مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۷۱ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

حلب به قیمت خون شهدای مدافع حرم

سه شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۵۶ ب.ظ

 حلب به قیمت خون شهدای مدافع حرم و شهدای مدافع حرم قم و خصوصا

شهید مدافع حرم جاویدالاثر

حاج احمد جلالی نسب

آزاد شد . . . 

حاج احمد عزیز نمیدادنم با کدام نوشته و با کدام فریاد و با کدام قلم پایداری و استقامت شما و همسنگران شهیدتان را بنگاریم... 

هرچند پیکرت در بیابان های تدمور جا ماند اما یادت دلهای دنیا زده ما را از خواب غفلت بیدار کرد

حالا بستگی دارد به دل ما که جای شما باشد یا دنیا؟

دعا کن برای ما حاج احمد شهید به آن خنده های زیبا و دلنشینت به اشکهای روضه های امام حسین، به خون گرمت که زمستان سوریه را گرم کرد که در راه شما ثابت قدم باشیم و جز برای رضای خدا نه دمی داشته باشیم نه بازدمی . . . 

https://telegram.me/joinchat/C9nfRDyiUT9Ge3dS7KO61g

شھداے مدافــع حــرم قـــمـ

شهید رفیعی (فاطمی)

سه شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۴۰ ب.ظ

دلاور مردی که از اولین مدافعان حرم بوده

و قبل از فاطمیون عازم جبهه شده و

در راه دفاع از حرم به شهادت رسید.

شهید رفیعی پیش از تشکیل لشگر فاطمیون گروهی در سوریه تشکیل داد

خانواده ی این شهید گرانقدر آن وقت ساکن سوریه بودند.

دوم فروردین سال ۱۳۹۲ به آن ها خبر میرسد که تکفیری ها به حرم حضرت رقیه "س"حمله کردند.

شهید رفیعی با جمعی از دوستان خود به سوی حرم میرود و در آن درگیری به شهادت می رسد. و پیکرش مفقود میشود.

گروهک تروریستی احرارالشام اولین عکسی که از شهداء_افغانستانی مدافع حرم منتشر کرد مربوط به این شهید گرانقدر بود.

همسر شهید رفیعی :

ما ابتدا چند سال در ایران بودیم و از 10سال پیش به سوریه رفتیم و تا مدتی پس از شهادت همسرم در سوریه ساکن بودیم.

پسرهایم به دلیل مشکل ویزایی که دارند در افغانستان هستند و نمی توانند به ایران بیایند خودم نیز مدت ویزای موقتم تمام شده و به من گفته اند باید از علما نامه بگیری تا ویزایت را تمدید کنیم.

من و دو دختر کوچکم در ایران تنها هستیم .دختر بزرگم 9 سال و دختر کوچکم 6سال دارد.

همسرم پرونده ی اعزام از ایران نداشته و از سوریه به جمع مدافعان حرم پیوست از یکی از نهادها نامه ای گرفتم و به بنیاد شهید رفتم و گفتند چون خودتان و همسرتان افغانستانی هستید نمی توانیم شما را تحت پوشش قرار دهیم.

من هم نا امید شدم و دیگر پیگیری نکردم همسرم وقتی ایران بود در کنار نیروهایبسیجی دوره های آموزشی را میگذراند.

از آن روزها مدارک و تقدیرنامه هایی را داشتیم  که وقتی خانه مان در سوریه مورد اصابت موشک قرار گرفت آن ها نیز از بین رفت.

هر کدام از غیر سوری ها که برای نبرد با تکفیری هاوارد میدان نبرد میشدند از دولت سوریه تعهد میگرفتند اما همسرم هیچ وقت راضی نشد چنین کاری را بکند چرا که میگفت :من تنها برای دفاع از حرم در عملیات ها حضور پیدا می کنم و هیچ توقع از هیچ کس و هیچ دولتی ندارم.

ما هم راضی به رضای خدا هستیم و شک نداریم که خداوند متعال یاری دهنده ی من و فرزندانم خواهد بود و هیچ گله و شکایتی ندارم.

وظیفه ی همسرم دفاع از حرم بوده است و خوشحالم که در این راه جانش را فدا کرده است.

آقا محمودرضا

 ڪانال رسمے فاطمیون

شهادت آبان ۹۵ سوریه (حلب)

خاطره ای ازشهید رضا خاوری

سه شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۳۱ ب.ظ


تابستان سال ۱۳۹۲ بود. آقا رضا دو سه ماهی بود مجروح شده بود و منزل. رفتیم براش پاسپورت بگیریم آخه رضا از همون سال۱۳۷۴ که تنهایی از هرات راهی ایران شد تا سال ۱۳۹۲ بی مدرک بود. رفت عکاسی عکس گرفت .لاغر بود و اون ۳ ماه لاغرتر شده بود . وقتی عکس هاش رو اورد نشونم داد این عکسش رو که بزرگتر و با طراحی چاپ کرده بودند خیلی زیبا شده بود. کلا اون بار عکس هاش خیلی خوب شده بود. هر چه عکس دیگه داشت رو رفته بود فوری با همون وضع سر کار گرفته بود و عکس های جالبی نبود. به محضی که چشمم به عکسش افتاد گفتم واااااای چقدر شبیه شهدا شدی !!! خندید گفت اره چه نورانی شدم و می‌زد زیر خنده. خودشم خیلی خوشش اومده بود بهم گفت هر وقت شهید شدم این عکسمو چاپ کنید خیلی حال و هوای شهادت داره. منم گفتم باشه اما هیچوقت فکر نمی‌کردم رضا دو سال بعد همون ایام شهید میشه و ما همین عکسش رو چاپ کردیم گذاشتیم کنار وسایل هاش. وقتی شهید خزایی تشریف آوردند منزل و چشم شون به قاب عکس افتاد گفتند این جفای بزرگی در حق رضاست که اینهمه سال جهاد کرد و لباس رزم به تن داشت حالام با لباس عادی رضا بی لباس بنظر میاد و داداش جواد به لطف طراح خوب مون سیدسلیمان طراحی کردند و لباس نظامیش رو تو این عکس تنش دادند و شد عکس های بنر و اعلامیه های شهادتش.

کانال رسمی سردار شهید حجت

http://telegram.me/joinchat/C_uoXD7j7RAZyxJDNv_Cjg


خاطره ای از شهید سیاهکلی ۲

سه شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۲۹ ب.ظ


همسر شهید (متولد۷۲) :

دان دو کاراته ، و دارای دو مدرک کارشناسی ودانشجوی نمره الف دانشگاه بود.

همیشه تا ساعتی پس از پایان ساعت کار، در محل کارش می‌ماند تا تمام حقوقی که دریافت می‌کند حلال باشد.

وقتی کسی مبلغی قرض می‌خواست، حتی اگر خودش آن مبلغ را در اختیار نداشت، از شخص دیگری قرض می‌گرفت و به او می‌داد تا آن فرد مجبور به تقاضا کردن از افراد دیگری نباشد.

بسیار دستگیر فقرا بود و همیشه به شخص فقیری که ابتدای کوچه مان بود کمک می‌کرد. به خاطر دارم که شبی به بیرون از منزل رفت و بازگشت او طولانی شد! وقتی علت را پرسیدم متوجه شدم پولی برای کمک به آن #فقیر نداشته و برای اینکه شرمنده او نشود، چند کوچه را دور زده و از مسیر دورتری به خانه آمده!...

بسیار مهربان بود و خیلی به من احترام میگذاشت!

. اگر جایی میرفت خوراکی اش را اصلا نمی خورد و حتما می آورد خانه تا باهم بخوریم(میگفت دلم نمیاد تنها بخورم!!!)...یا اینکه بلند پیش دوستانش می گفت یکی هم برمیدارم برای خانومم!!

میگفتم «حمید جان اینکارو نکن درست نیست من خودم خجالت می کشم مؤذبم چون همدیگرو می بینیم تو‌مهمونی جایی...» . ایشون می گفت «اتفاقا من مخصوصا اینکارو می کنم تا بقیه هم یاد بگیرن که به همسرشون احترام بگذارن به همسرشون محبت کنن!....»

این ویژگی‌ها عین حقیقت است و اغراق و کلیشه نیست!

شکم، چشم و زبان را همیشه و به‌ویژه در مهمانی ‌ها حفظ می‌کرد.

.همسرم هرگز نماز اول وقت و نمازشبش ترک نمیشد؛ از غیبت بیزار بود؛ اینکه می‌گویند، کسی پای خود را مقابل پدر و مادر دراز نمی‌کند، در مورد همسرم صدق می‌کرد؛

خواندن دعای عهد کار همیشگی او بود، هرروز صبح پیش از رفتن به محل کار حتما قرآن تلاوت می‌کرد...

عشق واقعی آن است چیزی را بپسندی که محبوبت را راضی می‌کند؛ من هم از علاقه و شوقش برای رفتن به سوریه و شهادت آگاه بودم و به همین دلیل برای رفتنش رضایت قلبی داشتم...

قهرمان من

مدافع حرم لقمه حلال

شهید حمید سیاهکالی مرادی

جوان مؤمن انقلابی

متولد ۱۳۶۸

شهادت: ۴/آذر/۹۴

زندگی به سبک شهدا

عضو‌شوید

کانال رسمی شهداء مدافع حرم ساوه

https://telegram.me/Modafean_saveh

شهادت رزمنده دیگر در سوریه (احمد جلالی نسب)

سه شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۴۵ ق.ظ

سبزوار 

پنجمین شهید مدافع حرم خود را

 تقدیم ساحت مقدس حضرت زینب سلام الله علیها کرد.

رزمنده سبزواری جبهه مقاومت 

احمد جلالی نسب

 صبح دیرروز در سوریه به شهادت رسید.

پاسدارشهید احمد جلالی نسب

 از اهالی روستای شم آباد می باشد که از شهر قم به سوریه اعزام شده بود.

@khadem_shohda

خــــادم الــشهــــدا


ننگ بزرگی است حرف مولا و رهبرمان زمین بماند

دوشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۰ ق.ظ


میگفت:

 برای ما که ادعای پاسداری از اسلام و مسلمین را داریم,ننگ بزرگی است حرف مولا و رهبرمان زمین بماند.

شهید حجت باقری

 شهادت13بهمن94 

 عملیات نبل والزهرا

@khadem_shohda

احمد آقا بسیارفعال و،خستگی ناپذیر بود

دوشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۳۷ ق.ظ


همرزم شهید احمد الیاسی: 

احمد آقا بسیار در جبهات سوریه فعال بود ،خستگی ناپذیر بود ، از جون و دل برای اهل بیت مایه میزاشت.

یک روز خسته و کوفته بودیم و همه رزمندگان در حال استراحت بودند که در حال خستگی شدید همه مان ماشین تسلیحات آمد که در همین زمان شهید احمد بلند شد و دونه دونه مهمات رو پیاده کرد.

آقا محمودرضا

کارت پایان خدمت سربازی جانباز شهید مدافع حرم رحمان بهرامی که در غیابش صادر شده...

خوشا به سعادتت ای شهید...

کانال مدافعان حرم

@modafain414

بارها از همسرم خواستم مرا به سوریه ببرد

دوشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۱۷ ق.ظ

همسر شهید خزائی:

بارها از همسرم خواستم مرا به سوریه ببرد

دوست داشتیم در کنارش باشیم و من بارها گفته بودم که ما را همراه خودت ببر؛ ولی چون اواسط سال تحصیلی بود، گفت: «اجازه دهید بچه ها درسشان تمام شود».

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، شهید محسن خزائی متولد سال 1351 در سیستان و بلوچستان است. او که کار خبر را از سال 74 در باشگاه خبرنگاران صدا و سیمای سیستان و بلوچستان آغاز کرد. سال ها به عنوان خبرنگار این استان در صحنه درگیری با اشرار و وقایع مختلف حضور داشت. خزائی از خبرنگارانی بود که در جریان گروگانگیری گروهک تکفیری وهابی «جند الشیطان» توانست جان سالم به در ببرد، اگرچه همکار او «محسن ذوالفقاری» در این اقدام تروریستی به شهادت رسید.

شهید محسن خزائی در طول پنج سال گذشته و از ابتدای درگیری ها در سوریه به عنوان خبرنگار صدا و سیما در جبهه مقاومت حضور یافت و گزارشگر اخبار رزمندگان مقاومت و مدافعان حرم منطقه شد. وی سرانجام روز شنبه 22 آبان ماه با اصابت تیر به ناحیه سر به شهادت رسید و به یاران شهیدش پیوست.

«مریم رخشانی» همسر شهید خبرنگار «محسن خزائی» از سال ها حضور شهید در جبهه جنگ سوریه و شخصیت این خبرنگار جنگ صحبت کرد. رخشانی در خصوص شخصیت شهید خزائی اظهار داشت: مهربان، دلسوز، حامی خانواده و همراه بچه ها بود. در عین حال که علاقه عجیبی به خانواده داشت، می گفت: «زندگی ما برای خودمان نیست، برای اسلام است و باید در راه ائمه تلاش کنیم تا اسلام را به همه جا برسانیم. زندگی ما برای خودمان نیست، در خدمت و برای مردم است. باید تلاش کنیم دست‌گیر مردم باشیم و اسلام را به پیش ببریم».

وی ادامه داد: خیلی به کار و وظیفه اش مقید بود و تمام تلاشش را می کرد تا کارش را به درستی انجام دهد.

همسر شهید خزائی به حضور چندین ساله شهید در صحنه های مختلف اشاره و خاطرنشان کرد: از ابتدا هرجا برنامه و درگیری و انفجار رخ می داد، زودتر از همه حضور می یافت. به واسطه عشق و علاقه اش به حضرت زینب (س) سفر زیارتی به سوریه نصیبش شد. وقتی متوجه اوضاع آنجا شد، در دیدار با یکی از دوستانش درخواست کرد که برای کار خبر به منطقه برود. پیشنهاد کار داده شد و ایشان هم مشتاقانه پذیرفت.

همسر شهید خزائی ادامه داد: برای رفتنش با ما صحبت کرد و گفت این راهی است که خود حضرت زینب (س) جلوی پای من گذاشته است و من هم علاقه‌مندم که خادم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) شوم، چیزی از این بالاتر نیست. من هم به رفتنش راضی بودم و مخالفتی نکردم.

رخشانی از همراهی خود و فرزندانش برای حضور در جبهه رسانه ای مقاومت گفت و ادامه داد: اینطور نبود که با رفتنش مخالف باشیم، به هر حال راهی بود که انتخاب کرده و ما هم راضی بودیم. اتفاقا دوست داشتیم در کنارش باشیم و من بارها گفته بودم که ما را همراه خودت ببر، ولی چون اواسط سال تحصیلی بود، می گفت اجازه دهید بچه ها درسشان تمام شود.

وی تصریح کرد: فکرش را نمی کردم به شهادت برسد. البته مشتاق بود و مرتب می گفت دعا کنید تا این توفیق نصیبم شود؛ ولی هیچ گاه فکرش را نمی کردم به زودی و ناگهانی این اتفاق بیفتد.

همسر شهید خزائی با بیان اینکه اگرچه داغ شهادت همسر سخت است، اما از اینکه همسرم به آرزویش رسید، خوشحالم، گفت: به هر حال در نبودش سختی می کشیم و تنها یاد و خاطره اش هست که می ماند، ولی با اصل موضوع یعنی شهادت مشکلی ندارم؛ چون می دانم توفیقی است که نصیبش شده و باعث افتخار ما نیز هست.

وی خاطرنشان کرد: همسرم مرتب از منطقه تماس می گرفت و از اوضاع و احوال آنجا می گفت. نگرانی اش این بود که مردم و زن و بچه ها را به ناحق می کشند. می گفت دعا کنید که هرچه زودتر امام زمان (عج) ظهور کنند و داعش و تکفیری‌ها نابود شوند.

همسر شهید خزائی به سفارش شهید قبل از شهادت و تصریح کرد: می گفت محکم باشید و راه حضرت زینب (س) را ادامه دهید. بچه ها را ولایتی و حسینی (ع) تربیت کنید، تا در راه اسلام قدم بردارند.

منبع: دفاع پرس

جز ادب و احترام چیزی از او ندیدیم

دوشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۱۳ ق.ظ


 از روحیه بسیار بالایی برخوردار بود. مسئولیت مربی آموزش را در سپاه داشت؛ با این وجود در تمام مواقعی که با ایشان رو به رو می شدیم جز ادب و احترام چیزی نمیدیدیم. از آنجا که بسیار مبادی آداب بود خیلی زود افراد را به خودش جذب میکرد. به نسبت دیگر دوستانش حال و هوای متفاوتی داشت و شوق شهادت را میتوانستیم در او ببینیم.

من و عبدالرحیم با هم بزرگ شدیم و تمام دوران زندگی را با هم بودیم و در تمام دوران زندگیاش جز مهربانی و ادب از او ندیدم و در همه زمینه ها فعالیت داشت. در مسجد پای ثابت برای پذیرایی، دسته رویها و عزاداری برای ائمه اطهار(ع) بود. انگشتری عقیقی داشت که همیشه در قنوت نگین آن را برمیگردادند و در قنوت نمازش دعای "اللهم ارزقنی شهاده فی سبیلک" میخواند که خداوند دعایش را مستجاب کرد.

شهید عبدالرحیم فیروزآبادی

کانال سَیِدة اْلزینَب (س)

@zeynab69seyeede

إی وای بر دلی که دلتنگ است...

يكشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۲۰ ب.ظ

بسم رب الشهداء والصدیقین

معراج شهداء

چه خاطره ها که زنده نشد وچه دلتنگی ها که امان برید از دل بی قرار و دلتنگ همسران شهداء مدافع حرم

آنانی که خاطره وداع با همه دلخوشی ها و آرزوهای شیرین جوانی و میانسالی را در آنجا خاموش وخفته دیدند

آرام در تابوتی غرق در خون ،غرق در عشق و غرق در غیرت...

آه که حتی آن خاطره را هم ،آنانی که هنوز چشم براه پیکر عزیزانشان هستند ،ندارند...

و من، که برای ندیدنت در معراج بهانه ایی جز تلاش برای انجام وصیتت ندارم،و شرمندگی که تلاشم را ثمری نبود.

و چه خوش خاطره هایی از معراج شهداء ،آن محل تجمع پیکرهای مطهر شهداء ،برایم به یادگار گذاشتی...

شبهای وداع با پیکر شهداء گمنام و شهداء هر حادثه ختم به خوش عاقبتی ...

افطاری های شبهای ماه مبارک رمضان در آن قطعه از زمین متبرک به حضور پیکر مطهر شهداء...

و زیارت های وقت وبی وقت ...

یادت هست آخرین افطاری ماه مبارک رمضان در آنجا را ...

نازنینا همه فیلم کوتاه تو در معراج کنارتابوت شهداء گمنام را دیده اند ، ولی هیچکس نمی داند که آنجا برای ما فقط محل زیارت پیکرشهداء نبود...

آنجا محل تجدید عهد وپیمانهای ناگفته مان،تجدید عهدی دوباره با شهداء و محل تجدید قوا برای ادامه جنگی دوباره بود...

عاشقانه هایی از جنس خدایی ...

تو می سرودی و من در قلبم می نگاشتم...

امروز بی تو در معراج... 

إی وای بر دلی که بی طاقت شده 

إی وای بر دلی که آماده گریبان چاک کردن است

و إی وای بر دلی که دلتنگ است...

خدایا رحمی.....

رحمی بر این دل های بی قرار کن ،و قرار دلهای بی قرارمان را برسان که سخت محتاج فرج هستیم

اللهم عجل لویک الفرج

همسرانه

شهیدحرم سیداسماعیل سیرت نیا

@bisimchi1


بهانه برای تفرقه زیاد است و راحت میشود پیدا کرد که از یکدیگر فاصله بگیرید و رضایت شیطان و غضب الهی را فراهم نمایید.

هنر این است که دنبال بهانه برای وصل و ارتباط با خدا باشید.

شهید حمید تقوی فر

 مـلازمـان حـــرم 

.

خان طومان بغض و بس

يكشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۴۷ ب.ظ

قاسم های زمانه ما

قطعه قطعه میشوند و دم نمیزنند 

میسوزند و درد میکشن ولیکن ترک عهد نمیکنن 

شهدای مظلوم خان طومان 

خان طومان شده ماوایی برای درست کردن یک زیارتگاه در دل حلب 

خان طومان ،بغض و بس

براے زندگے با سجاد خودم را آماده ڪردم

يكشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۳۸ ب.ظ


من و سجاد سال ۱۳۸۳ با هم آشنا شدیم. 

زمانے ڪه به خواستگارے من آمدند در صحبت‌هاے اولیه‌ خط و مشے فکرےاش را برایم روشن کرد.

 ایشان گفتند ڪه «زندگے من خدایے است، من به خاطر خدا ازدواج مے‌کنم.»

 سجاد از شرایط ڪارے و نبودن‌هایش هم برایم گفت.

 او از مأموریت‌هایش گفت و از سختے زندگے با خودش مسیر را برایم روشن ڪرد.

 به من گفت: در زندگے سختے و مشکلات زیادے وجود دارد مے‌توانید با آن شرایط بسازید؟

 من از همان ابتدا متوجه شدم تنها عشق و ایمان است ڪه مے‌تواند راه را بر من آسان کند.

 من هم براے زندگے با سجاد خودم را آماده ڪردم. 

شرایط سختے بود اما به لطف خدا و ڪمڪ خود سجاد توانستم تحمل ڪنم.

 ایمان و صداقت سجاد باعث شد من براے ادامه زندگے ایشان را همراهے ڪنم. 

بسیار دوستش داشتم و براے همین مے‌خواستم آن طور ڪه مے‌خواهد زندگے را برایش آماده کنم.

همسر شهید سجاد مرادے 

کانال رسمی شهداء مدافع حرم ساوه

https://telegram.me/Modafean_saveh