مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه


همرزم شهید سالخورده :

بار دومی بود که اعزام شده بودیم سوریه.

خیلی از بچه های تیپ فاطمیون آقامحمدتقی  را می شناختند.

محمدتقی در دل بچه های افغان هم جا باز کرده بود. اکثر بچه های افغان می گفتن :

" محمد تقی با این شجاعت و علم نظامی ؛ از فرماندهان ارشد آینده سپاه خواهد بود."

خیلی قبولش داشتند و حرف محمد تقی برایشان خریدار داشت.

حوالی ظهر روز 21 فروردین بود که خبر رسید محمدتقی شهید شد

 خبر بین بچه های افغان بسرعت پیچید که یکی از نیروهای مازندران شهید شد.

یکی از برادران افغان ازم پرسید کدوم یک از بچه ها شهید شدن؟

آهی کشیدم و گفتم سالخورده.

با تعجب گفت: "سالخورده !!

همون سالخورده ی خودمون... ؟!

همون مو قشنگ؟!

گفتم بله..

چطور مگه؟

گفت: من جونم و مدیونش هستم.

پرسیدم :چطور؟

 گفت : " در عملیاتی که پارسال در قراصی داشتیم من پام تیر خورد و زمین گیر شدم و دیگه نمیتونستم تکون بخورم.

پیش خودم گفتم اسیر میشم و دیگه معلوم نیست که چی به سرم بیاد ،واقعا شرایط بدی بود.

 دیگه کم آورده بودم و اضطراب شدیدی داشتم. درگیری هر لحظه شدیدتر میشد و دشمن هم نزدیکتر. دیگه مطمئن بودم که اسیر میشم که یکدفعه دیدم سالخورده اومد بالاسرم و من و از اون مهلکه نجات داد.

من هاج و واج مونده بودم که سالخورده اینجا چیکار میکنه؟ اصلا چطوری تو این شرایط تونست بیاد به کمکم در حالی که میتونست این کارو نکنه...!

وقتی برگشتیم عقب رفقای ایرانیش گفتن که این چه کاری بود؟

جان خودت رو هم به خطر انداختی..

سالخورده در جوابشون فقط می خندید و می گفت هنوز وقت شهادت من نشده و این تیر ها به من نمیخوره..

وقتی دید که رفیقاش ازش ناراحت شدن گفت: من مسئول جون این بچه هام و نمیتونم تنهاشون بذارم."

برادر افغانی وقتی این داستان  تعریف کرد دلم میخواست زار زار گریه کنم ...

با خودم گفتم: بچه های فاطمیون و برادران افغانی که فقط چندروز با او بودند؛ دوری محمدتقی برای اون ها  سخت بود ؛ من که چند سال با اون بودم و خاطرات زیادی داشتیم، چطور با دیدن جای خالی دوستم آرام و قرار می توانم داشته باشم؟!

 آقا محمودرضا

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">