مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

دلنوشته مادرشهیدمحمدحسین محمدخانی

جمعه, ۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۲۷ ب.ظ


پسرم این شبها جای خالیت را بیشتر احساس میکنم، و دلم بیشتر میگیرد، زیرا به بودنت عادت داشتم، نبودی تا کنار سفره افطار برایمان دعای سفره بخوانی.

یادش بخیر شبهایی را که با هم به مسجد ارگ میرفتیم، و تو اصرار داشتی تا لحظات آخر مناجات حضور داشته باشیم.

وقتی به خانه برمیگشتیم تو چه زیبا مشغـــــول نمـــــاز شـــب می شدی، و بعد با هم سحری میخوردیم.

حالا تو سر سفره ارباب "عند ربهم یرزقون" هستی و من به حال تو غبطه میخورم.

شهادت محرم۹۴

 بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@Haram69 


شهید مدافع حرم عبدالمهدی کاظمی

شهید خوابی دیده بودند و زمانی که آن را برای آیت‌الله بهجت گفته بودند، آیت‌الله جواب دادند شما باید پاسدار شوید و در راه خدا شهید می‌شوید. 

به من اومد و گفت خیلی زود تنها می‌شوی بنابراین صبر داشته باشید و به خدا توکل کنید. شهید کاظمی انس با قرآن را بسیار مهم می‌دانست، استاد اخلاق داشتند و به نماز شب و زیارت عاشورا و حدیث کسا بسیار اهمیت می‌دادند.  وقتی که می‌خواست به سوریه بره گفتم فکر من و بچه‌ها را کردی؟ 

گفت: من اینجا همیشه مأموریتم و نمی‌تونم کامل به خانواده‌ام خدمت کنم اما اگر رفتم و شهید شدم دستم برای نگه‌داری از شما بازتره. اگر نروم چگونه در دنیای دیگر به چشمان حضرت زینب (س) نگاه کنم.

نقل ازهمسرشهید

شهادت ۲۹آذر۹۴

.

خاطره ای ازشهید کربلایی سرورهاشمی

پنجشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۲۷ ب.ظ


پدرم همیشه مرا  تشویق میکرد تا درسهای زندگی را خوب  یاد بگیرم. 

همیشه به من میگفت زندگی مثل موجهای دریا بالا و پایین میروند ، باید خیلی صبور باشی  تا زندگی  موفق شوی.

وقتی پدرم عازم سوریه میشد  به من گفت : دخترم  من به سوریه میروم و مدافع حرم میشوم تا دست هیچ نامردی به حرم بی بی مان حضرت زینب سلام علیها نرسد ، از تو میخواهم مدافع حجاب شوی.

پدرم میگفت : دخترم  حجاب برای زن مثل سلاح  میماند باید بتوانی خوب ازش استفاده کنی . 

 و من سعی میکنم با حفظ حجابم پدرم را در آن دنیا خشنود کنم .انشاءالله که از من راضی باشد.

نقل از دختر شهید

شهادت ۱۷اردیبهشت ۹۵

محل شهادت خلصه

 بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@Haram69 

خاطره اےازشهید جاویدالاثر مهدی قاسمی

پنجشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۲۵ ب.ظ


وقتی به روستای اطراف حلب رسیدیم نصف شب بود هوا هم خیلی سرد بود تا صبح تو اتوبوس بودیم . 

از طرفی اولین گروهی بودیم که وارد مایر شدیم طبعا باید تو منازل مقر تشکیل میدادیم برا همین حاج مهدی خیلی تاکید داشت تا لوازم خانه مردم جابه جا نشه چون ما برای حفظ مال مردم آمدیم نه غارت و از بین بردن آنها...

سلام و درود خدا بر چنین مجاهدانی که در راه خدا جهاد میکنند.

نقل از همرزم شهید

پیکرمطهربازنگشت...

شهادت بهمن۹۴

بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@Haram69

عکسی از شهید فاتح در جوار حضرت هود و صالح

پنجشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۲۲ ب.ظ


به گزارش اویس،

 تصویر پیش رو مربوط به حضور 

سردارشهید حجت الاسلام رضا بخشی معروف به فاتح معاون لشکر فاطمیون

 در جوار ضریح حضرت هود و صالح (ع) می باشد. 

کانال رسمی فاطمیون

 @fatemeuonafg313

زیر باران شلمچه

پنجشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۱۶ ب.ظ

نوشته های محمد جواد 

به هوای اینکه ظهر عاشورا فکه باشیم با محمودرضا و یکی از رفقاش راه افتادیم به سمت جنوب.

بهمن ماه بود و معمولا مناطق خیلی شلوغ نمیشد و بیشتر کاروانهای دانشجویی می اومدن .

ما هم به شیوه ی چتربازی سفر میکردیم.

یعنی خودمون رو با اتوبوس میرسوندیم دوکوهه و شب اول رو اونجا میگذروندیم و روزهای بعد رو چترمون رو روی کاروانهای دانشجویی باز میکردیم.

 به این صورت که محمود رو میفرستادیم پای اتوبوسها و آمار جای خالی رو میگرفت. بعد گردنی کج میکرد و رایزنی میکرد و...... سفر آغاز می شد.

اما از بخت ما اون سال بارندگیهای زیادی تو خوزستان شده بود و آبگرفتگی مناطق زیاد بود، برای همین هم خیلی از مناطق رو اجازه بازدید نمیدادند و همین هم باعث شده بود کاروانهای دانشجویی کمتری اون سال بیان جنوب.

خلاصه به هر طریقی که بود خودمون رو رسوندیم به شلمچه هوا ابری بود و فقط یه کاروان اونجا بود.

بعد از اینکه صفایی کردیم و گشتی زدیم تصمیم گرفتیم که برگردیم.

محمود رو فرستادیم بره سراغ مسئول کاروان تا حداقل ما رو تا خرمشهر با خودشون ببرن از اونجا به بعد رو یه فکری بکنیم. آخه ماشینی هم نبود ما رو برگردونه.

محمود رفت و دست پر برگشت!! گفتیم چی شد؟ گفت خدا خیرش بده گفت نه!!!! نه!!! یعنی جا نداشت؟

محمود گفت آره دیگه جانداشت. بهش هم گفتم فقط تا خرمشهر ولی راه نداد که ببرتمون.

پنچر شدیم. وسیله ی دیگه ای هم نبود که ما رو ببره.

پیاده راه افتادیم به سمت خرمشهر.

زمین قشنگ و هوا ابری و عالی بود.

وسط راه تصمیم گرفتیم جهت ثبت در تاریخ عکسی هم به یادگار بندازیم.

داشتم دوربین رو تنظیم میکردم که بارون هم شروع شد.

ماشاءالله بارونهای جنوب هم هر قطره اش به قاعده ی نیم لیتر آب حمل میکرد.

به زمین که میخورد به شعاع بیست متر فقط شعاع ترشح داشت.

تو همون وضعیت عکس رو گرفتیم و دوباره راه افتادیم.

از قدم قدم لحظه هاش داشتیم لذت میبردیم.

به قول شاعر گفتنی: شد زمین مست

آسمان مست

بلبلان

نغمه خوان مست

باغ مست و

باغبان مست....

حالا منظور اینکه

محمودرضا

با تو مست بودم

سرمست.

از دلتنگیم بی خبر نیستی

بذار از درد خماری هم بهت بگم.

درد دارم رفیق

درررررررررررد.

برم هر جای این دنیا

شبم با بغض دمسازه

آخه هرجا یه چیزی هست

منو یاد تو بندازه... . . .

زیر باران

شلمچه

بهمن 84

محرم الحرام 1426 

Archive


روایتی از همسر شهید مختاربند درباره شهید

پنجشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۱۴ ب.ظ


 در سفر بودیم که برای نماز اول وقت در کنار مسجدی توقف کردیم 

وقتی برای تجدید وضو رفت دید لامپ های سرویس بهداشتی سوخته است و فضا تاریک است.

بعد از نماز چند لامپ خرید و در سرویس های بهداشتی نصب کرد..

و بعد راه افتادیم...

 شهید حاج حمید مختاربند  ( با نام جهادی ابوزهرا)

 @shahid_mokhtarband 

خواهران مدافع حرم

@molazemaneharam



مادر شهید سید حکیم

پنجشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۰۹ ب.ظ

درباره رفتنش خیلی بحث کردیم. از مادر دو شهید فیلمی نشان داد و گفت: اینها مگر مادر نستند؟!

سید حکیم می گفت:

 دشمن ما داعش و النصره نیستند، ما اینها را به حساب نمی آوریم، بچه های فاطمیون وقتی وارد میدان نبرد می شوند، اصلا ترسی از این اجیران مزدبگیر ندارند، 

فاطمیون آمده اند تا کمر اسراییل را بشکنند و رو در روی آمریکا مبارزه کنند. بچه های فاطمیون منتظر اشاره فرمانده کل قوا هستند تا بر لشکر یزیدیان زمان بخشمند و آنها را در هم بکوبند.

در خانه مدام احساسش می کنیم و با او حرف می‌زنیم

پنجشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۰۶ ب.ظ



شهید محمد رضا دهقان امیری

در این مدت جای خالی‌اش را احساس کردید؟

 مادر شهید: "جدای اینکه آیه قرآن می‌فرماید: شهدا زنده‌اند؛ ولی من حضورش را با تمام وجودم احساس می‌کنم. آنقدر عشق و علاقه‌ای بین من و محمدرضا بود که اگر محمدرضا به هر شکلی به غیر از شهادت از این دنیا می‌رفت به خانواده گفته بودم که من را هم باید همراه محمدرضا دفن کنید و کسی بودم که شاید به مراسم هفتم محمدرضا هم نمی‌رسیدم اما حالا این مقام شهادت یک مقام عظیمی است که باعث شده ما آرامش داشته باشیم.

هر موقع که دلتنگش می‌شویم پیش ما می‌آید و بوی عطر خاصی را که استفاده می‌کرد را استشمام می‌کنیم

 بارها شده هیچ کس در خانه نبوده و وقتی وارد خانه شدیم متوجه شدیم که بوی عطر محمدرضا در خانه است، حتی یک بار من از سرکار به خانه آمدم و اینقدر بوی عطرش زیاد بود که با تعجب رفتم و تلفن را برداشتم که به شوهرم زنگ بزنم وقتی تلفن را برداشتم دیدم خود تلفن بوی عطر می‌دهد و برایم خیلی عجیب بود.

مجلس شهید رسول خلیلی که از ما دعوت کرده بودند و رفته بودیم، من اصلا طاقت نداشتم در این مجلس بنشینم و آنقدر از محمدرضا و رسول صحبت کردند که حالم خیلی بد شد. 

همین که نیت کردم بلند شوم یک لحظه بوی عطر محمدرضا آمد و کنار من صندلی خالی بود و احساس کردم محمدرضا کنار من نشسته که حتی برخورد شانه‌هایش را احساس کردم.

در خانه مدام احساسش می کنیم و با او حرف می‌زنیم.

صبح که دلم برایش تنگ می‌شود و گریه می‌کنم شب به خوابم می‌آید و من را دعوا می‌کند و می‌گوید: «برای چه ناراحتی؟»."

رفیق بامعرفت

پنجشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۰۴ ب.ظ


بعد از دانشگاه به دلیل مشکلات زندگی کار و ازدواج خیلی کم وقت میکردم از همدیگر یاد کنیم. 

اما رضا خیلی بامعرفت بود. همیشه هفته ای یکی دوبار زنگ میزد. یا حداقل نصفه شب یه تک رو گوشیم بود از رضا .

صبح بهش زنگ میزدم و در حد چند دقیقه که شده بود باهم حرف میزدیم و کلی از صحبتهاش انرژی میگرفتم. رضا خیلی بامعرفت بود.

ارسالی دوست شهید

کانال شهید رضا دامرودی

https://telegram.me/joinchat/Cdbj5ECkj1TQtvu_n9G3HQ

دیدار با خانواده معظم شهید مدافع حرم مهدی علیدوست

پنجشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۵۹ ب.ظ

دیدار با خانواده معظم 

شهید مدافع حرم مهدی علیدوست ۹۵/۰۶/۴

کانال شهدای مدافع حرم قم 

https://telegram.me/sh_modafeaneqom

تقاضای سعید عبدولی از مسولان برای حضور در سوریه

پنجشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۵۵ ب.ظ

سعید عبدولی ضمن اهدای مدال برنز مسابقات المپیکش به خانواده شهید حاجیوند الیاسی،

 از مسئولان سپاه خواست آرزوی حضورش در سوریه و مدافع حرم اهل بیت شدن را بر آورده کنند.

@sh_modafeaneqom

شهدای مدافع حرم قم

تقدیم به همسران صبور مدافعان بی ادعای حرم

چهارشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۵۰ ق.ظ

سروده خانم نفیسه سادات موسوی 

تقدیم به همسران صبور مدافعان بی ادعای حرم

قول دادم که مردِ خانه شوم 

غیر مادر، کمی پدر باشم 

نگُذارم کسی بفهمد اگر 

چند روووز از تو بی خبر باشم .

قول دادم که در نبودن تو 

روی پایم بایستم چون کوه 

خم نیفتد به ابرویم از درد 

هر قَدَر سخت باشد و انبوه .

قول دادم که پیش چشم کسی 

ضربه ای به غرورمان نخورد 

از من و قول ها، خیالت تخت!

آب هم در دلت تکان نخورد

هر سحر زیر گوش فرزندت 

نوحه ی بویِ سیب * می خوانم 

نذر کردم که زووود برگردی 

هر شب اَمّن_یُجیب می خوانم .

روزها دور و دیر میگُذرند 

دورمان را گرفته طوفان ها 

نه فقط خنده رفته از لب من 

بلکه از روی کلّ گلدان ها....

مانده ام روی قول هایم...آه

با دلی تنگ و چهره ای بی تاب 

فکر من را نکن ولی هر شب 

پسرت سخت می پرد از خواب...

احترام به مادر

چهارشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۴۵ ق.ظ



شهید مدافع حرم محسن فرامرزی

شهید از جمله کسانی بودند که حاضر بودند هر کاری بکنند تا رضایت مادرشان را کسب کنند، و همیشه در

 سفر های زیارتی با مادرمی رفتیم و وقتی که در کربلا بودیم شهید  باعشق ویلچر مادربزرگ رو به حرم امام حسین (ع) میبرد و اشک میریخت بعد مادر در این طرف سر روی ضریح آقا گذاشته بودند و میگفتند انشاالله پسرم هر چه که از خدا بخواهد به او بدهند و شهید فرامرزی این طرف سر روی ضریح گذاشته بودند و میگفتند آقا جان شما در کربلا ندای هل من ناصرن ینصرنی گفتید آقا جان من میخواهم ناصر شما باشم و اشک میریخت.

و ایشان دانشجوی فقه و حقوق در دانشگاه یادگار امام بودند و بعضی وقت ها که به خانه می آمد می گفت امتحانم خیلی خوب دادم گفتیم چرا گفت چون مادر دعام کرده.

کانال شهید 

 @sh_faramarzi

شهادت۹۴/۹/۳۰

نحوه شهادت اصابت گلوله به پهلو

بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@Haram69 

هـم اکـنون 

اولین زیارت پدر بزرگوار شهید مدافع حرم فاطمی  سید احمد هاشمی 

 پس از شهادت، در معراج شهدا

@Shahidfateh    منبع/کانال فاتح

https://telegram.me/joinchat/BLg3jD72m2rJl4oI74z-SA

🌹