مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۹۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

ׂׂمدافـع حرمے کہ در تفحص شهدا بہ شهـــــــادت رسید...

يكشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۶:۳۶ ب.ظ


ׂׂمدافـع حرمے کہ در 

تفحص شهدا بہ شهـــــــادت رسید...

در اربـعین سـال ۹۴ مـوکبـے بـه همراه تعدادے از دوستان همرزم در ڪربلا زده بودند، علی آقا یکے از ارڪان آن موڪب بودوبراےخدمت به زوار امام حسین (ع) سراز پا نمےشناخت ، بعد از بازگشت از ڪربلا عازم سوریه شد و به عنوان یڪ فرمانده موثر در جنگ با داعشیان مزدور شناخته شد.

 بعـد از پـایان مـامـوریـتش در سوریه مجدداًبرای پیداڪردن اجسادمطهرشهدا عازم منطقه غرب کشوروخاک عراق شدو

در اردیبهشت ۹۵ در آخرین سفرش برای

پیداکردن شهدای لشکر ۲۷ حضرت رسول الله(ص) در عملیات والفجر ۴ در منطقہ 

کانی‌مانگا پنـجوین عـراق چـندین شـهید پیدامےکند و در آخرین پیامش در شـبکه مجازےنیم ساعت قبل ازشهادت مےگوید «اینجا شهــید باران است» که بہ روی مین والمری رفتہ و یکی ازپاهایش قطع و پای دیگر هم خردمےشود و در همانجا به خیل شـهــــدای همـان عـمـلیات مے پـیوندد و به آرزوے دیرینه اش مےرسد.

شهید سردار علیرضا شمسی پور

ڪانال جاماندگان قافله شهدا

 @jamondegan


شهادتش رو همون جا گرفت...

يكشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۶:۳۶ ب.ظ


شهدای غواص رو آوردن اصفهان

 مسلم تا اذان صبح نمازشب خوند بالاسر شهدا

شهادتش رو همون جا گرفت...

شهید مسلم خیزاب

 @jamondegan


نماز شبش ترک نمی‌شد

شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۵۲ ب.ظ


همسر شهید مدافع حرم فیروز حمیدی زاده:

فیروز خیلی به پدر و مادر احترام می‌گذاشت. به‌طور کلی احترام گذاشتن به دیگران خیلی برایش اهمیت داشت. در بحث کاری هم خیلی حساس بود. مثلا استفاده از ماشین یا تلفن اداره را برای خودش مجاز نمی‌دانست.

کمک به دیگران مخصوصا مستضعفین هم برایش خیلی مهم بود، حتی وقتی که دست و بالش تنگ بود.

یک روز شنیدم که شخصی، چند وقت در اداره رفت و آمد داشته ولی کارش راه نمی‌افتاده. تا اینکه فیروز از او می‌پرسد: "حاجی چه می‌خواهی؟" او هم مشکلش را می‌گوید. فیروز خودش می‌رود و همه کارهای آن بنده خدا را انجام می‌دهد. وقتی او برمی‌گردد منزل به همسرش می‌گوید که من امروز امام را دیدم.

الان نیز خیلی از افراد می‌آیند و می‌گویند که شهید حاجت ما را داده و کار ما را راه انداخته است. در هنگام حضورش در سوریه نیز دوستانش می‌گفتند به جای بقیه سر پست نگهبانی می‌داده است و دم در می‌خوابیده. حتی بعضی افراد می‌آمدند و پای او را لگد می‌کردند، تکان نمی‌خورده تا کسی ناراحت نشود. داروها و وسایلی را که برایش گذاشته بودم را هم به دوستان بخشیده بود و اینکه نماز شبش ترک نمی‌شد.

 @Agamahmoodreza

همیشه نمازش را سر وقت می خواند

شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۵۱ ب.ظ

به روایت مادر فرمانده حسین:

همیشه نمازش را سر وقت می خواند. یک بار نشد به او بگویم مرتضی بلند شو نماز بخوان! اصلا نفهمیدیم کی به سن تکلیف رسید. از چهار ، پنج سال قبل از سن تکلیف همه ی نمازهایش را می خواند و روزه هایش را می گرفت. سنش که بالاتر رفت ، نماز شب هم می خواند. نیمه شب بلند می شد و با خدا مناجات می کرد. جوانی اش را این طور شروع کرد.

@farmandeh_hossein64

پرواز کردم و از آن بالا پیکرم را میبینم و میخندم..

شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۴۹ ب.ظ


 دو روز قبل از اعزام به سوریه میگفت:

خواب دیدم بدنم با خمپاره

 قطعه قطعه شده و به آسمان

 پرواز کردم و از آن بالا 

پیکرم را میبینم و میخندم..

شهید سید جواد اسدی

 @jamondegan


خاطره ای از شهید مدافع حرم علیرضا قلی پور

شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۴۷ ب.ظ



از همرزم علیرضا شنیدم که میگفت:علیرضا شبها تو سوریه نماز شب میخواند.اولین نفری بود که بلند میشد اذان میگفت و نماز جماعت برگزار میکرد.استاد قرآنمون بود و شب ها میگفت:بیاین سوره ذاریات بخونیم..

برسی کردم دیدم امام صادق (ع)فرمودند هر کسی سوره ذاریات را قرائت نماید،مانند چراغی درخشان موجب نورانیت او در قبر میشود.

 @Agamahmoodreza

هردو خادم حرم حضرت معصومه سلام الله علیها بودیم

شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۴۴ ب.ظ

 همسر شهید مصطفی نبی لو نوشته اند:

اگر خداقبول کنه هردو خادم حرم حضرت معصومه سلام الله علیها بودیم دفعه ی آخر که برای خداحافظی رفتیم حرم، وقتی برمیگشتیم به ما گفت دفعات قبلی خودم کار روخراب کردم عزیز!

 گفتم چرا؟

 گفتن چون همیشه موقع خداحافظی میگفتم یا حضرت معصومه(س) من را یه دوماهی قرض بده به حضرت زینب(س) برم نوکری خانم رو کنم...

ولی اینبار از حضرت خواستم من رو ببخشه به حضرت زینب(س) منم خندیدیم گفتم خب چه فرقی کرد گفت اینها دریای کرم هستن چیزی روکه ببخشند دیگر پس نمیگیرند...

عزیزترینم چقدر با دل پاک ازحضرت درخواست کردی تو رو ببخشه به حضرت زینب(س)چون دقیقا روز شنبه که روز خدمتمون به کریمه اهل بیت علیها سلام بود بخشیده شدی به حضرت زینب(س)...

@MolazemanHaram69


جوانی فعال، کاری، پرتلاش اما بدون ادعا

پنجشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۴۱ ب.ظ

هادی دلها

بارها در برگزاری یادواره شهدا ی مختلف به خصوص یادواره شهید ابراهیم هادی کمک می کرد 

جوانی فعال، کاری، پرتلاش اما بدون ادعا

شهید محمد هادی ذوالفقاری

 @jamondegan

برشى از وصیت‌نامه شهید مدافع حرم محمدرضا شیبانى مجد

پنجشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۳۷ ب.ظ

برشى از وصیت‌نامه شهید مدافع حرم محمدرضا شیبانى مجد؛

نگذارید پرچمی که از سالار شهیدان دست به دست رسیده به زمین بیافتد و آنهم زنده نگه داشتن اسلام و قرآن و فرهنگ شهادت است ...

 @labbaykeyazeinab

آنطرف هم مشغول پاسدارى از انقلاب است!

پنجشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۳۴ ب.ظ

دکتر احمدرضا بیضائی : 

چقدر غبطه خورده بودم به محمودرضا بخاطر پاسدار شدنش و چقدر حالش خوب شده بود از اینکه پاسدار شده بود.

 بارها پیش آمد که به او گفتم: 

"توى این لباس از ما به شهادت نزدیکترى؛ خوش به حالت". 

وقتى این را مى گفتم مى خندید.

 وقتى پاسدار شد، مثل این بود که به همه چیز رسیده و دیگر هیچ آرزویى در این دنیا ندارد.

محمودرضا لباس پاسدارى را با عشق پوشید.

گاهى که افتخار مى دهد و به خوابم مى آید توى همین لباس مى بینمش.

آنطرف هم مشغول پاسدارى از انقلاب است!

 @Agamahmoodreza

۱۳ اردیبهشت سالروز شهادت جستجـــوگــر نـــــــور 

فرمانده پیشکسوت دوران دفاع‌مقدس 

درجریان تفحص شهدای‌عملیات والفجر۴

انفجار مین والمرا/پنجوین‌عراق ۱۳۹۵

شهیـد علیرضا شمسی پور

 @jamondegan

بـه مـن گـفـت واقـعـه ی عـاشـورا را فراموش نکن

پنجشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۷:۵۲ ب.ظ



همسر شهید مدافع حرم علی کنعانی:

وقتی تصمیم به رفتن گرفت من سعی کردم مانع او شوم، اما قبول نکرد. 

گفتم حداقل صبر کن و مدتی دیگر برو، چون قرار بود تا مدت کوتاهی دیگر فرزند دوممان به دنیا بیاید؛ 

اما علی به هیچ وجه کوتاه نیامد و حرف هایی به من زد که هر منطق و استدلالی در مقابل آن رنگ می باخت؛ 

بـه مـن گـفـت واقـعـه ی عـاشـورا را فراموش نکن که خیلی ها بهانه ها آوردند و زمانی که باید شتاب می کردند وظیفه ی خود را به بعد موکول کردند و گفتند بعدا اقدام می کنیم اما آن ها بعدا هرگز فرصت پیوستن به قافله ی کربلا را پیدا نکردند؛ درواقع همین بهانه ها زمین گیرشان کرد.

حدیث و محمد علی دو یادگار به جا مانده از شهید هستند.

شادی روح پرفتوح شهید مدافع حرم علی کنعانی صلوات

شهادت:۱۳۹۲/۲/۹سوریه

شهید علی کنعانی 

 @jamondegan

معلم شهیدم روزت مبارک

چهارشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۳۷ ب.ظ

هم خادم جمکران بود 

هم  معلم

شهید مدافع حرم مجید عسگری جمکرانی

معلم شهیدم روزت مبارک

 @jamondega


تولــــــدت زمینی شدنت مبارک ای مرد آسمانی

سه شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۷:۳۴ ب.ظ

تولــــــدت زمینی شدنت مبارک ای مرد آسمانی

۱۰ اردیبهشت تولد شهید مدافع حرم میثم نجفی

شهادت: اربعین ۱۳۹۴ جنوب حلب

@jamondegan

نحــوه شـهـادت شـهـیـد مـدافـع حرم سـیـاوشـے

دوشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۷:۳۹ ب.ظ


نحــوه شـهـادت شـهـیـد مـدافـع حرم سـیـاوشـے به روایـت هـمـرزم شـهـیـد:

ساعت تقریبا، پنج ونیم یا شش صبح بودڪه هواروشن شده بود.یڪ کیلومتر، دو ڪیلومتر پیاده رفتیم تا رسیدیم به اونجایی ڪه بچه‌ها [درحال] درگیرے بودند، تپه تپه بود. 

یک تپه مثلا بالاش یڪ خونه بود،

و در ڪنار اون چندین تپه دیگه وجود داشت

همین جورے این خونه روبگیر پاڪ

سازی کن، این یڪی رو بگیر،اون یکی رو بگیر. رفتیم جلو و دونه دونه خونه هارو پاڪسازی کردیم

حالا خواست خدا بود، چے بود، با اون همه خستگے، با اون همه داستان. رفتیم هفت ڪیلومتر جلو.

 رسیدیم به  شهر "خان طومان" 

 یڪی از گروه‌های عراقے که همرزم ما بودند، اونجا از صبح درگیر بودند. 

تعدادےبرگشته بودند. یڪ تعداد درگیرے هنوز تو شهر سر و صدا می‌اومد. 

ما هم زدیم تو اون شهر. حدود سے، سے وپنج نفرزدیم تواون شهرشهر رو گرفتیم. رفتیم بالاتر. یڪ شهر ڪوچڪتر از اون بود اون شهر رو هم گرفتیم. رسیدیم به صد مترے هدف

یڪدفعه یڪ بارون آتیشی از روبرو

مون شروع شد ڪه ما حتے نفهمیدیم از ڪجا داریم می‌خوریم،از چپمون داریم می‌خوریم،از راستمون داریم می‌خوریم.

بالاخره هر ڪسی یڪجا پناه گرفت،یڪ سرے‌ها، امیر و دو سه نفر دیگر سمت چپشون دیوار بود سمت راستشون خونه ما هنوز موقعیتمون را پیدا نڪرده بودیم که از ڪجا داریم تیر می‌خوریم،من ڪه داشتم چپ و راست می‌دویدم. برگشتم یه ذره عقب‌ترتودهنه یڪ مغازه ایستادم

امیرهم پشت یڪ ماشینے، پشت یڪ ماشین ... بود. فڪر کنم پناه گرفته بود. دوید اومد پیش من تا اومد سمت من که گفت میلاد چےشده؟ پاش تیر خورد 

امیر خورد زمین.

گفتم چی شده؟ گفت: تیر خوردم. شروع ڪرد لی لی ڪردن به سمت بچه‌ها بیاد ڪمک کنه. 

چون تیر بار هم دستش بود و آتیش سنگینی هم رو سر داعشی ها داشت میریخت ، تڪ تیر اندازهای اونا زدنش

تڪ تیر اندازها با قناسه زدنش 

امیر همون جا آسمانی شد...

برگرفته از برنامه از آسمان

ڪانال جاماندگان قافله شهدا

@jamondegan