... هر روز ... طوری که اگر کسی می‌خواست او را یاد کند با زیارت مزار شهدا یادش می‌کرد. نمی‌گویم بابا از دنیا به کلی دل بریده بود، بلکه حسرت جاماندن از قافله شهدا باعث می‌شد هیچ وقت ارتباطش با گذشته درخشانی که در دفاع مقدس داشت، قطع نشود. به نظر من اصرار او برای پیوستن به کاروان شهدای جنگ که بسیاری از آنها دوستان و رفقایش بودند، عاقبت باعث شد [علیرغم سابقه ٧٢ ماه حضور در مناطق عملیاتى دفاع مقدس و مشکلات جسمى زیاد ناشى از مجروحیت‌ها و عوارض شیمیایى] باز هم عزم میدان نبرد کند.

من خودم زمانی که پدر داشت توشه سفرش را می‌بست، از سر ناراحتی و نگرانی گفتم: بابا سوریه به ما چه ربطی دارد؟ یک نگاه خاصی به من انداخت و گفت: اگر این حرف را از روی ناآگاهی می‌زنی برو کمی روی این قضیه فکر کن. اما اگر از سر حرص و ناراحتی می‌گویی و حرفت حرف‌های دیگران است، باید بگویم همه این حرف‌ها و رفتارها عیناً در ١٤٠٠ سال پیش هم تکرار شد که واقعه عاشورا رخ داد. آن زمان هم یکی می‌گفت من رزمندگی‌هایم را کرده‌ام و دیگر نباید در جبهه حضور داشته باشم. هرکسی بهانه‌ای می‌آورد. اما الان وقت بهانه نیست و باید عمل کرد.

باید اعتراف کنم که درک عالم او برای من که پسرش هستم، سخت بود. امثال او درک خاصی از زندگی دارند که با ماها فرق دارد. معیارهای‌شان تفاوت دارد. من می‌گویم یکبار دنیا آمده‌ایم و باید از فرصت زندگی استفاده کنیم، اما امثال او خوب زندگی کردن را اصل قرار می‌دهند و خوب مردن را.

بابای من مثل همه باباهای دنیا دلسوز و دلبسته خانواده‌اش بود. اما او فقط خودش را نمی‌دید. آرمان‌هایی داشت که به خاطرش باید از دلبستگی‌ها می‌کند و می‌گذشت. من پدری مثل هدایت‌الله غلامی را با دنیا عوض نمی‌کردم.

@labbaykeyazeinab

دست خط شهید کربلایی وحید نومی گلزار

دوشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۱۵ ب.ظ


شهید سروان پاسدار حسین جمالی مورخ۱۳۶۵/۷/۱ مصادف با 18 محرم الحرام سال 1407 در روستای شهید پرور و ولایت مدار "خورنگان" شهرستان فسا دیده به جهان گشود وی که از خادمان آقا اباعبدالله(ع) و ابالفضل العباس(ع) بود در خانواده ای شهید پرور و بعد از شهادت دایی به دنیا آمد ودر جوار خانواده ای مذهبی ، متدین و عموزاده های شهیدش تربیت گردید. این شهید بزرگوار مقطع ابتدایی را در دبستان عمار، مقطع راهنمایی را در مدرسه شهید مرادزاده ، مقطع متوسطه را در دبیرستان امام سجاد(ع)روستای خورنگان در رشته علوم انسانی گذراند و مقطع پیش دانشگاهی را در مدرسه شهید فلاحی شهرستان فسا سپری کرد. باتوجه به علاقه وافر این شهید در دفاع از ولایت فقیه و امامت و ادامه راه شهیدان به زمره پاسداران نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در سال 1385 با مراجعه به سپاه پاسداران در مرکز گزینش سپاه فجر استان فارس در آزمون ورودی استخدامی شرکت کرد و تا مشخص شدن نتیجه گزینش جهت انجام خدمت مقدس سربازی وارد پادگان آموزشی07 نیروی زمینی ارتش کازرون شد و بعد از گذراندن دوران آموزشی جهت ادامه خدمت به لشکر 82 زرهی کرمانشاه اعزام و بعد از گذشت 2 ماه جهت ادامه خدمت به مرکز پشتیبانی منطقه دوم نزاجا شیراز انتقال یافت .

بعد از گذشت 3 ماه خدمت در آن یگان به علت قبولی در گزینش سپاه به این ارگان ولایت مدار ملحق شد.

وی پس از گذراندن مراحل گزینش به عنوان سهمیه گروه توپخانه56 یونس(ع) جذب و جهت فراگیری آموزش های مورد نیاز وارد دانشگاه امام حسین (ع) سپاه تهران شد.😍

شهید بزرگوار در حین گذراندن دوران تحصیلی به علت علاقه وافر به تیپ ویژه صابرین نزسا تهران ملحق شد.

بعد از پایان دوران تحصیلی اقدام به گذراندن دوره های تخصصی رزمی جهت رویارویی با دشمنان در صحنه نبردرا فرا گرفت.

این شهید بزرگوار در جریان درگیری در شمال غرب با گروهک پژاک از ناحیه پا مورد اصابت ترکش قرار گرفتند و به درجه رفیع جانبازی نائل گردید.

این شهید بزگوار آن قدر از دنیا و وابستگی های آن دل کنده بود که جانبازی خود را مخفی نگه داشت چون معتقد بود ارزش جانبازی در مخفی بودن آن است.

عشق به خدا ، اهل بیت ، مقام معظم رهبری و دفاع از اسلام پای شهید را به حضور در عملیات های مختلف در غرب، شمال غرب، جنوب شرق کشور وکشورهای عراق و سوریه بازکرده بود.

شهید بزرگوار در نهایت ندای "هل من ناصر ینصرنی" مولایش امام حسین (ع) را لبیک گفت ودر صبح تاسوعای حسینی 1437 هجری قمری(1394/8/1هجری شمسی) با سر بند یا فاطمه الزهرا(س) در جنوب حومه شهر حلب با اصابت تیر در پهلو به جمع علمداران حضرت زینب (س) پیوست وشهد شیرین شهادت را نوشید و به آرزوی دیرینه و همیشگی خود رسید.

و به" سیمرغ محرم" شهدای عملیات محرم ملقب گردید.

سرانجام این شهید والامقام در روز شنبه مورخ1394/8/9 ابتدا در شهرستان فسا سپس با حضور پرشور مردم شهید پرور و لایت مدار روستای خورنگان در کنار دایی شهیدش امیر سرتیپ عبدلرزاق جمالی به خاک سپرده شد 

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

کانال شهید حسین جمالی

شادے روح شهـــداے اسلام صلوات

https://telegram.me/golestanekhaterat

دلنوشته ای برای شهید

دوشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۰۹ ب.ظ


بسم رب العشق

همه جا تاریکی بود ...

سوار دوچرخم شدم و شروع کردم به رکاب زدن ، هی میرفتم و میرفتم و میرفتم ، تا رسیدم به خیابان پهلوی ...

یک نگاه به چپ 

یک نگاه به راست 

اسپری رو دراوردم 

خیلی سریع و تند نوشتم :

مرگ بر شاه

درود بر خمینی 

صدای صوت بلند شد و داد و فریاد و فحش و یک صدای بلند و اخرش...

رکاب میزدم که پهلوم سوخت بعد از شنیدن صدای بلندی ، نگاه کردم دیدم از تو لباسم خون داره میزنه بیرون و رکاب زدن برام سخت شده بود ...

یواش یواش محکم خوردم زمین ...

اصن درد پهلو برای شیعه شده یک درد واجب ، تا درد پهلو رو نچشی نمیتونی بگی 

وای مادر ...

دوچرخه رو رها کردم و به طرف خونه ای که چند متر جلوتر بود رفتم ...

در زدم و در زدم و در زدم...

کسی باز نمیکرد ، کم کم از خونریزی داشتم بیهوش میشدم و از طرفی میدونستم مامورهای ساواک به دنبالم هستن 

اسپری رو برداشتم و رو زمین نوشتم :

صلی الله علیکی یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها 

خون پهلوی مادر گریبان گیرتان میشود اگر پشت فرزندش روح الله را خالی کنین...

پ ن:

برای حفظ و دفاع از حرم قیام کردند ، جنگ سوریه یاد اور حمله ی حرامی ها به درب خانه ی علی ع است ...

میروند تا کسی جرات نگاه هم نکند چه رسد اتش زدن ...

پ ن تر:

میگفت میروم تا انتقام سیلی مادرم زهرا بگیرم ...

ایام فاطمیه بود که پهلویش زخم برداشت ، با هر داد از درد میگفت یازهرا س ، یا زینب س 

در همان ایام فاطمیه بود که فرزند زهرا س رو از خاکهای غربت سوریه بیرون کشید ، شهیدی که سادات بود و شال سبزش سالم بود ...

شهید مرتضی عطایی 

حرف دل : 

یک زن و چهل مرد جنگی?!!!!!

گفتنش هم جرات میخواهد ...

اجرک الله یا بقیه الله...

کاملا بی ربط:

مرا از حبس آغوشت

چه اصراری به آزادی؟

برای ماهیان تُنگ

آزادی گرفتاریست

ومن الله توفیق 

سید مترجم

کانال شهدای مدافع حرم

@mostafa_sadrzadeh