مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

‎روایتى از شهید مدافع حرم محمودرضا بیضائى

جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۱۵ ب.ظ


‎ تعریف کرد که: دستم رو گرفت و برد پای ستون. گفتش نیگا کن! با تعجب نیگا کردم، گفتم این ستون چرا انگار جابه جا شده؟ خنده کرد و گفت: یه مدتی سرمون خیلی شلوغ بود، یعنی خیلیااا. صبح تا شب یه کله کلاس داشتم. یا میدون بودم یا سر کلاس. چون وقت کم بود شبا هم کلاس میرفتم. واقعا دیگه کلاس رفتنمون از حد استاندارد خارج شده بود. یه شب با دو سه نفر کلاس داشتم. میخواستم آر.پی.جی درس بدم. توضیحاتش رو که دادم رسید به طریقه ی جا گذاری راکت و نحوه شلیک. برای این کار راکت آموزشی داشتیم. اون رو سوار قبضه میکردیم و به صورت آموزشی مسلح میکردیم و ماشه رو میچکوندیم. خلاصه راکت رو برداشتم خرجش رو وصل کردم قبضه رو تو یه دست گرفتم و راکت آموزشی رو با دست دیگه داخل قبضه جادادم. همینطور هم برا نیروآموزشی ها هم توضیح میدادم. قبضه رو گذاشتم رو دوشم ستون درجه رو درست کردم رو به پنجره کلاس هدف گرفتم از ضامن خارج کردم توضیحات نهایی رو دادم ماشه رو چکیدم و بوووووووووووووم . . میخندید!!! گفت: یهو کلاس دور سرم چرخید راکت شلیک شد نگو از فرط خستگی راکت جنگی رو اشتباه جای راکت آموزشی آوردم بعد یه قهقهه ی شیرین زد. با دستش محکم زد به کمرم و گفت: خدا رحم کرد، همه جوره هوام رو داشت هیچ اتفاقی نیافتاد راکت به سمت پنجره شلیک شد پشتم هم به در کلاس بود که اون هم باز بود اتاق پشتی کلاس ما هم اتاق استراحت یکی از بچه ها بود که از شانس خوب من دو سه دقیقه قبلش رفته بود اتاق کناری پیش بچه های بهداری در پودر شد ولی خدا رو شکر کسی آسیب ندید اما موج شلیک اینقد زیاد بود که ستون ساختمون تکون خورد. و دوباره خندید خندید خندید ... . . . . . فدای چشمای خسته ات بشم محمود فدای تن خسته ات بشم داداش فدای مهربونیات عزیز دلم چقدر کار میکردی چقدر زحمت میکشیدی چقدر کارت برات مهم بود چقدر معلم خوبی بودی رفیق . . . حالا آروم بخواب نفسم استراحت کن به زودی باید برگردی پای رکاب اربابت ان شاءالله

"برگرفته از صفحه یکى از دوستان شهید"

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">