بوسه پدر شهید بر پیکر فرزندش
بوسه پدر شهید مدافع حرم " علی سلطان مرادی بر پیکر فرزندش
شهیدسلطان مردادی بهمن ماه سال۹۳درمنطقه"درعا"به فیض شهادت نائل آمدوپیکرش مردادماه۹۷به کشور بازگشت🕊
صلوات
بوسه پدر شهید مدافع حرم " علی سلطان مرادی بر پیکر فرزندش
شهیدسلطان مردادی بهمن ماه سال۹۳درمنطقه"درعا"به فیض شهادت نائل آمدوپیکرش مردادماه۹۷به کشور بازگشت🕊
صلوات
میشوم دلتنگ تـــــو،
یادت خرابم میڪند
بغض خیسم در گلو
آهستہ آبـــم میڪند..
شهید مرتضی عطایی
شهید عرفہ
@sangarshohada
شهید مرادی چقدر خمس پرداخت کرد؟
شهید محمدحسین مرادی
شهید محمد حسین مرادی به سال 1360 در تهران متولد شد. در سوریه بود که محمد حسین خون پاکش مظلومانه در دفاع از حرم حضرت زینب(س) به زمین ریخت و در 28 آبان 92 شهید شد.
گروه جهاد و مقاومت مشرق - آخرین پرداخت خمس شهید محمدحسین مرادی در 29 خرداد 1392 به دفتر مقام معظم رهبری بوده و 5 ماه بعد در 28 آبان ماه همان سال در سوریه به شهادت رسید.
شهید محمد حسین مرادی به سال 1360 در تهران متولد شد. با آغاز تشنج های سوریه و درگیری هایی که با تروریست های تکفیری ایجاد شده بود زمزمه هتک حرمت به ساحت مقدس حضرت زینب(س) شنیده میشد. به همین دلیل عده ای از سربازان اسلام جان خود را بر کف گرفتند و عازم این دیار شدند تا با دشمنان اهل بیت (ع) بجنگند و چشم طمعشان را از حرم این بانوی صبر برای همیشه بدوزند.
در همین درگیری ها بود که محمد حسین خون پاکش مظلومانه در دفاع از حرم حضرت زینب(س) به زمین ریخت و در 28 آبان 92 شهید شد. پیکر مطهر این شهید عزیز در گلزار شهدای چیذر به خاک سپرده شد تا برگی باشد بر مظلومیت و حقانیت شیعه.
نثار روح مطهر شھید مدافع حرم جمیل حسین صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍﷺوَآلِمُحَمَّدٍﷺوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
✌️"مُجاٰوِراٰنِ ڪَریٖمِہ ... مُداٰفِعاٰنِ عَقیٰلِہ"
http://eitaa.com/joinchat/2463432705Cb8ebdcd964
شھداے مدافع حرم قم
بعضی رفتــن هـا . . .
فـرق می ڪنـد جنـسش
انگار خدا ، برای بعضی بندہ هایش
آغوشش را بـــاز ڪـردہ . . .
راوی فتـح زینبیه
شهـید هـادی باغبانی
سالروزشهــادت
خاطری گر نظرم هـست
هـمہ خوبی توست
حسرتی گر بہ دلم هـست
هـمان دوری توست . . .
پاســـدار مدافع حــرم
شهید محسن حیدری
سالروز شهـادت
@ravayate_fath
تولـد
زیباتـریـن
اتفاق زندگیست
امّـا زیباتـر از آن ،
ایناست کہ زندگـی
با تولـد آغـاز و
با شهــــادت تمـام شود ...
شهید علی عابدینی
سالروز ولادت
@modafeonharem
سردار شاهرخ داییپور
شاهرخ بعد از انقلاب و قبل از شروع جنگ و همزمان با فعال شدن گروهکهای تجزیهطلب، فعالیتهای جدی برای مقابله با این گروهکها در غرب کشور داشته است.
گروه جهاد و مقاومت مشرق - شاید زمانی که شاگردان شهید داییپور در جنوب لبنان به جان مرکاواهای ارتش اسرائیل افتاده بودند تصورش را نمیکردند که مربیشان هم بعد از مدتها پس از پایان جنگ ایران و عراق دوباره اسلحه به دست بگیرد و راهی میدانهای نبرد شود. تقدیر اما این بود که شاهرخ داییپور، پاسدار اعزامی از کرمانشاه که روزگاری در مصاف با زرهپوشهای ارتش بعث تجربیات زیادی اندوخته و دو دهه قبل همه این تجربیات را در اختیار رزمندگان حزبا... لبنان گذاشته بود، این بار خودش دست به اسلحه شود و راهی جبهه نبرد با تکفیریها. خون آقای مربی هم مثل بسیاری دیگر از رزمندگان هموطنش نه در سرزمین جغرافیایی کشوری به نام ایران بلکه در خاک سوریه و در کنار رزمندگانی از دیگر کشورها - لبنان، افغانستان، عراق و سوریه و ... - به زمین ریخت. این سطرها تقدیم میشود به پانزدهمین شهید مدافع حرم استان کرمانشاه که جمعه اول تیر جهت دفاع از منافع ملی و عقیدتی، خونش در بوکمال در 500 کیلومتری سرزمینهای اشغالی به زمین ریخت.
محل شهادت داییپور شهر بوکمال ذکر شده است. اولین سوالی که پیش میآید این است که این شهر دقیقا در کدام منطقه سوریه قرار گرفته است. شاید برای پاسخ به این سوال، نقشه راهحل بهتری باشد. همانطور که در تصویر گرافیکی هم پیداست، شهر بوکمال، شهری از توابع استان دیرالزور سوریه است که در شرق این کشور قرار گرفته است. در سوریه گروههای مختلفی در حال جنگ با دولت این کشور و جبهه مقاومت هستند از نیروهای جبههالنصره وابسته به القاعده گرفته تا ارتش آزاد و بعضی گروههای قومی و گروه داعش.
نکته جالب اینکه هرچند همه این گروهها درآن واحد در حال نبرد با دولت مرکزی سوریه هستند و از جانب کشورهای مختلف، حمایت مالی و اطلاعاتی میشوند اما بعضا همین گروهها هم با هم دچار اختلاف و مشکل شده و به روی هم اسلحه میکشند. به طور مشخص داعش و جبهه النصره از این دسته هستند که در عین درگیر بودن با ارتش سوریه و رزمندگان ایرانی و عراقی با داعشیها هم وارد نبرد میشوند و از یکدیگر اسیر گرفته و آدم میکشند. این نکته از این جهت مهم است که بدانیم تقریبا نیمی از خاک سوریه در کنترل این گروهکهاست و هر کدام هم بر بخشی از این مناطق حکمرانی میکنند.
داییپور در بوکمال چه میکرد؟
به طور مشخص استان دیرالزور و شهر بوکمال تا سال گذشته تحت حاکمیت گروه تروریستی داعش قرار داشت. با نبردهای پی در پی ائتلاف مقاومت در نهایت حاکمیت داعش در این منطقه فروریخت و شهر بوکمال هم که آخرین منطقه شهری تحت کنترل داعش بود از این گروه تکفیری باز پس گرفته شد. شخص سردار سلیمانی در عملیات نهایی آزادسازی بوکمال حضور داشت. هر چند آخرین مقر داعش در این منطقه فروریخت و دولت اسلامی دیگر در این منطقه حاکمیتی ندارد اما هنوز پسماندههای این تفکر سلفی در منطقه حاضر بوده و بعضا مشکلاتی را برای ائتلاف مقاومت متشکل از ارتش سوریه، سپاه پاسداران ایران، رزمندگان افغانستانی تیپ فاطمیون رزمندگان حزبا... لبنان ایجاد میکنند. به همین جهت حضور پررنگ نیروهای مقاومت در این منطقه اجتنابناپذیر است و پاسداران ایرانی و رزمندگان لبنانی هم از این قاعده مستثنا نیستند. نکته مهم دیگر اینکه این شهر نقطه مرزی مهمی در ارتباط بین نیروهای داعش در شمال عراق و شرق سوریه محسوب میشود. از همین رو از نظر نظامی هم دارای اهمیت سوقالجیشی است و حفظ آن به منزله دست بالا داشتن در این منطقه محسوب میشود. حملات متعدد چند ماه گذشته شاخه از هم پاشیده نظامی داعش به بخشهایی از این شهر و نبرد در حومه آن نشاندهنده اهمیت این موضوع است. حاکمیت متلاشی داعش هنوز دندان طمع از این شهر نکنده است.
داییپور قبلا چه میکرده؟
اطلاعات کمی از شهید شاهرخ داییپور موجود است. هرچند ما تلاش زیادی کردیم تا با تعدادی از دوستان و آشنایان او تماس بگیریم. آقای محمد مشعشعی، رئیس کانون فرهنگی و هنری بیتالاحزان شهرستان کرمانشاه در این زمینه میگوید: شاهرخ از اولین گروهی است که بعد از انقلاب دور هم جمع شدند و هسته اولیه سپاه کرمانشاه را تشکیل دادند. طبق اطلاعاتی که مشعشعی در اختیار ما گذاشت، شاهرخ بعد از انقلاب و قبل از شروع جنگ و همزمان با فعال شدن گروهکهای تجزیهطلب، فعالیتهای جدی برای مقابله با این گروهکها در غرب کشور داشته است.
فعالیتهای شاهرخ آنقدر جدی بود که خودش هم توی لیست ترور منافقین و تجزیهطلبها قرار گرفته بود. جنگ اما تقدیر دیگری برای شاهرخ رقم میزند. هجوم ارتش بعث به خاک ایران اولین هستههای نظامی تیپ نبیاکرم(ص) استان کرمانشاه را شکل داد. تیپی که حالا امروز عنوان لشکر را یدک میکشد. نطفه تیپ نبیاکرم(ص) با دو گردان نظامی بسته میشود: یک گردان پیاده و یک گردان ضدزره. شاهرخ هم میشود فرمانده گردان ضدزره راهی که بعدها به فرماندهی گردان ضدزره غرب کشور رسید. بعد از پایان جنگ، شاهرخ مدتی رئیس هیات کشتی استان کرمانشاه میشود و در ادامه هم برای طی ادامه خدمت پاسداری، راهی تهران میشود و دوره دافوس.
به حسب آنچه که خبرگزاری فارس منتشر کرده او دو دهه قبل از طریق نیروی قدس سپاه به عنوان یکی از مربیان آموزشی زرهی به حزبا... لبنان معرفی شده و احتمالا در دورههای آموزشی در خاک سوریه یا ایران، به رزمندگان لبنانی آموزشهای ضدزرهی ارائه کرده است. دورههایی که حزبا... ثمرهشان را در جنگ 33 روزه سال 2006 چید. زمانی که لشکرهای زرهی ارتش اسرائیل برای تصرف بخشهایی از اراضی لبنان در جنوب این کشور به دشت خیام لشکر کشید. نتیجه اما آنگونه نبود که ژنرالهای اسرائیلی پیشبینی کرده بودند. مرکاواهای اسرائیلی یک به یک هدف ارتش نامرئی ضدزرهی حزبا... قرار گرفتند. مرکاوا که تبلیغات زیادی در مورد ایمن بودنش در برابر انواع موشکهای ضدزره جهان شده بود در آتش دوزخی که رزمندگان حزبا... بر پا کرده بودند گرفتار آمد و در نهایت از اراضی لبنان عقب نشست. تعدادیشان هم در اختیار نیروهای ضدزره حزبا... قرار گرفته بودند به چنگ نیروهای مقاومت افتاد تا امروز در موزه جنگ ملیتا در کوهستانهای جنوب لبنان در معرض نمایش قرار داده شوند.
بحران بالا میگیرد
با بالا گرفتن بحران در سوریه و تصرف بخشهای زیادی از خاک این کشور توسط تروریستها، آرامآرام پای مستشاران نظامی ایرانی و لبنانی هم به این کشور باز شد. تکفیریها تا نزدیکیهای دمشق پیش رفته بودند. عراق هم وضعیت بهسامانی نداشت. داعش تا نزدیکیهای بغداد رسیده بود. از آن طرف هم دولت سوریه تا فروپاشی کامل فاصلهای نداشت. هنوز خبری از روسها هم نبود. شاهرخ مدتی در نقاط مرکزی و شمال عراق با داعش درگیر بود. بخش مهمی از تجهیزات نظامی تکفیریها، ادوات زرهی آنها بود. این بود که جای خالی کسانی که در زمینه زرهی استخوان ترکانده باشند، بشدت احساس میشود.
این شد که مربی کارکشته قدیمی از عراق، راهی سوریه شد تا مگر ضدزرهیهای ائتلاف مقاومت در شرق این کشور جان دوبارهای بگیرد. شاهرخ از هشت سال نبرد تن به تن با تانکهای بعثی جان سالم به در برده بود. او قرار بود سالها بعد ماموریت مهمی را به انجام برساند. سه دهه از پایان جنگ گذشته بود اما گویا دهه مربی هنوز نگذشته بود. انگار قرار هم نبود که دهه امثال شاهرخ بگذرد. سالها قبل، مربی شاهرخ هم پشت تریبون حسینیه جماران خطاب به او و امثال او گفته بود: «تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم.»
جام جم
دلنوشته های رامی وهبی دوست صمیمی :
یادت میاد داداش؟؟
این روز رو به خاطر میاری؟؟
روزی که عکس گرفتیم شوخی کردیم و خندیدیم
و من حواسم به این دقیقه ها نبود که برادرم که الان در این لحظه کنارمه قرار نیست تا همیشه کنارم بمونه و فقط در عکسها میتونیم کنار هم باشیم
شهیداحمد مشلب
روزعکاس
رامی وهبی دوست شهید
@AHMADMASHLab1995
یادش بخیر
بچه ها کی میاد فردا بعد نماز صبح بریم تیراندازی؟!!
من و خواهرم و دایی کوچیکم سه تایی نماز صبح و میخوندیم و با شوق و ذوق لباسامونو میپوشیدیم و یه بطری اب معدنی بر میداشتیم و میرفتیم!
میرفتیم خارج از نیاسر نزدیک عباس اباد
یدونه قوطی کنسرولوبیابرمیداشت میبرد عقب میذاشت پشتش کوه بود که اگه خطازدیم به کوه بخوره.
نوبتی تیر اندازی میکردیم و کلی عشق میکردیم، تک تک در گوشمون تعریف میکرد میگفت ترشی نخوری یه چیزی میشیا! دست نشونه ت بد نیستا! به خودم رفتی!
الان متوجه شدم که به هر سه تامون اروم همینو میگفت!
یبار یادمه طاقت نمی اوردیم تا صبح فردا، گفتیم همین الان باهاش گنجیشک بزنیم؟!
گفت نههه گناه دارن انجیرارو بزنید!
میگفت دستتونو هیچوقت رو ماشه نذارید حتی اگه مطمئن بودی خالیه!
دلتنگتم دایی مهدی ...
شهید راه نابودی اسرائیل
شهید محمد مهدی لطفی نیاسر
@sh_mahdilotfi
بسم ربّ الحُسین...
تو خـــیره ای به من و بـــرق مے زند چشمم...
چو برڪه ای ڪه به تصویرِ ماه منقوش است...
و
ما را همه شب نمیبرد خواب...
ای خفته ی روزگار دریــــاب...
حدودای ساعت یک بامداد براش عکسِ حرمِ ارباب رو فرستادم
گفت : ان شاء الله طلبیده بشیم...
قرار بود بعد از برگشتنش از سوریه،با رفقاش اربعین کربلا بره
اما
زودتر از رفقاش نزد ارباب طلبیده شد
البته طلبیده شدنی ابدی
فکر نمیکردم یه روزی فاصله بینمون بشه از زمین تا آسمون...
چقدر زود طلبیده شدی...
محمدرضا جان
نزد ارباب مرا دریاب...
شهید محمد رضا دهقان امیری
@shahid_dehghan
«فرمانده حسین» داعش را ۷کیلومتری فرودگاه متوقف کرد
سرداری که از مادرش میترسید
شهید مرتضی حسین پور (حسین قمی)
مرتضی حسینپور فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون در سوریه و فرمانده شهید محسن حججی بود. پیش از شهادتش نقشه شوم داعش را برای بهراهانداختن حمام خون بر هم زد.
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، «شهید مرتضی حسینپور شلمانی» معروف به «حسین قمی» متولد 30 شهریور سال 64 بود. او سال 83 وارد سپاه شد. در دانشکده افسری دوره آموزشی را گذراند. و در سال 92 با شروع فتنه در سوریه وارد منطقه شد و مسئولیتهای مختلفی را گرفت. سال 93 با ورود داعش به عراق، حسین به عراق اعزام شد. جزو اولین افرادی بود که با حاج قاسم در پدافند بغداد ــ سامرا مشارکت داشت. نبوغ و مجاهدتهای او بهگونهای بود که فرماندهان به او لقب حسن باقری زمان را دادند.
مرتضی حسینپور فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون در سوریه و فرمانده شهید محسن حججی بود. او صدها نفر همچون محسن حججی را زیر دست خود پرورش داد تا تکفیریها نتوانند حتی به بخشی از خواستههای خود در منطقه برسند. این فرمانده زبده نظامی در همان معرکهای که شهید حججی بهاسارت درآمد بهشهادت رسید اما پیش از شهادتش نقشه شوم داعش را برای بهراه انداختن حمام خون بر هم زد و جان بسیاری از رزمندگان مقاومت را نجات داد. سرلشکر جعفری فرماندهکل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهپاس رشادتهای شهید مرتضی حسینپور شلمانی، در پیامی این شهید مدافع حرم گیلانی را بهعنوان شهید نمونه کشور در سال 97 معرفی کرد. تنها فرزند شهید حسینپور 4 ماه بعد به دنیا آمد.
در ایام سالگرد این شهید مدافع حرم، خاطراتی از همرزمان، اعضای خانواده و برخی اطرافیان شهید در ادامه میآید:
بارها حق مأموریتش را دریافت نکرد
بهشدت روی بیتالمال و حقوقی که میگرفت حساس بود. بارها حق مأموریتش را دریافت نکرد. گاهی هم از جیب خرج میکرد و آن را وظیفه خود میدانست. سال 94 در یکی از مناطق درگیری شدیدی بهوجود آمد که مرتضی مجبور به عقبنشینی شد. وقتی برگشت به فرماندهاش گفتم: «مرتضی 60 روز است که اینجاست. بهتر است به عقب برگردد.»، با برگشتش موافقت شد. نگاهی به ظاهرش انداختم؛ یک لباس جنگی و یک جفت دمپایی تنها چیزی بود که داشت. پرسیدم: «پس وسایلت کو؟» گفت: «حجم آتش اجازه نداد چیزی با خود به عقب بیاوریم.» لباسی نبود که به او بدهیم. کفشی کهنه پیدا کردیم و به او دادیم تا با آن به دمشق برود. مقدار کمی پول به او دادم و گفتم: «به دمشق که رسیدی برای خودت لباس تهیه کن». چند روز بعد یکی از نیروها با پاکتی پول نزد من آمد و گفت: «مرتضی این پول را برگرداند.»، پاکت را باز کردم و دیدم بیشتر از نصف پول را برگردانده، تنها یک شلوار ساده خریده بود و پیراهنی از آن هم سادهتر تا بتواند به ایران برگردد، حتی کفش هم نخریده بود.
بیشتر از اینکه از تیرخوردن بترسد، از من میترسید
مادر شهید: بیشتر از اینکه از تیر خوردن بترسد، از من میترسید! اگر بلایی سرش میآمد، به همسرش سفارش میکرد که به من چیزی نگوید، میگفت: «مامانم بفهمه کارمون در اومده!» اولین بار که مجروح شد، من از پچپچ پدرش و دامادمان فهمیدم که برای مرتضی اتفاقی افتاده، همان جا شروع کردم به گریه، هرچه میگفتتد که او سالم است قبول نمیکردم، امکان تماس هم نبود. با چند نفری تماس گرفتند و بالاخره شمارهای پیدا کردند که بتوانم با مرتضی حرف بزنم، گوشی را که برداشت گفت: «مامان چی شده؟ کل سوریه دارن دنبالم میگردن!». گفتم: «میخواستم صداتو بشنوم، بگو ببینم حالت چطوره؟ خیلی درد داری؟ آخه با خودت چیکار کردی پسر؟»، خندید و گفت: «من خوبم مامان، همون دو روز پیش چند ساعت بعد مجروحیتم بهتون زنگ زدم ولی مثل اینکه خبرش تازه بهتون رسیده! نگران نباشید».
در آزادسازی سامرا نقش کلیدی داشت
در آزادسازی سامرا نقش کلیدی داشت، میگفت: «اگر یک ساعت دیرتر آنجا بودیم چیزی از حرم نمیماند». یک ماه در کانکس نزدیک حرمین زندگی کرده بود، وقتی به سامرا حمله شد، منطقه بهفرماندهی مرتضی پاکسازی شد، فرماندهاش میگفت: «وقتی مرتضی را برای عملیاتی میفرستادیم، خیالمان راحت بود. میدانستیم که بهبهترین شکل ممکن از پس آن برمیآید». در مدتی که در سامرا حضور داشت، چندین عملیات را فرماندهی کرد؛ در این عملیاتها از تجربیات دیگران هم بهنحو احسن بهره میبرد. همیشه سعی میکرد دانش خود را همراه با تجربه دیگران در میدان جنگ بهکار گیرد، معمولاً هم بهترین نتیجه را میگرفت.
هیچوقت نشنیدیم غیبت کسی را کند
هیچوقت از مرتضی نشنیدیم که غیبت کسی را کند. حتی دوست نداشت اطرافیانش پشت سر کسی صحبت کنند. اگر کسی جلوی او از کسی بد میگفت با خنده و شوخی بحث را عوض میکرد. حتی دوست نداشت پشت سر کسانی که در حقش ظلم کرده بودند هم بدگویی شود. بار غصهها و مشکلات را بهتنهایی بهدوش میکشید اما درباره کسی بدگویی نمیکرد.
خط پدافندی در 7کیلومتری فرودگاه و توقف داعش
سال 92 قبل از برگزاری مذاکرات ژنو، داعش نزدیک به 5000 نیرو را از مرز اردن به سوریه وارد کرد. در آن زمان من و مرتضی در منطقه حضور داشتیم. داعش با حرکت دومینویی مناطق را تصرف میکرد و بهسمت فرودگاه دمشق در حرکت بود. ارتش سوریه انسجام نداشت. در آن شرایط، تصرف فرودگاه دمشق میتوانست تمام معادلات منطقه را برهم بزند و بر نتیجه مذاکرات تأثیر بگذارد. برای تصرف فرودگاه مصمم بودند. جنگندههای سوری نیروهایشان را تارومار میکردند و آنها با عبور از روی اجساد به پیشروی خود ادامه میدادند. بهکمک شهید حسینپور و شهید محمد جنتی در 7کیلومتری فرودگاه یک خط پدافندی تشکیل شد و نیروهای داعش در همان نقطه متوقف شدند.
کمک به مجروح فاطمیون
نفربر نیروهای فاطمیون در مسیر برگشت روی یک تله موزاییکی رفته بود. راننده درجا شهید شد و یکی از همراهانش دست و پایش را از دست داد. بلافاصله نیروهای داعشی شروع به تیراندازی کردند. هیچ کس جرئت نزدیک شدن نداشت. مرتضی خود دست به کار شد و زیر آتش سنگین دشمن بهسمت ماشین رفت و مجروح را بیرون کشید و عقب برد.
فردای آن روز مرتضی را ناراحت دیدم. جلو رفتم و جریان را پرسیدم. گفت: "در مسیر برگشت، جوانی که مجروح شده بود از من آب خواست. چون خونریزی شدیدی داشت قبول نکردم و به او آب ندادم."، گفتم: "خب، اینکه ناراحتی ندارد! کار درستی انجام دادی."، گفت: "امروز خبر دادند در بیمارستان شهید شده است. کاش به او آب میدادم".
منبع: تسنیم
دلنوشته شهید رسول خلیلی در سن 18سالگی🌹:هروقت خاطره شهدا یا بعضی وقتها که تلویزیون تصاویر شهدا و خاطره یا وصیت نامه آنها را پخش می کند حالم یک مقدار تغییر میکند به حال آنها ، به عمل آنها ، به وقت شناسی آنها ، به عبادت و.... آنها غبطه میخورم.
@ra_sooll
دوست دارم آنچه از حرام
بر بدنم چسبیده است
در اثر مشکلات و غم و درد آب شود
حتی اگر تمامی بلاهای زمین وآسمان بر من فرود آید
باز در این حال است که میگویم
جعلت فداک
شهید علی سلطان مرادی
@ahmadmashlab1995