مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

شهیدی که قبل از شهادت خبر شهادتش را داد

سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۱۰ ب.ظ


شهید سرافراز سید علی اکبر ابراهیمی، یک تن از شهدای پرافتخار فاطمیون در دفاع از حرم حضرت زینب(س) است.

سیدعلی اکبر جوانی رعنا، خوش اخلاق و مهربان و صمیمی بود، قبل از عملیات حندرات به مرخصی آمد و در همان عملیات تعدادی از دوستانش را از دست داد و دلگیر بود از این که چرا در این عملیات حضور نداشته و از جمع رفقای شهیدش عقب مانده است.

بعد از بازگشت به منطقه مدام افسوس می خورد که ای کاش به مرخصی نمی رفتم و الان در کنار دوستان شهیدم افتخار شهادت در راه دفاع از حرم بی بی را کسب می کردم.

آمدن سید به منطقه همزمان شده بود با عملیات شهرک سنگ و سید بعنوان تنها تیربارچی گروهان ایفای وظیفه می کرد، همه می دانستند که هیچ کس مثل سیدعلی اکبر نمی تواند پشت تیربار بشیند.

ماشه تیربار در دستان سید مثل قلم در دستان یک خطاط بود، مهارت بالایی در مدیریت تیربار داشت و همیشه هم در این کار موفق بود.

این روزهای آخر طوری رفتار می کرد که همه به او مشکوک شده بودند و به شوخی می گفتند : انگار شهادتت نزدیکه سید، زیاد جلو جلو نرو، بذار شهادت خودش بیاد سراغت. و او می گفت : خیلی از ما جلوتر هم هستند، نگران ما نباشید.

عملیات شهرک سنگ با موفقیت انجام شده بود و بچه ها خستگی در می کردند و هر کس مشغول کاری بود، دم دمای غروب گفتند که باید به سمت "تل ماسه" حرکت کنیم و باز نبردی با تکفیری ها در راه بود.

خیلی سریع بچه ها سازماندهی شدند و در موقعیت های مشخص شده قرار گرفتند، حرکت کردیم و در هوا تاریکی با دشمن روبرو شدیم و بعد از نبرد سنگین باز هم این شیربچه های فاطمیون بودند که دشمن را از منطقه فراری دادند و تل ماسه هم آزاد شد.

یک طرف تل را به بچه های زینبیون واگذار کردیم و طرف دیگر بچه های فاطمیون مستقر شدند، نبرد کماکان ادامه داشت و دشمن سعی داشت دوباره منطقه را بگیرد اما خوشبختانه موفق نشد و فاطمیون یکبار دیگر پرچم لبیک یا زینب را بر فراز تل ماسه به احتزاز در آورد.

دم دمای صبح باران شروع شد و هوا حس و حال عجیبی به خود گرفت، انگار آسمان مهربان شده بود و نم نم باران را به بچه های فاطمیون هدیه می داد.

بعد از تثبیت منطقه به بچه ها استراحت دادیم و هر کس رفت یک گوشه ای تا خستگی در کند.

سید علی اکبر  اما انگار زیر آن نم نم باران، معامله دیگری داشت، کارهایش را انجام داده بود، از بچه ها حلالیت طلبیده بود و از صبح مدام می گفت : من امروز شهید می شوم، حلالم کنید.

بچه ها فکر می کردند فضای جنگ و درگیری روی سید تاثیر گذاشته و به اصطلاح جوگیر شده و این حرفها را می زند، اما انگار به او الهام شده بود.

زیر نم نم باران آمد، گفت تیربار من کجاست؟ گفتم تیربار برای چی سید؟ گفت می خواهم تمیزش کنم، یک کم کثیف شده، گفتم الان که باران می بارد، بگذار وقتی باران بند آمد بعدش این کار را انجام بده.

با همان نگاه مهربانش نگاهم کرد، سرم را بالا کردم، چهره سید زیر نم نم باران و انوار صبحگاهی خیلی نورانی شده بود، با یک حس ملکوتی و لبخند آخرینش گفت : من امروز شهید می شم...

گفتم تو الان هم شهید شدی برادر...

هنوز حرفم تمام نشده بود که سید علی اکبر روی زمین افتاد.

با بچه ها دویدیم بطرفش و دیدیم تک تیرانداز سید علی اکبر را از ناحیه سر هدف قرار داده، سید با همان لبخند آخرینش روی دست دوستانش شربت شهادت نوشید و ما زیر نم نم باران متحیرانه به معجزه خدا نگاه می کردیم و اشک می ریختیم.

بعد از اصابت گلوله سید را با بی ام پی به بیمارستان منتقل کردند و بعد از سه روز در کما بودن، او به خیل عظیم شهدا پیوست.

روحش شاد.

شهید علی اکبر ابراهیمی

کانال رسمی رسانه فاطمیون

https://telegram.me/joinchat/A7DZlzw1ii8KPMCADVIq6w

  • خادم اهل بیت (ع)

علی اکبر ابراهیمی فاطمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">