مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۷۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

به جمع مردان بی ادعای آسمانی پیوست

جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۰۸ ب.ظ

 سال93 آقاعلیرضا برای دوره ی 5 ماهه ی افسری به دانشکده زرهی شیراز رفته بودن،در اولین روز شروع دوره وقتی وارد اتاق خواب خود میشن با عکس سردار شهید علیرضا نوری برخورد میکنن.

از دیدن عکس تعجب میکنن.ولی خیلی این مساله براشون جالب و خوشایند بود.

عکس  دقیقا بالای سر تخت خودش بود.

دوماه بعد از اتمام دوره افسری،آقاعلیرضای ما نیز به جمع مردان بی ادعای آسمانی پیوست.

نقل از همسر شهیدعلیرضا نوری 

@shahid_Alireza_Nouri

شهید سید مجتبی حسینی

جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۰۵ ب.ظ


شهید سید مجتبی حسینی متولد سال 1361 از جوانان افغانستانی متولد و بزرگ شده محله "بلوار سمیه" شهر قم بود. وی دارای مدرک مهندسی کامپیوتر از دانشگاه قم و طلبه یکی از حوزه های علمیه این شهر بوده است. به گفته یکی از فعالان هیئتهای مذهبی این شهر، شهید حسینی از فعالترین جوانان قم در زمینه برگزاری هیئتها و مراسمات مذهبی بود.  

همزمان با حمله گروههای تروریستی تکفیری به سوریه  در خطر قرار گرفتن امنیت حرم حضرت زینب (س)، شهید حسینی برای دفاع از حرم داوطلب شد و به همراه رزمندگان دلاور لشگر فاطمیون رهسپار سوریه شد. طی سه مرحله اعزام وی به سوریه، همرزمان وی بر دلاوری، شهامت بالا و دلاور مردیهای وی خاطره های زیادی دارند. 

در نهایت طی عملیات ناکام اجرا شده در منطقه بصر الحریر در شمال استان درعای سوریه شهید سید محتبی حسینی به همراه حدود یکصد تن از رزمندگان لشگر فاطمیون در نبرد با گروههای تروریستی تکفیری القاعده (جبهه النصره) و ارتش آزاد به درجه شهاد نائل آمد. در رابطه با جگونگی شهادت وی یکی از دوستان نزدیک این شهید گفت که وی پس از اطلاع از در محاصره قرار گرفتن همرزمانش خود را به منطقه درگیری رسانده و تا آخرین فشنگ با دشمن جنگید و پس از زخمی شدن، نارنجک همراه خود را در میان نیروهای دشمن که برای شلیک تیر خلاص به مجروحان آمده بودند منفجر کرده که در اثر آن گروهی از تروریستهای تکفیری به هلاکت می رسند. 

پیکر این شهید ماهها در اختیار دشمن تکفیری باقی مانده و تروریستها بدن مطهر این شهید را در منطقه ای در حاشیه بصری الحریر دفن کرده بودند. در پی مذاکرات طرف سوری با سازمان اطلاعات اردن (متولی و سازمان دهنده اصلی کلیه فعالیتهای تروریستها در استان درعا و سویداء سوریه) پیکر این شهید به همراه جند تن از اسرای لشگر فاطمیون طی عملیات تبادل آزاد و روز 25/7/94 با استقبال گروه زیادی از همرزمانش وارد ایران شد و در کنار دیگر شهیدان مدافع حرم آرام گرفت.

وصیت نامه اینجانب سید مجتبی حسینی فرزند سید حسن وصیت میکنم که برای فرج و سلامتی امام زمان عجه الله هر روز دعا کنید و فقط و فقط و فقط محبت اهل بیت علیه السلام الان در بالای قله هستیم فتح کردیم. یازهرا یا زینب.

این وصیت نامه در بالای قله ای مشرف به مرز ترکیه تحریر شده است که قله را فتح میکنند و سه نفر از اولین کسانی میباشند که پرچم فتح و پیروزی را بر بالای آن قله نصب میکنند و بعد از تثبیت به ارتش سوریه واگذار میکنند. با این شجاعت و شهامت ایشان از طرف رهبر فرزانه امام خامنه ای و سید نصرالله رهبر حزب الله جایزه ای دریافت مینمایند...

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.




گفتگو با مادر شهید هادی شجاع

جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۴۵ ب.ظ


مادر شهید بزرگوار لطفا خودتون رو معرفی کنید.

سلام 

مینو مقامی راد هستم مادر شهید حاج هادی شجاع

آیا ایشان در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فعالیت داشتن؟

شغل شریف شهید گران قدر را میفرمایید؟

بله.جز تکاور و تک تیر انداز سپاه بودند.

شهید بزرگوار ازدواج کرده بودن یا مجرد بودند؟

آیا شما با اعزام و رفتن ایشان به سوریه موافق بودید بانو؟

اولش نه ولی بعدا با رفتنش موافقت کردم چون برای دفاع از حرم حضرت زینب بود.

در مورد لحظه ای که ایشان با شما از اعزام صحبت کردند؛برامون بگین؛چی گفتند؟و چطور شمارا راضی به این سفر مقدس کردند؟

هادی جان میخواستن قبل از ازدواج به سوریه برن اما من موافقت نکردم گفتم پسرم عروسیتو بگیر بعدا خواستی بری برو.گفت مادرم اگر من نرم از عقیله بنی هاشم دفاع کنم چطور فردای قیامت جوابگو باشم‌.

خصوصیات اخلاقی و معنوی شهید بزرگوار چی بود که ایشون رو به این درجه رساند؛بانو؟

در سن ۱۲یا ۱۳سالگی ک وارد بسیج شد بسیجی وار زندگی کردو همیشه تو سن نوجوانی تو فکر شهادت بود تا اینکه به ارزوی دیرینش رسید .

به نظر شما چه عملی از ایشان باعث پذیرفته شدن این شهید بزرگواردر محضر حضرت زینب شده بود؟

ایمان به خدا .اخلاق خوب .احترام به پدرومادر .و احترام به دیگران.

شهید گرانقدر به چه اعمالی مداومت داشتند؟

همیشه در اول وقت نمازش ترک نمیشد 

با مردم خیلی خوشرو و مهربان بود 

میوندار هییت بود بیشتر وقت زندگیشو در مسجد صرف میکرد همیشه حق الناس را رعایت میکرد .

شهید گرانقدر چند بار عازم سوریه شدند و در سفر چندم به شهادت رسیدن؟

شهید بزرگوار در کدام منطقه از سوریه به شهادت رسیدند و نحو ه ی شهادت ایشان رو بیان کنید؟

به گفته ی دوستان شهید دویاسه بار رفته بود و سری اخر به  شهادت رسید.

شهید بزرگوار در کدام منطقه از سوریه به شهادت رسیدند و نحو ه ی شهادت ایشان رو بیان کنید؟

منطقه جنوب حلب شهر عبطین 

برخور ترکش به سروپهلو

خبر شهادت شهید بزرگوار را به چه شکل متوجه شدید؛و چه کسی این خبر را به شما اعلام کردند؟

از طرف سپاه به پسرم خبر دادند و پسرم کم کم  به کل خانواده خبرداد.

آیا پیکر مطهر ایشان به کشور باز گشت؛و آرام گاه ابدی ایشان در کجا قرار دارد؟

بله در ارامگاه امامزاده عباس مزار شهدا .

بعد از بازگشت پیکر مطهر؛آیا بدن مطهر شهید را به شما نشان دادند تا برای آخرین بار فرزند دلبندتان را ببینید؟

بله در معراج شهدا .

شهید گرانقدر در وصیت نامشون بر چه امری تاکید داشتند؟

ایشالله بتونیم حرم حضرت زینب را از دست تکفیریا نجات بدیم 

دامادی بهونس نیت اونوره

احترام به پدرومادر پیروی از ولایت فقی

پاسداری از انقلاب اسلامی.

شهید وصیت نامه نداره و اخر سر ک هادی جان داشت سوار هواپیما میشد ازش مصاحبه کردن و در مصاحبه این وصیتو گفتند.

آیا با رهبر معظم انقلاب دیدار داشتین؟

بله. دیدار با رهبر یه دیدار عمومی بود.

بانو توصیه ی شما به برادران و خواهران؛علی الخصوص بانوانی که میخواهند مدافع باشند چیست؟

.شرمنده اهل بیت نشویم با ادامه راه شهدا تا رسیدن به ارمان انها ک همانا ازادیه کامل حرم عقیله بنی هاشم ،ام المصائب حضرت زینب (س)است شرمنده شهدا نشویم.

دست نوشت شهید سید مجتبی حسینی

پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۲۵ ب.ظ

ولایتمدار باشیم

پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۲۲ ب.ظ


پیام شهدا را به خاطر بسپاریم

علیرضا ذوب در ولایت بود.تمام حرفش این بودکه ما نمیگذاریم رهبر و اماممان تنها بماند.بصیرت و ولایت‌پذیری او از خانواده مجاهد و انقلابی‌اش نشئت می‌گرفت که در آن رشد پیدا کرده بود.

در هر مقطعی در میدان مبارزه با معاندین و مخالفین نظام و انقلاب اسلامی و ولایت حضور فعال  داشت.چه در زمان فتنه داخلی و چه در زمان دفاع از حریم ولایت و مرزهای اسلامی.

در زمان فتنه 88 تمام قد در دفاع از نظام ایستاد.در زمان اغتشاشات چندین بار مورد حمله قرار گرفته بود.یکبار از روی پشت بام یکی از مغازه ها در نجف آباد ، بطری شیشه ای شکسته ای را سمتش پرتاب کرده بودند که به زیر گلویش اصابت کرده و جراحت عمیقی برجای گذاشته تا حدی که تمام لباسش آغشته به خون شده بود.اینقدر از بدنش خون رفته بود که بی نهایت تشنه شده بود و جرعه ای آب برای نوشیدن در اختیار نداشت ولی به یاد روز عاشورا لحظه ای حضورش کم رنگ نشد و دلاورانه ایستاد تا آتش فتنه را فرونشاند. در ظهر عاشورا در جلوی مسجد جامع هم یکی از اغتشاشگران از بین عزاداران حسینی یک زنجیر سمت او پرتاب کرده بود،که دندان جلویش شکسته شد ؛ ولی به رسم ولایت مداریش تمامی این حوادث را پشت سر گذاشت تا کسی ولایت را بی سرباز و عمار نخواند...

شهید مدافع حرم علیرضا نوری

نقل از همسر

سبک زندگی شهید

قرارگاه فرهنگی مذهبی :

شهـــــــ علیرضا نوری

https://t.me/joinchat/AAAAAD15xHpeN38X-4j-Dw



تاریخ شهادت:۹۴/۱۱/۱۶

محل شهادت:نبل والزهرا

وصیت نامه شهید

به امید ظهور نزدیک آقا صاحب الزمان.

ای کاش به کربلا می رسیدیم. ای کاش به کربلا نرسیده به اسرای کربلا می رسیدیم . ای کاش به خیمه آتش گرفته می رسیدیم.ای کاش به گوش پاره شده می رسیدیم.ای کاش به زنجیر در بدن فرو رفته می رسیدیم...

ای کاش به خرابه نشین شام می رسیدیم . ای کاش به سه ساله دلتنگ پدر می رسیدیم. ای کاش به تشت حامل سر مبارک می رسیدیم . ای کاش به خیزان به لب نشسته می رسیدیم . ای کاش به سه ساله به غم پدر نشسته می رسیدیم . ای کاش به زینب در جوانی پیر شده می رسیدیم...

ولی چه حیف که نرسیدیم ولی می دانیم که مادری هست که هنوز هم مدافع ندارد می رویم که ثابت کنیم که بانوان این آل الله مدافع دارند و می رویم که ثابت کنیم این چنین است... 

مرا در کنار مادرم درصورتی که ممکن باشد دفن کنید.بر روی سنگ مزارم بنویسید.سه ساله رسول الله را دق دادند.آل الله را به مجلس شراب بردند...

امان از بی بصیرتی .مادر پهلو شکسته غریب مدینه آمدیم که مدافعت باشیم...

امیدوارم که هر کسی در هر جای کجای دنیا حقی از من به گردن دارد مرا حلال کند...

از همسر عزیزم هم متشکرم امیدوارم که مرا حلال کند و من هر حقی را داشتم به خداوند بخشیدم که هر کس که خداوند از او در گذرد چه کسی میتواند از او نگذرد و هر کسی که خداوند از او نگذرد چه کسی می تواند از او بگذرد... 

ان شالله حامد و هانیه در حوزه تحصیل کنند بعد از مقطع راهنمایی 

و خداوند مجرد ها را احتمالا دوست ندارد...

کانال جاماندگان قافله شهدا 

@jamondegan

شهیدمدافع حرم فخرالدین_تقوی

پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۱۷ ب.ظ

 تاریخ شهادت: ٩۴/١١/١۶

محل شهادت:نبل والزهرا

به مناسبت سالگرد شهادت 

معرفی شهید

نام و نام خانوادگی: سید فخرالدین تقوی

  تاریخ شهادت: ۹۴/۱۱/۱۶

محل شهادت: نبل و الزهرا، سوریه 

محل دفن: قائمیه

 “سید فخرالدین تقوی” از بسیجیان شهر قائمیه در استان فارس در نبرد با تروریست های تکفیری در استان حلب سوریه به فیض شهادت نائل آمد.

این شهید دلاور از رزمندگان تیپ امام سجاد(ع) شهرستان کازرون بود،  که در نبردهای سوریه به شهادت رسید.

کانال جاماندگان قافله شهدا 

@jamondegan

شهادت جان کندن نیست دل کندن است.

پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۱۵ ب.ظ


شهیدطلبه مدافع حرم محمد مسرور

تاریخ ولادت:۶۶/۱/۱

تاریخ شهادت:۹۴/۱۱/۱۶

محل شهادت: نبل والزهرا(منطقه رتیان)

طلبه شهید  مدافع حرم محمّد مسرور در تاریخ 1/1/1366 در شهرستان کازرون در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود .ایشان که کوچک ترین عضو و آخرین فرزند خانواده  بود از همان کودکی روح او  توسط پدر ومادر ودیگر اعضای خانواده با دین ومذهب و عشق به اهل بیت (ع) پروش داده شد به گونه ای که از سن 5 سالگی علاقه شدیدی به مسجد داشتند وبا حضور در مسجد ملابرات وجود او با فضای پاک ومعنوی مسجد اجین شد.ایشان از سن نوجوانی در پایگاه مقاومت فجر مسجد ملابرات وبعد از آن در پایگاه مقاومت ثارالله مسجد حاج رضا مشغول به فعالیت های فرهنگی بودند وبیش تر اوقات زندگی پر برکت خود را در این فضا سپری می کردند.


از همان دوران نوجوانی علاقه وعشق وافری به اهل بیت (ع) به خصوص ابا عبدالله الحسین (ع) در وجود او موج می زد ودر مراسم های مذهبی به خصوص عزاداری ها حضور مستمر د اشتند.

در سال 1385 جهت خدمت مقدس سربازی به مرکز 05 کرمان اعزام می شوند وپس از پایان دوران آموزشی به یگان ارتش ارومیه منتقل گردیده ودر واحد عقیدتی سیاسی در سمت مسؤول اقامه نماز مشغول به خدمت می گردند 

پس از اتمام خدمت سربازی در کتابخانه مدرسه علمیه صالحیه مکتب الصادق (ع) شهرستان کازرون به عنوان مسؤول کتابخانه با جدیت مشغول به خدمت به طلاب می شوند.وبعد از گذشت مدتی حدود دو سال،  به تحصیل علوم حوزوی علاقه مند شده ورسما از سال 1388 در جمع سربازان امام زمان (ع) تحصیل علوم حوزوی را شروع می کنندکه تا قبل از شهادت به مدت 7 سال در این راه مقدس قدم برمی دارند.

به ابتکار ایشان واحد شهدا در حوزه علمیه کازرون تاسیس می گردد که  این سابقه ای در مدارس علمیه نداشته.

ایشان با توجه به علاقه شدیدی که به شهدا و فرهنگ شهادت داشتند با تمام توان در این واحد فعالیت بسیاری در ترویج روحیه وفرهنگ شهادت داشتند.ازجمله اقدامات ایشان در این راستا برگزاری جلسات انس با شهدا برای دانش آموزان ودانشجویان و همچنین مراسم برنامه غبار روبی قبور مطهر شهدا در شب های پنجشنبه که با حضور طلاب ومشتاقان  به شهدا انجام می دادند. ضمنا با ارائه محصولات فرهنگی در راستای احیای فرهنگ شهادت نقش پررنگی داشتند.

درتمام مدت عمر نازنین این شهید عشق به شهادت وشهدا در وجود پاک او فوران می کرد به گونه ای که بیش تر وقت وفکر ایشان  به شهدا اختصاص پیدا می کردو تنهای آرزوی ایشان شهادت در راه خداوند متعال بود.           

این عاشقِ واقعی ِ امام حسین (ع) ، شور وشوقی وصف نا شدنی به زیارت کربلا داشتند وبا هر سختی که بود سعی می کردند سالی یک بار این توفیق را برای خود فراهم کنند وحتی رفتن به زیارت اربعین را برای خود نذری واجب قرار داده بودند و هر سال شرکت می کردند و خداوند متعال توفیق 9 بار زیارت عتبات عالیات را نصیب ایشان کرده بود

عشق او به شهدا تمامی نداشت به گونهای که هر سال کل  ایام تعطیلات عید نوروز در مناطق جنگی وبه عنوان خادم الشهدا حضور داشتند.ایام تابستان اکثر ایشان به پابوس امام رضا (ع) رفته و بعضی سال ها به مدت یک ماه ساکن مشهد مقدس بودند واز جوار ایشان کسب فیض کرده ودر مسیرسلوک معنوی قدم برمی داشتند ومورد عنایات آن حضرت واقع می شدند وحتی یک ماه رمضان به طور کامل در آشپزخانه حرم مشغول به خدمت به زوّار آن حضرت شدند.

ایشان در 6 شهریور 1394 در کنار قبور مطهر شهدای گمنام کازرون زندگی مشترک خود را آغاز کردند.

از خصوصیات اخلاقی ورقتاری  شایسه و بارز ایشان می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

تقوای الهی و تقید به واجبات وترک محرمات و انجام مستحبات ، دل بریدن از تمامی تعلقات دنیوی ، اخلاص در کارها ، ذکر ودعا وتلاوت قرآن و نهج البلاغه ، متانت و حیا در برخورد با نامحرم ،جدیت در کار ها و دقت زیاد در لقمه حلال و شرکت دائم وهمیشگی در شرکت در نماز جمعه وجماعت ونماز اول وقت و...

ایشان از آن جا که عاشق مجاهدت در راه خدا بودند ، هنگامی که خبر دار شدند که برای اعزام به سوریه ثبت نام می کنند از اولین افرادی بودند که از طریق تیپ تکاور امام سجاد(ع) کازرون اقدام نموده وبا اینکه بیش از چهار ماه از عقد ایشان نگذشته بود از همه چیز دل کندند وعازم میدان جنگ در سوریه شدند.و بعد ازحدو 50 روز حضور در مناطق جنگی  سوریه  سرانجام در روز جمعه 16/11/94 در منطقه رتیان  بعد از عملیات آزاد سازی شهرای نبل و الزهرا به آرزوی خود و وعده ای که امام سجاد (ع) سال های قبل در خواب به او داده بود یعنی فیض عظیم شهادت نائل آمد و نام خود را در زمره یاران واقعی حضرت مهدی (ع) ثبت  نمود . روحش شاد ودرجاتش رفیع باد.

«شهادت جان کندن نیست دل کندن است.» شهید محمد مسرور

کانال جاماندگان قافله شهدا 

@jamondegan

فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم علی جوکار

پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۴۳ ب.ظ

معرفی شهید

نام و نام خانوادگی: علی جوکار

محل تولد: کازرون تاریخ تولد: ۶۴/۱/۱

تاریخ شهادت: ۹۴/۱۱/۱۶

محل شهادت: نبل و الزهرا، سوریه 

محل دفن: بهشت زهرای کازرون 

وضعیت تاهل: متاهل 

تعداد فرزندان: ۲

زندگی نامه

 پاسدار شهید والامقام کازرونی اواخر آذرماه امسال عازم سوریه شد و در تاریخ ۱۶ بهمن‌ماه در عملیات آزادسازی شهرهای شیعه نشین “نبل” و “الزهرا” در حومه “حلب” به دست تروریست‌های تکفیری‌ به جمع شهدای مدافع حرم پیوست.و در ۲۰ بهمن ۹۴ در کازرون تشییع و تدفین شد.


بسم رب الشهدا و الصدیقین

با سلام خدمت همه دوستان و فامیل های عزیزم

از آنجایی که از نوجوانی تا به حال آرزوی شهادت داشته ام، بدانید که اینک هم با میل و رضایت خود و داوطلبانه به سوی نبرد حق علیه باطل آمده و هیچ کس مرا اجبار به آمدن نکرده و خود با "لبیک و یا زینب گویان" آمده ام و من تا به حال از خداوند هر چه خواسته ام به من داده است.

 تنها چیزی که از او میخواهم شهادت است و آرزو دارم در روز عاشورا شبیه امام حسین(علیه السلام) اگر لیاقت آن را داشته باشم، به شهادت برسم. من گوش به فرمان رهبرم بوده و با فرمان او اینجا آمده ام.

ــــــ عزیزان: حتی اگر تحریم ها شما را از پا درآورد، شما پشتیبان ولایت باشید و از ولایت روی برنگردانید.

ـــــ پدر عزیزم: شما داغ های زیادی دیده اید. امیدوارم که باز هم خداوند به شما صبر بدهد. برادر ها و خواهر های عزیزم، دوستتان دارم. مرا حلال بفرمائید.

ـــــ همسر عزیزم: از شما میخواهم که مرا حلال کنید و فرزندانم شادی و شایان عزیزم را آن طور که میخواستم، مؤمن و ولایت مدار پرورش دهید.

ـــــ و در آخر، فرزندان دلبندم برایتان ناراحت هستم که باید بدون پدر، بزرگ شوید و اما بدانید که خدا با شماست. شما را به خداوند بزرگ می سپارم.

  ٩٤/٨/١

 علی جوکار

 تاسوعای حسینی

 دمشق-حرم حضرت زینب(س)

کانال جاماندگان قافله شهدا 

@jamondegan

به مناسبت سالگرد شهادتت

پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۴۱ ب.ظ


شهید  مدافع  حرم عبدالصالح_زارع

تاریخ شهادت:۹۴/۱۱/۱۶

محل شهادت:شمال شهرحلب،منطقه رتیان

شهید عبدالصالح زارع در ٢٦ فروردین ماه سال ۱۳٦٤ در خانواده اى مذهبى در شهر بهنمیر واقع در شهرستان بابلسر متولد شد. تحصیلات ابتدائی، راهنمایی را در بهنمیر و دبیرستان را در بابلسر گذراند. در دوره تحصیلات ابتدائى به عضویت پایگاه مقاومت روستاى کریم کلا درآمد و حضور مستمر در جمع بسیجیان پایگاه، اولین بارقه‌های عشق به فرهنگ مقاومت و ایثار و شهادت را در او بوجود آورد. ورزشکار بود و به ورزش تکواندو علاقه داشت و از ٩ سالگی به این ورزش پرداخته بود. تکنولوژى آى تى و کامپیوتر ، دیگر رشته مورد علاقه او بود و بدنبال تعقیب حرفه‌ای این رشته بود که بخاطر پرداختن به مسائل فرهنگى ومذهبى از پیگیری آن منصرف شد. در سال ١٣٨٠ با اخذ دیپلم متوسطه در رشته فنى حرفه اى (کامپیوتر)، عازم دوره آموزشى پاسدارى شد. ایشان دوره آموزش را در تبریز گذراند. آشنایی نزدیک با نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در این دوره، نقطه عطف زندگی شهید زارع محسوب می‌شود. بعد از اتمام تحصیلات دیپلم ، علیرغم تشویق اطرافیان به ادامه تحصیل در دانشگاه، با اختیار خود و با یقین کامل، عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را انتخاب نمود و  سال ۸۲ وارد دوره درجه دارى سپاه المهدى (عجل الله تعالی فرجه شریف) بابل شد.  که با این انتخاب ادامه زندگی را در جهاد فی سبیل الله رقم زد و قدم در راهی گذاشت که تا آخرین لحظه حیات ظاهری او، هیچ تزلزلی در پیمودن آن در وی مشاهده نشد. پرکاری و ساعت‌های انگشت شمار خواب در طول شبانه روز و پرداختن ویژه به مسئله خمس و نماز از ویژگی‌های بارز او بود . معتقد بود شهادت در راه خدا مزد کسانی است که در راه خدا پرکارند و شهدای جنگ تحمیلی را شاهد این حرف خود معرفی می‌کرد و خادم دائمى شهدا در منطقه فکه براى مراسم ظهر روز عاشورا را هر سال در دستور کار خود قرار داده بود. بدلیل علاقه فراوان به کار خود، برای تشکیل خانواده حاضر به رجعت به تهران نبود و در فروردین سال ٩١  با همسری فاضله از خانواده‌ای ولایتمدار در تهران ازدواج کرد و ساکن بابلسر شد. 

 ثمره این ازدواج پسرى بنام «محمدحسین» است که در اول فروردین ٩٤ متولد شد. علاقه و عشق وصف ناشدنی عبدالصالح به آرمان جهانی امام خمینی (ره)، روحیه خاصی را در وی بوجود آورده بود. همواره مطالعه دینی و سیاسی داشت و به اخبار و وقایع داخلی و خارجی بخصوص تحولات جهان اسلام اشراف داشت و این وقایع را تحلیل‌ می‌کرد. تعصب آگاهانه‌ و وافری به انقلاب اسلامی، رهبری و نظام داشت. در ایام فتنه ۸۸  تمام اخبار و وقایع فتنه را رصد می‌کرد و صاحب موضع بود و به همین خاطر براى تسلط بیشتر بر مسائل روز، تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسى در رشته حقوق ادامه داد . همچنین در میان تمامى ائمه معصومین به حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) ارادت ویژه اى داشت .با آغاز جنگ در سوریه در سال ٩٤ برای دفاع از حرمهای آل الله (علیه السلام) و یاری جبهه مقاومت، آگاهانه عازم سوریه شد. اعزام‌ داوطلبانه  و حضور مداوم چندماهه در جبهه سوریه، روحیه رزمندگی را در وجودش تثبیت کرده بود . سرانجام، بعد از سه ماه حضور در جبهه سوریه، در بعد از ظهر روز جمعه ١٦ بهمن ٩٤ مصادف با ایام فاطمیه در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری استکبار در شمال شهر حلب ، منطقه "رتیان " در اثر اصابت مستقیم گلوله به ناحیه سر، به فیض شهادت نائل آمد و در گلزار شهداى شهر قم در کنار همرزمان شهیدش آرامید.

شادی روحش صلوات

کانال جاماندگان قافله شهدا 

@jamondegan


همسر فرمانده شهید رضا ایزدیار می گوید: یکسال پیش بعد از شهادت همسرم تکفیری ها پیکرش را برای مبادله برداشتند.گفتم حتی راضی نیستیم که یک اسیر هم به خاطر این پیکر آزاد شود. چیزی که در راه خدا رفته دیگر نیازی به پس گرفتنش نیست.

پاسدار شهید رضا ایزدیار ساکن استان البرز بود. او یکی از فرماندهان مستشار ایران در سوریه بود که سال گذشته برای دفاع ازحریم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داوطلبانه عازم سوریه شد و در ۲۵ بهمن ماه سال ۹۴ توسط تروریست‌های تک تیراندازهای تکفیری به همراه دو تن از همرزمانش در شهر حلب در سن ۴۷ سالگی به شهادت رسید اما پیکر مطهر او به دست داعش افتاد و نام او را در شمار شهدای جاوید الاثر مدافع حرم جای داد. حالا بعد از گذشت یک سال از شهادتش پیکر او در منطقه حلب کشف و برای تطبیق ژنتیکی به تهران منتقل شد. هویت این شهید والامقام از طریق آزمایش DNA شناساییی شد.

ناهید عبداللهی همسر شهید رضا ایزدیار است که تجربه ۲۲ سال زندگی مشترک را با او داشته است. عمری زندیگ عاشقانه، دو پسر ۲۲ و ۱۳ ساله و زینب ۳ ساله حاصل این زندگی مشترک است. او در گفتگو با خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران تسنیم«پویا»، از ماجرای سوریه رفتن همسرش چنین می گوید: دو سال دنبال مقدمات سوریه رفتن بود. خیلی تلاش کرد ولی او را نمی بردند. خیلی این در و آن در زد چون برادر شهید بود او را نمی بردند. بعد از کلی تلاش بعد از دو سال راهی شد. پاسدار بود و فرمانده پدافند هوایی لشکر ۱۰ و فقط  ۶ ماه مانده بود که بازنشسته شود اما راهی سوریه شد.

او ادامه می دهد: از رفتنش ممانعت نمی کردم چون اینطوری حرف و عملمان تضاد پیدا می کرد. نمی شد که حرف یک چیز باشد و عمل چیز دیگری باشد.  در حرف همیشه برای مصیبت های حضرت زینب(س) گریه کردیم و بارها گفتیم کاش آن زمان بودیم و نمی گذاشتیم که حضرت زینب(س) تنها باشد. ولی الان که موقع عمل رسیده است اگر شانه خالی می کردیم، معلوم می شد حرف ها شعار بوده و لقلقه زبان و الان موقع عمل از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرده ایم.

همسر شهید ایزدیار در مورد نحوه شهادت همسرش می گوید: ۴۷ ساله بود که شهید شد. برای شناسایی عملیات رفته بودند. سه فرمانده با هم بودند که موقع برگشت تک تیراندازها کمین کرده و سه نفر را با هم به فاصله نیم ساعت شهید کرده بودند. شهید کاظمی و سعید قاسمی و شهید ایزدیار.

او از دلتنگی بچه ها وقت نبودن پدر چنین می گوید: بچه ها اولش خیلی دلتنگی می کردند. دیگر کم کم قبول کردند و با این قضیه کنار آمدند. بر حسب اعتقاد و ایمانی که من در وجودشان دیده ام الان همه چیز را پذیرفته اند. چون پدرشان به راه حق و حقیقت رفته، بچه ها هم این اثرگذاری را دیده اند و قبول کرده اند. زینب هم که هنوز زیاد متوجه نیست و فکر می کند پدرش برمی گردد. با عکس پدرش حرف می زند و زندگی می کند. اگر کار اشتباهی می کند می گوید بابا ناراحت شد و می رود عکسش را تماشا می کند و با عکس پدرش دنیایی دارد. گاهی هم سراغ پدرش را از من می گیرد و می گوید: «چرا بابا نمی آید من را ببوسد؟ بگو بابا بیاید و برای من دوچرخه زرد بگیرد» و از این جمله چیزها که من هم می گویم باشد به بابا می گویم.ناهید عبداللهی از زندگی همسری می گوید که همه حرف هایش برای او حکم وصیت نامه یک شهید را داشته است. او می گوید: همسرم وصیت نامه نداشت اما زندگی اش همیشه جوری بود که انگار مشغول نصیحت و وصیت بود. با زبان نرم همیشه با بچه ها صحبت می کرد و لحن پند آمیز داشت و اهل حرف زدن بود. دوست داشت با بچه ها حرف بزند و حرفش هم اثرگذار بود الان گاهی فکر می کنم بچه ها همان حرف های پدر را در زندگی شان پیاده می کنند. فکر می کنند که پدرشان از چه چیزهایی بدش می آمد و ناراحت می شد سعی می کنند از همان موضوع دوری کنند و از هر کاری خوشحال می شد آن را پیاده می کنند.

او ادامه می دهد: شهدا در همه زندگی شان انگار گلچین شده اند و هر خوبی انگار در وجودشان جمع است. شهید ایزدیار هم از هر نظر ایده آل بود. خیلی با اخلاص بود. هر کاری که می خواست انجام بگیرد می گفت: «ببینید اگر رضایت خدا در آن است انجام دهید اگر نه که هیچ.» خیلی مهربان و دلسوز بود. در خط رهبری بود و ارتباط عمیقی با خدا داشت. اهل مستحبات بود. نماز جمعه و دعای ندبه اش کمتر ترک می شد. قرآن خواندن و نماز اول وقت خواندن برایش مهم بود. ارتباط خیلی نزدیکی با خدا داشت.همسر شهید ایزدیار هیچ گاه به شهادت همسرش فکر نمی کرد. او می گوید: حتی احتمال شهادتش را هم نمی دادم موقعی هم که رفت اصلا فکر نمی کردم برنگردد چون همیشه می گفت ما جلو نمی رویم ما عقب خط هستیم. هیچ وقت جوری صحبت نمی کرد که ما در مورد او احساس خطر کنیم. اما همیشه ترس از دست دادنش را داشتم. قبل از اینکه حرف سوریه شود می ترسیدم که او را از دست بدهم چون خیلی خوب بود.

او از کتوم بودن همسرش در جهاد چنین می گوید: ۲۶ روز در سوریه بود که شهید شد. تلفن که می زد از آنجا همیشه جوری صحبت می کرد که انگار آنجا در راحتی و آسایش است. سعی می کرد طوری صحبت کند که ما متوجه سختی هایی که در گیر آن است نشویم. درحالی که در سرمای شدید و غذای کم امور می گذراندند. ولی نمی گفت. نمی دانستیم آنجا فرمانده است و هیچ چیزی از سوریه برایم تعریف نمی کرد گاهی هم که من می پرسیدم که آنچا چکار می کنی و کارت چیست؟ می گفت: «هیچی سفره پهن می کنیم و خیار و گوجه خرد می کنیم.» شوخی می کرد و به شوخی برگزار می کرد تا ما متوجه اصل قضیه نشویم. از زیارت حضرت زینب(س) هم تعریف می کرد یکسری که رفته بودند گفت زیارت بودم و خیلی جایت خالی بود.همسر شهید ایزدیار از مفقود شدن پیکر همسرش چنین می گوید: بعد از شهادت پیکرش دست دشمن افتاد. تک تیراندازهای تکفیری وقتی کسی را که می زنند کمین می کنند تا پیکرها را برداشته و به وسیله آن مبادله انجام دهند. در مورد شهید ایزدیار هم این اتفاق افتاد تقاضای مبادله خیلی سنگین کرده بودند چون می دانستند که ایشان فرمانده است. تکفیری ها گفته بودند که یا سه منطقه را آزاد کنید یا مقدار زیادی پول بپردازید که رقم بالایی بود و یا  چند تن از اسیران خونخوار داعش را اسم برده بودند و خواسته بودند که آزاد کنیم تا با این پیکرها مبادله شوند. که ما موافقت نکردیم و گفتیم حتی راضی نیستیم که یک اسیر هم به خاطر این پیکر آزاد شود. گفتیم چیزی که در راه خدا رفته دیگر نیازی به پس گرفتنش نیست.

منبع : تسنیم


همیشه میگفت دعا کنید منم شهید بشم....

پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۵ ب.ظ


شهید مدافع حرم هادی شجاع

مادر این شهید میگوید: پدر مادرم از نسل پاکان،مادربزرگم سادات علوی بودند،عشق امام حسین از همان کودکی در جانمان امیخته شده بود،هرگاه زیارت عاشورا میخواندم وقتی به این آیه"به ابی وانت وامی"می رسیدم میگفتم یا امام حسین جز پدرو مادرم فرزندانم هم فدای تو با این دیدگاه پسرم هادی را بزرگ کردم واز عشق اهل بیت برایش لالایی ها خواندم واو همیشه میگفت دعا کنید منم شهید بشم....

خداوند 3فرزندبه من عنایت کرده بوده،من همسر از نوکران اهل بیت بودیم و در این مسیر فرزندانمان را نیز باخودمان همراه کردیم هادی فرزند اول مابود از کودکی در مساجد وحسینه هافعالیت داشت از ابتدا با خدا ونماز بود  از اول راه خدارا شناخت من همیشه از خدادمی خواستم فرزندانم کنیزان ونوکران اهل بیت باشند از7ساله تا80ساله همه هادی را به نیکی میشناختند،همسرم و برادرش درجبهه حضور  داشتندواین باعث شد که پسرم از کودکی با دفاع از دین وناموس خوبگیرد

هادی فوق دیپلم نقشه کشی بود وقتی به سن انتخاب شغل رسید پاسداری را انتخاب کرد ومن خوشحال بودم که راه پدرش را ادامه می دهد وقتی هم که جذب سپاه شد نورانیتش چندین برابر شد دیگه هم دعایش این شد بود که شهادت نصیبش شود.......

مدیون شهدا"

پسرم هر وقت برنامه روایت فتح را نگاه میکرد میگفت مامدیون خون این شهدا هستیم...

عاشق فیلم شهید بابایی بود واهنگ شهید گمنام سلام را دوست داشت ومیگفت شهید که شدم این اهنگ را برایم بگذارید که این هم شد.

سلام بر "زینب"

از دختر همسایه برایش خواستگاری کردم ومهر امسال عروسیش بود،10روز از عروسشیش گذشته بود که به ماموریت برای دفاع از حرم بی بی زینب راهی شد وبعداز چند روز به ارزویش رسید و وقتی پیکر تازه دامادم  مواجه شدم که تیر به پشت وگردن وپهلوهایش اصاب کرده بود،حالم دگرگون شد مثل حال همه پدر ومادرها مویه میکردم اما قشنگترین حرفم این بود که"مادرم سلامم را به خانم زینب برسان و شفیع ماباش.

باید مثل حضرت عباس"ع"شهید شود

پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۲ ب.ظ


 شهید ابوذر داوودی قبل از شهادت پرچمی منقش به اسم حضرت عباس"ع" بر سر در خانه نصب کرده و گفته بود

«هر کسی برای دفاع از حرم زینب"س"می رود »

 آقا محمودرضا

سالروزشهادتت مبارک

چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۲۳ ب.ظ


شهیدمدافع حرم جوادمحمدی مفرد

تاریخ شهادت:۹۴/۱۱/۱۵

محل شهادت:منطقه نبل والزهرا

۲۶ اردیبهشت ماه ۱۳۵۶ در شهرمقدس مشهد درصبح سالروزولادت امام جواد علیه السلام فرزند دلبند امام رئوف حضرت علی ابن موسی الرضاعلیه السلام  در خانواده ای مذهبی وانقلابی به دنیا آمد.

به همین خاطر از کودکی جواد صداش میکردن وچون ازقبل نام مهدی رابرایش انتخاب کرده بودن وتو شناسنامه مهدی ثبت کردند.

چهره زیباوموها طلایی بود  با توجه به زیبایی که داشت ، و رفتارهای شیرین کودکانه وهم چنین جنب و جوش خستگی ناپذیر خیلی زود مورد محبت وعلاقه خانواده و اطرافیان قرار میگرفت.

بخاطر جلب توجه سایرین وبر خورداری ازسیمایی زیباباعث بیماری سختم درسنین کودکی شد.

تاجایی که  قادر به راه رفتن نبود وبه حمدالله با توسلات و دعاوتضرع پدر و مادرم سلامتیش را به دست آورد وسالها بعد بخاطر ریشه همان بیماری ایام کودکی در دوران نوجوانی مورد عمل جراحی و.پیوند استخوان قرارگرفت. که ازاعجازهای دیگر زندگی بود وبروزوآگاهی ازمشکل بسیارمهم استخوان پابه بهانه یک تصادف ساده با یک موتورسبکلت ونهایتا انداختن عکس ازپا به دنبال تصادف، پزشکان متوجه شدند استخوان پای من به مویی بند است وطبق اظهار پزشکان اگریک هفته دیگرمی ماند بایدوقطعا پام قطع می شد وازآنجایی که رسالتی راباید درآینده به سرانجام می رسوند. عمل پیوند استخوان انجام شد وسلامتی  رورابه  دست آورد.

اهل مسجد وبسیج بود خیلی باهوش و زرنگ بود.درزمان تحصیل تمام عمر رو وقف جهاد فرهنگی میکرد.

درمحیط خانواده دارای  روحیه ایثاروجهاد وشهادت بود. انس خاصی بااین ادبیات وفرهنگ پیدا کرد.

 درخانواده ای پرورش پیدا کرده بود.که همه بدون استثناگوش به فرمان امام عزیز اعلی الله مقامه وپس از ایشان

مطیع محض حضرت امام خامنه ای مقام عظمی ولایت بودن.

خانواده اش درخدمت نهضت اسلامی چه درقبل ازانقلاب وایام مبارزه با رژیم منحوس پهلوی وطاغوت بودن و مورد آزاروبازجویی مهره های ساواک بودن وچه پس ازپیروزی انقلاب اسلامی  مفقودالاثر؛آزاده؛شهید؛چندیدین ایثارگروجانبازتقدیم انقلاب اسلامی کرده بودن.

ارادت ویژه ای به شهدا داشت .چه شهدای گمنامی که درسال های پس ازدفاع مقدس تشییع می شدن وچه شهدای مدافع حرم  و بابرگزاری یادواره های متعدد ازاون ها تجلیل میکرد. وخانواده های ایشان راعمیقا تکریم می کرد.

 هرچه پیشترمی رفت جلوتربحث شهادتش راجدی تروپر رنگ تربه سایرین ابراز می کرد. که من قطعاشهید می شوم

وبه خانومش درروز خواستگاری این مطلب رابسیارجدی باایشان مطرح  کردم.

بهش میگفتن سوریه نرو دو تا بچه داریدو تا پسر گل داری یکیش آقا ابوالفضل و اون یکی  آقا علی اکبر

میگفت اگه نرم سوریه،چطور انتظار داشته باشم فرزندام تو کشورشون امنیت داشته باشند.

از طریق لشگر فاطمیون اقدام کردبه رفتن علی اکبرم همش دو روزش بود

بعد سی و هشت روز در 15 بهمن 94 در عملیات نبل و الزهرا در حالیکه 38 سال داشته  بوددعوت حق رو رالبیک گفت.

نیمی از صورتش رو از دست داده بود 10 روز  قبل اینکه به سوریه بره برای فوق لیسانس ثبت نام کرده بود.✍

وضع مالیش الحمدلله خوب بوداینکه بعضیا میگن مدافعین برای پول میروندو نیاز مالی نداشت.برای عشق به ائمه و دفاع از حریم اهل بیت رفت.

💠 شهید حاج مهدی محمدی مفرد:


🌷ایرانی بود،اما با برادران افغان درقالب فاطمیون بدون اینکه کسی بفهمد ایرانیست عازم سوریه شد.

شغلش،حراست یکی از شرکتهای هواپیمایی بود،

برای دفاع از حرم آل الله و مقدسات از همه چیز گذشت .

شبهای آخر خیلی بی تاب بود 

به هر دری زد که انتقال پیدا کند به بخش عملیات.

اخرش هم به خواسته اش رسید

در عملیات آزاد سازی نبل و الزهرا آسمانی شد.

کانال جاماندگان قافله شهدا

@jamondegan

احترام به پدر و مادر

چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۲۰ ب.ظ


شهید مدافع حرم علیرضا نوری 

علیرضا محبت و ارادت بی نظیری به پدرو مادرش داشت. ما هفته ای دو تا سه بار پدرو مادرش را زیارت میکردیم.. ولی هربار که با پدرو مادرش روبرو میشد گویا یکسال هست که اونها رو ندیده. پدرشو در آغوش میکشیدو سروروی پدر رو بوسه باران میکرد. دست پدر رو میبوسید و بغض به گلو با پدرش حال و احوال پرسی میکرد.

بعد از اون میرفت توی آشپزخونه سراغ مادرش.. دست و روی مادر رو میبوسید و از آغوش مادرش دل نمیکند.. دست مادرو میگرفت و کنار خود مینشاند.

وقتی که پدر مینشست کف پاهای پدر رو بوسه باران میکرد. دوسال بعد از ازدواجمون اولین باری که تلفنی بهش خبر دادن که مادر بخاطر بالارفتن فشار در بیمارستان بستریه خیلی حالش بد شد.فشارش افتادو نتونست روی پاهاش بند بشه.آب قند بهش دادم.ازش خواستم که خودشو کنترل کنه.نباید اینقدر بیتابی کنه.ولی گفت من تحمل مریضی مادرمو ندارم.نمیتونم طاقت بیارم که حتی یک سرفه بکنه.و بعد فورا خودش رو پیش مادرش رسوند.

محبتش به پدرو مادر از نوع خدایی و آسمونی بود.

شهادت ۹۳/۱۲/۲۹

شیخ هلال سوریه

ڪانال شهید  @shahid_Alireza_Nouri

@Shohadaye_Modafe_Haram