مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۷۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

سالروز شهادت شهید سردار حسن شاطری

چهارشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۱۱ ب.ظ


حاج حسن کسل است

شهید حسن شاطری به خصلت بشاش،خلاق و فعال بودن معروف بودند.حاج حسن در روزهای آخر جنگ کسل بودند آن روز با ایشان صحبتی نکردم بعد از حضور در کردستان مجددا دیدم حاج حسن کسل است.

 در محله بین بوکان و مهاباد بودیم که گفتم حاج حسن خیلی کسلی گفت؛جنگ جنوب تمام شد دلخوش بودیم به جنگ کردستان و غرب حالا اگر به مرگ طبیعی مردیم فردای روز قیامت آیا جلوی رفیقهایمان می توانیم ادعا کنیم، گفتم حتما نمی توانیم راهش چیه؟ گفت آقای رادان من راهم را پیدا می کنم و شرمنده نمی شوم تو ببین راهت را چطور پیدا می کنی.

 بعد از فتنه 88 فراغتی شد تا به جنوب لبنان سفر کنم بچه های لبنان مدام می گفتند حاج حسان من گفتم خدایا این حاج حسان کیست خوش به حالش، آمدیم عقبتر و بعد فهمیدم حاج حسان کیست همون موقع گفتم راست گفتی راهت را پیدا کردی وقتی تابوتش آمد تهران گفتم خوب راهت را پیدا کردی و خوب رفتی.

آماده هستیم هر روزی که باشد چون راه حاج حسن را برویم و اگر شرمن ها شاطری ‌ها را می شناختند زبان به گزافه گویی باز نمی کردند.

راوی: سردار رادان

ڪانال خـاڪـےها

telegram.me/joinchat/AtQMXTwpQdo8yChf_PrD7g

سید میلاد خیلیها رو بیدار کرد

چهارشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۰۹ ب.ظ


 خاطره ای از شهید مدافع حرم پهلوان آقا سید میلاد مصطفوی و توبه جوان چاقو کش

سید میلاد خیلیها رو بیدار کرد یکی از اونها کسی بود که اهل دعوا و چاقو کشی و....بود

بعد از شهادت سید متحول شده بود ، جایی دعواش شده بود خیلی کتکش زده بودند ، اما این جوان واکنشی نشان نداده بود و گفته بود من دیگه رفیق سید میلاد شدم.

میخوام مثل سیدباشم ،دعوا و چاقو رو گذاشتم کنار.

راوی : دوست شهید

نشر خاطرات با ذکر صلوات

 کانال شهید مدافع حرم پهلوان آقا سید میلاد مصطفوی

@ShahidMiladMostafavi

https://telegram.me/joinchat/Bc1v3z-zHaCvt3Rg1RLwmQ

نحوه شهادت شهیدمدافع حرم سردار محمدرضاعلیخانی

چهارشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۰۵ ب.ظ


نحوه شهادت شهیدمدافع حرم سردار محمدرضاعلیخانی به روایت  همرزم شهید؛

ساعاتی قبل از شروع عملیات، شهید علیخانی گوشه ای از محوطه ی قرارگاه با یک حالت غریبانه نشسته بود،و چیزی را زیر لب زمزمه می کرد،

و کاملا خیره شده بود به آسمون،حسابی رفته بود توی لاک خودش!

اولش خواستم باهاش شوخی کنم واز این حالت درش بیارم ،اما انگار که شهید علیخانی مشغول صحبت کردن و یا شاید راز و نیاز کردن بود،

 هر چی میگفتم لبخندی میزد و میگفت هرچی خدا بخواد همونه،!

 لحظه ای که خبردارشدم ماشین(حمل سلاح ۱۰۷)شهید علیخانی مورداصابت هدف موشک(کورنت)قرارگرفت ،خودم رو با سرعت بهشون رسوندم ،وقتی به بالین شهید علیخانی رسیدم دیدم (شهادتی مثل شهادت ابوالفضل العباس(ع)نصیبش شده)

دستش ازبدنش جدا وچشمانش را نیزفدای حرم بی بی زینب(س)کرد.

شهید علیخانی وهمرزمانش، طی این عملیات،

 بیش از ۲۰۰ نفر از نیروهای خودی را که در محاصره تکفیری ها بودند ،رها ساختند ودر طی این عملیات  به علت آتش تهیه ی سنگین  ودقیق ،شهر راهبردی خان طومان نیز آزاد شد____________________________

آری ، بیش از۹۰ ماه خدمت در دفاع مقدس، شهید علیخانی را آماده کرده بود برای سالیان بعد؛

برای دفاع از حریم ولایت ومقدسات الهی.

  بعد از چندین سال با وجود جراحات وزخمهای فراوان دوران دفاع مقدس،که این امر نعمت جانبازی را به همراه داشته بود،

 برای دفاع از مقدسات الهی،راهی سوریه شد و به دفاع از حرم حضرت زینب(س) پرداخت،تا بتواند آرزوی 

دیرینه اش،که همان وصال با معبود ودیدارهمسنگران و دوستان ملکوتی خود را تحقق ببخشد.

شد نام وفا زین عمل ناب تو سیراب

حقا که زکس همت این کار نیامد

کانال جاماندگان قافله شهدا 

@jamondegan

از تمام وجود خود مایه گذاشت

چهارشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۰۴ ب.ظ


شهیدمدافع‌حرم جاویدالاثرعلی سلطانمرادی

شهید علی سلطانمرادی در تمام دوران خدمت خود در سپاه سعی کرد از بهترین ها باشد، ولی هیچ وقت از بیت المال برای بهتر شدن مایه نگذاشت بلکه از تمام وجود خود مایه گذاشت بسیار به مصرف بیت المال حساس بودند

به طوری که وقتی برای ماموریت داخل شهری با همکارانشان تردد می کردند اگر  همکارش می خواست برای انجام کار شخصی مسیر را عوض کند به شدت مخالفت می کرد به حدی که می گفتند

 من را به محل کار برگردانید من نمی خواهم با شما همراه باشم یا اگر ماموریت کاری یک روزه  در شهرهای دیگر بود و می خواست خانواده را با خود ببرد از وسیله شخصی استفاده می کردند و می گفتند اگر تنها بودم چون فقط برای کار بود ماشین اداره را میبردم ولی حالا که خانواده میبرم نمی توانم از وسیله بیت المال استفاده کنم.

شادی روحش صلوات 

کانال جاماندگان قافله شهدا

@jamondegan

شب شهادت

چهارشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۰۱ ب.ظ


خاطره شهدا  

     سوریه 

شب شهادت 

همرزم سید مجتبی

شب تاسوعا وارد محل اسکان شدن دیر اومده بود بچه ها به شوخی گفتن سید جا نداریم امشب باید بیرون بمونی !

با خنده همیشگیش گفت : برای شهید فرداتون هم جا ندارید ؟

سالن کاملا ساکت شد روز تاسوعا ازش پرسیدیم سید آخرین آرزوت چیه؟

گفت شهادت

وسط عملیات حلقه از دست راستش درآورد انداخت دست چپش تا سالم بماند و به دست محمدیاسا برسد 

اما مثل آقا قمربنی هاشم شهید شد.

شهید سید محمد حسین میردوستی 

کانال رسمی شهداء مدافع حرم ساوه

https://telegram.me/Modafean_saveh


 «روح‌الله دلش پر می‌کشید برای کمک به دیگران. انگار خدا او را آفریده بود تا بی‌وقفه دلش برای دیگران بتپد. با آن روحیه مردم دوستی که از روح‌الله سراغ داشتم رفتنش به سوریه و دفاع از حرم برایم عجیب نبود. من در همین کوچه و خیابان ازخودگذشتگی‌های روح‌الله را با چشم دیده بودم. یکبار در حال عبور از بزرگراه شهیدهمت برای رفتن به محل کارمان بودیم که خودرویی را دیدیم که با یک موتورسوار برخورد کرد. روح‌الله ترمز کرد و گفت: خانم ماشین را ببر کنار بزرگراه. همین را شنیدم و روح‌الله را دیدم که به طرف موتورسوار می‌دود. هیچ‌کس از ماشینش پیاده نشد. روح‌الله سر موتورسوار را بست و تا اورژانس نیامد برنگشت.» 

یک بار هم یادم میاد:

 « با هم از خیابان انقلاب رد می‌شدیم. مردی کنار خودرویش ایستاده بود و از رهگذران کمک می‌خواست. بخشی از ماشینش آتش گرفته بود. چون احتمال انفجار وجود داشت کسی جلو نمی‌رفت. روح‌الله تا این صحنه را دید زد روی ترمز. همیشه در صندوق عقب آب داشتیم. آب‌ها را برداشت و به سمت خودرو دوید و آتش را خاموش کرد. مرد راننده اشک می‌ریخت و از روح‌الله تشکر می‌کرد. می‌گفت: جوان! خدا عاقبت به خیرت کند. همین دعاها روح‌الله را عاقبت به خیر کرد.»

@shahid_ghorbani

از غیبت بیزار بود.

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۱۰ ب.ظ


شهید مدافع‌حرمـ علیرضانوری

غیبت ممنوع....

از غیبت بیزار بود...

وقتی در جمعی نشسته بودیم ،به محض اینکه کسی شروع به غیبت میکرد بلند صلوات میفرستاد و نمیگذاشت که آن شخص به غیبتش ادامه بده.

اگر به تذکرش اهمیت نمیدادند حتما مجلس رو ترک میکرد.

اینقدر این موضوع براش اهمیت داشت که مارو به غیبت نکردن عادت داده بود.

میگفت حیف است که آدم ثواب کارهای نیکشو به واسطه غیبت کردنش از دست بده.

و همیشه میگفت اگر حرفی که پشت سر شخصی میزنید راست باشد، غیبت حساب میشه و اگر دروغ باشد، تهمت است.

اگر به مهمانی میرفتیم که چندتا بچه خردسال مشغول بازی و شیرین زبانی بودن و بقیه سرگرم بچه ها میشدن خوشحال میشد.

میگفت در خانه ای که بچه هست هیچ وقت غیبت وارد نمیشه.. چون اهل خانه سرگرم بازی با بچه ها و از غیبت و بدگویی دیگران دور میشن.

در مدت 4سال و 9 ماه که توفیق زندگی با علیرضای عزیز را داشتم هیچوقت از ایشان غیبت و تهمت نشنیدم و واقعا معلم نمونه دین و اخلاق برای من و دیگران بود.

نقل از همسر شهید

شهید حمید تقوی فر که بود؟

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۰۹ ب.ظ


شهید حمید تقوی فر که بود؟

سردار حاج حمید تقوی‌فر از فرماندهان اطلاعات و عملیات در دوران دفاع مقدس بود که پس از حضور تروریست‌های تکفیری در منطقه به عراق رفت و ششم دی‌ماه سال 1393 در منطقه عزیزبلد به شهادت رسید.

نام «حمید تقوی‌فر» آن‌چنان ناشناخته بود که کمتر کسی چنین اسمی را شنیده بود. این در حالی بود که این فرمانده ارشد یکی از نوابغ اطلاعاتی دوران دفاع مقدس و از فرماندهان کار کشته بود که در عرصه پیکار با دشمنان چندین مرتبه تا مرز شهادت پیش رفت ولی تقدیر الهی به گونه‌ای رقم خورد که او در کشور عراق به درجه شهادت برسد.

سردار مسجدی یکی از همرزمان این فرمانده شهید با اشاره به بخشی از جنبه‌های مدیریتی و کارشناسی عملیاتی شهید تقوی‌فر توضیح می‌دهد: شهید تقوی‌فر سرتیپ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سازماندهی، آموزش، تشکیل یگان‌های عملیاتی و تشکیل کتائب از مجاهدان عراق در دوران دفاع مقدس بود و در مقابله با داعش که با فتوای آیت‌الله سیستانی صورت گرفت و جوانان شیعه عراقی به سوی جبهه‌ها آمدند نقش بسیار برجسته داشت.همچنین شناخت خوبی میان عراقی‌ها و سردار تقوی حاکم بود و او را مانند فرمانده خود دوست داشتند.

کارگاه‌ها و عملیات انتحاری در کربلا و کاظمین از منطقه «جرف‌الصخر» سازماندهی می‌شد و در عملیات «جرف‌الصخر» جاده کربلا تا بغداد پاکسازی شد، شهید تقوی در کنار نیروهای عراقی در عملیات سعدیه و جلودار «عله» نیروهای داعش حضور داشت و دشمنان را از مرزهای جمهوری اسلامی ایران تا پشت رودخانه دجله به عقب راند. سردار تقوی‌فر پس از این عملیات در منطقه «بند» در جنوب سامرا و شمال بغداد برای عملیات بعدی حاضر شد. وی فرمانده شجاع میدانی، نیروی متخصص اطلاعاتی و در سازماندهی نیروی مردمی و عشایر کارشناس خبره بود و هیچ‌کس نمی‌توانست کار او را انجام دهد.

وی عنوان‌کرد: در عملیات سامرا خمپاره‌های داعش در حرم امامین عسکریین(ع) می‌آمد و عملیات بند برای پاکسازی این منطقه و بیرون آوردن سامرا از تهاجم نیروهای تکفیری با فرماندهی سردار تقوی صورت گرفت که عملیات بسیار سختی بود و سه روز به طول انجامید تا پاکسازی انجام شد.

ایشان  عصر روز شنبه 6 دی ماه سال 93 هدف تک‌تیرانداز تکفیری داعش قرار گرفته و به شهادت رسیده است.

عضو‌شوید

کانال رسمی شهداء مدافع حرم ساوه

https://telegram.me/Modafean_saveh

رفاقت بعد از شهادت

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۰۶ ب.ظ


رفاقت بعد از شهادت

شهید رضا دامرودی قبل از شنیدن خبر شهادت رضا که اولین شهید مدافع حرم توی سبزوار بودند در مورد جنگ توی سوریه از رفیقم که  سپاهی  بود شنیده بودم ولی برام جذاب نبود...

سرکار بودم که گفتن مهندس دامرودی  توی سوریه شهید شده ...

ذهنم درگیر شد پیگیر شدم ببینم از کجا اعزام میشوند...

اصلا یه شور و هیجانی درونم ایجاد شده بود... بعدش هم عضو گردان های امام حسین(علیه السلام) شدم.

تو یک فراخوان یکی از همرزمهای شهید که تازه برگشته بود اومد و از خاطرات انجا تعریف کرد.

خیلی شدید افکارم درگیر شهید دامرودی شده بود.

طوری که باهاش حرف میزدم و جوابش رو حس میکردم ( شاید بعضیا مثل خودم که قبلا باور نمیکردم الان بگویند که توهم هستش) و رضا باعث شد من از اون مسیری که به اشتباه پیش گرفته بودم برگردم و اگه خدا بخواد بیام تو مسیر رضا...

الانم تو محل کارم عکسشو کنارم زدم ، وقتی میخوام کار خطایی بکنم بهش نگاه میکنم و بیخیال گناه میشم...

درسته که بعد از شهادتش باهاش رفیق شدم ولی رضا خیلی رفیق با معرفتیه...

https://telegram.me/joinchat/AAAAAECkj1SQr44ZhhSSpA

ارادت قلبی به شهداء

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۰۵ ب.ظ


مدافع حرم شهید سجاد زبرجدی

ارادت قلبی به شهداء

سجاد ارادت عجیبی به شهدا داشت. دایی‌های‌مان مرتضی و داود کمانی از شهدای دفاع مقدس هستند. سجاد عاشق شهادت بود. از همان بچگی از لحاظ چهره هم خیلی شبیه دایی داود بود. وقتی بستگان او را شهید داود صدا می‌کردند انگار که قند در دلش آب می‌شد. سجاد ارادت خاصی به یکی از شهدای آرمیده در بهشت زهرای تهران داشت و همراه من و دوستانش به این شهید بزرگوار سر می‌زد. برادرم علاقه عجیبی به شهید حمیدرضا باقری داشت که در قطعه 24 ردیف 25 شماره 28 به خاک سپرده شده است. هفت سالی می‌شد که این ارتباط بین سجاد و شهید باقری وجود داشت. من و دوستانش نمی‌دانیم چرا سجاد این شهید را انتخاب کرده بود! اما به گفته خود سجاد همه حوائج و خواسته‌هایش را از برکت وجود شهید باقری گرفته بود. به نظر من آمین‌گوی دعای شهادت سجاد شهید حمیدرضا باقری بود شهید باقری در سال 1359 به شهادت رسیده است.

بار اول برادرم از سوریه برگشته بود، می‌گفت تیرها از کنار صورتم رد می‌شدند اما به من آسیبی نمی‌رساندند. می‌گفت من آنها را حس می‌کردم اما به من اصابت نمی‌کردند. خواهرم می‌گفت من دعا کردم که تو سالم بر‌گردی و اتفاقی برایت نیفتد. سجاد در جوابش گفت دعای شما بود که من برگشتم اما کاش این دعا را نمی‌کردید و اجازه می‌دادید به آرزویم برسم. برادرم به سفر کربلا هم که رفته بود از امام حسین(ع) شهادتش را طلب کرده بود. ارادت او به حرم عبدالعظیم حسنی باعث شده بود که هر پنج‌شنبه به زیارت ایشان برود.

راوی : برادر شهید

خاکی ها 

telegram.me/joinchat/AtQMXTwpQdo8yChf_PrD7g

دفتر یادگاری

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۰۲ ب.ظ

 خاطرات مدافع حرم

شهید سید اسماعیل سیرت نیا 

از زبان دوستان گرامیشان

خاطره ششم دفتر یادگاری

تو اردوی راهیان نور سال ۹۳، بعضی از بچه هایی که مسئول بودن و بیسیم داشتن،پشت بیسیم با اسم مقداد همدیگه رو صدا میزدن. 

ما هم دیگه کلا به هر کی که مسئولیتی داشت میگفتیم مقداد.

 شهید سیرت نیا هم که با ما بود هر وقت میومدن داخل اتوبوس یهو میگفتیم بچه ها ساکت، شلوغ نکنید مقداد اصلی اومد، یا میگفتیم مقداد گنده اومد.(بخاطر اینکه درشت هیکل بودن) 

بنده خدا هم اصلا نمیگفت شلوغ نکنیدا، اینم که میگفتیم از شوخی و شیطنت خودمون بود.

 خلاصه خود آقا سید باید حلالمون کنن. 

گذشت و گذشت ... تا مقداد اصلی ده ماه بعد در دفاع از حرم عمه سادات، مثل مادرش از پهلو تیر خورد و شهید شد ...

 و تمام خاطره ما از از راهیان نور با مقداد اصلی خلاصه شد تو یه عکس که یه شب آخر وقت که فقط چند نفر با هم تو یادمان شهدای هویزه بودیم با هم انداختیم. 

مقداد اصلی اینقدر خاکی بود که وقتی دید بچه ها آماده هستن مستقیم اومد همونجا رو زمین نشست. این عکس از بهترین و خاطره انگیزترین عکس های عمرم خواهد بود ...

سید جان، روحت شاد ... دست ما رو هم بگیر...

@seyedsiratnia



#دفتر_یادگاری

#سفری_در_راه_است_...

برگی از دفتر خاطرات آقا سیدمیلاد با دستخط خودش

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۰۱ ب.ظ



داد از جدایی شما

کانال شهید مدافع حرم آقا سید میلاد مصطفوی

@ShahidMiladMostafavi


داشتیم میرفتیم حرم حضرت زینب سلام الله علیها. توی راه بودیم که حاج حسین شروع کرد از شهادت گفتن.

میگفت: اگه میخواین شهید بشین باید خالص بشین، به مادیات دنیوی دل نبندید که میان سینه ات را بو میکنند اگه بوی شهادت می دادی میبرنت بالا ... 

اول باید از خود بی بی زینب و ائمه اطهار [علیهم السلام] طلب کنید و دوم اینکه از همه چی این دنیا ... پدر، مادر، زن و بچه و دارایی هایت دل بکنی، چون شهادت آسان نیست و شهادت رو به هر کسی نمیدهند. تنها کسانی به این درجه والا دست پیدا میکنند که سعادت و لیاقت اش رو داشته باشند ... از ماشین پیاده شدیم. اشک تو چشماش حلقه زد. مسافت کمی را طی کردیم که رسیدیم به درب ورودی حرم. از بازرسی که رد شدیم تا چشمش به گنبد افتاد شروع کرد زار زار گریه کردن. بعد اینکه زیارت کردیم و میخواستیم برگردیم پاهایش شل شده بود. نمیتونست راه بره. میگفت: چجوری از این جا دل بکنم ...

آخرش هم برات شهادتش رو همون شب گرفت. ارادت خاصی به علی ابن موسی الرضا [علیه السلام] داشت ... که شب شهادتش هم مصادف شد با سالروز شهادت امام رضا [علیه السلام]. خیلی صاف و ساده بود و اهل اشک و گریه. هر موقع با خودش خلوت میکرد به یه جا خیره میشد و اشک میریخت ... 

خوش به حال شهیدان ... میگن اگه رفیق شهید داشته باشی آنقدر باهاش انس میگیری که ظاهر و باطنت مثل اون شهید میشه و در آخر اینکه اون رفیق شهیدت نمیزاره که بمیری. آخر شهیدت میکند. 

سعی کنیم با شهدا خو بگیریم ...

اللهم ارزقنا الشهادة ...

ما سینه زدیم بی صدا باریدند

از هر چه که دم زدیم آنها دیدند

ما مدعیان صف اول بودیم

از آخر مجلس شهدا را چیدند ...

"شادی ارواح تمامی شهدا صلوات"

https://tlgrm.me/joinchat/DLhywECrdBuM5N_l-NjpHg

دعای خاص یک نوعروس پای سفره عقد

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۳۸ ب.ظ


‍ یادی از شهدا

دعای خاص یک نوعروس پای سفره عقد

 فاطمه سادات از تنها آرزوی همسرش سر سفره عقد می‌گوید: «در حالی‌که صیغه عقد داشت جاری می‌شد محمد درگوشم زمزمه کرد: می‌گویند در این زمان است که خدا آرزویت را برآورده می‌کند. می‌شود برای من آرزوی شهادت کنید؟ با شنیدن این حرف برای لحظه‌ای دست و پایم سست شد اما برق چشمانی که در نگاه ملتمس محمد بود مرا راضی به انجام خواسته‌اش کرد.»

محمد کامران فردای عروسی عازم سوریه شد و پس از مدتی به خیل شهدای مدافع از حرم پیوست.

محمد در سوریه حاج احسان شد

«حاج احسان» تنها یک نام یا کنیه برای خطاب محمد در میان دوستان مدافع حرمش نبود بلکه صفتی برازنده این شهید جوان بود. از دوستان و همرزمان شهید روایت شده که او هر شب سر ساعت مشخصی غذای گرم سهم خود و اضافه غذاهای دست نخورده را جمع می‌کرد و با وجود مشکلات امنیتی آنها را به جنگ‌زده‌های سوری می‌رساند. طوری که این خانواده‌ها عادت کرده بودند و سر‌‌ همان ساعت منتظر او بودند. 

حاج احسان یک نجوای همیشگی‌ هم داشت و آن این بود: «سر زینب (س) به سلامت/ سر نوکر به درک»

شهید محمد کامران

مدافع حرم

شهید مدافع حرم

کانال رسمی شهداء مدافع حرم ساوه

https://telegram.me/Modafean_saveh


 خاطره ای از شهید مدافع حرم پهلوان آقا سید میلاد مصطفوی  و استاد دانشگاهی که به خاطر تیپ سید او را ملامت کرد.

یه بار با سید رفتیم دانشگاه ، سید می خواست یکی از اساتیدشون رو ببینه صحبت کنه با موتور وارد دانشگاه شدیم 

سید میلاد پیرهنش رو روی شلوارش انداخته بود محاسنشم صورت نورانیش رو پوشونده بود ، سید تا استاد رو دید رفت به سمتش و سلام داد استاد با سردی جواب سلام  سید رو داد و با حالت تمسخر گفت شما دانشجو هستید ؟؟!!

این چه تیپی هست که برا خودتون زدین به روز باش ،  این ریش ها چیه گذاشتید؟؟!!

من خیلی ناراحت شدم اما سید چون به مسیرش اعتقاد داشت از این ملامت ها و تمسخرها ناراحت نمی شد.

راوی : دوست شهید

نشر خاطرات با ذکر صلوات 

@ShahidMiladMostafavi

https://telegram.me/joinchat/Bc1v3z-zHaCvt3Rg1RLwmQ