جشن سالگرد ازدواج شهید وحید نومی گلزار
بانوجان! شاید تو هم دوست داشتی در جشن سالگرد ازدواجتان برای شهیدت جشنی برپا کنی.
ولی متأسف مردم شهید دوستی هستم که بین شهدا فرق می گذارند....
نمی دانستیم که شهید با شهید فرق دارد....
@alamdar13
بانوجان! شاید تو هم دوست داشتی در جشن سالگرد ازدواجتان برای شهیدت جشنی برپا کنی.
ولی متأسف مردم شهید دوستی هستم که بین شهدا فرق می گذارند....
نمی دانستیم که شهید با شهید فرق دارد....
@alamdar13
پای صحبت پدر
سوال:اگه الان "وحید" زنده و حاضر بود چیکار میکرد؟
جواب: اگه وحید اینجا بود باز هم بدون شک میرفت به جبهه همه ی کارهاشو تعطیل میکرد و میرفت اونجا
یعنی کار و زندگی و استراحت و… همه رو بیخیال میشد.
@shahidvahidnomi
آقا "رضا" روز بیست و چهارم ماه رمضان سال ۱۳۹۲ شهید شد، به گفته دوستان و همرزمانش، آقا "رضا" ایام ماه رمضان رو روزه میگرفت و گاهی هم در شرایط سخت و کمبود افطار میکرد و روز شهادتش روز جمعه، روز قدس بود
آقا "رضا" با توجه به اینکه شب قبلش در منطقه کارهای مربوط به خودش رو انجام میداده و تا سحر مشغول کارش بوده، بعد از صرف سحری، نزدیکهای صبح خبر میدن که دوستانش در کمین گرفتار شده و تعدادی مجروح شدن و یکی از دوستانش هم شهید شده
ایشون برای کمک به همرزمانش و همچنین برگرداندن مجروحین و دوست شهیدش به همراه فرماندهاش به منطقه میره
در اونجا پس از درگیری از ناحیه سینه و پهلو با سه گلوله قناسه زخمی میشه
بچههای رزمنده رو سوار وانتی میکنن و به بیمارستانی که در اون نزدیکی بوده میرسونن
آقا "رضا" پشت وانت بوده و سر یکی از مجروحین را هم روی پاش گذاشته
بعد به به بیمارستان میرسن، مجروحین را با برانکارد به بیمارستان میبرن اما آقا "رضا" با پای خودش به بیمارستان میره که از شدت خونریزی داخلی که بخاطر از بین رفتن جگر، کبد و شکستن استخوان سینهاش بوده، به شهادت میرسه.
آقا "رضا" به خانوادهاش گفته بود «من اسیر نمیشم، پیکرم برمیگرده و سالم به نزد شما میام»
"رضا" به قولش عمل کرد و پیکرش سالم به وطن بازگشت
پاسدار مهندس شهید "رضا کارگربرزی" عضو سپاهقدس در منطقه کفرء کار در مدرسه ترکان در جنوب حلب در سال ۱۳۹۲ به فیض شهادت میرسه
منبع:
@Shohadaye_Modafe_Haram
امروز 25 آذر، پارسال این موقع وحید تازه از عراق برگشته بود مرخصی. هر روز دور هم بودیم، هر روز که به شب آخر پاییز نزدیکتر می شویم دلم میگیرد، هر سال یلدا، وحید برای من و آرتین برنامه هایی داشت.
طبق رسمی که وحید برای زندگیمان گذاشته بود، پارسال جز بهترین روزهای آخر پاییز بود، چون همه در منزل ما مهمان بودند و کل شب از خاطرات عراق برای ما تعریف می کردند.
الان که می نویسم کل شب برای من تداعی می شود، البته بعد این یلدا که چیزی نیست جشن تولدهای آرتین، عید و عید دیدنیها و.... کل روزهای خوش زندگیمان بدون وحید خواهد بود. از حالا برنامه ریزی میکنم برای شب یلدای آرتین که دیگه وحید نیست. اون بابای متفاوت از همه ی باباها
اون
پدر آسمانی که برای یکی یدونه پسرش، دلبستگی این دنیاش کادو بخره، گردش ببره، هر چند من نمی تونم جای وحید رو
برای آرتین پر کنم. ولی حداقل کاری که می تونم بکنم اینه که طبق وصیت وحید بعد شهادتش
طوری با آرتین رفتار کنم که قبلا باباش می کرد و هر چند این برنامه ریزی ها توٱم با بغض و دلتنگی هست. ولی مجبورم
چون بعد
از این هم پدر آرتینم و هم مادرش البته به دعای شما بزرگواران نیازمندم
راوی همسر شهید(سید وحید نومی)