مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مصطفی قاسم پور» ثبت شده است

گفتگو با خانواده شهید مصطفی قاسم پور2

يكشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۴۱ ق.ظ

پدر مصطفی با ذکر خاطره‌ای قابل تأمل بیان می‌کند: یک بار دو نفری به دفتر یک وکیل مراجعه کردیم که وکیل با دیدن مصطفی جا خورد که بعد از شهادتش به ما گفت که در چهره مصطفی نورانیت خارق‌العاده‌ای مشاهده کرده بود و به این نتیجه رسیده بود که مصطفی به زودی به شهادت می‌رسد.

با تمامی این ماجراها، رفتار شهید در چند روز قبل سفر خود ماجرایی دیگر است که معصومه رضایی، مادرش اینگونه بیان می‌کند: مصطفی وقتی به من گفت که می‌خواهد به سوریه برود من از دستش ناراحت شدم و اعتراض کردم، گفته بود 15 روز از مرخصی خود را نگه داشته است تا هنگام سفر ما به کربلا در خانه و نزد همسرش و زن برادرش باشد چرا که برادرش هم در ابتدا قرار بود که به‌همراه من و پدرش به کربلا سفر کند.

این مادر شهید مدافع حرم می‌افزاید: او با مشاهده ناراحتی من گفت که مادر ناراحت نباش، چرا که تو به زیارت امام حسین (ع) می‌روی و من هم به زیارت خواهر آن امام، بعد از آن متوجه شدم مصطفی اقوام نزدیک را در خانه جمع کرده، اولش از دستش ناراحت شدم که چرا بدون اطلاع من این‌کار را کرده اما او با لبخندی جواب داد که اینها همه خودی‌اند و نه غریبه و نیاز به تشریفات هم ندارد و شام با یک املت هم حل می‌شود.

وی می‌گوید: در آن شب مصطفی خود را برای رفتن آماده کرد، هرچند در ابتدا من باورم نمی‌شد، صبح روز بعد او را با قرآن بدرقه کردیم که عصر همان روز برادرش رضا زنگ زد که مادر نگران نباش چرا که مصطفی نرفت.

مادر شهید قاسمپور اینگونه بیان می‌کند: در شب عروسی یکی از اقوام شنیدم که شهید مصطفی به زن برادرش گفت که بگذارند که او به مجلس برود و همه اقوام را ببیند چرا که قصد رفتن دارد که من با شنیدن این حرف به همسرش گفتم که شما دوتا به منزل برگردید، آخر همان شب که به منزل رفتم متوجه شدم که این بار قصد او جدی‌ است چرا که همه وسایل خود را جمع کرده است.

مادر شهید مصطفی قاسمپور از اعزام او اینگونه می‌گوید: فردای آن روز من خودم هم به همراه برادرم برای بدرقه مصطفی تا پادگان رفتم، در راه مصطفی به برادرش گفت که برگردد و عکس‌های او را بیاورد تا نابود کند! اما برادرش رضا قبول نکرد، در آخر او پیاده شد و رفت که‌ ای کاش به دنبالش می‌دویدم و هرطوری که شده نمی‌گذاشتم که برود ای کاش ...

وی می‌افزاید: در کاظمین خواب مصطفی را دیدم، بلافاصله بعد از بیدار شدن به حرم رفتم و نماز خواندم، همه افراد درباره من می‌گفتند که من حتماً یک حاجت خاصی دارم که اینگونه دعا می‌کنم اما من به هیچ‌کس نگفتم که پسرم در سوریه در حال دفاع از حرم حضرت زینب (س) است.

این مادر شهید مدافع حرف بیان می‌کند: در طول مسیر برگشت من به یک جوانی گفتم که به پسرم زنگ بزند که برای پدرش دسته گل بخرد و در نظرم این بود که اگر مشکلی برای مصطفی پیش آمده باشد، با این حرف به من می‌گوید اما پسرم گفت که نگران نباشم چرا که مصطفی تلفنی کلی سفارش کرده و حتی کابینت خانه را هم عوض کرده است.

وی اظهار داشت: بعد از سفر و اهدای خیرات و سوغات به دوستان و آشنایان، برادرم با حال پریشان وارد منزل ما شد، من ابتدا فکر کردم که حتماً سوغات او خوب نبوده که ناراحت است که بعد از مدتی یک روحانی و یک نظامی از طرف سپاه به خانه ما آمدند و بعد از کمی صحبت درد عجیبی در کمرم احساس کردم که به بیرون رفته و با خود گفتم که‌ ای خدا گویی خانه خراب شده‌ام که دیدم آن دو نفر از خانه خارج شدند و گفتند که خدا به پسرت رحمت کند.

پدرش اینگونه در مورد شهادت پسر می‌گوید: الحمدلله فرزند من برای دفاع از حرم اعتقادی تشیع و اسلام ناب محمدی به شهادت رسیده و اگر سوریه سقوط کند، نوبت ایران است؛ بعد از شهادت مصطفی مسئولین سپاه به من گفتند که 150 نفر از  محال نازلوچای همان منطقه ای که این شهید در ان منطقه به دنیا آمده برای اعزام به سوریه ثبت نام کرده‌اند.

گفت‌وگو:مرتضی محمدصادقی

سایت مشرق نیوز

شهید مدافع مصطفی قاسم پور

سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۵۱ ب.ظ


به روایت از اقوام شهید قاسم پور : 

بعد از شهادت ایشون همرزمان و دوستانشون میرن به خانواده شهید خبرشو بدن می بینن پارچه زدن اقای قاسم پور ( پدر شهید ) زیارت کربلا گوارای وجودتان .

آره زیارت کربلا گوارای وجودتان .

مادر و پدر شهید تازه از کربلا برگشته بودن نتونسته بودن برن داخل منزل شهید و خبر شهادت مصطفی رو بدن

بعد از چند روز که میرن خبر شهادت مصطفی رو بدن با مادرش که صحبت میکنن مادرش میگه تو کربلا تو خواب دیده بودم و متوجه اتفاقی برا مصطفی شده بودم .

 اونجا مادر شهید رفته بودن کنار ضریح امام حسین ع و به آقا گفته بودن که یا سلامتش نگه دار یا اینکه شهید شده به شما میسپارمش یا امام حسین (ع ).

واقعا روز تشییع جنازه هم خیلی از همرزم هاش اومده بودن 

هر کدوم گوشه ای خلوت کرده بودن با خدای خودشون و مصطفی .

اللهم ارزقنا توفیق الشهادت فی سبیلک 

@fatemeeun313