مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۹۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

شهیدی که 11 تن از دوستانش را از گمنامی درآورد

چهارشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۴۱ ب.ظ

این پیام برا اون موقع هست...

تاریخ تکرار میشود...

تفحص شهدای فاطمیون که حدود 5 ماه قبل توسط مسلحین به شهادت رسیده و بعضا با دست و چشمان بسته به شهادت رسیدند

تصاویر مربوط به روز شهادت حضرت صدیقه ی طاهره سلام الله علیهاست که در منطقه ی جنوب حلب خود شهدا بطور معجزه آسایی ما رو کشوندن به سمت خودشون و 12 خونواده از نگرانی دراومدن...یکی از پیکرها فاقد سر بود

و تقریبا بخاطر رطوبت شدید خاک تمام پیکرها و لباسهاشون پوسیده بود به جز یه پیکر که یه شال سبز داشت و از سلسه ی جلیل سادات بود و شالش کاملا سالم مونده بود و حتی خاکی و گلی هم نشده بود

فیلمش موجوده و بخاطر تصاویر رزمنده ها از انتشار معذورم

از 12 نفر یکیشون پلاک داشت و بقیه ی پلاکها رو کنده و برده بودند که بعضی زنجیرها دور گردنشون مونده بود

البته همه ی شهدا از DNA قابل شناسایی هستن.

هنوز جواب آزمایشها مشخص نشده ولی احتمال قوی اکثرا از فاطمیون و یکی دو نفر هم از شهدای حزب الله هستن.

این همون شهیدی هست که۱۱تا ازرفقاش به برکت این سیدبزرگوار ازگمنامی دراومدن.

و روزشهادت بی بی،تو خانطومان تفحص کردیم.

تنها چیزی که سالم در اومد،شال سبزاین سیدبود که دورکمرش بود.

"دم عشق،دمشق

https://telegram.me/Labbaykeyazeinab


سخن همسر شهید مقاومت

چهارشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۳۷ ب.ظ

همسر شهید مقاومت حزب الله ( شهید بدرالدین ) درمراسمی که برای شهید برپا بود  بیان کرد: هر روز و در هر نماز شخصا دعا می‌کنم خداوند از عمر ما بکاهد و بر عمر سید علی خامنه‌ای بیافزاید و به ایشان طول عمر عطا کند.

وی در ادامه با ستایش زنان ایران اسلامی گفت: گرچه این مراسم برای تبریک و تهنیت شهادت همسرم برگزار شده است اما باید به همه دنیا بگویم زن ایرانی نمونه قابل اقتدایی برای زنان شرق و غرب عالم است. اگر عالم نعمت انقلاب اسلامی ایران و زن ایرانی و انقلابی را می‌دانست وضعیت بهتری داشتیم، همانطور که امام خمینی(ره) فرمود یکی از دستاوردهای انقلاب، زن ایرانی است و امام خامنه‌ای بر عظمت زن ایرانی تاکید دارند.

خاطره از شهید جمال رضی

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۳۸ ب.ظ


یه روزی جمال اومد پادگان گفت سپاه داره استخدام می کنه اگه اجازه بدین مرخصی بگیرم برم کارهای جذب  انجام بدم. ما به شوخی گفتیم آخه تو می خوای بیای تو سپاه چکارکنی خواستیم کمی سربه سرش بزاریم،  اون هم برگشت درجواب به من گفت دوست دارم پاسدار بشم، می خوام بیام فرد موثری برای سپاه بشم ومن گفتم آخرش چی جمال به من نگاه کردوخندید...

آخرش هم شهادت هست دیگه .

تودلم گفتم اینوببین این همه توجنگ بودیم شهید نشدیم تازه از راه رسیده می خواد شهیدبشه بعداز اینکه تسویه حسابشو آورد من امضاء کردم وباهم بردیم پیش مسئولم که امضاء نهایی بکنه مسئول ما هم آدم شوخی بود زیر برگه تسویه حسابش نوشت ان شاء الله شهید بشی اون روز همه این حرفها شوخی بود بعد از این که خبرشهادتش از طرف دوستان به من رسید ناخواسته حرفهای ده یا دوازده سال پیش بیادم افتاد که این جمال عجب حرفی زده بودم، کلی گریه کردیم، واقعا عجب حرفی زده بود. (نقل ازدوست شهید)

خــــــــــندید ورفــــــــــت 

یکی از خصوصیاتش خندان بودن خاطره خوبمون از جمال اینه که همیشه سعی میکرد با لبخند از کنار مسایل رد بشه و وقتی قرار شد، ما از سوریه با پرواز اول برگردیم  وسایلمون رو بار کامیون کردو راه افتاد سمت فرودگاه وقتی گفتم تو هم میای؟؟؟

 با خنده گفت نه ما قرار نیست برگردیم

بروی شهادت خندیدند و رفتند

نقل ازهمرزم شهید


بانک اطلاعات شهدای مدافع حرم 

@Shohadaye_Modafe_Haram 

شهید صادق عدالت اکبری

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۳۵ ب.ظ

سر تابوت "حامدجوانی" همه به فکری بودن این نگاه خیره و متفاوت تو بود که جلب توجه میکرد, شاید باهاش قرارتونو رو میگذاشتید.

شاید بهت مژده وصل می داد…

 @shahidsadegh

نــــــــــان حلال (شهید تمام زاده)

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۲۹ ب.ظ


 چند ماهی حقوق دریافت نکرده بود، گفت دیگر حقوق مرا واریز نکنید! از شهید علی تمام زاده سوال کردم چرا؟ گفت؛ چند روزی غیبت از کار داشته ام شرعا گرفتن این حقوق شبهه ناک است ،آخه این مبلغ را برای حضور مستمر من تعیین کرده‌اند.

بخــــــــــشندگی شهید 

سفر کربلا هزینه های مالی کم نداشت، بهم گفت قربة الی الله تصمیم گرفتم تمام هزینه های مالی این سفر تورو هم حساب کنم!

من میدونستم حاجی مستاجره و قسط و وام و...زیاد داره، گفتم چرا آخه؟ گفت: حاجت دارم و نذر کردم هزینه های یه زائر امام حسین علیه السلام رو حساب کنم.

به شوخی گفتم حاجی فکرکنم نذرتو بندازی حرم آقا زودتر جواب بگیریاااا، خرج من کنی خدا میذاره تو کاست...خندید...

اما حالا که دارم به اون روزا فکر میکنم میبینم چقدر خوب نذرش ادا شد...و شهید شد.انال شهید تمام زاده 

https://telegram.me/shahid_tamamzadeh_abo_hadi

کانال شهید تمام زاده (ابوهادی علی شلمچه)

کانال رسمی شیخ شهید

روایت فتح 

@ravaayatefath ‌ ‌

قهرمان موتورسواری  شهادت۹۴/۱۰/۱۶ 

محل شهادت آزادسازی نبل والزهرا منطقه ریتان

نحوه شهادت ترکش خمپاره به صورت، گردن،پا


چند شب پیش به خواب یکی از اقوام آمد و به او گفته که خیلی ناراحت است که اطرافیان برایش گریه می کنند. گفته بوده «به همسرم بگویید که گریه نکند، با گریه اش خیلی ناراحت می شوم. اگرشما بدانید که چقدر جای من خوب است، این قدر بی تابی نمی کنید…»

روایت فتح

@ravaayatefath ‌ ‌

دو شهید (سید مصطفی موسوی سید مجتبی حسینی)

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۴ ب.ظ


کجا گلهای پرپر میفروشند؟

شهادت را مکرر میفروشند؟

دلم در حسرت پرواز پوسید

کجا بال کبوتر میفروشند؟

شهیدان

سید مصطفی موسوی

سید مجتبی حسینی

کـــــــــانال شهیدسیدمجتبۍحسینی

 @s_mojtaba_hossei

بانک اطلاعات شهدای حرم 

خاطره اے بہ روایت ازپدرشهید(سعید کمالی)

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۰ ب.ظ

شهید مدافع حرم سعید کمالے 

خان طومان  شهادت۹۵/۲/۱۶

داشت واسه خودش خونه می ساخت. من  و پدر خانمش سرخونش کار میکردیم.سعیدهم عصرها بعد از سرکار میومد سرخونه کار میکرد.

چندروزی مصادف شد با تشییع پیکر شهدای غواص که سعید دیگه عصرهاهم نمیومد. گفتم شاید از طرف محل کارش مجبوره که بمونه. اما متوجه شدم که نه ، سعید به دلخواه خودش داره اونجا کاگری میکنه. یه روز صبح که داشت میرفت سرکار بهش گفتم :پسر خونه خودت نیمه کاره هست. تا ظهر اونجا باش، عصرها بیا سرخونه ات کارکن.

یهو بهم ریخت و گفت پدرجان این کارخیلی مهم تر از خانه خودمان ست، الان واجب این شهداهستند که به گردن همه ما حق دارند...

بانک اطلاعات شهدای مدافع حرم

@Shohadaye_Modafe_Haram 

بخندید ڪه بهترین ها درانتظارتان ست

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۵ ب.ظ


بخندید ڪه بهترین ها درانتظارتان ست

به آرامش ابد رسیدید

ازخوشے هاےڪوتاه دنیاچشم پوشیدید

❣به فوض عظیم رسیدید

عندَربهم یُرزقون

شهیدان

محمدتق سالخورده  سیدرضاطاهر

شهادت۹۵

بانک اطلاعات شهدای مدافع حرم 

@Shohadaye_Modafe_Haram

چشم های مرا پیدا کنید(شهید علی عابدینی)

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۹ ب.ظ

به گزارش سرویس مقاومت جام نیـوز، شهید علی عابدینی از رزمندگان و مجاهدانی بود که در پی دفاع از حرم حضرت زینب(س) در شهرک «خان طومان» به دست تروریست های تکفیری به شهادت رسید. میثم دهقان از دوستان و همکاران این شهید عزیز خاطراتی از روزهای همکاری و رفقاتش با این شهید را اینگونه روایت می کند:

احترام ویژه به پاسداران پیشکسوت

علی عابدینی بچه فریدون کنار بود. اما بعد از ازدواج در محله همسرش در بابلسر سکونت داشت. او از بچه های تکاور صابرین بود. در رسته اطلاعات و عملیات تخصص های ویژه ای داشت. به دلیل اینکه سابقه پاسداری من بیشتر بود، خیلی اظهار لطف می کرد و در کارهای نظامی از من مشورت می گرفت.

استعداد خاصی داشت. اگر بنا باشد از ویژگی های اخلاقی اش بگویم، یکی همین که احترام خاصی به پاسدارهایی که پیشکسوت تر بودند می گذاشت. خاطرم نیست حتی یک بار در جمع نشسته باشیم و پایش را دراز کرده باشد. تواضع خاص و مثال زدنی ای داشت.

چشم های مرا پیدا کنید

در سفر قبلی به سوریه همسفر بودیم، شهید علی عابدینی فرمانده دسته بود، با نقشه می آمد پیش من و یکی از رفقا حسابی راجع به عملیات و نحوه کار بحث می کردیم. تلاش می کرد تا بعد از جلسه دست پر برود تا خوب، نیروهایش را توجیه کند. چشم هایش ضعیف بود، به طوری که حتی وقتی می خوابید آن را از روی صورتش بر نمی داشت. گاهی عینک را یادش می رفت کجا گذاشته می گفت: «بچه ها چشم های من را پیدا کنید». قبل از اینکه عملیات شروع شود به علی گفتم: حاجی اگر عینک بشکند چه کار می کنی؟ نگاه جالب و متحیری کرد و گفت: «راست می گی میثم، اسیر می شم!» چند بار بچه ها برای اینکه اذیتش کنند عینک اش را بر داشتند و او در به در دنبال عینک بود.

جانبازی در عملیات قبلی

توی همین عملیات گذشته، محمد شالیکار و عبدالرحیم فیروزآبادی به شهادت رسیدند. در گرماگرم جنگ، تک تیرانداز تکفیری با تیر قناسه کتف سمت چپ شهید عابدینی را مورد هدف قرار داد. دقیقا بالای قلبش را تیر قناسه با خود برده بود. گفتیم با ماشین علی را بفرستید عقب، همین طور که دستش روی کتفش بود به شوخی گفت: «بی خود تلاش نکنید من را راهی عقبه لشگر کنید، خداوکیلی همه شما را می زنم». خلاصه ماند و امدادگرها پارچه گاز استریل را گذاشتند روی حفره ای که تیر، کتف علی را دریده بود. باز به شوخی گفت: «آخی عجب درد دلچسبی دارد».

می گفت می خواهم بمانم و ذخیره سپاه شوم

بعد عملیات علی برگشت و خلاصه وسایل و ساک هایش را ما بردیم و دم منزلش تحویل دادیم. آن شب دور هم جمع شده بودیم و به شوخی می گفتیم تصمیم داریم حالا حالاها زنده بمانیم و از ذخایر سپاه باشیم. یکی مثل سردار جعفری و سردار حاجی زاده شویم. بین خودمان تقسیم پست هم می کردیم. شهید عابدینی حدودا 20 روز بود که برگشته بود، اما مسئولین شهر به ملاقاتش نرفته بودند.

روضه دلچسبی بود

شهید عابدینی به شدت به نماز اول وقت و قرآن خواندن بعد از نماز معتقد بود. وقتی عبدالرحیم و محمد شالیکار شهید شدند از من درخواست کرد برایشان روضه بخوانم. دوباره شب هفت بچه ها آمد و گفت حاج میثم بیا و برای بچه ها شب هفت بگیریم. توی مسجد جامع الحاضر و در روز شهادت امام رضا(ع) مراسم شب هفت گرفتیم. علی بعد از مراسم گفت آقا میثم این مراسم شب هفت بچه ها خیلی چسبید.

دو حبه سیر

شب ها در خانه های سوری که کمتر تخریب شده بودند می خوابیدیم. شهید عابدینی برایمان سوپ گذاشت. امکانات درست و درمانی برای طبخ غذا نداشتیم. اما او سوپ را درست کرد. از خانه ای که در آن بودیم دو تا حبه سیر برداشت و در سوپ انداخت. می گفت: حاجی باید برای این سیرها، خیرات و یا پولی به نیت صاحب خانه کنار بگذاریم. ان شاء الله که از ما راضی باشد.

شب تا صبح پست می دادیم. بیشترشب ها من جای بچه ها بیدار می ماندم. پشت بام های آن جا شبیه به پشت بام های تهران بود. بارها می دیدم که نیمه شب بلند می شد و به بچه ها سر می زد. نگران این بود که در آن سرمای طاقت فرسا، نکند بچه ها سرما بخورند. روی آن ها پتو می انداخت. گاهی هم چایی دم می کرد و می آمد پشت بام با هم گپ می زدیم. جوان مهربان و معنوی ای بود.

شهید مدافع سید اسماعیل سیرت نیا

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۰ ب.ظ

سید اسماعیل سیرت نیا دومین شهید مدافع حرم گیلانی است که در دفاع از حرم حضرت زینب ( س) به فیض شهادت نائل آمد. به گزارش خبرنگار اخبارداغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان ؛ شهید سید اسماعیل سیرت نیا دومین شهید مدافع حرم گیلانی که در ایام محرم در سوریه در حین دفاع از حرم عمه سادات بی بی زینب به آرزوی خودشون یعنی شهادت نائل شدند دل نوشته ای برای شهید سیرت نیا علیرضا شعبان نژاد در آخرین یادداشت خود نوشت: خبر ساده بود. یکی زنگ زد و گفت: یه تیزر تلویزیونی برای یه شهید بنویس. وقتی اسم شهید رو شنیدم. یخ کردم. نشستم. بعد از چهار شهید مدافع حرم باور شهادت این یکی دیگه سخت بود.بقیه رو دورادور میشناختم ولی این دفعه کسی شهید شده بود که سال ها رفیقم بود. سید اسماعیل سیرت نیا. سختم بود اول اسمش یه شهید بذارم با هم خندیده بودیم گریه کرده بودیم بد و خوب...

پیکر شهید مدافع حرم سید محمد شاه حسینی از تیپ فاطمیون بر دوش مردم محله مارچین اصفهان تشییع شد.

به گزارش صاحب نیوز، پیکر شهید مدافع حرم سید محمد شاه حسینی از تیپ فاطمیون که در دفاع از حرم حضرت زینب کبری (س) به شهادت رسیده بود بر دوش مردم اصفهان تشییع شد.

متاسفانه برخی از جاهلان محله مارچین از درخواست خانواده این شهید والامقام جهت دفن در گلزار شهدای این این محله جلوگیری کرده و به دلیل افغانی بودن اجازه دفن پیکر مطهر این شهید را ندادند اما شهید سید محمد شاه حسینی قبر خود را انتخاب کرده بود و در کنار آستان مقدس امامزاده ای که هم نام خودش و نوه امام زین العابدین بود با شکوه فراوان به خاک سپرده شد.

پیکر این شهید بزرگوار پس از تشییع در محله مارچین  اصفهان به شهرستان خمینی شهر منتقل و در جوار آستان مقدس امامزاده سید محمد بن زید بن امام علی بن الحسین (ع) به خاک سپرده شد.


 

 

 

قیمت یتیمی این دوقلوهای مدافع حرم چند؟

دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۲ ب.ظ

از شهید هاشم دهقانی‌نیا از مدافعان حرم حضرت زینب(س) دو پسر دوقلو به یادگار مانده است.

به گزارش پایگاه 598، حسن شمشادی خبرنگار کشورمان در مناطق جنگی سوریه با انتشار تصویر زیر در صفحه شخصی اینستاگرامش نوشت: اینها، دوقلوهای آقا هاشم دهقانی‌نیا، هستند.

بابای نازنینشون، مدافع حرم و حریم ال الله و امنیت ایران عزیزمون بود که دو ماه پیش در سوریه بدست تروریست ها به شهادت رسید و پیکر پاکشون به تازگی به میهن بازگشت و روز جمعه در اردبیل تشییع شد.

شما را به خدا، بی پدری این نازنین ها، چقدر می ارزد؟!

 از اعزام‌شان به دفاع از حرم اهل بیت بگویید.

مرتبه اول اعزام ایشان شهریور ماه بودو اواخر مهر ماه بازگشتند. سری دوم اعزام شان 29 آذر ماه بود. که در نهایت در تاریخ 16بهمن ماه 1394در آزاد‌سازی نبل و الزهرا به شهادت رسیدند. اولین بار را یاد دارم نیمه‌های شب بود که گوشی آقا‌محمود زنگ خورد و یکی از مسئولان به ایشان گفت که آیا آمادگی برای رفتن به سوریه دارند. ایشان هم خیلی پیگیر و از مدت‌ها قبل ثبت نام کرده بودند. از این رو برای رفتن با ذوق و شوق فراوان هم استقبال کردند.

ایشان سال‌ها در جنگ بودند و بعد از جنگ هم در سپاه خدمت کردند. با توجه به صحبت‌های شما در دوران بازنشستگی هم همچنان فعالیت داشتند.

در نبودن‌های ایشان بار زندگی به دوش شما بود. با رفتنش به سوریه مخالفت نکردید؟

خب وقتی به ایشان و به اهدافشان فکر می‌کردم، می‌دانستم که حضور ایشان در آنجا نیاز است. و وقتی می‌دیدیم ایشان شوق حضور دارند و از این هجرت و جهاد راضی هستند. من هم به رضایت ایشان رضا می‌شدم، همسرم با هدف راهش را انتخاب کرده بود و برای این هجرت و دفاع سه هدف داشتند. اول اینکه از تسلط داعش و حمله به ایران جلوگیری کند. دوم دفاع از حرم اهل بیت (ع) و سوم آزاد‌سازی شهرهای شیعه‌نشین محاصره شده در دست تکفیری‌ها... اهدافی بسیار مقدس، که من ایشان را همراهی کردم.

نگران شهادتش نبودید؟

در سفر اولشان احساس ترس و نگرانی خاصی داشتم ولی برای مرتبه دوم که می‌خواستند اعزام شوند حس عجیبی همراه با دلتنگی و دلشوره داشتم اما آقامحمود صحبت‌هایی با ما داشتند که قوت قلب‌مان شد.

دختر‌ها معمولاً بابایی هستند، چطور به رفتن پدرشان رضایت دادند؟

خب دختر‌ها وقتی ذوق و اشتیاق پدر را در دفاع از حرم دیدند، به راضی بودن پدرشان رضایت دادند. مخصوصاً وقتی رسانه‌ها کودکان سوری را نشان می‌داد که بی‌سر‌پناه و آواره شدند، قلبشان به درد می‌آمد و حاضر بودند پدرشان برای کمک به آنها برود. خیلی اوقات می‌دیدم که کسل هستند و گریه می‌کنند اما هرگز به زبان نیاوردند و اعتراضی نکردند.

در منطقه چه مسئولیتی داشتند؟

با توجه به تجربه و سابقه‌ای که از جنگ تحمیلی کشور‌مان داشتند و دارای تخصص‌های گوناگون رزمی بودند، به ایشان پیشنهاد فرماندهی هم داده شد اما نپذیرفتند و در نهایت به عنوان نیروی تخصصی تک‌تیرانداز راهی شدند.

از نحوه شهادت ایشان اطلاعی دارید؟

روز پنج‌شنبه مورخ 15 بهمن ماه 1394خبر شهادت چهار نفر از همرزمان همسرم را دادند. ما خیلی ناراحت و نگران بودیم تا اینکه همسرم ظهر پنج‌شنبه تماس گرفتند و گفتند که حالشان خوب است و سالم هستند و عملیات تمام شده و ان‌شا‌الله این هفته بازمی‌گردند. خیالمان آسوده شد اما برای شهادت دوستانشان بسیار ناراحت بودیم اما گویی روز جمعه بعد از مرحله اول عملیات که منجر به آزاد‌سازی نبل و الزهرا شده، مأموریت همسرم و همرزمانشان تمام و به مقرشان باز‌می‌گردند. فردای آن روز به علت عملکرد خوب ایشان و همرزمانشان فرماندهان تصمیم می‌گیرند که در ادامه عملیات برای آزاد‌سازی شهر رتیان، گردانی که ایشان در آن حضور داشتند، دوباره به منطقه اعزام شود. لذا دوباره به منطقه اعزام می‌شوند.

ایشان قناسه چی بود. آقا محمود15 تیر در سلاح خودشان داشتند، با دقت تمام 14 نفر از افراد دشمن را نشان گرفته و همه آنها را به هلاکت می‌رسانند.  تک‌تیر انداز دشمن که می‌بیند همه نفراتش از دست می‌روند، سر ایشان را هدف قرار می‌دهد و محمود هم به آرزویش می‌رسد و در شب تولدش آسمانی می‌شود.

چگونه خبر شهادت همراه زندگیتان را شنیدید؟

روز شنبه من در تشییع پیکر چهار نفر از همرزمان همسرم در گلزار شهدا شرکت کردم. در گلزار خبر شهادت آقا‌محمود را به دوستانشان داده بودند. اما ما هنوز در جریان نبودیم. خواهرهایم در گلزار شهدا که بودند خبر را می‌شنوند و من از حال و روز آنها متوجه شدم که اتفاقی برای محمود افتاده است. ابتدا گفتند که زخمی شده اما من آرام و قرار نداشتم. دلم گواهی دیگری می‌داد. خیلی بی‌قرار بودم. من را به خانه پدر شوهرم بردند و آنجا متوجه شدم که همسرم به شهادت رسیده است. لحظات خیلی سختی بود. هیچ‌کس باورش نمی‌شد. اولین سؤالی که من پرسیدم این بود که پیکر همسرم کجاست؟ خیلی نگران بودم که خدای ناکرده دست داعشی‌ها افتاده باشد اما وقتی گفتند که پیکر همسرم تهران است خدا را شکر کردم.

امروز که همسر یک مدافع حرم شدید، چه احساسی دارید؟

از اینکه همسر شهید مدافع حرم هستم خوشحالم. باعث سربلندی من است که همسرم در دفاع از اسلام و اهل بیت همچون امامان به شهادت رسید. از طرفی هم سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی باعث دلگرمی و قوت قلب ما است. ایشان درباره امتیازات شهدای مدافع حرم نسبت به دیگر شهدا فرمودند: اقدام داوطلبانه، اعتقاد خالصانه با پشت سر گذاشتن هیجانات جوانی، پشت کردن به تعلقات زندگی و زن و فرزند و دفاع از حریم اهل بیت (ع) که مهم‌ترین مورد است.

درددلی با حضرت زینب (س) دارید؟
من وقتی خیلی دلتنگ و بی‌قرار می‌شوم خودم را با حضرت زینب مقایسه می‌کنم و می‌بینم داغی که من دیدم در مقابل داغ‌هایی که حضرت زینب (س) دیدند بسیار ناچیز است. از حضرت زینب (س) می‌خواهم صبر زینبی‌اش را بر من و تمام خانواده شهدای مدافع حرم عطا کند به ویژه آن خانواده‌هایی که پیکر همسرانشان هنوز بازنگشته است.
و می‌گویم: تقدیم شماست قبولش فرما/ قدر وسع ماست فدای زهراست

خانم محمدی برخی از چرایی حضور رزمندگان مدافع حرم می‌گویند و برخی دیگر از هزینه‌هایی که این خانواده‌ها دریافت می‌کنند. نظر شما به عنوان یک همسر شهید مدافع حرم چیست؟
من بسیار می‌شنوم و می‌خوانم که می‌گویند این رزمنده‌ها که به سوریه می‌روند صرفاً برای گرفتن پول و سهمیه‌ است اما این کوتاه‌فکری بعضی افراد است که از سرنا آگاهی حرف می‌زنند زیرا هیچ آدم عاقلی حاضر نیست که به خاطر پول از جان و مال و خانواده‌اش بگذرد. آنان که جانشان را از دست می‌دهند یا یک عمر ویلچرنشین می‌شوند، یا آدمی که گوش‌هایش دیگر نمی‌شنود و دیگر توان دیدن ندارد، پول را می‌خواهد چه کند؟ این پول و سهمیه چه کمکی به او می‌تواند بکند. امیدوارم خدا قدرت درک به این افراد بدهد. این افرادی که از سر نا‌آگاهی حرف‌هایی می‌زنند که دل خانواده‌ها را خون می‌کنند و امیدوارم خون ریخته شده این شهدا پایمال نشود.
مردم شهر قم از شهید مدافع حرم شهرشان به خوبی استقبال کردند؟
هر چه از شکوه و عظمت مراسم خاکسپاری برایتان بگویم کم گفته‌ام. بااینکه آن روز عصر هوا خیلی سرد بود و باران به شدت می‌آمد مردم کم نگذاشتند. شهیدم در گلزار شهدای قم به خاک سپرده شد.
روزنامه جوان
 

«مینی رزمنده» ای که مدافع حرم شد

دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۴۷ ب.ظ

به گزارش سرویس مقاومت جام نیـوز، «مینی رزمنده» لقبی بود که در دوران دفاع مقدس به شهید محمود هاشمی داده بودند. رزمنده‌ای که با وجود سن کمش رفت تا خود را به قواره یک مدافع اسلام ناب محمدی برساند. «مینی رزمنده» سال‌ها بعد هم بار سفر بست. رفت تا این بار هم مدافع حرم و اسلام شود. ... شهید مدافع حرم محمود هاشمی یکی از همان سربازان گمنامی بود که شهرت را در شهادت جست. سربازی امام زمان هم برای مردان مدافع حرم عالمی دارد. تک‌تیراندازی که با 15گلوله 14 داعشی را هلاک کرد و در آخرین لحظات شلیکش آسمانی شد. آنچه در پی می‌آید روایتی است از زبان بتول محمدی، از سال‌ها زندگی تا شهادت همراه زندگی‌اش شهید مدافع حرم محمود هاشمی.

خانم محمدی! شهید هاشمی چه زمانی به خواستگاری شما آمدند و چگونه با ایشان آشنا شدید؟

من بتول محمدی هستم متولد فروردین ماه 1355 اهل قم. من و همسرم بعد از معرفی و وساطت خواهر ایشان با هم آشنا شدیم و در 15 بهمن ماه سال 1371ازدواج کردیم. ایشان نظامی بودند و در سپاه پاسداران خدمت می‌کردند. آقامحمود متولد 17 بهمن ماه 1350بود. ایشان از همان سنین نوجوانی یعنی زمانی که 14 سال بیشتر نداشتند راهی میدان نبرد علیه کفار و دفاع از اسلام در جبهه‌های حق علیه باطل شدند.

بنابر این شما از همان ابتدا می‌دانستید که با یک فرد مجاهد ازدواج می‌کنید که لباس رزم بر تن دارد؟

بله کاملاً درست است. آن زمان محمود به صورت بسیجی در جبهه‌های جنگ تحمیلی‌ حاضر شده بود. در مدت حضورش چندین بار مجروح شده بود و بعد از بهبودی دوباره راهی جبهه شده بود. از همان ابتدای آشنایی‌مان به من گفتند که شغل سختی دارند و امکان دارد زمان‌های زیادی را به مأموریت بروند. محمود از همان ابتدا آرزوی شهادت داشت. من می‌دانستم که با یک مجاهد خستگی‌ناپذیر ازدواج می‌کنم که جهاد برایش یک تکلیف است نه یک حرفه و شغل. عاشقانه خدمت‌کرد تا اینکه بازنشسته شد اما بعد از بازنشستگی هم برای خدمت آرام و قرار نداشت.

پس بعد از بازنشستگی هم همچنان فعالیت داشتند.

روحیه آقامحمود اینگونه بود. با وجود اینکه بازنشسته شده بود اما همچنان در زمان‌های گوناگون در زمینه‌های مختلف مانند آموزش بسیجیان، برگزاری اردو‌های راهیان نور، آموزش تخصصی سلاح و غیره شرکت داشتند. ایشان در زمینه‌ ورزش هم در رشته‌های مختلف با سپاه و بسیج همکاری داشت و حتی به عنوان یکی از بهترین بازیکنان تیم بازنشستگان نیروهای مسلح استان قم شناخته و برگزیده شده بود.

چند سال با هم زندگی کردید؟

من و محمود 23 سال با هم زندگی کردیم. حاصل زندگی ما هم دو فرزند دختر است. دختر بزرگم، هانیه که متولد 1373 هستند و فاطمه دختر کوچکم متولد 1383 است.

از شاخصه‌های شهید در مدت زندگی‌تان برایمان بگویید. به نظر شما چطور شد که ایشان لایق مدافع حرم شدن و شهادت در این راه شدند؟

 یکی از این ویژگی‌ها نماز اول وقت ایشان است که در همه جا به آن توجه ویژه‌ای داشتند. در خاطره‌ای که در مأموریت داشتند و در دستنوشته‌های ایشان خواندم این بود که در حال نبرد یادشان می‌افتد که نماز اول وقتشان را به جا نیاوردند و اگر الان به شهادت برسند بی‌نماز شهید شده‌اند. از این روبه عقب برمی‌گردند و در حال دویدن نمازشان را زبانی می‌خوانند و بعد از انجام مأموریت نمازشان را مجدداً به جا می‌آورند. از دیگر ویژگی‌های ایشان می‌توانم به صله رحم و دید و بازدید از بستگان اشاره کنم. محمود سعی می‌کرد به بهانه‌های مختلف بستگان را دور هم جمع کند. تمام تلاش خود را می‌کرد تا گره از مشکلات مردم و دوستان باز کند. بسیار مردم‌دار بود. منش او به این گونه بود که تکیه‌گاه محکمی برای دوستان و بستگان و مردم بود. محمود رزمنده‌ای شجاع و نترس بود.

بچه‌ها مشتاق شنیدن خاطرات دوران دفاع مقدس پدرشان بودند؟

بله، محمود همیشه از خاطرات جنگ به گونه‌ای برای ما تعریف می‌کردند که ما مشتاق بیشتر شنیدن می‌شدیم. ایشان بیشتر اتفاقات خنده‌دار و شاد را برای بچه‌ها تعریف می‌کردند، برای همین این خاطرات برای بچه‌ها ناراحت‌کننده و خسته‌کننده نبود و مشتاقانه پای حرف‌ها و خاطرات پدر می‌نشستند.

یکی از خاطرات جالبی که آقامحمود همواره برای ما تعریف می‌کردند این بود که در زمان جنگ فرماندهان به خاطر اینکه سن و سال کمی داشت و ریز نقش بود به ایشان لقب «مینی‌رزمنده» داده بودند. هنوز هم خیلی‌ها محمود را با لقب همان دوران یعنی مینی‌ رزمنده می‌شناسند.

ایشان از همرزمان شهیدش یاد می‌کرد، دلتنگی برای رفقا و...؟

بله، چند تن از رفقای صمیمی آقامحمود سال 1390 در جبهه‌های شمالغرب سردشت به شهادت رسیدند.

ایشان بعداز شهادت دوستانش یک اتاق برای خودش ساخت و این اتاق را پرکرد از عکس شهدا. بیشتر زمان خودشان را در خانه در این اتاق می‌گذراند و مداحی گوش می‌کرد. همه نگرانی من این بود که خدای ناکرده افسرده نشود که به لطف خدا توانستند با فقدان دوستانشان کنار بیایند و دوباره خودشان را پیدا کردند.