مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

گفتگو با همسر شهید مدافع حرم علی عربی

پنجشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۱۶ ب.ظ


خانه ای کوچک در همین حوالی ساده اما صمیمی، اینقدر ساده که از زرق و برق دنیای امروز خبری نیست گرمای خانه و صمیمیت اعضای آن، چنان روح و جان را نوازش می کرد که دوست داشتی  ساعت ها میهمان آن خانه باشی، میهمان خانه ای که صاحب خانه اش چند هفته است بار سفر را بسته و به قافله عاشوراییان پیوسته است.

اعضای خانه صبور اما داغدار عزیزشان هستند، عزیزی که برای دفاع از حرم اهل بیت عازم جبهه های نبرد شد و امروز خانواده اش چشم انتظار شفای او هستند این جا صبر زینبی را می توان از نزدیک دید...

همسر شهید مدافع حرم علی اکبر عربی از مهربانی های همسرش درد دل ها دارد، بغض دارد و می گوید: همیشه نمازش را سر وقت می خواند، خیلی دوست داشت بچه هایش پیرو ولایت فقیه باشند

گاهی در این یک ماه آخر که بچه ها اذیت می کردند و من حریفشان نمی شدم  گله می کردم و به همسرم می گفتم که اگر بروید من چکار کنم می گفتند حضرت رقیه هم پدر می خواستند  اما امام حسین(ع) برای اسلام رفتند و من هم برای اسلام می روم.

همسر شهید انگار یاد حرفی افتاده باشد کمی سکوت می کند و ادامه می دهد: گاهی حرف هایی زده میشود،میگویند این ها که به دفاع از حرم می روند چطور از خانواده  بریده اند؟! اما این حرف  بی انصافی است ایشان خیلی خانواده دوست بودند.با همه نشست و برخواست می کرد و اما حریم ها را نگه می داشت حتی بعد از شهادت ایشان اطرافیان و اقوام می گفتند که هیچ مرهمی نمی توان برای  داغی که ایشان به دل گذاشتند پیدا کرد...

شهید همیشه می گفت اگر من شهید شوم شما چکار می کنید؟ من هیچوقت دوست نداشتم بین ما فاصله باشد و به ایشان می گفتم دلم نمی خواهد مدت زمان طولانی از ما دور باشید، اما این اواخر حال و هوای دیگری داشت.

این سفرآخر یک سفر خاص بود صبح آخرین روز که از زیر قرآن رد شدند نگاه عجیبی داشت در این مدت هرکس از من سوال می کرد ایشان کجا هستند یاد آن نگاهشان می افتادم و بی اختیار گریه می کردم...

طهورا هم فهمید جای یک نفر اینجا خالی است

در طول گفتگو فاطمه و محمد مصباح یادگاران کوچک شهید کنار مادر نشسته اند گویی مادر برایشان لالایی پدرانه می گوید اما طهورا یادگار ۷ماهه شهید وقتی نام پدر بر زبان مادر جاری می شود بی قراری می کند گاهی هم گریه می کند، اوهم فهمیده جای یک نفر اینجا خالی است همسر شهید مدافع حرم ادامه می دهد: ایشان در وصیتشان خطاب به من گفته  اند هرزمان سختی زندگی غلبه کرد به حضرت زینب(س) متوسل شوید، از روزی هم که ایشان رفتند و سختی ها آزارم می دهد حضور ایشان را حس می کنم ایشان هنوز در خانه و زندگی من حضور دارند و بودنشان را اطرافم حس می کنم.

مدافعان حرم

https://telegram.me/joinchat/BbFs6TvRqlzOY-6Wovf0KQ

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۱)

ایشان اولین شهید مدافع حرم شهرستان ما هستند.ما به ایشون افتخار میکنیم
انشالله همنشین بانو حضرت زینب باشند.
به وبلاک ما سری بزنید
عید همه مبارک
پاسخ:
شهدا مایه افتخار همه هستن
حتما خوشحال میشیم ، آدرس وبلاگتون اعلام کنید بهمون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">