مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

همسایه ی بی بی زینب و اولین های مدافع حرم

چهارشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۱ ب.ظ


دیدار اول

همسایه ی بی بی زینب و اولین های مدافع حرم

مقصد خانه‌ای محقر با دیوارهای سیمانی در باقرشهر جنوب شهر تهران است. وقتی زنگ خانه را به صدا در می‌آوریم دختر بچه‌ای با موهای آبشاری از تنها پنجره آن خانه سر بیرون می‌آورد و می‌گوید: سلام عمو.

صاحب‌خانه در را باز می‌کند و میزبان مستاجر آن خانه کوچک و قدیمی است. پله‌ها و نرده‌های زمخت آن خانه را به سختی بالا می‌رویم. همسر شهید با دختری شش ساله که دختر روسری بر سر کرده است به استقبالمان می‌آید. محمد سرور رجایی فعال فرهنگی افغانستانی می‌گوید: شهید رفیعی پیش از تشکیل تیپ فاطمیون گروهی را در سوریه تشکیل دادند. خانواده این شهید گرانقدر آن وقت ساکن سوریه بودند. دوم فروردین سال 92 به آن‌ها خبر می‌رسد که تکفیری‌ها به حرم حضرت رقیه(س) حمله کرده‌اند. شهید رفیعی با جمعی از دوستان خود به سوی حرم می‌رود و در آن درگیری به شهادت می‌رسد و پیکرش مفقود می‌شود. احرارالشام اولین عکسی که از شهدای افغانستانی مدافع حرم منتشر کرد مربوط به این شهید بود.

همسر نیز از روزهای زندگی خود می‌گوید: وقتی شما به خانه‌ی ما می‌آیید خیلی خوشحال می‌شویم. دل فرزندان ما را هم شاد می‌کنید. ما ابتدا چند سال در ایران بودیم و از 10 سال پیش به سوریه رفتیم و تا مدتی پس از شهادت همسرم در سوریه ساکن بودیم. پسرهایم به دلیل مشکل ویزایی که دارند در افغانستان هستند و نمی‌توانند به ایران بیایند. خودم نیز مدت ویزای موقتم تمام شده است و به من گفته‌اند باید از علما نامه بگیری تا ویزایت را تمدید کنیم. من و دو دختر کوچکم در ایران تنها هستیم. این دختر کوچکم اسمش در شناسنامه فرشته است و در خانه مبینا صدایش می‌کنیم. دختر دومم که 9 ساله است ملیکا نام دارد.

جویای دختر بزرگتر می‌شویم و او در تک اتاق خانه است و شرم دارد که در جمع ما حاضر شود. مادر می‌گوید: همسرم پرونده اعزام از ایران نداشته و از سوریه به جمع مدافعان حرم پیوسته است. از یکی از نهادها نامه‌ای گرفتم و به بنیاد شهید رفتم و گفتند چون خودتان و همسرتان افغانستانی هستید نمی‌توانیم شما را تحت پوشش قرار دهیم. من هم ناامید شدم و دیگر پیگیری نکردم. آقایانی که به دیوار تکیه داده‌اند به تکاپو می‌افتند و در گفت‌و‌گوی با یکدیگر به دنبال یافتن راه‌حلی برای این مشکل هستند.

همسر شهید می‌گوید: همسرم وقتی که ایران بود در کنار نیروهای بسیجی دوره‌های آموزشی را می‌گذراند. از آن روزها مدارک و تقدیرنامه‌هایی را داشتیم که وقتی خانه‌مان در سوریه مورد اصابت موشک قرار گرفت آن‌ها نیز از بین رفت. هر کدام از غیر سوری‌ها که برای نبرد با تکفیری‌ها وارد میدان نبرد می‌شدند از دولت سوریه تعهد می‌گرفتند اما همسرم هیچ وقت راضی نشد چنین کاری را بکند چرا که می‌گفت من تنها برای دفاع از حرم در عملیات‌ها حضور پیدا می‌کنم و هیچ توقعی از هیچ کس و دولتی ندارم. ما هم راضی به رضای خدا هستیم و شک نداریم که خداوند متعال یاری دهنده من و فرزندانم خواهد بود و هیچ گله و شکایتی ندارم. وظیفه همسر من دفاع از حرم بوده است و خوشحالم که در این راه جانش را فدا کرده است.

:دوست دارم تاسوعا شهید بشم...

چهارشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۴۸ ب.ظ

روستای بلاس.جنوب حلب

همونجا نزدیک سید ابراهیم یه خمپاره 120 خورد و کلی گرد و غبار بلند شد...همه فکر میکردیم سید ابراهیم (صدرزاده) شهید شده...با سرعت خودمون رو به چاله ی انفجار رسوندیم،دیدیم سید داره از بین گرد و خاک میاد بیرون...

بهش گفتیم،فکر کردیم شهید شدی!!!

گفت: دوست دارم تاسوعا شهید بشم...

شهیدی که 11 تن از دوستانش را از گمنامی درآورد

چهارشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۴۱ ب.ظ

این پیام برا اون موقع هست...

تاریخ تکرار میشود...

تفحص شهدای فاطمیون که حدود 5 ماه قبل توسط مسلحین به شهادت رسیده و بعضا با دست و چشمان بسته به شهادت رسیدند

تصاویر مربوط به روز شهادت حضرت صدیقه ی طاهره سلام الله علیهاست که در منطقه ی جنوب حلب خود شهدا بطور معجزه آسایی ما رو کشوندن به سمت خودشون و 12 خونواده از نگرانی دراومدن...یکی از پیکرها فاقد سر بود

و تقریبا بخاطر رطوبت شدید خاک تمام پیکرها و لباسهاشون پوسیده بود به جز یه پیکر که یه شال سبز داشت و از سلسه ی جلیل سادات بود و شالش کاملا سالم مونده بود و حتی خاکی و گلی هم نشده بود

فیلمش موجوده و بخاطر تصاویر رزمنده ها از انتشار معذورم

از 12 نفر یکیشون پلاک داشت و بقیه ی پلاکها رو کنده و برده بودند که بعضی زنجیرها دور گردنشون مونده بود

البته همه ی شهدا از DNA قابل شناسایی هستن.

هنوز جواب آزمایشها مشخص نشده ولی احتمال قوی اکثرا از فاطمیون و یکی دو نفر هم از شهدای حزب الله هستن.

این همون شهیدی هست که۱۱تا ازرفقاش به برکت این سیدبزرگوار ازگمنامی دراومدن.

و روزشهادت بی بی،تو خانطومان تفحص کردیم.

تنها چیزی که سالم در اومد،شال سبزاین سیدبود که دورکمرش بود.

"دم عشق،دمشق

https://telegram.me/Labbaykeyazeinab


سخن همسر شهید مقاومت

چهارشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۳۷ ب.ظ

همسر شهید مقاومت حزب الله ( شهید بدرالدین ) درمراسمی که برای شهید برپا بود  بیان کرد: هر روز و در هر نماز شخصا دعا می‌کنم خداوند از عمر ما بکاهد و بر عمر سید علی خامنه‌ای بیافزاید و به ایشان طول عمر عطا کند.

وی در ادامه با ستایش زنان ایران اسلامی گفت: گرچه این مراسم برای تبریک و تهنیت شهادت همسرم برگزار شده است اما باید به همه دنیا بگویم زن ایرانی نمونه قابل اقتدایی برای زنان شرق و غرب عالم است. اگر عالم نعمت انقلاب اسلامی ایران و زن ایرانی و انقلابی را می‌دانست وضعیت بهتری داشتیم، همانطور که امام خمینی(ره) فرمود یکی از دستاوردهای انقلاب، زن ایرانی است و امام خامنه‌ای بر عظمت زن ایرانی تاکید دارند.

خاطره از شهید جمال رضی

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۳۸ ب.ظ


یه روزی جمال اومد پادگان گفت سپاه داره استخدام می کنه اگه اجازه بدین مرخصی بگیرم برم کارهای جذب  انجام بدم. ما به شوخی گفتیم آخه تو می خوای بیای تو سپاه چکارکنی خواستیم کمی سربه سرش بزاریم،  اون هم برگشت درجواب به من گفت دوست دارم پاسدار بشم، می خوام بیام فرد موثری برای سپاه بشم ومن گفتم آخرش چی جمال به من نگاه کردوخندید...

آخرش هم شهادت هست دیگه .

تودلم گفتم اینوببین این همه توجنگ بودیم شهید نشدیم تازه از راه رسیده می خواد شهیدبشه بعداز اینکه تسویه حسابشو آورد من امضاء کردم وباهم بردیم پیش مسئولم که امضاء نهایی بکنه مسئول ما هم آدم شوخی بود زیر برگه تسویه حسابش نوشت ان شاء الله شهید بشی اون روز همه این حرفها شوخی بود بعد از این که خبرشهادتش از طرف دوستان به من رسید ناخواسته حرفهای ده یا دوازده سال پیش بیادم افتاد که این جمال عجب حرفی زده بودم، کلی گریه کردیم، واقعا عجب حرفی زده بود. (نقل ازدوست شهید)

خــــــــــندید ورفــــــــــت 

یکی از خصوصیاتش خندان بودن خاطره خوبمون از جمال اینه که همیشه سعی میکرد با لبخند از کنار مسایل رد بشه و وقتی قرار شد، ما از سوریه با پرواز اول برگردیم  وسایلمون رو بار کامیون کردو راه افتاد سمت فرودگاه وقتی گفتم تو هم میای؟؟؟

 با خنده گفت نه ما قرار نیست برگردیم

بروی شهادت خندیدند و رفتند

نقل ازهمرزم شهید


بانک اطلاعات شهدای مدافع حرم 

@Shohadaye_Modafe_Haram 

شهید صادق عدالت اکبری

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۳۵ ب.ظ

سر تابوت "حامدجوانی" همه به فکری بودن این نگاه خیره و متفاوت تو بود که جلب توجه میکرد, شاید باهاش قرارتونو رو میگذاشتید.

شاید بهت مژده وصل می داد…

 @shahidsadegh

نــــــــــان حلال (شهید تمام زاده)

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۲۹ ب.ظ


 چند ماهی حقوق دریافت نکرده بود، گفت دیگر حقوق مرا واریز نکنید! از شهید علی تمام زاده سوال کردم چرا؟ گفت؛ چند روزی غیبت از کار داشته ام شرعا گرفتن این حقوق شبهه ناک است ،آخه این مبلغ را برای حضور مستمر من تعیین کرده‌اند.

بخــــــــــشندگی شهید 

سفر کربلا هزینه های مالی کم نداشت، بهم گفت قربة الی الله تصمیم گرفتم تمام هزینه های مالی این سفر تورو هم حساب کنم!

من میدونستم حاجی مستاجره و قسط و وام و...زیاد داره، گفتم چرا آخه؟ گفت: حاجت دارم و نذر کردم هزینه های یه زائر امام حسین علیه السلام رو حساب کنم.

به شوخی گفتم حاجی فکرکنم نذرتو بندازی حرم آقا زودتر جواب بگیریاااا، خرج من کنی خدا میذاره تو کاست...خندید...

اما حالا که دارم به اون روزا فکر میکنم میبینم چقدر خوب نذرش ادا شد...و شهید شد.انال شهید تمام زاده 

https://telegram.me/shahid_tamamzadeh_abo_hadi

کانال شهید تمام زاده (ابوهادی علی شلمچه)

کانال رسمی شیخ شهید

روایت فتح 

@ravaayatefath ‌ ‌

قهرمان موتورسواری  شهادت۹۴/۱۰/۱۶ 

محل شهادت آزادسازی نبل والزهرا منطقه ریتان

نحوه شهادت ترکش خمپاره به صورت، گردن،پا


چند شب پیش به خواب یکی از اقوام آمد و به او گفته که خیلی ناراحت است که اطرافیان برایش گریه می کنند. گفته بوده «به همسرم بگویید که گریه نکند، با گریه اش خیلی ناراحت می شوم. اگرشما بدانید که چقدر جای من خوب است، این قدر بی تابی نمی کنید…»

روایت فتح

@ravaayatefath ‌ ‌

دو شهید (سید مصطفی موسوی سید مجتبی حسینی)

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۴ ب.ظ


کجا گلهای پرپر میفروشند؟

شهادت را مکرر میفروشند؟

دلم در حسرت پرواز پوسید

کجا بال کبوتر میفروشند؟

شهیدان

سید مصطفی موسوی

سید مجتبی حسینی

کـــــــــانال شهیدسیدمجتبۍحسینی

 @s_mojtaba_hossei

بانک اطلاعات شهدای حرم 

خاطره اے بہ روایت ازپدرشهید(سعید کمالی)

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۰ ب.ظ

شهید مدافع حرم سعید کمالے 

خان طومان  شهادت۹۵/۲/۱۶

داشت واسه خودش خونه می ساخت. من  و پدر خانمش سرخونش کار میکردیم.سعیدهم عصرها بعد از سرکار میومد سرخونه کار میکرد.

چندروزی مصادف شد با تشییع پیکر شهدای غواص که سعید دیگه عصرهاهم نمیومد. گفتم شاید از طرف محل کارش مجبوره که بمونه. اما متوجه شدم که نه ، سعید به دلخواه خودش داره اونجا کاگری میکنه. یه روز صبح که داشت میرفت سرکار بهش گفتم :پسر خونه خودت نیمه کاره هست. تا ظهر اونجا باش، عصرها بیا سرخونه ات کارکن.

یهو بهم ریخت و گفت پدرجان این کارخیلی مهم تر از خانه خودمان ست، الان واجب این شهداهستند که به گردن همه ما حق دارند...

بانک اطلاعات شهدای مدافع حرم

@Shohadaye_Modafe_Haram 

بخندید ڪه بهترین ها درانتظارتان ست

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۵ ب.ظ


بخندید ڪه بهترین ها درانتظارتان ست

به آرامش ابد رسیدید

ازخوشے هاےڪوتاه دنیاچشم پوشیدید

❣به فوض عظیم رسیدید

عندَربهم یُرزقون

شهیدان

محمدتق سالخورده  سیدرضاطاهر

شهادت۹۵

بانک اطلاعات شهدای مدافع حرم 

@Shohadaye_Modafe_Haram

چشم های مرا پیدا کنید(شهید علی عابدینی)

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۹ ب.ظ

به گزارش سرویس مقاومت جام نیـوز، شهید علی عابدینی از رزمندگان و مجاهدانی بود که در پی دفاع از حرم حضرت زینب(س) در شهرک «خان طومان» به دست تروریست های تکفیری به شهادت رسید. میثم دهقان از دوستان و همکاران این شهید عزیز خاطراتی از روزهای همکاری و رفقاتش با این شهید را اینگونه روایت می کند:

احترام ویژه به پاسداران پیشکسوت

علی عابدینی بچه فریدون کنار بود. اما بعد از ازدواج در محله همسرش در بابلسر سکونت داشت. او از بچه های تکاور صابرین بود. در رسته اطلاعات و عملیات تخصص های ویژه ای داشت. به دلیل اینکه سابقه پاسداری من بیشتر بود، خیلی اظهار لطف می کرد و در کارهای نظامی از من مشورت می گرفت.

استعداد خاصی داشت. اگر بنا باشد از ویژگی های اخلاقی اش بگویم، یکی همین که احترام خاصی به پاسدارهایی که پیشکسوت تر بودند می گذاشت. خاطرم نیست حتی یک بار در جمع نشسته باشیم و پایش را دراز کرده باشد. تواضع خاص و مثال زدنی ای داشت.

چشم های مرا پیدا کنید

در سفر قبلی به سوریه همسفر بودیم، شهید علی عابدینی فرمانده دسته بود، با نقشه می آمد پیش من و یکی از رفقا حسابی راجع به عملیات و نحوه کار بحث می کردیم. تلاش می کرد تا بعد از جلسه دست پر برود تا خوب، نیروهایش را توجیه کند. چشم هایش ضعیف بود، به طوری که حتی وقتی می خوابید آن را از روی صورتش بر نمی داشت. گاهی عینک را یادش می رفت کجا گذاشته می گفت: «بچه ها چشم های من را پیدا کنید». قبل از اینکه عملیات شروع شود به علی گفتم: حاجی اگر عینک بشکند چه کار می کنی؟ نگاه جالب و متحیری کرد و گفت: «راست می گی میثم، اسیر می شم!» چند بار بچه ها برای اینکه اذیتش کنند عینک اش را بر داشتند و او در به در دنبال عینک بود.

جانبازی در عملیات قبلی

توی همین عملیات گذشته، محمد شالیکار و عبدالرحیم فیروزآبادی به شهادت رسیدند. در گرماگرم جنگ، تک تیرانداز تکفیری با تیر قناسه کتف سمت چپ شهید عابدینی را مورد هدف قرار داد. دقیقا بالای قلبش را تیر قناسه با خود برده بود. گفتیم با ماشین علی را بفرستید عقب، همین طور که دستش روی کتفش بود به شوخی گفت: «بی خود تلاش نکنید من را راهی عقبه لشگر کنید، خداوکیلی همه شما را می زنم». خلاصه ماند و امدادگرها پارچه گاز استریل را گذاشتند روی حفره ای که تیر، کتف علی را دریده بود. باز به شوخی گفت: «آخی عجب درد دلچسبی دارد».

می گفت می خواهم بمانم و ذخیره سپاه شوم

بعد عملیات علی برگشت و خلاصه وسایل و ساک هایش را ما بردیم و دم منزلش تحویل دادیم. آن شب دور هم جمع شده بودیم و به شوخی می گفتیم تصمیم داریم حالا حالاها زنده بمانیم و از ذخایر سپاه باشیم. یکی مثل سردار جعفری و سردار حاجی زاده شویم. بین خودمان تقسیم پست هم می کردیم. شهید عابدینی حدودا 20 روز بود که برگشته بود، اما مسئولین شهر به ملاقاتش نرفته بودند.

روضه دلچسبی بود

شهید عابدینی به شدت به نماز اول وقت و قرآن خواندن بعد از نماز معتقد بود. وقتی عبدالرحیم و محمد شالیکار شهید شدند از من درخواست کرد برایشان روضه بخوانم. دوباره شب هفت بچه ها آمد و گفت حاج میثم بیا و برای بچه ها شب هفت بگیریم. توی مسجد جامع الحاضر و در روز شهادت امام رضا(ع) مراسم شب هفت گرفتیم. علی بعد از مراسم گفت آقا میثم این مراسم شب هفت بچه ها خیلی چسبید.

دو حبه سیر

شب ها در خانه های سوری که کمتر تخریب شده بودند می خوابیدیم. شهید عابدینی برایمان سوپ گذاشت. امکانات درست و درمانی برای طبخ غذا نداشتیم. اما او سوپ را درست کرد. از خانه ای که در آن بودیم دو تا حبه سیر برداشت و در سوپ انداخت. می گفت: حاجی باید برای این سیرها، خیرات و یا پولی به نیت صاحب خانه کنار بگذاریم. ان شاء الله که از ما راضی باشد.

شب تا صبح پست می دادیم. بیشترشب ها من جای بچه ها بیدار می ماندم. پشت بام های آن جا شبیه به پشت بام های تهران بود. بارها می دیدم که نیمه شب بلند می شد و به بچه ها سر می زد. نگران این بود که در آن سرمای طاقت فرسا، نکند بچه ها سرما بخورند. روی آن ها پتو می انداخت. گاهی هم چایی دم می کرد و می آمد پشت بام با هم گپ می زدیم. جوان مهربان و معنوی ای بود.

شهید مدافع سید اسماعیل سیرت نیا

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۰ ب.ظ

سید اسماعیل سیرت نیا دومین شهید مدافع حرم گیلانی است که در دفاع از حرم حضرت زینب ( س) به فیض شهادت نائل آمد. به گزارش خبرنگار اخبارداغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان ؛ شهید سید اسماعیل سیرت نیا دومین شهید مدافع حرم گیلانی که در ایام محرم در سوریه در حین دفاع از حرم عمه سادات بی بی زینب به آرزوی خودشون یعنی شهادت نائل شدند دل نوشته ای برای شهید سیرت نیا علیرضا شعبان نژاد در آخرین یادداشت خود نوشت: خبر ساده بود. یکی زنگ زد و گفت: یه تیزر تلویزیونی برای یه شهید بنویس. وقتی اسم شهید رو شنیدم. یخ کردم. نشستم. بعد از چهار شهید مدافع حرم باور شهادت این یکی دیگه سخت بود.بقیه رو دورادور میشناختم ولی این دفعه کسی شهید شده بود که سال ها رفیقم بود. سید اسماعیل سیرت نیا. سختم بود اول اسمش یه شهید بذارم با هم خندیده بودیم گریه کرده بودیم بد و خوب...

پیکر شهید مدافع حرم سید محمد شاه حسینی از تیپ فاطمیون بر دوش مردم محله مارچین اصفهان تشییع شد.

به گزارش صاحب نیوز، پیکر شهید مدافع حرم سید محمد شاه حسینی از تیپ فاطمیون که در دفاع از حرم حضرت زینب کبری (س) به شهادت رسیده بود بر دوش مردم اصفهان تشییع شد.

متاسفانه برخی از جاهلان محله مارچین از درخواست خانواده این شهید والامقام جهت دفن در گلزار شهدای این این محله جلوگیری کرده و به دلیل افغانی بودن اجازه دفن پیکر مطهر این شهید را ندادند اما شهید سید محمد شاه حسینی قبر خود را انتخاب کرده بود و در کنار آستان مقدس امامزاده ای که هم نام خودش و نوه امام زین العابدین بود با شکوه فراوان به خاک سپرده شد.

پیکر این شهید بزرگوار پس از تشییع در محله مارچین  اصفهان به شهرستان خمینی شهر منتقل و در جوار آستان مقدس امامزاده سید محمد بن زید بن امام علی بن الحسین (ع) به خاک سپرده شد.


 

 

 

قیمت یتیمی این دوقلوهای مدافع حرم چند؟

دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۲ ب.ظ

از شهید هاشم دهقانی‌نیا از مدافعان حرم حضرت زینب(س) دو پسر دوقلو به یادگار مانده است.

به گزارش پایگاه 598، حسن شمشادی خبرنگار کشورمان در مناطق جنگی سوریه با انتشار تصویر زیر در صفحه شخصی اینستاگرامش نوشت: اینها، دوقلوهای آقا هاشم دهقانی‌نیا، هستند.

بابای نازنینشون، مدافع حرم و حریم ال الله و امنیت ایران عزیزمون بود که دو ماه پیش در سوریه بدست تروریست ها به شهادت رسید و پیکر پاکشون به تازگی به میهن بازگشت و روز جمعه در اردبیل تشییع شد.

شما را به خدا، بی پدری این نازنین ها، چقدر می ارزد؟!