مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۴ مطلب با موضوع «شهید سردار همدانی» ثبت شده است

بیشتر به دنبال جذب دیگران بود

پنجشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۴:۵۸ ب.ظ


همسر شهید مدافع حرم احسان حاجی حتم لو:

در مورد حجاب خیلی اذیت میشدند ولی میگفت:مسئله حجاب یک مسئله ریشه ای است که باید از بنیان درست شود.یا وقتی حرفی علیه انقلاب میزدند به شدت ناراحت میشد اما به هیچ وجه واکنش دفعی از خودش نشان نمی داد بیشتر به دنبال جذب دیگران بود.وقتی می‌آمدیم منزل به ایشان میگفتم:جوابشان را می دادی!میگفت:متاسفانه خیلی ها آقا رو نشناختن و نمیدونن چقدر به نفع ماست که گوش به حرف ایشون باشیم.طرف اگه متوجه باشه بصیرت داشته باشه همچین حرفایی رو بیان نمیکنه.

@Agamahmoodrez

یادش بخیر ...

حتما در چنین شبی آرزو کردی و عیدی خود را از رسول مهربانی گرفتی

می شود برای دل ما هم دعا کنی ؟؟

شهید سیدمیلاد مصطفوی

عیدتان مبارک

@khadem_shohda

خــــادم الــشهــــدا

🔹آن روزها فامیلی بنده، همدانی نبود. روز پنجم جنگ که حاج محمد بروجردی به سرپل ذهاب آمد، بعد از بازدید مفصل و دقیقی که از منطقه داشت، رو کرد به بنده و با آن لبخند ملیح و دلنشین و ته لهجه‌ی قشنگ لرستانی خودش، گفت: برادر همدانی؛ این محور، محور بچه‌های همدانی است.
تو که مسوول این جبهه‌ای، همدانی هستی، پس جبهه‌ی شما هم از این به بعد، جبهه‌ی همدانی‌هاست به این ترتیب و از سربند همین ماجرا، دیگر همه به خط پدافندی ما می گفتند جبهه‌ی همدانی ها، به بنده هم می‌گفتند؛ برادر همدانی!
این طوری بود که با نام فامیلی همدانی معروف شدم. در نام فامیلی قبلی، پسوند همدانی وجود داشت. نام فامیلی قبلی بنده، شاکویی همدانی بود.
چند سال پس از ختم جنگ تحمیلی، به امر سردار محسن رضایی میرقائد، رفتم و شناسنامه‌ام را عوض کردم. به یاد دارم آقا محسن، نامه‌ای خطاب به رئیس وقت سازمان ثبت احوال کشور نوشت و در آن نامه، از ثبت احوال خواست تا نام فامیلی بنده را در اسناد سجلی، رسماً از شاکویی همدانی، تبدیل کنند به همدانی.
در نتیجه، شاکویی حذف شد و فقط همدانی آن باقی ماند. این نام فامیلی فعلی، در اصل، یادگاری است از شهید عزیزمان حاج محمد بروجردی، که خدا ایشان را با بزرگان بهشت محشور کند.

برگرفته از : ڪانال خـاڪـےها
http://telegram.me/joinchat/AtQMXTwpQdo8yChf_PrD7g


در جامعه ما در ایران این حرف‌ها زده می‌شود، چرا ما رفتیم سوریه؟ وقتی ما رفتیم در جلساتی که مسئولان هم بودند از ما سؤال کردند که چرا رفتیم آنجا؟ 

سوریه اولین کشوری بود که به محض پیروزی انقلاب ما را به رسمیت شناخت و در دیپلماسی باید قدرش را دانست. 

در جنگی که صدام علیه ما آغاز کرد، علیرغم اینکه «حافظ اسد» ابوذر حزب بعث بود، آمد در اردوگاه انقلاب اسلامی و در کنار ایران قرار گرفت. نه با شعار و حرف، نه! آمد توی میدان و محکوم کرد، برخورد کرد.

نفت عراق که از سوریه به دریای مدیترانه می‌رفت، لوله‌های نفت را بست، لوله‌ها را قطع کرد؛ با این کار منافع خودش را هم کم کرد.

سوریه به ما موشک داد زمانی که هیچ کشوری حتی فشنگ هم به ما نمی‌داد.

حالا ما نباید به کمک او برویم؟ احتیاج دارد، نباید کمک کنیم؟ اگر همسایه شما خانه‌اش آتش بگیرد نباید بروید کمک کنید؟

حضرت آقا می‌فرماید هر کسی، هر کشوری، هر شخصیتی، هر جمعیتی که امروز در جبهه ضد استکباری باشد با او هستیم؛ کمک می‌کنیم چه مسلمان یا غیر مسلمان، با او هستیم، در جبهه ضداستکباری باشد او را کمک می‌کنیم.

حافظ اسد به بشار و حزب بعث وصیت کرده تا زمانی که با ایران اسلامی هستید، هستید! 

در سوریه بعضی مواقع ناملایماتی و مشکلی که از ما می‌بینند خوب تشخیص می‌دهند، می‌گویند رهبری ایران اینطور به ما نگاه نمی‌کند.

من به خاطر این رفتم سوریه، ما بنا به تکلیف رفتیم سوریه، همان تکلیفی که برای دفاع مقدس بود، زمین سوریه با کربلای ۵، مهران، دشت عباس، قصرشیرین با عملیات الی بیت‌المقدس فرق نمی‌کند.

مگر ما برای سرزمین رفتیم؟ شهدا را ببینید چه می‌گویند؟ می‌گویند ما برای خاک نیامدیم. من برای پیروزی نیامدم. نیامدم، نیامدم برای رضای خدا آمدم، ما رفتیم چون خدا از ما راضی باشد.

در شورای امنیت عرض کردم اگر مراقبت نکنیم انفجارات عراق و سوریه در ایران اتفاق می‌افتد./ فارس

 آقا محمودرضا

fna.ir/QLOHFC

@farsna


فرمانده نیروی قدس سپاه:

آخرین لحظه‌ای که شهید همدانی را دیدم، چند ساعت پیش از شهادتش بود.

یک حالت جوانی در او دیدم. او انسان صبوری بود و اهل شلوغ کاری به تعبیر ما نبود.

بعدا متوجه شدم از چند روز قبل، از شهادتش مطمئن بود.

در لحظه آخر خیلی بشاش بود و با خنده به من گفت بیا یک عکس بگیریم شاید آخرین عکس من باشد.

وقتی این حرف را زد این شعر به ذهنم آمد «رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند/ چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند».


خاطره ای از سردار همدانی3

جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۷ ق.ظ


اوایل جنگ سوریه، که هنوز نامی از داعش به میان نیامده بود و جنایات مخالفین بشار اسد آشکار نشده بود، یکی از مسئولین در ختم یکی از شهدای مدافع حرم، به تمسخر و خیلی آهسته، گفت: "طفلک برای دفاع از بشار اسدی کشته شد که توی ارتشش نماز خوندن هم ممنوعه. لااقل مخالفین بشار نماز میخونن!"

به نظرم حاج حسین شنید، اما با اینکه مسئله را میدانست به روی خودش نیاورد.

چند سال گذشت و حاج حسین بعد از چند سال خون دل خوردن و جنگ تمام عیار در سوریه به ایران برگشت. سخنرانی های مختلفی در مورد جنگ سوریه انجام داد. اما یکی از قسمت های ثابت سخنرانی، که وقتی تعریف میکرد برق شعف و شادی در چشمانش دیده میشد و معلوم بود از اینکه زحمات و صبرش نتیجه داده، خوشحال است، این جملات بود:

" در یک ارتشی رفتیم که برای نماز خواندن، تنبیه اخراج را قرار داده بودند! چه اتفاقی افتاد که فرمانده این نیروها امروز پشت سر حاج قاسم سلیمانی نماز جماعت می‌خواند؟ و در ماه رمضان روزه می‌گیرد؟چه اتفاقی افتاده که امروز وقتی به پادگان‌ها می‌رویم، فرمانده لشگر گارد، مهر کربلا برای نماز ما می‌آورد؟ " 

" رحمت خدا بر شهید همدانی و بر همه‌ی مجاهدان راه حق "

خاطرات سردار سرلشکر شهید حسین همدانی

يكشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۱۷ ب.ظ


سوریه اولین کشوری بود که بعد از پیروزی انقلاب، نظام جمهوری ‌اسلامی ‌ایران را به رسمی شناخت و این کار بزرگی بود که آن زمان انجام شد. ما در دنیا دو حزب بعث داشتیم؛ یکی حزب بعث عراق و دیگری حزب بعث سوریه که بنیانگزار هر دو حزب هم یک‌نفر بود. وقتی صدام جنگ علیه ما را آغاز کرد، دولتمردان سوریه علی‌رغم این که خود بعثی بودند‌، اما تهاجم ارتش بعث عراق به کشورمان را محکوم کردند و در اردوگاه ایران قرار گرفتند. در مقابل تهاجم صدام به ایران، لوله‌های نفت عراق که از طریق سرزمین سوریه به مدیترانه می‌رفت و از آنجا فروخته می‌شد را بست و حتی خود را از درآمدی که بابت ترانزیت این نفت نصیبش می‌شد بی‌بهره کرد. در طول جنگ هم پشتیبانی‌های زیادی از نظر تسلیحاتی و مهماتی از ایران کرد.

سوریه در سازمان‌های بین‌المللی همیشه در کنار ما قرار می‌گرفت و جنایات صدام را محکوم می‌کرد. با توجه به این حمایت‌های سوریه از ما در آن زمان، معرفت حکم می‌کرد که ما هم در این شرایط بحرانی به سوریه کمک کنیم. اما این تنها دلیل‌مان برای پشتیبانی از سوریه نبود، بلکه تدبیر رهبر معظم انقلاب مبنی بر این که سوریه عمق استراتژیک ماست و تنها کشوری است که در جبهۀ مقاومت مانده است، دلیل عمدۀ کمک ما به این کشور، در مقابل این جنگ نیابتی بود.

اگر بشاراسد در همان مذاکرات به غربی‌ها جواب مثبت داده بود، اصلاً چنین حادثه‌ای برای سوریه رخ نمی‌داد.

بنابراین، ایران وارد معرکه شد و به ارتش سوریه کمک نمود و از آنان خواست تا برخوردشان را با مردم اصلاح کنند. مستشاران نظامی ما به دولتمردان سوریه گفتند که در مقابل اعتراض برخی از مردم نباید با این خشونت برخورد می‌کردید. همکاران ما مانند سردار اشتری که از فرماندهان و مسئولین نیروی انتظامی بودند، در همان مراحل اول برای کمک مستشاری به این کشور رفتند. بعد از ایشان برادرمان سردار چیذری چند ماهی درسوریه حضور پیدا نمودند و نهایتاً در سیزدهم دی ماه سال ۱۳۹۰ بنده به این کشور مأمور شدم. زمانی که من به عنوان فرماندۀ سپاه تهران خدمت می‌کردم، هنوز آثار فتنۀ ۸۸ و مشکلات ناشی از آن باقی بود. ما در حال توسعۀ سپاه محمد رسول‌الله ( صلی‌الله‌علیه‌و آله ) بودیم. نواحی را از شش ناحیه به بیست‌ودو ناحیه توسعه دادیم. در حال سَر و سامان دادن به سازمان رزم گردان‌های امنیتی بودیم که سردار جعفری بنده را احضار نمودند. خدمت ایشان رسیدم و بعد از ارائۀ گزارشی از وضعیت سپاه تهران، به ایشان فرمودند: فلانی به سوریه می‌روید؟ 

خب، خیلی‌ها دوست داشتند که بروند سوریه. بنده یک مکثی کردم و گفتم: برای چه بروم؟ با چه عنوانی بروم؟ فرمود: ارتش و نظام سوریه درخواست کمک کرده‌اند. به عنوان فرمانده بروی و کمک کنی! سردار قاسم سلیمانی هم گفته که شما برای این کار مناسب هستید. 

از آنجایی که خودم هم انگیزۀ بالایی برای حضور در سوریه و دفاع از حرم‌های عمۀ‌سادات و حضرت رقیه داشتم، بلافاصله جواب مثبت دادم. اصلاً نگفتم فکر می‌کنم بعداً جواب می‌دهم. همان‌جا جواب مثبت دادم. ایشان هم با سردار سلیمانی تماس گرفتند و گفتند که فلانی موافق است. 

چند روز بعد مراسم تودیع بنده و معارفۀ سردار کاظمینی به عنوان فرماندۀ سپاه تهران انجام شد. دو سه روز بعد هم حاج قاسم به من گفت: فردا صبح فرودگاه امام خمینی ( ره ) باش! بنده هم وسایل زیادی جمع نکردم و با یک ساک کوچک رفتم فرودگاه و به همراه ایشان به سمت دمشق رفتیم.....

 خیمه گاه  

نشر معارف شهدا ، ترویج فرهنگ جهاد و مقاومت

ماجرای تغییر فامیلی سردار همدانی

شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۴:۴۰ ب.ظ



آن روزها فامیلی بنده، همدانی نبود. روز پنجم جنگ که حاج محمد بروجردی به سرپل ذهاب آمد، بعد از بازدید مفصل و دقیقی که از منطقه داشت، رو کرد به بنده و با آن لبخند ملیح و دلنشین و ته لهجه‌ی قشنگ لرستانی خودش، گفت: برادر همدانی؛ این محور، محور بچه‌های همدانی است.

تو که مسوول این جبهه‌ای، همدانی هستی، پس جبهه‌ی شما هم از این به بعد، جبهه‌ی همدانی‌هاست به این ترتیب و از سربند همین ماجرا، دیگر همه به خط پدافندی ما می گفتند جبهه‌ی همدانی ها، به بنده هم می‌گفتند؛ برادر همدانی!

این طوری بود که با نام فامیلی همدانی معروف شدم. در نام فامیلی قبلی، پسوند همدانی وجود داشت. نام فامیلی قبلی بنده، شاکویی همدانی بود.

چند سال پس از ختم جنگ تحمیلی، به امر سردار محسن رضایی میرقائد، رفتم و شناسنامه‌ام را عوض کردم. به یاد دارم آقا محسن، نامه‌ای خطاب به رئیس وقت سازمان ثبت احوال کشور نوشت و در آن نامه، از ثبت احوال خواست تا نام فامیلی بنده را در اسناد سجلی، رسماً از شاکویی همدانی، تبدیل کنند به همدانی.

در نتیجه، شاکویی حذف شد و فقط همدانی آن باقی ماند. این نام فامیلی فعلی، در اصل، یادگاری است از شهید عزیزمان حاج محمد بروجردی، که خدا ایشان را با بزرگان بهشت محشور کند.

@razmandeh_emam_khameney




ما وقتی سه چهار سال قبل به سوریه رفتیم با کشوری مواجه شدیم که حزب بعث آن، دیوارهای آهنین و درهای پولادینی به دور خود داشت و اجازه نمی‌دادند ما کار کنیم. در یک ارتشی رفتیم که برای نماز خواندن، تنبیه اخراج را قرار داده بودند! چه اتفاقی افتاد که فرمانده این نیروها امروز پشت سر حاج قاسم سلیمانی نماز جماعت می‌خواند؟ و در ماه رمضان روزه می‌گیرد؟

چه اتفاقی افتاده که امروز وقتی به پادگان‌ها می‌رویم، فرمانده لشگر گارد، مهر کربلا برای نماز ما می‌آورد؟

بدانیم که اکثر اهل سنت پای کار هستند. بسیجی که ما در سوریه راه‌اندازی کرده‌ایم (حدودا 42 تیپ، 138 گردان که 30000 نفرشان به ایران آمده و آموزش دیده‌اند) از اهل تسنن هستند.

سوریه عمق استراتژیک ایران است. سوریه به نیابت از ما در حال جنگ است. ما نیروی ایرانی به آنجا نبرده‌ایم. ایرانی‌هایی که به آنجا رفته اند، مستشارند. این برادرانی که شهید می‌شوند، در کنار یک فرمانده سوری هستند. در حلب یک جوانی را در کنار یک سرلشکر گذاشته بودیم، وقتی بعد از سه یا چهار ماه که می‌خواست به مرخصی و پیش خانواده‌اش بیاید، آن سرلشکر می‌گفت: وقتی این جوان می‌خواهد برود، انگار قلب من می‌ایستد!... این برای شهر حلب است که پنج میلیون جمعیت اهل سنت دارد.

جوانی به نام حسن در ظرف دو سال و نیم در آنجا تربیت شده که امروز ابوبکر بغدادی و تکفیری‌ها برای سرش جایزه میلیون دلاری گذاشته‌اند. در ظرف دو سال این اتفاق افتاده در حالی که ما فقط 12 روز به او آموزش تیراندازی داده‌‌ایم. امروز فرمانده یک تیپ شده و 130 روستا را آزاد کرده. به هر جایی که می‌خواهد حمله کند، قبل از حمله او، تروریست‌ها منطقه را از ترس، خالی می‌کنند. این ها افتخار و دستاورد ماست.

جوانی را در آن‌جا به عنوان فرمانده گذاشته‌ایم که مردم وقتی بچه‌دار می‌شوند، او را دعوت می‌کنند تا اذان و اقامه را در گوش فرزندشان بگوید و اسم فرمانده ما را روی بچه‌هایشان می‌گذارند.

اتفاقات خیلی بزرگی در آن جا روی داده که این ها را دشمن می‌داند ولی مردم ما نمی‌دانند. 

در حالی که در داخل، زمزمه‌هایی هست که چرا داریم برای سوریه هزینه می‌کنیم!؟ آقا می‌فرماید: ما اصلا هزینه نمی‌کنیم. این‌ها جنگ نیابتی از طرف ما دارند و این همه کشته می‌دهند.

منبع:

@delllneshte

سردار همدانی و نمازخوان کردن ارتش سوریه

جمعه, ۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۰۷ ب.ظ

‏معامله ی جالب سردار همدانی با مردم !!

جمعه, ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۳۵ ق.ظ

پسر شهید همدانی در مشهد گفت: پدرم در وصیت نامه خود یک پیشنهاد خوب دارند و آن اینکه اگر امکان داشت هر شخصی که وصیت نامه من را می خواند برای من یک روز نماز و روزه به جای آورد که اگر در آن عالم در کنار هم بودیم جبران کنم.

منبع:

بیسیم چی  نشرمعارف شهدا در فضای مجازی/

رفتن به شرط شفاعت، وصالی دیگر در بهشت

کمر درد باعث شده بود برای امور خانه از خانمی کمک بخواهم. اما وقتی حاج آقا بود خودش همه کارها را می کرد. نمی گذاشت کسی غیر از خودش کاری بکند. غذا می پخت، خانه را جمع و جور می کرد، میز غذا را می چید و بعد صدایمان می کرد و ماهم مانده بودیم غذا بخوریم یا شرمندگی.

فردای عید غدیر بود. قرار بود قبل از اعزام مجددش و رفتن به ماموریت به کارهای اداری و غیر اداریش بپردازد و سر و سامانش بدهد.

مدتی در اتاق مشغول بودم. جانمازش مانند همیشه رو به قبله باز بود.  بلند شدم و بیرون رفتم. چشمهایم از تعجب گرد شد؛ حاج آقا جلوی در فریزر بود و مشغول تمیز کردن آن. گفتم : مگه شما بیرون نبودید؟کی آمدین من متوجه نشدم؟! چرا زحمت می کشید؟

نگذاشت حرفم را ادامه بدهم؛ لبخندی زد و گفت: دیدم کمرت درد می کند گفتم قبل از رفتن دستی به این فریزر بکشم شما اذیت نشی...

بعد از فارغ شدن از تمیز کردن فریزر رفت سروقت غذا و میز غذا و زنگ زد همه ی بچه ها جمع شدند. توی خانه صدا به صدا نمی رسید؛ نوه ها هرکدام برای حاج آقا شیرین کاری می کردند و حاج آقا در عوض دستمزد مغز بادام ها، بوسه ای می کاشت روی لپشان یا بغلشان می کرد و می نشاند روی پاهایش و آموخته های جدیدشان را گوش می کرد.

وقت غذا که شد همگی دور هم جمع شدیم؛ حاج آقا دست پختش را به همه تعارف کرد و گفت: "بفرمایید آخرین دست پخت بابا!"  

لقمه در دهان همه ماند؛ تلخی کام همه را گرفت. دیدم اوقات بچه ها تلخ شد و در چشم هایشان اشک جمع شده بود. جلو پریدم و گفتم : بابایتان را که می شناسید همیشه از این حرفا میزنه. هشت سال توی تیر و ترکش بوده چیزیش نشده، حالا هم خدا حافظش هست.

بچه ها غذا را تمام کردند اما اضطرابی درون همه مان را گرفته بود. وقت رفتن که شد در خلوت دو نفریمان گفت : وصیت کرده ام همدان من را خاک کنید. به خنده و شوخی گفتم: از این برنامه ها نچین حاجی جان؛ من برای دیدنت نمی توانم هر هفته پاشم بیام همدان مگر اینکه ...

خندید و گفت : به چه شرط؟

گفتم : شفاعتم کن! آن دنیا هم...

حاجی همان طور نگاهم کرد و گفت: آن دنیا هم باز با پروانه خانمم هستم.

وقتی خبر شهات حاج آقا را شنیدم به اتاق رفتم؛ جانمازش را که سال ها به رسم همیشگی اش باز بود جمع کرده بود و من دیر متوجه شدم.



باشگاه خبرنگاران به نقل از نشریه Foregn Policy درباره سردار همدانی نوشت؛ او در اوایل 1979 برای مبارزه با شورشیان "کردستان" و سپس در جنگ ایران و عراق (دوران 8 سال دفاع مقدس) ایفای نقش کرد.

روزنامه Wall Street Journal درباره سردار همدانی نوشت: ژنرال همدانی یکی از فرماندهان نخبه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده و او به عنوان افسر سپاه پاسداران اعلام خدمت داشته است. همدانی یک متخصص در نحوه رزم عملیات نیروهای منظم با شبه نظامیان است.

سایت Iran Briefing با اشاره به سوابق سردار همدانی در دوران جنگ تحمیلی و مبارزه با ضدانقلاب، یادآور شد: ژنرال همدانی 32 سال خدمت کرده و در جبهه‌های غرب به ایفای نقش پرداخته است.

لت مظلوم سوریه) تجربیات آموزشی به ملت سوریه بدون هیچ انتظاری منتقل شد".


سردار شهید حسین همدانی

يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۵۲ ق.ظ


شهید سردار سرتیپ حسین همدانی از اعضا و بنیانگذاران سپاه همدان و کردستان است که از سال 1359 در جنگ ایران و عراق شرکت داشت.

وی در عنفوان جوانی با تفکرات حضرت امام (ره) آشنا شده و از محضر درس مکارم اخلاق و احکام شهید محراب آیت‌الله مدنی که در همدان تبعید بودند، بهره‌ای بسزا برده و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ...پایه‌گذاری و تأسیس سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی، استان همدان را آغاز و خود نیز به عنوان یکی از ارکان اصلی شورای عالی فرماندهی سپاه استان همدان، فعالیتش را آغاز کرد و با کمک همرزمان و پاسداران آن خطه، به پاکسازی عناصر طاغوت و عوامل فساد و نفاق برآمده و از آنجایی که چندین بار به دست ساواک دستگیر شده و مورد تعقیب بود، عوامل طاغوت را به خوبی می‌شناخت.

سردار همدانی به همراه شهید صیاد شیرازی و شهید محمود خضرائی
 
با آغاز جنگ تحمیلی، لحظه‌‌ای درنگ نکرده و راه کردستان را در پیش گرفت و از آنجا که پیش از جنگ نیز به کمک مردم محروم کردستان شتافته و با دیگر دوستان و همرزمان در آنجا نیز گروهک‌های ضدانقلاب را می‌شناخت، دیری نپایید که به صف دشمن‌ستیزان پیوست و فرماندهی عملیات‌های مطلع‌الفجر را با پیروزی کامل تجربه کرد. فرماندهی جبهه میانی سرپل ذهاب هم از دیگر گام‌‌هایی بود که در راستای مبارزه با دشمن بعثی برداشته و پس از مدتی کوتاه به همراه حاج احمد متوسلیان و شهید همت و شهید شهبازی در تشکیل و سازماندهی لشکر 27 محمد رسول الله (ص) نقش بسزایی داشت. عملیات فتح‌المبین و بیت‌المقدس آن هم با مسئولیت فرماندهی محورهای عملیاتی، تجربه‌ای نو در قالب هدایت تیپ و لشکر بوده که از فاتحان خرمشهر، سهمی را از آن خود کرد و سپس از تشکیل یگان‌های رزم سپاه به عنوان بانی و نخستین فرمانده لکشر 32 انصارالحسین (ع) استان همدان، وارد میدان نبرد علیه دشمن بعثی شد.

مسئولیت‌های سردار سرتیپ حسین همدانی در هشت سال دفاع مقدس:
1 ـ فرمانده لشکر 32 انصارالحسین استان همدان
2 ـ فرمانده لشکر 16 قدس استان گیلان
3 ـ معاونت عملیات قرارگاه قدس
مسئولیت‌های پس از دفاع مقدس:
1 ـ فرمانده قرارگاه نجف اشرف و فرمانده لشکر 4 بعثت
2 ـ رئیس ستاد نیروی زمینی سپاه پاسداران
3 ـ جانشینی فرمانده نیروی مقاومت بسیج سپاه (دو دوره)
4 ـ مشاور عالی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
5 ـ جانشین سازمان بسیج مستضعفان

6- فرمانده سپاه محمد رسول الله (ص) تهران

گفتنی است، سردار سرتیپ همدانی، مفتخر به دریافت دو نشان فتح از دست مقام معظم رهبری و فرمانده کل قواست که به خاطر هدایت و فرماندهی موفق لشکرهای تحت امر در دوران دفاع مقدس بوده است.

سرانجام خبر شهادت این سردار بزرگ در روز  جمعه 17 مهرماه توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی طی بیانیه ای  در سوریه اعلام شد. 

در بخشی از این اطلاعیه با تبریک و تسلیت شهادت این سردار شجاع و گرانقدر به محضر حضرت ولیعصر (عج) و نائب برحقش امام خامنه ای عزیز ( مدظله العالی ) و ملت شریف ایران، آمده است:

سردار سرتیپ پاسدار حسین همدانی از فرماندهان دوران دفاع مقدس و مستشاران ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مدافعان حرم در طول سال‌های گذشته که نقش تعیین کننده‌ای در حفظ و حراست حرم حضرت زینب (س) و کمک و تقویت جبهه مقاومت اسلامی در جنگ تروریستی سوریه داشت، عصر دیروز در حین انجام ماموریت‌های مستشاری در حومه شهر حلب به دست تروریست‌های داعشی به شهادت رسید.

روحش شاد و یادش گرامی باد