مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۵۷ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است


وصیت شهید مدافع حرم: فرزندان من را ولایتمدار و پیرو رهبری تربیت کنید

دفعه آخری که رفت همه چیز فرق میکرد بی‌تابی‌های فاطمه و مهدی لحظه خداحافظی با پدر قابل تحمل نبود. او رفت و من را با دو فرزند کوچک تنها گذاشت. دنیا محل سختی و امتحان دائم است.

سرویس جهاد و مقاومت مشرق - « آیا در زمان حیات شهید خود به این نکته توجه داشتید که آنها از اولیاء الهی به شمار می‌روند؟ شهیدی که در سوریه، عراق و در هر مکان و زمانی، شهید شده باشد همانند این است که جلوی در حرم امام حسین (علیه السلام) شهید شده است؛ چراکه اگر این شهیدان نبودند، اثری از حرم اهل بیت(ع) نبود.» این سخنان نقل قولی است از فرمایشات حضرت آیت الله خامنه‌ای است در جمع خانواده‌های شهدای مدافع حرم که به تنهایی گویای منزلتی است که می‌توان برای این شهدا تصور کرد. امروز پای صحبت های همسر شهید برای مخاطبان مشرق نشسته ایم. و ایشان گذری کوتاه از زندگی شان برای ما داشته اند.

همسر شهید روایت می‌کند: من و علی قبل از ازدواج هیچ گونه آشنایی با هم نداشتیم و جالب است که واسطه وصلت بین ما هم شهدا شدند. همسرم قبل از ازدواج با بخش فرهنگی بنیاد شهید همکاری می‌کرد و از طریق کارمند بنیاد به خانواده ما معرفی شد. وقتی که به خواستگاری آمدند، همان ایام مادرم در خواب دیده بود سه کبوتر روی پشت بام خانه نشسته‌اند. مادر خواب را این طور تعبیر کرده بود که علی‌آقا به شهادت می‌رسد و به من هم گفت که احتمال دارد خواستگارت شهید بشود. همان روزها یکی از اقوام‌مان فوت کرد و خواب کبوترها را به فوت ایشان تعبیر کردیم. مراسم عقد و عروسی ما خیلی ساده برگذارشد. حتی ماشین عروس را خودشان تزییین کردند. اصلا جهیزیه زیادی دوست نداشتند و کاملا با تجملات مخالف بود.

به هرحال ازدواج‌مان صورت گرفت و چندین سال بعد که همسرم به شهادت رسید، فهمیدم کبوتری که پر کشید علی بوده و آن که مانده است فرزندمان مهدی است که از نظر خصوصیات اخلاقی خیلی شبیه پدرش است. علی‌آقا مرد زحمتکشی بود و چون سختی‌هایی را در زندگی‌اش تحمل کرده بود، نسبت به رفع مشکلات دیگران خیلی حساس بود. من از اینکه می‌دیدم همسرم به فکر دیگران است و سعی می‌کند لقمه حلال به خانه بیاورد خوشحال بودم.

مهدی خیلی شبیه همسرم است. علی به مسجد و شرکت در هیئت‌ها علاقه زیادی داشت و مهدی هم درست مثل اوست. پسرم متولد ۱۳۸۲ است و هنگام شهادت پدرش تنها ۱۰ سال داشت، اما خوب همه چیز را درک می‌کرد و متن زیبایی هم در تشییع پدرش قرائت کرد که مورد استقبال مردم قرار گرفت. ما سعی می‌کنیم تا آنجا که می‌توانیم پسرم مهدی و دخترم فاطمه را طبق وصیت پدرشان ولایتمدار بار بیاوریم. خوشبختانه مهدی خیلی شبیه پدرش است و حالا که دارم با شما حرف می‌زنم برای ادای نماز به مسجد رفته است.

ایشان به شهید علی عاصمی که از شهدای شهرمان کاشمر است علاقه زیادی داشت. شهید عاصمی در گردان تخریب بودند و اکنون مزارشان در گلزار شهدای کاشمر و همچنین آرامگاه شهید مدرس قرار دارد، یعنی درست در جایی که اکنون پیکر همسرم را در آنجا دفن کرده‌ایم. علی در هنگام حیات بارها به زیارت قبر شهید عاصمی رفته بود . علی آقا حافظ چند جز قران بود.  مهمان نواز ساده زیست و با اخلاص  پر تلاش بود. همچنین باهوش و زرنگ  که من بعداز شهادتشان فهمیدم که یک تخریپچی نمونه در کشور بوده. اما همیشه خودش را یک درجه پایین تر حساب میکرد. علی آقا به امام رضا (ع) ارادت خاصی داشتند وتا جایی که امکان داشت سعی میکردند هفته ای یکبار به زیارت بروند. آخرین باری که رفتیم به همرزمانشان و دوستانشان گفتند من از امام رضا شهادت را خواستم.

یک مرتبه من به  داخل شهر رفتم.‌ یکی از دوستانم را دیدم. خیلی خوشحال شدم. شماره من را گرفتند وگفتند: به منزلتان زنگ میزنم وقتی تماس گرفت، همسرم هم منزل بود. گفت : همسرم منتقل شده است نیشابور و همسرم سرهنگ نیروی انتظامی هست. الان من هم خانم سرهنگ هستم و می خندید. دوستم پرسید شغل همسر تو چی هست؟ با افتخار گفتم : همسرم پاسدار است. گفت : درجه اش چیه. همان موقع علی آقا فهمید که دوستم چه میگوید گفت : بگو همسر من مثل همسر شما درجه ی بالایی ندارد. و چند وقت بعد به بالاترین درجه رسید.

همسرم علی زاده‌اکبر ۲۸ مردادماه ۱۳۹۲ در دفاع از حرم حضرت زینب(س) به شهادت رسید. من از روز اول می‌دانستم با کسی ازدواج کرده‌ام که عشق به شهادت دارد و در این مسیر از چیزی نمی‌ترسد. بنابراین خودم را آماده چنین روزهایی می‌کردم. البته مهم‌ترین عامل در آرامش من حرف‌ها و رفتارهای خود علی بود که سعی می‌کرد ما را آماده شهادتش کند. بار اول که رفت ۴۵ روز آنجا بود. وقتی که آمد و خواست دوباره برود، ابراز نگرانی و دلتنگی کردم اما علی حرفی زد که آرام شدم. او گفت فکر می‌کنی اگر خانه بمانم امکان ندارد بمیرم؟ مثلاً سقف روی سرم بریزد و از دنیا بروم؟ آن زمان ما تازه خانه‌جدیدمان را ساخته بودیم. من نشستم با خودم فکر کردم به هرحال مرگ در همه حال به سراغ آدم می‌آید. حالا که او خودش مسیرش را انتخاب کرده و می‌خواهد از حرم حضرت زینب(س) دفاع کند، فردای قیامت چه جوابی دارم که به اهل بیت بدهم.

اسم مستعار علی آقا در سوریه جلال بود که نام پدرشان را برای خودش انتخاب کرده بود. دفعه ی اولی که رفته و برگشته بود می گفت : یک خانم خبرنگاری بود از من عکس های زیادی گرفت و گفت: جلال بیا مصاحبه کن عکستان را بگیرم. تو بعدا عکس های من را ببینید. قبل از اینکه مرتبه ی دوم به ماموریت سوریه برود خیلی مایل بود که ما را هم با خودش برای زیارت حصرت زینب ببرد. گفت : حتی اگر نتوانم شما را ببرم. بعد از شهادتم حتما شما را میبرند و همین اتفاق هم افتاد.

مرتبه ی اولی که به به سوریه رفته بود به علت اینکه کارش زیاد بود، به زیارت نتوانسته بود برود و خیلی ناراحت بود، اما مرتبه ی دوم اول می خواست به زیارت برود. دلم شکست، خیلی دوست داشتم همراهش بروم. گفتم : آقا حالا که پیش بی بی زینب رفتید برای اینکه صبرم شبیه خودشان شود زیاد دعا کنید. وقتی به زیارت می رود، دوستانش می گفتند گریه کرده و گفته این مرتبه شهادتم را از خانم خواستم.

دفعه ی آخری که رفت همه چیز فرق میکرد بی تابی های فاطمه و  مهدی لحظه خداحافظی با پدر قابل تحمل نبود. مادرشهید ساکن کاشمر هستند و ما نیشابور سکونت داریم. گفتند : چه خوبه امروز بریم کاشمر واز همه خداحافظی کنم. موقع رفتن به نیشابور دربین راه یک جا تفریحی برای استراحت نگه داشتند .  یک هندوانه از ماشین برداشتند و رفتیم نشستیم شروع کردیم به خوردن آنجایی که نشسته بودیم جای سرسبز و جوی آب و درخت داشت. وقتیکه هندوانه را خوردیم همان کنار یک درخت بیابانی بود گفتند: این درخت میوه هایش خوشمزه است. رفتند بالای درخت که از میوه بکنند من نا خوداگاه به یاد بهشت افتادم. چون آنجا جوی آب و سر سبزی ودرخت بود . پیش خودم گفتم: چقدر علی آقا به فکرماست. هنوز این میوه تمام ‌نشده رفتند از بالای آن درخت هم میوه برای ما بیاورند. موقع برگشت به شهرمان دوباره من نا خوداگاه یاد بهشت افتادم. گویی بهشت را احساس میکردم.

آخرین باری که زنگ زد اول بچه ها صحبت کردند . پسرم به پدرش گفت: بابا خواب دیدم شهید شدی وپدرش گفت: انشالله خیره.  فاطمه در مورد چادرش با پدرش صحبت کرد وگفت: بابایی مامانی برام چادر ودمپایی خریده . منم گفتم: علی اقا نگرانم مواظب خودتون باشید خیلی با آرامش میخندید ومیگفت : خانم اینجا الان امنه نگران نباش.

قبل از شهادت همسرم مدام در عالم خواب چیزهایی میدیدم که نمیدانستم که یک اتفاقی برای خودم در راه است. اول یک مزار خالی درعالم خواب به من نشان دادند. که آماده بود و من خم شده بودم و داخل آن قبر را نگاه می کردم. صبح با خودم مدام کلنجار می رفتم که خدایا این قبر چه عالمی هست که کنار امامزاده سید حمزه می خواهند به خاک بسپارند. بعد از یک مدت کوتاهی فهمیدم که این مزار همسرم است. وقتی خبر شهادت را به من دادند خیلی بی تابی می کردم اما وقتی به هیات رزمندگان شهرمان رفتیم همه ریختند روی پیکر و گریه می کردند اما من آرام و بی سر و صدا ایستاده بودم و گریه نمی کردم. پیش خودم می گفتم چرا من اینطور شدم. چرا گریه نمی کنم. که یادم آمد این همه آرامش را خود شهید به من داده است.

فاطمه زمانی که یک سال از شهادت پدرش گذشته بود خواب زیاد میدید یک روز گفت : مامان دیشب خواب دیدم که از بازو بابا خون می آمد. چفیه دور گردن پدرم بود باز کردم و به دستشان بستم.  با خودم گفتم : خدایا تعبیر خواب این بچه چی هست. پدر شوهرم زنگ زدند منزلمان وگفتند: امشب منزل ما بیاید. که برای مصاحبه می خواهند بیایند. بعد همان شب فاطمه این خواب را گفت . عمویش گفتند : خواب فاطمه راست است. دستان برادرم مثل حضرت ابولفضل قطع بود. و ما یکسال می شد که از این نحوه ی شهادت همسرم خبر نداشتیم.

 او رفت و من را با دو فرزند کوچک تنها گذاشت. مهدی هنگام شهادت پدر ۱۰ سال و فاطمه تنها چهار سال داشت، پسرم شرایط را درک می‌کرد و خیلی بی‌قراری و ناراحتی نشان نمی‌داد ولی فاطمه برای مدتی بی‌قرار بابا بود و روزهای سختی را پشت سرگذاشتم. به نظر من دنیا محل آسایش نیست و جایی است که دائماً در آن مورد امتحان قرار می‌گیریم. علی با گذشتن از تعلقاتش و رفتن به جهاد در امتحانش پیروز شد و من به عنوان یک همسر شهید باید صبر و استقامت داشته باشم تا از امتحان خودم سربلند بیرون بیایم. همیشه این حرف علی در گوشم می‌پیچد که گفته بود فرزندانم را ولایتمدار تربیت کنید و تا آنجا که بتوانم سعی می‌کنم همین کار را انجام دهم. اکنون پسرم مهدی پا جای پای پدرش گذاشته و همان طور که قبلاً هم گفتم با حضور در جلسات دعا و هیئت‌های مذهبی چیزی از پدر کم ندارد. کشور و نظام ما همیشه نیاز به فداکاری و ایثار داشته و این ایثار نسل به نسل از پدر به پسر منتقل می‌شود. روزی پدر شوهرم در جبهه‌های جنگ حاضر شده بود و امروز علی برای جنگ با سلفی‌ها به شهادت رسید و فردا هم مهدی باید راه پدرش را دنبال کند.

حندرات قربانگاه عاشقان

شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۶، ۰۷:۴۲ ب.ظ

«‌‌‌بسم رب الشهداء و الصدیقین»

مقام معظم رهبری:

باید یاد حقیقت و خاطره‌ی شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت.

حندرات

قربانگاه عاشقان

شهید سید محمد حسین زاده

خدایا.....!!!!!

غیر از تو که میداند، دست سر نوشت چه ها میکند؟ 

ما چه میدانستیم چه آینده ای در انتظار ماست؟ 

چه میدانستیم، روزی ارتش سرخ شوروی به کشور 

افغانستان، یعنی کشور ما لشکر کشی میکند.

و باعث میشود عده ای از افغانستانی ها که بیشتر شان شیعه 

بودند برای حفظ دین وناموس شان به کشوری دیگر هجرت کنند. 

آنان نمیدانستند که با این هجرت چه آینده ای برای خود رقم میزنند؟!

ودست سرنوشت بنا به تفکرشان، که ایران کشوری هم مذهب و هم زبانشان هست، آنهارا به سوی خود میکشاند.

در ایران!

شاید روزگاری است که افغانستانی ها زخم دیده اند، وخون دل خورده اند!

و شاید هویتشان را با بی هویتی به رخشان کشیدند!

اما...

چرخ فلک روی دیگرش را به آنها نشان داد،

و اینبار همان بی نشانها، 

شدند یادگار بانوی بی نشان،

بی بی دو عالم حضرت زهرا (سلام الله علیها)

سختی هجرت با آنها چه کرد؟؟؟ 

خداوند چگونه اجر وپاداش این هجرت را به آنها میدهد؟

وچه جایگاه والایی را برای آنها رقم میزند؟

چه جایگاهی والاتر از این که به تو گویند:

مدافع حرم و یا مدافع حریم اهل بیت(علیهم السلام)

بر خود به بال ای پدر افغان، مرد افغان وجوان افغان.... 

که امروز جوانان و دوستداران ایرانی اهل بیت(ع)

میگویند:

ای کاش، من هم یک افغانستانی بودم. 

سر نوشت هجرت،

دست شهید سید محمد حسین زاده را هم میگیرد.

و میشود سرباز بی بی...

سال 1393 مصادف با شب عید قربان برای آزادی نبل و الزهرا به سمت #حندرات یکی از شهرهای حلب، با سه گروهان حرکت کردیم. 

دراین جمع شهید سید محمد حسین زاده هم با ما بود. 

فردای آن روز یعنی روز عید قربان، هجوم به شکست منجر شد!

 حال به هر دلیل 

و تعدادی از بچه ها شهید شدند، از جمله شهید سید محمد حسین زاده،

پیکر مطهرش جا ماند!

خدایا، جاماندن پیکرش چه حکمتی داشت، که بعد از سه سال حال به آغوش خانواده باز می گردد؟

شاید!

حکمت این بوده که ما سه گروهان، جرقه آزادی نبل و الزهرا را زدیم، وبه هر دلیل نتوانستیم کار را پیش ببریم.

ولی زمینه آزادی این دو شهر شیعه نشین را مهیا کردیم. 

وتو شهید حسین زاده عزیز با پیکر بی جانت ماندی!

شاید منتظر ماندی تا ببینی، همرزمانت، چگونه کار را به سر انجام رساندند. 

بلکه شادی این مردم را ببینی و اشک شوق آزادی را در چشمهایشان نظاره کنی،

وبعد به آغوش خانواده بازگردی!

شاید،حکمت در همین بوده است. 

حندارت1_ سال1393

به روایت: ابوماهان

گروه فرهنگی سرداران بی مرز

@Sardaranebimarz

yon.ir/y7uBm


همسر بزرگوار سردار شهید حاج سید حمید تقوی فر : 

حاج حمید نقشه ترور صدام را کشیده بود در آن ترور فرزند صدام ۱۳ تیر خورد. آن زمان در اهواز بودیم، چند روز بعد از این ترور نافرجام حاج حمید در پذیرایی نشسته و تلویزیون نگاه می‌کرد که از شدت خستگی خوابش برد. ساعت حدود ۱۲ شب نارنجکی داخل پذیرایی خانه انداختند. همراه با دخترهایم در اتاق خواب بودیم. با شنیدن صدای مهیب از اتاق خارج شدیم و او هم به سمت هال دوید.

در آن حادثه پتو سوخت ولی حاج حمید صدمه‌ای ندید.

تکه‌های نارنجک به سقف و دیوار اتاق‌ها پخش شده بود. همسایه‌ سپاهی‌مان حادثه را به حفاظت سپاه اطلاع داد. حفاظت احتمال می‌داد که بخاطر ترور صدام که نقشه حاج حمید بود این ترور از طرف منافقین یا نفوذی‌ها انجام شده است. چند روز بعد متوجه شدیم در چند نقطه شهر این اتفاق تکرار شده است. آن زمان این مسئله رسانه‌ای نشد.

فردای آن روز هوا بسیار سرد بود. از طرف حفاظت سپاه هم یک سرباز را برای نگهبانی به درب منزلمان فرستادند.

حاج حمید گفت “نیازی به نگهبانی نیست. برو.” آن سرباز رفت و مجدد سرباز دیگری آمد. حاج حمید با دیدن سرباز عصبانی شد و گفت “در این هوای سرد نیازی به نگهبانی نیست!اتفاقی نمی‌افتد. بروید.” با سپاه هم تماس گرفت که سربازی نفرستند.

پس از ترور نافرجام حاج حمید برخی از اقوام تماس گرفتند و خبر دادند که صدام برای سر حاج حمید جایزه گذاشته است. اقوام از من می‌خواستند که مانع فعالیت‌‎هایش شوم اما هر بار که سر این موضوع بحث می‌کردیم حاج حمید به من اطمینان می‌داد که نگران نباشم و چیز مهمی نیست.

 @Agamahmoodreza


بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِوالصِّـدیقیــن

زندگینامه شهید 

شهید مدافع حرم علیرضاجیلان اهل بروجن که در شب شهادت امام رضا علیه السلام در عملیات آزادسازی بوکمال به مقام رفیع شهادت رسید وی به طور داوطلبانه و بسیجی‌وار مدت زیادی در جهاد فی سبیل الله در سوریه حاضر شد

این شهید بزرگوار  چند ماه پیش در سوریه بود که خبر فوت مادرش را شنید و به ایران آمد اما به دلیل نیاز به حضورش در جبهه بعد از ۱۰ روز با پدر، همسر و تنها فرزندش وداع کرده و به یاری هم‌رزمانشان شتافت...علیرضا جیلان بروجنی در هشتمین اعزام خود حسینی شد و به عموی شهیدش (علیرضا جیلان) که دقیقا هم نام خودش بود (اسم عموی شهید را بر ایشان گذاشته بودند) و 30 سال پیش در دفاع مقدس در خوزستان آسمانی شده بود پیوست.

 @Agamahmoodreza



بسم رب الشهداء و الصدیقین

"طلایه‌دار ظهورید و چشم منتظران، نشسته است پریشان در انتظار شما؛ (درس نهم)، نابودى صهیونیسم جهانى"

[سال ۹۴]، وقتی [در سوریه] تیر به ران پایش اصابت کرد، به سرعت به بالای سر جواد رفتم و جواد در همان حالت که خون از بدنش جاری بود، گفت: "منتظر شهادت من نباش. زیرا باید پاشنه کفشمان را در مسجدالاقصی به زمین بزنیم و در رکاب امام زمان شهید شویم".

بارها این جملات را تکرار می‌کرد که، باید به دنبال انجام وظیفه بود و هدف ما "نابودی صهیونیسم جهانی" و "دفاع از اسلام" در هر کجای جغرافیا است.

 @labbaykeyazeinab

 

 

جوانانی مانند "شهید مهدی عسکری از دختران کوچک خود می‌گذرند و جسم و جان خود را به قربانگاه می‌کشانند تا سوخته، اسیر و شهید شوند ولی غیرت و مردانگی پایمال لگدهای تکفیر و استکبار نشود

به گزارش جام نیوز به نقل از تسنیم، "شهادت فرقی نمی‌کند کجا باشد؛ شاید در تهران یا سوریه"؛ جمله‌‌ای کلیدی و با محتوا از همسر شهید مدافع حرم که تاکنون شنیدم. شهدایی که با تمام آمال و آرزوها دل در گرو عشق به اهل بیت(ع) داشتند تا مسیر کربلایی و عاشورایی اسلام خشکیده نشود.

 

این شهدا به ندای امامی جواب دادند که فرمود "اگر امروز در سوریه و عراق با تکفیری‌ها مبارزه نکنیم باید در همدان و کرمانشاه به مصاف دشمن خونخوار برویم." به همین علت است که جوانانی مانند "شهید مهدی عسکری" جسم و جان خود را به قربانگاه می‌کشانند تا سوخته، اسیر و شهید شوند ولی غیرت و مردانگی پایمال لگدهای تکفیر و استکبار نشود.

 

به‌ سراغ دل‌ سوختگان مکتب زینبی(س) رفته تا لحظه‌ای و گوشه‌ای از مجاهدت‌های مدافعان حرم را در زندگی بیان کنند تا سرمشق و الگویی برای نسل‌های بعد شده و ثبت و ضبط شود.

 

شهید "مهدی عسکری" از شهدای مدافع حرم استان البرز متولد مرداد سال 1358 از روستای آوج شهرستان بوئین زهرا است که در راه دفاع از حریم اهل‌بیت(ع) و حضرت زینب کبری (س) در دومین اعزام خود در ماه رمضان سال 95 در شمال استان حلب روستای معراته به دست تکفیری‌ها به شهادت رسید.

 

 

گفت‌وگوی تسنیم با"الهام مولایی"همسر شهید مدافع حرم "مهدی عسکری" را در ادامه بخوانید.

 

 

تسنیم: خصلت زیبا و خوب شهید مهدی عسکری چه بود؟ در زندگی مشترک چه معیارهای خوبی داشت؟

 

"همسر شهید مهدی عسکری": خصلت اخلاقی خوب و زیبا شهید مهدی عسکری  "معرفت و مردانگی" بود. در زمان ازدواج با تمام سختی‌های ابتدای ازدواج همواره می‌گفتند که چیزی که من به دنبال آن هستم بسیار با ارزش است(منظور بنده را می‌گفتند) و در تمام طول زندگی همواره سعی کردند که بهترین شرایط را برای راحتی من و نازنین فاطمه فراهم کنند و همیشه این نکته توسط شهید مهدی عسکری بیان می‌شد که برای ایشان روزی و زمانی سخت است که من بگویم "ای کاش مهدی شوهر من نبود"! همواره در طول زندگی به من می‌گفتند مدیونی جایی بروی و وسیله‌ای را که دوست داری نخری؛ ولی من دلم نمی‌آمد.

"سخت‌کوشی" نیز از نکات بارز اخلاقی شهید عسگری بود. ایشان در سپاه بسیار پرتلاش بودند. سربازهای شهید مهدی عسگری بسیار از تلاش و کوشش و مهربانی وی تعریف می‌کنند. حتی سربازهایی بودند که توسط آقای مهدی نمازخوان شدند و کارهای بسیاری برای افراد تحت امر خود  انجام می‌دادند و حتی با نیروهای پایین دست خود صبحانه نیز می‌خوردند. همیشه به همسرم افتخار می‌کنم چون مردانگی داشت. بیشتر زندگی شهید عسگری وقف کار بود و دائم در حال پیاده‌روی و ورزش بودند و همواره می‌گفت این بدن را برای جایی بهتر باید خرج کنم و در راه حضرت زینب(س) و اهل بیت(ع) هزینه شود.

 

از زمان تولد نازنین فاطمه، زیاد دخترمان را در آغوش نمی‌گرفت یا بوس نمی‌کرد، به دلیل اینکه دل بستگی شدید ایجاد نشود. چون هدف بزرگتری داشت. از اول زندگی هر وسیله‌ای را خریداری کرد به نام من زد و همیشه شهید عسگری بیان می‌کردند که من بیشتر از 40 سال عمر نمی‌کنم. ایشان شدید به مسافرت رفتن علاقه‌مند بودند.

 

تسنیم: ایشان ورزشکار بودند؟ علاقه شهید عسکری چه بود؟

"همسر شهید مهدی عسکری": شهید مهدی عسکری در رشته‌های ورزشی دفاع شخصی، جودو ، غواصی و تکواندو دارای مدرک بودند ولی در ورزشهای توپی ایشان زیاد خوب نبود(خنده). "آقا مهدی" عاشق تکنولوژی بود و با جدیدترین نرم‌افزارهای روز آشنایی داشت و تعمیرات گوشی همراه نیز انجام می‌داد.

 

تسنیم: پیکر شهید بازنگشت؟ مزاری برای شهید احداث شد؟ مهم ترین توصیه شهید به اطرافیان یا جامعه چه بود؟

"همسر شهید مهدی عسکری": متاسفانه منطقه شهادت آقا مهدی بعد از عملیات بسیار دست به دست شد و جبهه النصره  پیکر شهید را جابه جا کرد و هیچ پیغامی و خبری  از پیکر شهید وجود ندارد. مادر شهید عسگری اوایل اصرار به بازگشت پیکر شهید داشت ولی برای من بیشتر  معنویت شهید مهم است. مزار و یادمانی برای شهید زده نشد و علاقه‌ای هم برای این کار ندارم. شهید عسکری همواره که به امامزاده محمد(ع) می‌رفتیم می‌گفت مزارم را کنار شهید رشوند قرار دهید.

مهم ترین توصیه شهید عسکری همیشه ولایت‌پذیری بود. خیلی برای شهید عسگری این مورد اهمیت داشت و همیشه بر اهمیت ولایت پذیری تاکید داشتند و زمانی که رهبر انقلاب درباره اعزام به سوریه سخنرانی کردند که باید رزمندگان برای سوریه بروند، این حرف رهبری برای آقا مهدی حکم شده بود. در انجام کارها همواره هر کاری می‌کرد که رضایت خدا را کسب کند و اصلا رضایت افراد برای وی مهم نبود. یکی از مواردی که شهید عسگری را اذیت می‌کرد بد حجابی بود و بسیار آزار می‌دید، که خیلی جاها نیز به همین دلیل نمی‌رفتیم و راهکار شهید برای این موضوع این بود که باید با  رفتار و عمل این مشکل را  در جامعه برطرف کرد.

 

 

 

تسنیم: زیباترین خاطره از شهید در ذهن شما چیست؟

 

"همسر شهید مهدی عسکری": یکی از خاطرات زیبایی که از شهید عسکری دارم این است که در زمان محرمیت، شهید در قشم برای ماموریت حضور داشتند. زمان تولد بود که با شهید در امامزاده حسن(ع) کرج قرار گذاشتیم.  تصور من این بود که آقا مهدی هدیه خوبی را برای بنده خریداری کنند. در این ملاقات که باهم داشتیم دیدم،  یک شی بسیار بزرگ و دایره‌ای شکل در داخل روزنامه برای من آوردند. بعد از اینکه بسته  را باز کردم دیدم یک "مرجان دریایی" است. خیلی سنگین بود و گفت فقط به عشق تو این مرجان  را در انتهای آب‌های خلیج فارس با سختی جدا کردم. در آن زمان من زیاد خوشحال نشدم ولی به مرور زمان  من هم  به دریا و ماهی  علاقه‌مند شدم. چون کار شهید غواصی بود آب برای وی جذابیت بسیار زیادی داشت؛ شهید عسگری به آکواریوم  و ماهی بسیار علاقه داشت.

 

تسنیم: اطرافیان و آشنایان شما برای رفتن شهید عسکری به سوریه حرفی نزدند؟ احیانا نصیحتی یا موردی؟

"همسر شهید مهدی عسکری": از زمانی که آقا مهدی به سوریه رفت هر کسی که اطراف من بود می‌گفت نباید می‌گذاشتی مهدی به سوریه برود ولی به همه گفتم دفاع از حرم  کار بسیار درستی است و تنها جواب من این است که آقا مهدی عاقل است و برای انتخاب ایشان ارزش قائل می‌شوم. به همین دلیل احساس می‌کنم همواره در زندگی من حضور دارد. من هر مشکلی را که پیش می‌آید برای آقا مهدی بیان می‌کنم  و تصمیمات زندگی‌ام با مهر تایید شهید عسکری است.

 

تسنیم: مشکل خاصی ندارید؟ گلایه‌ای یا صحبتی؟

 

"همسر شهید مهدی عسکری": آقا مهدی بخاطر معروفیتی که داشتند رفت و آمد زیادی با دیگران داشت . خودم تا به حال برای هیچ کاری به بنیاد شهید نرفتم و تمام کارهای من را خودشان انجام دادند و به لطف خدا و شهید کارهای بنده مناسب انجام شد و من مشکل خاصی ندارم ولی بقیه خانواده‌های شهدا مشکلاتی دارند. انتقاد این است که حرف تا عمل ارگان‌ها  فاصله زیادی دارد و مراسم برای شهدا بیشتر خودجوش توسط مردم برگزار می‌شود و خودم تمام حقوقی که می‌گیرم را برای مراسم‌ شهید خرج می‌کنم

 

برخی  از کارمندان بنیاد شهید طرز برخورد با خانواده  شهدا  را بلد نبوده و این نوع برخورد توهین است و بعضی از این کارمندان نیز اصلا شهدا را نمی‌شناسند. مسئولی ما را به مراسمی دعوت کرد و بعد از بازگشت از مراسم به خانه راننده آژانس برگ سفیدی داد که فلان مسئول گفته است که هر مشکلی دارید را در برگه بنویسید! این کار بسیار زشت است  که همسر شهید مشکل خود را در کاغذ بنویسد. همه بدانند که من برای رفع مشکلات خود خانم زینب(س) را دارم.

 

تسنیم: آیا حقوق کلان که عده‌ای معاند اعلام می‌کنند دریافت می‌کنید؟

 

"همسر شهید مهدی عسکری":  ما به دلیل شغل شهید عسگری از نیروهای مسلح فعلا حقوق دریافت می‌کنیم و البته هنوز پرونده حقوقی شهید به  بنیاد شهید نرفته است. حقوق بنده یک میلیون و چهارصد هزار تومان است. این حقوق کفاف زندگی را هم نمی‌کند ولی عقیده من چیزی دیگر است و بیشتر این مطالبات را نیز بیان نمی‌کنم چون دوست ندارم مشکلات را بگویم. فیش حقوقی  شهید عسکری قابل مشاهده است. اینکه عده‌ای فکر می‌‌کنند خانواده‌های شهدای مدافع حرم خانه و ماشین آنچنانی دریافت می‌کنند اصلا "صحت" ندارد و تنها مبلغ دریافتی بیمه عمر است که در همه سازمانها وجود دارد.

 

تسنیم: کلام آخر؛ شما و نازنین فاطمه با دلتنگی چه می‌کنید؟

 

 "همسر شهید مهدی عسکری": نازنین فاطمه دل‌تنگ پدرش می‌شود به دلیل اینکه نازنین فاطمه ریزترین خاطرات از پدر خود  را به یاد دارد. در مکانهای که رنگ و بوی آقا مهدی  احساس می‌شود دل تنگی سراغش می‌آید و بعد از دلتنگی بهانه‌گیری و سوال می‌کند که  پدرم کجا رفته؟  برخی هم  محبت‌های غیرعادی و مصنوعی انجام می‌دهند که نازنین فاطمه کاملا متوجه می‌شود.

 

همرزم شهید حججی به دست آشوب‌گران شهید شد

سه شنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۶، ۰۴:۲۸ ب.ظ

 

سجاد شاه سنایی از همرزمان شهید محسن حججی بر اثر اصابت تیر مستقیم آشوب گران در نجف آباد به شهادت رسید.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق به نقل از تسنیم، پاسدار سجادشاه سنایی طی درگیری های دیشب(دوشنبه) در کهریزسنگ نجف آباد با شلیک مستقیم آشوب گرانبه شهادت رسید.آشوب گران با سوءاستفاده از شرایط به وجود آمده، با اسلحه شکاری اقدام به شلیک به ‌سمت نیروهای انتظامی و امنیتی کردند که منجر به زخمی شدن چند نفر و شهادت شهید شاه سنایی شد.

شهید سجاد شاه‌سنایی از پاسداران نیروی هوافضای سپاه پاسداران و از همرزمان شهید حججی بود و در این حادثه بر اثر شلیک مستقیم به شهادت رسید. این شهید 30 ساله  بود و  دو فرزند 2 و 5 ساله پسر از خود به یادگار گذاشت.

همیشه چشم و گوشش به دهان آقا بود

دوشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۶، ۰۶:۴۴ ب.ظ

‍ 

بسیجى شهید مدافع حرم حسن قاسمى دانا؛

فتنه ٨٨ خیلى فکرش درگیر بود. چند روزى تهران رفت و برگشت. مرتب اخبار و روزنامه می‌خواند. یک روز در خانه دیدم، میخی روى درب کمدش می‌کوبد. گفتم: "چه کار می‌کنى"؟ در جواب گفت: "بشین نگاه کن".

میخ را که کوبید،  لباس پلنگى ت از رگال لباس‌هایش برداشت و به میخ آویزان کرد. پوتین، جوراب و کت‌هایش را هم آماده پایین لباس‌ها گذاشت.

وقتى سوال کردم، این کارها برای چیست. در جواب گفت: "آماده آماده‌ام که اگر امام خامنه‌اى حکم دادند براى مقابله لحظه‌اى هم دیر نشود و به موقع برسم". همیشه چشم و گوشش به دهان آقا بود.

 @labbaykeyazeinab

پنج خادم شهید مدافع حرم قم

دوشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۶، ۰۶:۴۱ ب.ظ

پنج خادم شهید مدافع حرم قم 

که سالها در حرم کریمه اهل بیت

(س) افتخار حضور در حرم مطهر

 حضرت معصومه(س) را داشتند 

از راست

شهید مدافع حرم علی اکبرعربی

شهید مدافع حرم محمدعلی قلیزاده

شهید مدافع حرم مصطفی نبی‌لو

شهید مدافع حرم مهدی ایمانی

شهید مدافع حرم حمید مختاربند

"مُجاٰوِراٰنِ ڪَریٖمِہ ... مُداٰفِعاٰنِ عَقیٰلِہ"

https://t.me/joinchat/C9nfRDyiUT9Ge3dS7KO61g

شھداے مدافع قم

تولدت میارک عباس جان

دوشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۶، ۰۶:۳۸ ب.ظ


روزتولدتو 

روزنگاه باران 

برشوره زارتشنه 

براین دل بیابان

روزتولدتو 

گویی پرازخیال است

یاس وکبوتروباد 

درحیرت توخواب است

شهیدمدافع حرم عباس آبیارے

تولدت مبارک

  @jamondegan



"مُجاٰوِراٰنِ ڪَریٖمِہ ... مُداٰفِعاٰنِ عَقیٰلِہ"

https://t.me/joinchat/C9nfRDyiUT9Ge3dS7KO61g


از دلاوری در فتنه 88 تا شهادت در سوریه

دوشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۶، ۰۶:۳۰ ب.ظ


سیدمحمدحسین میردوستی؛

از دلاوری در فتنه 88 تا شهادت در سوریه

برادر شهید میردوستی از پیشرو بودن سیدمحمدحسین گفت؛ از تنبیه دوره آموزشی تکاوری گرفته تا فتنه 88 و جهاد در سوریه.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - نقش سیدمحمدحسین میردوستی در جریان فتنه 88، دلاوری در صابرین و شهادت در تاسوعای حسینی نامش را در اذهان، پرآوازه کرده است. جالب است که در مرور زندگی، ویژگی‌ها و احوالات این بسیجی مدافع حرم نکات بسیار جالبی نهفته است که جا دارد در این مجال کوتاه بدان پرداخته شود.

شهید سیدمحمدحسین میردوستی سال 70 در شاهرود به دنیا آمد و در سمنان اولین سال تحصیل خود را در حالی آغاز کرد که به دلیل مأموریت‌های بی‌وقفه پدرش همواره مجبور بود به شهرهای مختلف نقل‌مکان کنند. از 12 سالگی وارد بسیج شد. فعالیت‌های چشمگیر و عشق بی‌نظیرش به ولایت، او را در صف اول مبارزه با فتنه‌گران سال 88 قرار داد.

در 88 به میدان آمد!

به تعبیر برادرش سیدقاسم که علی‌رغم برادری، نقش همکاری هم داشته مشوق بسیاری در پیروی و تبعیت از فرمان حضرت‌آقا در جلوگیری از تشدید هجمه‌های سال 88 بود. همان سال سیدمحمدحسین به خدمت مقدس سربازی می‌رود. جایی که رفته‌رفته با شرایط و فضای روحانی و رزمندگی‌اش انس عجیبی به پاسداری پیدا می‌کند؛ یگان ویژه صابرین همان جایی‌که بسیاری در آرزوی پوشیدن جامه آن هستند. در نهایت میردوستی 20 ساله با گذراندن مراحل گزینشی و آموزش‌های تخصصی رزمی، عضو یگان صابرین می‌شود. به گفته همرزمانش در همه مأموریت‌ها حضور فعال داشته و همه او را به شوخ‌طبعی و خوش‌خلقی می‌شناسند و برادرش می‌گوید به حفظ بیت‌المال شهره بوده است. سیدقاسم میردوستی که شش سال از برادرش سیدمحمدحسین بزرگتر است و او هم توفیق رزمندگی در یگان صابرین را دارد این روزها احساس تنهایی شدیدی می‌کند. او به خبرنگار ما می‌گوید که سیدمحمدحسین تنها برادرم نبود؛ از وقتی به لحاظ جسمانی نتوانستم با او در مأموریت‌ها همراه شوم بسیار رنجورِ خاطر بودم و حسرت می‌خوردم.

با محمدحسین خداحافظی نمی‌کردیم

جالب است که بدانید سیدقاسم هیچ‌وقت عادت نداشته با برادرش به هنگام رفتن به مأموریت‌ها خداحافظی کند اما خودش هم می‌گوید نمی‌دانم چه شد آخرین مأموریت او که قرار بود به سوریه اعزام شود رفتم و خداحافظی کردم. در هنگام وداع سفارش خانواده‌اش را به من کرد. اما آن‌چیزی که به وضوح همه‌چیز را بیان می‌کرد این بود ‌که برادرم می‌دانست شهید می‌شود؛ چرا که در منطقه عملیاتی به پسرخاله‌مان که آن‌جا بوده و چندی‌است بازگشته، گفته بود «من آمده‌ام این‌جا که شهید شوم». حتی در آخرین زیارت عاشورایی که شب نهم محرم می‌خوانند نیز به همرزمانش از این آرزوی دیرینه می‌گوید.

پدرم فریاد زد: «این گل پرپر ما هدیه به رهبر ما»

کنار آمدن با شهادت بزرگوارانی همچون سیدمحمدحسین جوان که یک کودک یک ساله دارد بسیار سخت است؛ زیرا باید در کنار خانواده‌اش باشد و همسرش را در پرورش مناسب فرزندش و رفع مشکلات معیشتی و اقتصادی یاری دهد.

سیدقاسم میردوستی از این کنار آمدن هم گفت: شش روز پس از شهادت، پیکر برادرم را جهت تشییع به کشور بازگرداندند. وقتی در معراج‌الشهداء به بالین سیدمحمدحسین رسیدیم پدرم فریاد زد «این گلِ پرپر ما هدیه به رهبر ما» و همسر و مادرم نیز با اقتدار اعلام کردند که این شهید بزرگوار را در راه امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) اهداء کردند، از طرفی همزمانی شهادت محمدحسین با تاسوعای حسینی موجب می‌شد تا پدر، مادر و همسر در دل به یاد داغ علی‌اکبر حسین بیفتند و فرزند خود را نثار نگاه سیدالشهداء(ع) بدانند.

نامش را در زمره مدافعان حضرت زینب نوشته‌اند

خاطره جالب دیگری که در این گفت‌وگوی صمیمانه با سیدقاسم برادر شهید میردوستی داشتیم، عزاداری بدون توجه به سبک سینه‌زنی بود: هیچ‌وقت یادم نمی‌رود هفت سال پیش در هیئت عشاق‌الائمه(ع) که سیدمحمدحسین سینه می‌زد و اصلاً به سبک سینه‌زنی توجهی نداشت. حتی به او خرده گرفتم که چرا این‌گونه سینه می‌زند؟! روزی که سیدمحمدحسین شهید شد به این فکر می‌کردم کسی‌که به دنبال سبک‌سینه‌زنی، میان‌دار و این دست تظاهرات در هیئت بود از قافله جامانده و آن‌کسی‌که برای خودش عزاداری می‌کرد امروز نامش را در زمره مدافعین حرم حضرت زینب(س) نوشته‌اند.

هیچ‌وقت از نذری دادن و گریه‌کردن‌های صادقانه و خالصانه غافل نمی‌شد. عاشق امام‌رضا(ع) بود؛ آخرین باری که به حرم رضوی رفته بود، خادمان گردگیری می‌کردند همان موقع یک پارچه متبرکی از خود ضریح به او داده بودند که بسیار هدیه ارزشمندی به شمار می‌رفت.

برادر شهید میردوستی از پیشرو بودن سیدمحمدحسین گفت؛ از تنبیه دوره آموزشی تکاوری گرفته تا فتنه 88 و جهاد در سوریه.

وی در پایان این گپ و گفت، آخرین خاطره خودش را از تقسیم پیراهن هیئت صابرین بیان کرد؛ او به ما گفت زمانی‌که وارد صابرین شدیم یکسری پیراهن برای عزاداری محرم تقسیم می‌کردند. به من «یااباعبدالله‌الحسین(ع)» رسید و به برادرم سیدمحمدحسین یا اباالفضل‌العباس(ع).

سیدمحمدحسین میردوستی 24 ساله تاسوعای حسینی سال 94 در راه دفاع از حریم ولایت در سوریه به شهادت رسید؛ جالب بود که برادرش سیدقاسم با لباس رزمندگی در مراسم تشییع او حاضر شد و این عقیده را داشت که باید با این لباس می‌آمدم تا ثابت کنم شهید شدن افتخار خانوادگی ماست و وظیفه داریم در راه گرفتن انتقام از هتاکان و متجاوزین به حرم‌آل‌الله هستی‌مان را اهداء کنیم.


دهمین شب زندگی اسدالله

جمعه, ۸ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۳۸ ب.ظ

سید اسدالله سجادی فرزند شهید عبدالحمید سجادی از شهدای افغانستانی مدافع حرم است. او سال‌های سال در جبهه‌های جنگ افغانستان با طالبان جنگیده بود. بعد از اطلاع از آنچه در سوریه می‌گذشت به صورت داوطلبانه به سوریه رفت و در راه دفاع از حرم عمه سادات به شهادت رسید. گفتگو ما با برادر این شهید بزرگوار را در ادامه می‌خوانید. 

در ابتدا خودتا را معرفی کنید؟ 

سیدجمال‌الدین سجادی، کوچکترین فرزند شهید حجت‌الاسلام سیدعبدالحمید سجادی و برادر شهید مدافع حرم سیداسدالله سجادی هستم.

یعنی شهید سجادی فرزند شهید هم هستند؟ 

بله. خانواده ما تا کنون پنج شهید تقدیم اسلام و انقلاب کرده است که این شهدا هر کدام در یک مقطع زمانی خاص به شهادت رسیده‌اند. شهید حجت‌الاسلام سید شهاب‌الدین حسینی(عموی شهید) که در سال ۶۴ در یکی از مساجد افغانستان به شهادت رسیدند. شهید حجت‌الاسلام سیدعبدالحمید سجادی(پدر شهید ) از شاگردان امام خمینی و از انقلابیون شاخص افغانستان  در سال ۶۹ در پاکستان ترور شدند. شهید مفقودالاثر سید انور حسینی(پسرعموی شهید) در عملیات خیبر مفقود الاثر شدند و پس از سالها خبر شهادتش آمد. متفکر شهید حجت‌الاسلام سیدمحمد امین سجادی(عموی شهید) که در سال ۷۶ و در سانحه سقوط هواپیمای حامل کابینه دولت افغانستان به شهادت رسیدند و شهید مدافع حرم سیداسدالله سجادی هم که پنجمین شهید این خانواده هستند در شب عاشورای سال ۹۲ در راه دفاع از حریم اهل بیت(ع) به شهادت رسید. 

از برادر شهیدتان برایمان بگویید؟ 

برادرم زندگی کوتاه اما پر فراز و نشیبی داشت، او در نجف اشرف به دنیا آمد و بعد به همراه خانواده به ایران مهاجرت کرد. آنطور که بزرگترها می‌گویند از همان کودکی یک روحیه انقلابی و استکبارستیزی داشت. به طوری که در فعالیت‌های انقلابی شرکت می‌کرد.بعدها که جوان شد خودش را در جنگ با طالبان و القاعده در افغانستان محک زد. یادم هست وقتی بعد از ماهها جنگ در سرمای سوزان افغانستان به ایران برگشت، تا مدتها نمی‌توانست به پشت بخوابد و این به دلیل ترکش‌هایی بود که در پشتش جامانده بود. 

تاریخ و محل آسمانی شدن شهید سجادی؟ 

برادرم جزء اولین شهدای مدافع حرم در منطقه حلب بود که در شب عاشورای سال 92 با فریاد یاعلی به شهادت رسید و صدای پرخروشش برای همیشه آرام شد. 

شهید سجادی مجرد بودند یا متاهل؟ 

بعد از بازگشت از جنگ که در افغانستان تشکیل خانواده داد و حاصل ازدواجش دو دختر و یک پسر است. 

مهمترین ویژگی‌های اخلاقی شهید چه بود؟ 

برادرم اسدالله یک انسان بود مثل همه ما، من با این مساله مخالفم که شهدا را انسانهایی ماورایی بدانیم، شهدا مثل همه ما هستند، عاشق می‌شوند، دلبستگی دارند، کار می‌‌کنند، با مسائل و مشکلات مختلف روبرو هستند، منتها در مقطعی خاص رفتن پی اهداف آرمانی و اسلامی را به ماندن در کنار علقه‌های خاکی ترجیح می‌دهند. مهمترین ویژگی اخلاقی اسدالله شجاعت مثال زدنی او بود. همرزمانش تعریف می‌کنند که اسدالله همرزمانش می‌گویند که او بدون هیچ ترسی روی خاکریز می‌رفت و بر سر تکفیری‌ها فریاد می‌زد که «اگر مرد هستید و جرأت دارید بیایید نفر به نفر بجنگیم». 

شهدای مدافع حرم را چگونه توصیف می‌کنید؟ 

برای همه ما انسان‌ها یک حق انتخاب وجود دارد، حق انتخاب بین آسودگی دنیایی و آرامش ابدی، زندگی با ذلت و مرگ با عزت، جذبه‌های زمینی و وعده‌های آسمانی و این ما هستیم که باید انتخاب کنیم. ما در یک مرحله از زندگی شب دهم خود را تجربه می‌کنیم. «منظور شب عاشورا).  آنجاست که باید بین ماندن و رفتن یکی را انتخاب کنیم. به نظر من شهدای مدافع حرم آنهایی هستند که در روزگار ما در شب دهم کنار حسین‌بن‌علی(ع) ماندند و به فریاد هل من ناصر سیدالشهدا(ع) لبیک گفتند و جان خود را در این راه فدا کردند. مدافعان حرم تنها کسانی بودند که رو در روی حرمله‌های زمان ایستادند و در مقابل یزیدیان مدرن سینه سپر کردند تا مبادا آجری از حرم حضرت زینب(س) برداشته شود.

به نظر شما چگونه می‌توانیم راه شهدای مدافع را ادامه دهیم؟ 

شهدای ما رفتند و داعش را از بین بردند و امروز ما مانده‌ایم تا با تفکر داعشی مبارزه کنیم. آنها مدافع حرم شدند و از حرم دفاع کردند و ما باید از تفکر اسلامی‌مان دفاع کنیم و به جهان بگوئیم مسلمان تروریست نیست، دین اسلام دین صلح و دوستی و عشق و برابری است. شهدا در میدان جنگ مبارزه کردند و ما باید در جنگ نرم و جنگ عقیده بجنگیم. آنها با تفنگ جنگیدند و ما باید با قلم راه آنها را ادامه دهیم. امروز خوشبختانه به برکت خون شهدای مدافع حرم داعش از بین رفته اما تفکر داعشی همچنان باقی‌ست و این ماییم که باید پرده از چهره این تفکر ضد اسلامی برداریم و اسلام ناب محمدی را به جهان معرفی کنیم.


روزتولدتو 

روزنگاه باران 

برشوره زارتشنه 

براین دل بیابان 

روزتولدتو 

گویی پرازخیال است

یاس وکبوتروباد 

درحیرت توخواب است

شهیدمدافع حرم رضاحاجے زاده

تولدت مبارک

 @jamondegan



وصــــیـــــــت نـــــامــــــه

ﺑﻪ:ﻫﻤﺴﺮ؛ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ، ﺑﺴﺘﮕﺎﻥ؛ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﺎً

ﺍﺯ هـمگـے ﺣﻼ‌ﻟﯿﺖ مـے ﻃـﻠﺒﻢ ، ﺧـﻮﺩﻡ مـے ﺩﺍﻧﻢ ڪﻪ ﻋـﻨﺼﺮ ﺧﻮبـے ﻧﺒﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﻀﺎً ﻭﻇﯿـﻔﻪ ﺍﺳﻼ‌مـے ﺧـﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭلےﺗﻼ‌ﺵ ڪﺮﺩﻡ ﻭمے ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ڪﻪ ﺧـﻮﺏ ﺑـﺎﺷـﻢ ﻭ ﻭﻇــﯿـﻔـﻪ ﺍﺳﻼ‌مـے ﺧـﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﻧﺤﻮ ﺍﺣﺴﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻢ .

ﻟﺬﺍﻣﺠﺪﺩﺍً ﺍﺯﻫﻤﮕﯽ ﺣﻼ‌ﻟﯿﺖ مے ﻃﻠﺒﻢ. . 

ﺗﻮﺻﯿﻪیڪ ﻓﺮﺩﻣﺴﻠﻤﺎﻥ بهﺑﺎﺯﻣﺎﻧﺪﮔﺎﻥ: ﺍﺯ ﺩﻋﺎے ﺧﯿﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻢ نڪﻨﯿﺪ .

ﺍﻧـﻘـﻼ‌ﺏ ﺍﺳﻼ‌مے ڪﻪ ﺁﺭﺯﻭے ﺍﻧـﺒـﯿـﺎﺀ ﺍﻟهے ، ﺍﺋﻤﻪ ﻃﺎﻫـﺮﯾﻦ ﻭ ﻣـﻮﻣﻨﯿﻦ ﻭ ﻣﻮﻣﻨﺎﺕ ﻭ ﻣـﺴـﺘـﻀـﻌـﻔـﯿـﻦ ﻋـﺎﻟـﻢ ﺑـﻪ ﺭﻫـﺒـﺮےﺍﻣـﺎﻡ ﺧﻤﯿنـے(ﺭﻩ) ﻭ ﺍﯾــﺜـﺎﺭ ﻭ ﻓـﺪﺍڪﺎﺭے ﺷـﻬـﺪﺍ ﻭﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺁﻧﻬﺎ، ﺟﺎﻧﺒﺎﺯﺍﻥ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﻭﺍﻣﺖ ﺷﺮﯾﻒ ﻭﻣﻘﺎﻭﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﻼ‌مےﻣﺤﻘﻖ ﺷﺪ.

ﻓﺮﺍﻣﻮﺵﻧﺸﻮﺩﺍﺯﻣﺴﺎﻋﺪﺕوهمڪﺎﺭے

 ﻭ ﺭﻫﺒرے ﻋﺰﯾﺰ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﻧﺪﺍﺭﯾد.

ﺩﺭ ﺛﺎنے ﻭﺣﺪﺕ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﯿﺪ.

دﻧـﺒـﺎﻝ ﺍﺟـﺮاے ﺩﺳـﺘـﻮﺭﺍﺕ ﺧـﺪﺍﻭﻧـﺪ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﻭ ﺍﻧﺒﯿﺎﺀ ﻭ ﺍﺋﻤﻪ ﻃﺎﻫﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﯿﺪ. 

ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍے ﺗﻔﺮﻗﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﺍﺣﺖ مے ﺷﻮﺩ ﭘﯿﺪﺍڪﺮﺩڪﻪ ﺍﺯ ﯾڪﺪﯾﮕﺮ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﻭ ﻏﻀﺐ ﺍﻟهے ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻧﻤﺎﯾﯿﺪ.

ﻫﻨﺮ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ڪﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍے ﻭﺻﻞ ﻭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎﺷﯿﺪ

ســردارسرلــشــڪـرشــهـیـد مـدافـع حـرم حـاج سـیـد حـمـیـد تـقـوے فـر

تـــاریــــخ شــهــادت:۱۳۹۳/۱۰/۰۶

مــــحـــل شــهـــادت:ســــامــــرا

ســـــــالـــــروز شــــــهــــــادت

شــــادے روحــــــش صـــــلـــــوات

ڪانال جاماندگان قافله شهدا

 @jamondegan