مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۱ مطلب با موضوع «شهید عبدالله اسکندری» ثبت شده است

خاطره ای از شهید عبدالله اسکندری

چهارشنبه, ۱ دی ۱۳۹۵، ۰۳:۵۶ ب.ظ


‍ سرمای شدیدی خورده بود .

کلاهی به سر کرده بود ....

از آنطرف جلسه مهمی دراستانداری داشتند .

همکاران گفته بودن با این کلاه می خواین به جلسه استانداری بروید ؟ 

گفته بود : بله ، اشکالی داره ؟ 

گفته بودن درجلسه با کلاه نباشید، بهتره . 

آخه ، شما ! تو استانداری ...

با این کلاه ....

گفته بود : 

تن  آدمی شریف است به جان آدمیت 

نه همین لباس زیباست نشان آدمیت 

همچنین گفته بود این کلاه یادگاری است از آخرین سفر حج .

و با همان کلاه در جلسه حضور پیدا کرده بود .

سردار بی سر 

 جاویدالاثر شهید حاج عبدالله اسکندری 

شهادت خرداد٩٣، حماء

@khadem_shohda

خــــادم الــشهــــدا


دست نوشته شهید اسکندری

شنبه, ۸ آبان ۱۳۹۵، ۰۵:۰۷ ب.ظ

حتی اگرانسان بخاطرجهالت وغفلت موجود دیگری رامستقلا وبرای کمال  احسانش ستایش کنداین حمدش نیز به خدابازمی‌گردد چون تنهاخدا منشاهرخیر واحسانیست.

شهید جاویدالاثر مدافع حرم عبدالله اسکندری 

@khadem_shohda


شهید مدافع ‌حرمـ  جاوید الاثر سردار عبدالله اسکندری

همسر شهید :شهید اسکندری انسان بسیار متواضع و وارسته ای بود که همه افکار و اعمالش در جهت رضای خدا بود . 

از نظر تدین ، اخلاق خوش ، عشق و محبت به دیگران و قدرت اراده زبانزد بود .

بصیرت و اخلاصش مانند دو بال بود برای اوج گرفتنش .

اینک که دو سال و اندی از شهادتشان می گذرد ، بسیار دلتنگ ایشان هستم ، ولی وقتی می بینم به آرزویی که عمری در آتش اشتیاق آن بال و پر می زد و همیشه از اینکه از کاروان شهداء جامانده است ، دلتنگ و محزون بود ، رسیده است، احساس آرامش می کنم .

همیشه دعایش این بودکه خداوند بهترین تقدیر را برایش رقم بزند و خداوند هم دعای ایشان را استجابت فرمود . 

جاویدالاثر سردار شهید

عبدالله اسکندری

شهادت یکم خرداد٩٣

خــــــــادم الشـــــهداء


دعاے شـ‌هید در حج...

شنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۲۷ ب.ظ

 


سال ٧٤  بہ عنوان ناظر و بازرس برای اولین  بار بہ  حج مشرف شدند؛

یادم هست بعد از برگشت از حج اولین جملہ‌اے ڪہ بہ من گفتند این بود ڪہ:

وقتی مے‌دیدم همسران در مسجدالحرام ڪنار هم نشستہ، قرآن مےخوانند و عبادت مےڪردند، همان لحظہ از خدا خواستم دفعہ بعد با هم مشرف بشیم..

دعاے ایشان در حق من بسیار زیبا بود...

ولے متاسفانه من هیچ گاه این لیاقت را پیدا نڪردم تا در معنوے‌ترین سفر با ایشان باشم......

همسر سردار بـےسرِ مدافع حرم                     

 شـ‌هید حاج عبداللہ اسڪندرے"

خادم الشهدا 

@khadem_shohda



همسر:

سردار شهید حاج عبدالله اسکندری

از لحاظ عشق ، اخلاق ، ایمان و دینداری زندگی ما در میان آشنایان و بستگان سرآمد بود.این را هم بگویم که شهید اسکندری تنها یک هفته بعد از ازدواج راهی مناطق عملیاتی شدند . من نامه های ایشان را که از جبهه برایم 

می فرستاد ، نگه داشته ام . نامه های با محبت که همه را بایگانی کرده ام . او در نامه هایش به ما دلگرمی و امیدواری می داد. جنگ که تمام شد ، نگرانی ایشان جا ماندن از قافله شهدا بود . همیشه یک دلواپسی داشتند که از دوستان شهیدشان جامانده اند . 

@khadem_shohda

خــــادم الــشهــــدا


خاطره ای از قول برادر (شهید اسکندری)

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۱۹ ب.ظ


سردار شهید حاج عبدالله اسکندری

سال ٦٢ حاجی فرمانده سپاه لار شده بود و من هم در لشکر ١٩ فجر مشغول خدمت بودم . 

قرار بود در منطقه طلاییه عملیات ( خیبر ) بکنیم .

 در منطقه حضور داشتم که ناگهان حاجی را با لباس سپاه دیدم .

گفتم عبدالله : شما اینجا چکار می کنید ؟ شما که حکم ندارید ....

خیلی با او صحبت کردم که شما مسئولیتی در اینجا نداری ( عضو لشکر نیستی) و نباید در عملیات شرکت کنی. 

گفت : من فرمانده سپاه هستم و خودم برای خودم حکم حضور در اینجا را صادر کرده ام و امشب در عملیات شرکت خواهم کرد . 

هر کاری کردم نتوانستم او را مجاب کنم که در عملیات شرکت نکند در عملیات شرکت کرد و حدود ساعت ٥ صبح هم در همین عملیات مجروح شد . 

@khadem_shohda

خــــادم الــشهــــدا

نشر معارف شهدا در تلگرام.


در نامه هایش به ما دلگرمی و امیدواری می داد

سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۳۸ ب.ظ


سردار شهید حاج عبدالله اسکندری

از لحاظ عشق ، اخلاق ، ایمان و دینداری زندگی ما در میان آشنایان و بستگان سرآمد بود.این را هم بگویم که شهید اسکندری تنها یک هفته بعد از ازدواج راهی مناطق عملیاتی شدند . من نامه های ایشان را که از جبهه برایم می فرستاد ، نگه داشته ام . نامه های با محبت که همه را بایگانی کرده ام . او در نامه هایش به ما دلگرمی و امیدواری می داد. جنگ که تمام شد ، نگرانی ایشان جا ماندن از قافله شهدا بود . همیشه یک دلواپسی داشتند که از دوستان شهیدشان جامانده اند . 

@khadem_shohda

خــــادم الــشهــــدا


خاطره همرزم شهید عبدالله اسکندری از او

پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۲۷ ب.ظ


می گفت شب قبل از شهادتش تو مقر نشسته بودیم.صحبت از شهادت بود . یهو حاج عبدالله گفت :

" من شهید شدم ، منو با همین لباس نظامی ام خاکم کنید. "

بچه ها زدن زیر خنده و شروع کردن به تیکه انداختن .حالا تو شهید شو .. !

شهیدم بشی تهران بفرستنت باید کفن بشی . سعی میکنیم لباس نظامی ات رو بزاریم تو قبر .. !

تو خط مقدم بودیم که خبر شهادت حاج عبدالله رو شنیدیم .محاصره شده بودن ، امکان برگشتشون هم نبود .

شهید شد و پیکرش هم موند دست تکفیری ها .سر از تنش جدا کرده بودن و عکس هاش رو هم گذاشته بودن تو اینترنت .

بحث تبادل اجساد رو مطرح کرده بودیم که تکفیری ها گفته بودن خاکش کردیم .

چون پیکر سر نداره دیگه قابل شناسایی نیست ...

حاج عبدالله به آرزوش رسید ...


ناگفته های سردار سلامی از شهید اسکندری

دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۳۸ ب.ظ



جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با تصریح اینکه شهید اسکندری به تمام مقامات، درجات ومسئولیت‌های دنیوی کاملا بی اعتنا بود، یادآور شد: شهید اسکندری دل دریایی، روح آسمانی و صفای باطن داشت؛ گاه رئیس ستاد تیپ بود و گاهی راننده تیپ؛ ایشان دوبار از مسئولیت عالی در تیپ 46 کناره گرفت و در خط مقدم راننده لودر و بولدزر شد.


گفتگو با همسر شهید اسکندری

سه شنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۳۶ ب.ظ


  نحوه اعزام به سوریه

کمی قبل از اعزامشان به سوریه به من گفتند که احتمالاً سفری به لبنان داشته باشند.  کمی بعد یعنی نزدیک مراسم اعتکاف بود که به من گفتند دوست دارند در این اعتکاف شرکت کنند و بعد راهی شوند. هنوز دستور اعزام ایشان صادر نشده بود که شهید به مراسم اعتکاف رفتند. خیلی خوشحال بود که می‌تواند در اعتکاف شرکت کند. 

بعد از بازگشت به من گفتند که سفر ایشان به لبنان نیست. بلکه ایشان باید راهی سوریه شوند. زمان خداحافظی در فرودگاه به ایشان گفتم: کی بر می‌گردید؟ گفتند: دو ماه دیگر. 

می‌دانستم این رفتن با همه رفتن‌های این چند ساله تفاوت دارد. دل من هم با او رفت. 

طبق وعده یک روز درمیان با من حرف زدند. درست شب قبل شهادت زنگ زدند و با تک تک بچه‌ها صحبت کردند.

 آخرین جمله شهید اسکندری

آخرین جمله ایشان را همیشه به یاد دارم، در همان تماس آخر به من گفت تصدقت شوم برایم دعا کن، اتفاقاً همرزمانش هم خندیدند. من با خنده گفتم: دوستانت می‌خندند !گفت اشکال ندارد بگذار بخندند. آخرین جمله ایشان به من همین بود؛«تصدقت شوم برایم دعا کن.»

مصاحبه همسر شهید عبدالله اسکندری- قسمت اول

چهارشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۰ ب.ظ

سردار شهید حاج عبدالله اسکندری هرچند رزمنده‌ای نام‌آور در جنگ تحمیلی بود، اما نام او وقتی سرزبان‌ها افتاد که پیکر مطهرش پس از شهادت به دست گروه تروریستی «اجناد الشام» افتاد و ابوجعفر نامی که از فرماندهان این گروه تروریستی بود سر از تن بی‌جانش جدا کرد و تصاویر آن را در فضای مجازی منتشر ساخت. البته طولی نکشید که وعده خدا محقق شد و با کشته شدن ابوجعفر به دست ارتش سوریه، این بار تصویر لاشه او بود که در معرض دید جهانیان قرار گرفت و دل همه دوستداران شهید را شاد کرد. سردار اسکندری از مدافعان حرم در سوریه و رئیس سابق بنیاد شهید استان فارس بود که در نهایت پس از سال‌ها مبارزه و مجاهدت به آرزوی قلبی‌اش رسید و در دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) به شهادت رسید. آنچه در پی می‌آید حاصل همکلامی ما با اعظم سالاری همسر شهید و علیرضا اسکندری فرزند شهید مدافع حرم است.

زندگی با یک رزمنده آن هم در شرایط جنگی چطور بود؟

شهید در تمام هشت سال دفاع مقدس در جبهه حضور داشت. یکی از شرایط ازدواجشان با من نیز حضور مستمرشان در کارزار نبرد بود. من هم پذیرفتم. یک سالی نامزد بودیم. مراسم ازدواجمان هم خیلی ساده برگزار شد و خدا هم به من توفیق داد تا همراهی‌اش کردم. ما چهار سال از دوران جنگ تحمیلی را در اهواز بودیم. در تمام دوران مأموریت ایشان و جابه‌جایی‌هایی که به شهر‌های مختلف داشتند من هم در کنارشان بودم و خدا را شاکرم که سهمی در مجاهدت‌های ایشان داشته‌ام. ایشان شخص خیلی وارسته‌ای بودند. من بعد از ازدواج ایشان را بهتر شناختم و به این نتیجه رسیدم که همسرم فردی وارسته و خدایی است و با بقیه فرق دارد. از همان زمان تصمیم گرفتم هر طوری که ایشان می‌خواهند باشم. نمی‌دانم تا چه حد موفق بودم. خداوند هم یاری کرد که در این مسیر با ایشان همراه باشم. از لحاظ عشق، اخلاق، ایمان و دینداری زندگی ما در میان آشنایان و بستگان سرآمد بود. این را هم بگویم که شهید اسکندری تنها یک هفته بعد از ازدواج راهی مناطق عملیاتی شدند.