مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

در اوایل امسال در منطقه خانطومان و گردان حمزه و محور عملیاتی تل یک جوانی خوش سیما از دیار پهلوانان میرزمید و میجنگید

برای رسیدن به تل یک و تل دو باید از جلوی چشم دشمن عبور میکردیم و گاهی اوقات شهید میدادیم، بنا به تدبیر ف گ حمزه برادر روح الله قرار شد این جاده را خاکریز بزنیم  اما در جلوی چشم دشمن و انجام این کار بر روی جاده ای یک طرفش کانال اب بود و طرف دیگرش پرتگاه امکان این کار غیر ممکن بود
تا اینکه قرار شد با کامیون خاک به این منطقه حمل کنیم و چون من شبها تایمم ازاد بود و تقریبا عربی بلد بودم با راننده سوری این کار را بر عهده گرفتیم. راننده علی و اهل فوعه بود شب شد و کامیون را به منطقه خاکبرداری هدایت کردیم و منتظر ماندیم تا پر شد و بعد سوار و به سوی منطقه خطر حرکت کردیم .در بین راه راننده سوری ترسیده بود و شروع به بهانه گیری کرد

به هر زبانی بود او را راضی کردم و وارد حوزه دید دشمن شدیم و کامیون غرش کنان در مسیر پیش میرفت که دشمن متوجه ما شد و به سمت ما تیر اندازی کرد و منور و تیربار به راننده گفتم خالی نکن و سریع از منطقه عبور کن که راننده که ترسیده بود ماشین در جلوی چشم دشمن خاموش شد

سریع از کامیو ن پایین پریدیم و پشت چرخهایش موضع گرفتیم و زمینگیر شدیم ..

ماشین شهید محمد بلباسی که جلوتر رفته بود و به پشت پناهگاه بود .درخواست کمک کردم با بیسیم. اما امکان تردد نبود و به علت اشنا نبودن منطقه گیج شده بودم. که دیدم یک نفر به سرعت به سمت ما می اید و سرش را با شال بسیجی بسته بود با خودم گفتم دشمن نزدیک شد و اسیر شدیم اماده تیر اندازی بودم که صدای شهید بلباسی را از پشت بیسیم شنیدم

که گفت سعید داره میاد کمک ....خیلی خوشحال شدم .چون سعید معدن ارامش بود .....نزدیک شد و خوشحال بودم از دیدنش در اون لحظه
یک خوش و بش کوتاهی کردیم و گفتیم بریم که سعید گفت نه کامیون را هم ببریم .گفتم خراب شده، اما با جدیت گفت درستش بکنیم .بعد راننده را پیدا کردیم که پنجاه متر دورتر بود اوردیمش نزدیک ماشین. اما جرأت تعمیر ان را نداشت و نمیتوانست کاپوت کامیون را باز کند که سعید سریع رفت بالا و ضامن را کشید و کاپوت کامیون را باز کرد و خودش هم بالا رفت و به سمتی که دشمن بود ایستاد و گفت اگر بزنن منو اول میزنن و خاطرت جمع باشد

راننده جرأت پیدا کرد و رفت بالا و تاریک بود با نور صفحه موبایل تعمیرش کردیم و راه افتادیم به منطقه امن رسیدیم. اون شب سعید به من گفت همین یک کامیون خاک کافیه و تو اینجا استراحت کن و من با کامیون عقب برمیگردم. من خوابیدم و استراحت کردم ....صبح شد و بیدار شدم از سنگر بیرون امدم از صحنه ای که میدیدم. بهت زده شدم ...‌بله سعید تمام شب را با راننده مشغول حمل خاک بر روی جاده بودن و کار را تمام کرده بود

بله اون شب اگر سعید به کمک ما نیامده بود قطعا کامیون را منفجر میکردن با موشک .......اما افسوس و صد افسوس که پیکر این شهید بزرگوار در خانطومان ماند تا سندی بر مظلومیت شیعه باشد .شادی روح تمام شهدای مدافع حرم خصوصا شهید سعید کمالی صلوات

والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته

راوی: رزمنده فاطمیون - مرصاد

منبع: کانال مدافعان حرم  @modafain414

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۲)

  • سید حسین سیدی
  • خدا رحمتش کنه همه شهدا را چه شهدای هشت سال دفاع مقدس و چه مدافعین حرم
    به ما سر زده و نظر دهید
    سلام . خیلی خاطره ی جالبی بود . با توجه به اینکه یکی از دوستان بسیار نزدیک حاج سعید بودم ، تازه این خاطره رو شنیدم . حاج شعید در تمام مراحل زندگیش جهادی و بدون ترس و واهمه شرکت می کرد . خدا انشاءالله ما رو هم به دوستان شهیدمون برسونه .
    پاسخ:
    ان شااله

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">