مصاحبه خانواده محترم شهید مدافع حرم هادی زاهد
مصاحبه خانواده محترم شهید مدافع حرم هادی زاهد را
در ویژنامه نوروزی همشهری آیه بخوانید.
@jamondegan
مصاحبه خانواده محترم شهید مدافع حرم هادی زاهد را
در ویژنامه نوروزی همشهری آیه بخوانید.
@jamondegan
۳۱ فروردین
سالروز شهادت شیر بچه ای از تبار شیعیان فاطمی
تولد آسمانیت مبارک سید مصطفی
@jamondegan
شهید مهدی جعفری
متولد1372/12/21
کمتراز یکسال داشت که به ایران مهاجرت کردیم
مهدی فرزنداول خانواده و خیلی هم باهوش بود
بعد از دوران راهنمایی، درکنارپدرش مشغول بکارشد
روزها سرکار و شب ها مشغول بازی با برادر وخواهران کوچکترش بود
مهدی علاقه شدیدی به کودکان داشت.
بعدازمدتی از اصفهان به سمت قم آمدیم
مهدی نیز همراه ما آمد
و کارش را رها کرد
چون بچه ها مهدی را خیلی دوست داشتند و مانع رفتنش شدند
مدتی مشغول کار در فروش قطعات گوشی و کامپیوتربود
و این باعث شد کم کم در کارش مهارت خاصی پیدا کند...
و گره مشکلات کامپیوتری و...دوستان و آشنایان را باز کند...
مهدی خیلی خوش رفتار و مهربان بود
و اولویتش درزندگی خانواده بود
وقتی یاد اخلاق و رفتار مهدی میفتم، میفهمم چه گنجی را ازدست داده ام...
وقتی پدرش رفت سوریه
دل مهدی ام هوایی شد
اما من با رفتن او مخالفت میکردم...
تا اینکه بلاخره مهدی ام از همه چیزش دل کند و به جمع مدافعین حرم پیوست...
موقعی که مهدی اعزام شد برادرکوچکش محمدامین کمترازیکسال داشت
میگفت:تاوقتی محمدامین راه رفتن را یادبگیرد،
من برمیگردم
گاهی اوقات هم به شوخی میگفت: اگر من برنگردم
محمدامین جای من هست...
وقتی سوریه بود
همیشه از خوبی های آنجا و همرزمانش و زیارت حضرت زینب میگفت
روز مادر بود که زنگ زد و این روز را به من تبریک گفت
و قول داد بعداز آمدنش هدیه ای برایم تهیه کند اما...
مدتی بعدهم تماس گرفت و گفت:
عملیاتی درپیش داریم
که چندروز نمیتوانم تماس بگیرم
اما 10روزبعد برمیگردم خانه
اما دیگر خبری از مهدی نشد...
چندروز بعد پدرش تماس گرفت و گفت:مهدی حالش خوب است
چندروز بعد هم با وسایل مهدی به خانه برگشت
و شروع به نشان دادن عکس های مهدی کرد
چقدر لباس نظامی به پسرم می آمد!
بعد هم خبر مفقودالاثری مهدی را به ماداد...
مهدی قرار بود 10روز بعد برگردد
اما 12ماه پیکرش مفقود بود و بعداز یکسال بازگشت...
پسرم در تاریخ 1394/1/31 در عملیات بصری الحریر به شهادت رسید.
روحش شاد و یادش گرامی...
راوی: مادرشهید
گروه فرهنگے سـرداران بے مـرز
https://telegram.me/joinchat/D7HRmT8L2XFeVuNZ7v8YUQ
از شام بلا شهید آوردن...
تشیع شهدای فاطمیون مدافع حریم اهل بیت
شهر مقدس قم
@sardaranebimarz
سلام بر تو ای شهید راه حق
سلام به لبخند های زیبای شهادتت
شهید جاویدالاثر علیرضا بریری
تولدت مبارک فرمانده
@shahidalirezaboriri
سلام علیکم
بنده اولین بار آقا سجاد رو جلوی پایگاه کمیل دیدم که روی موتور با دوستانش مشغول صحبت بودند و حرف مداحی افتاد و من هم در یکی از خبرگزاری ها خونده بودم حاج عبدالرضا هلالی بیمار شده اند از قضا ایشون شب قبل به هیئت هلالی رفته بود و فیلمش رو هم گرفته بود و به من گفتن که این شایعه هست تا من نگران نباشم.
خلاصه دیدار اول برای خودم جالب بود و به یاد ماندنی
در ادامه در مسجد و پایگاه زیاد میدیمشون و صحبت میکردیم.
مراسم اعتکاف
اعتکاف امسال قسمت شد در مسجد رسول اکرم به همراه شهید سجاد زبرجدی حضور داشته باشیم.
اعتکاف وقتی محدود برای کسب رحمت و دست نیاز بردن به سمت خداوند بی نهایت است و الحمدلله تا در حد توان استفاده کردیم ولی ارتباطات کوتاهی با هم داشتیم، گرچه کوتاه ولی ماندگار بود و در آنجا قسمتمون شد پیکر یک شهید دفاع مقدس را هم زیارت کنیم.
بسم رب الشھداء و الصدیقین...
«این جوانها (فاطمیون) با فداکاریشان نشان دادند که مکتبشان یک مکتب انسانساز است»
[امام خامنه ای ۹۶/۰۱/۰۷]
مراسم وداع با پیکر چهار شهید لشکر فاطمیون در مشهد
شهیدان محمد رضایی ، رضا اخلاقی ، ظاهر آشوری و سید طاهر موسوی
چهارشنبه 30 فروردین
همزمان با نماز مغرب و عشاء
مشهد - بلوار شهیدآوینی(گلشهر) - انتهای شهیدشفیعی50 - جنب ورزشگاه مدافعان حرم - مسجدحضرت زهرا(سلام الله علیها)
مراسم تشییع :
پنجشنبه31 فروردین
ساعت 9 صبح
خیابان امام رضا(علیه السلام) - مهدیه مشهد
https://t.me/iran_iran/35177
کانال مدافعان حرم
@Iran_Iran
گروه حماسه و مقاومت – رجانیوز: «آیا در زمان حیات شهید خود به این نکته توجه داشتید که آنها از اولیاء الهی به شمار میروند؟ شهیدی که در سوریه، عراق و در هر مکان و زمانی، شهید شده باشد همانند این است که جلوی در حرم امام حسین (علیه السلام) شهید شده است؛ چراکه اگر این شهیدان نبودند، اثری از حرم اهل بیت(ع) نبود.» این سخنان نقل قولی است از فرمایشات امام خامنهای است در جمع خانوادههای شهدای مدافع حرم که به تنهایی گویای منزلتی است که میتوان برای این شهدا تصور کرد.
روحالله کافیزاده متولد بیست و هفتم شهریور ماه سال ۵۹ در نجفآباد اصفهان است. سه خواهر و سه برادر دارد. بچهگی و نوجوانیاش پسری مظلوم و خجالتی بود. عاشق شغل نظامی بود. روزی که در آزمونهای سپاه قبول میشود خدا را شکر میکند که لباس سرباز امام زمان را بر تن میکند و به رهبر و نظام و اسلام خدمت میکند. الهه عبداللهی، همسر شهید مدافع حرم روح الله کافی زاده و متولد سال 1362 است و در حال حاضر ساکن شهر نجف آباد اصفهان است و امروز گذری کوتاه از زندگی همسرش را برای رجانیوز روایت میکند.
همسر شهید: پدر من و پدر آقا روحالله علاوه بر آنکه با هم همکار بودند، رفاقتی چند ساله با هم داشتند. به هر حال این شناخت سبب شد تا پدر آقا روحالله من را از پدرم برای ایشان خواستگاری کند. من 16 ساله بودم و آقا روحالله 19 ساله بود. از حجاب و پوشش من حسابی خوشش آمده بود. صداقت حرفهای روحالله خیلی به دلم نشست. از همان ابتدا در صحبتهایش گفت: به واسطه نظامی بودنش ممکن است خیلی وقتها نباشد. سر به زیر بودن و ولایی بودنش در کنار صداقتاش خیلی برای من ارزش داشت. وقتی مرتبه اول رفتیم برای صحبت کردن گفت: خیلی عصبی و زودجوش است، اما وقتی وارد زندگی شدیم برخلاف آنچه که قبلاً از خودش گفته بود، آرام و مهربان به نظر میرسید. بعد از اینکه بیشتر حرف زدیم با اینکه 19 سال بیشتر نداشت، اما آنقدر متین و پخته به نظر میرسید که اصلاً نمیتوانستم باور کنم که این آدم، عصبی هم میتواند بشود.
20 تیرماه سال 78 به عقد هم درآمدیم و دیماه همانسال هم عروسی گرفتیم. با اینکه من تک دختر بودم، اما این دلیل نشد که مراسم مفصل و آنچنانی برگزار کنیم. با مهریهای کم به عقد روحالله درآمدم. مراسم عقد به معنای برپایی جشن که نداشتیم، عروسی ما هم در واقع یک مهمانی بود که در نهایت سادگی برگزار شد. رفتارهای روحالله آنقدر پخته و سنجیده بود که من در کنارش کامل شدن و بزرگ شدن را خیلی خوب حس می کردم. صبر زیادی داشت و این صبر زیادش فرصت برای رشد من فراهم می کرد تا جایی که اطرافیان این بزرگ شدن من را خیلی خوب حس میکردند و حتی به من گوشزد هم میکردند که رفتارهای من با قبل از ازدواج خیلی متفاوت شده است. اختلاف نظر در هر زندگی مشترکی هست، اما چیزی که اصلاً بلد نبودیم قهر کردن بود. شاید باور نکنید بیشترین زمان ممکن که با هم حرف نمیزدیم از پنج دقیقه بیشتر نمیشد. خیلی زود خندهمان میگرفت و میزدیم زیر خنده و هرچی بود همانجا تمام میشد. بیشتر اوقات در ظــرف شسـتن به من کمک میکرد.
نزدیکهای عید که میشد حسابی کمک حالم بود. هر کاری که از دستش برمیآمد انجام میداد. آخرین عیدی که با ما بود آنقدر کار کرده بود که دلم نمیآمد به چیزی دست بزنم. اردیبهشت سال 80 دخترم اسماء به دنیا آمد و شش سال بعد خدا به ما حسینمهدی را داد. خیلی بچه دوست داشت. وقتی خدا به ما اسماء را داد همهاش خدا را شکر میکرد و دعا میخواند. تا چند وقت اسماء را بغل نکرد میگفت خیلی کوچک است و میترسم که از دستم بیفتد روی زمین. وقت هایی که اسماء در بغل من بود فقط سراغش میآمد و با او حرف میزد، بوسش میکرد و قربان صدقهاش میرفت. روحالله همیشه شاکر خدا بود بابت اینکه خدای مهربان ما را هم از نعمت داشتن دختر بهرهمند کرد و هم پسر. قرار گذاشته بودیم اگر خدا به ما پسر داد اسمش را طاها بگذاریم. برادر من خواب دیده بود که خدا به ما پسر داده و اسمش را حسین گذاشتهایم. روحالله پیشنهاد داد که اسمش را بگذاریم حسین طاها و زمانی که برای گرفتن شناسنامه مراجعه کردیم گفتند باید بروید تهران و برای این اسم تأییدیه بگیرید. همین شد که ما هم اسم حسین مهدی را جایگزین حسین طاها کردیم. آقا روحالله با هرکسی که یک بار برای تفریح چه زیارتی و چه سیاحتی میرفت آنقدر خوش میگذشت که دوست داشتند دو باره با روحالله همسفر شوند.
سعی میکردیم در سال یک بار هم که شده به مشهد سفر کنیم. قم و جمکران و شهرستانهای اطراف هم اگر فرصت پیدا میکردیم، میرفتیم. روحالله خیلی دوست داشت یک سفر به کربلا برود، اما قسمتش نشد. خیلی گلستان شهدا میرفت. بیشتر اوقات سوار موتورش میشد و میرفت گلستان و بعد هم تخت فولاد. ارادت عجیبی به شهید حاج احمد کاظمی داشت. هر بار میرفت گلستان، میرفت سر مزار شهید کاظمی و برایش نماز میخواند. یک بار توی صحبتهایش به من گفت اگر من بروم مأموریت و شهید شوم تو چه کار می کنی؟! گفتم: فعلاً که از جنگ خبری نیست. بهتر است که ما هم حرفش را نزنیم. تا اینکه فتنهای در سوریه شروع شد. مدام اخبار سوریه را دنبال میکرد، در حالی که من هم از اعزام نیرو از ایران به سوریه بیخبر بودم. 27 فروردین سال 92 بود؛ گفت: برای مأموریتی تهران میرود. یکی دو روز بعد تماس گرفت و گفت: سوریه است و من از رفتن به سوریه بیخبر بودم... وقتی با خبر شدم که سوریه است، زدم زیر گریه. گفت: نترس و گریه هم نکن، حضرت زینب(س) هوای ما را دارند. گریه اجازه نمیداد حرف بزنم. صدا مدام قطع و وصل میشد. فقط آخرین حرفی که در آن تماس شنیدم این بود که گفت: «مواظب خودت و بچهها باش. خداحافظ.»
اوایل مثل حالا نبود. تماس گرفتن خیلی سختتر و مشکل بود. چهار روز یک بار تماس میگرفت و ما را از احوال خودش مطلع میکرد. ولی خیلی نمیشد صحبت کرد. ارتباط خیلی زود قطع میشد. آقا روحالله روز زن تماس گرفت و بعد از کمی حال و احوال و تبریک روز مادر، یک شماره به من داد و گفت: از این به بعد میتوانم با آن شماره تماس بگیرم. من هم حسابی خوشحال شدم، اما این خوشحالی خیلی طول نکشید. چند روز بعد یعنی 15 اردیبهشت روحالله به شهادت رسید. یک روز قبل از اینکه پیکرش به ایران برگردد، چند نفر از طرف پادگانشان برای سرزدن به خانه ما آمدند. حسابی هم خرید کرده بودند، اما چیزی نگفتند. بعدها فهمیدم که میخواستند مطمئن باشند که پیکر روحالله به کشور بر میگردد بعد خبر شهادتش را به ما بدهند.
فردای همان روز برادرم صبح زود خانه ما آمد، انگار میخواست حرفی بزند که نمیتوانست. یک مرتبه گریهاش گرفت. گفتم: چی شده؟! گفت: روحالله مجروح شده، اما از گریههایش فهمیدم روحالله شهید شده است. با هم شروع کردیم به گریه کردن. راستش را بخواهید وقتی خودم پیکرش را دیدم تازه باورم شد که روحالله دیگر پیش ما نیست. تخصص روحالله مکانیک تانک بود. در حالی که سوار بر تانک بود از پشت سر تیر به سرش اصابت کرد و شهادت در حلب روزیاش شد. روحالله اولین شهید مدافع حرم استان اصفهان و شهرستان نجف آباد اصفهان بود که به لطف خدا جمعیت خیلی زیادی برای مراسم تشییعاش آمده بودند. قرار بود وداع داشته باشیم. وقتی صورتش را دیدم فقط گریه میکردم. دستم را کشیدم روی صورتش و همینطور که نگاهش میکردم با روحالله خداحافظی کردم. خیلی حرف برای گفتن داشتم، اما جمعیت آنقدر زیاد بود که فقط دلم میخواست نگاهش کنم. شاید ازدحام جمعیت بهانه بود، تاب گفتن از بیصبریهایم را نداشتم. حرفهای من و روحالله ماند به قیامت.
روحالله خیلی نماز شب میخواند. اواخر سعی میکرد نماز شبش ترک نشود. توسلهایش دیدنی بود. عاشق امام زمان (عج) بود، میگفت خیلی ناراحتم که تا حالا برای خشنودی آقا نتوانستم کاری انجام دهم. به نظر من شهدا فقط با خدا معامله میکنند. به هر حال نه فقط روحالله، بلکه همه شهدا به بچههایشان عشق میورزیدند. خانوادههایشان را دوست داشتند، اما اینکه بدون هیچ شک و تردید از همه علائقشان به خاطر همان معاملهای که با خدا انجام داده بودند، گذشتند و رفتند، خیلی زیاد ارزش دارد. بعد از شهادت همسرم، یکی از همکارانش دست نوشتهای که توسط روحالله در تاریخ هشتم بهمن ماه سال 84 نوشته شده بود و داخل کمد محل کارش نگهداری میکرد را برای ما آورد. البته متن دست نوشته طولانی بود. مضمون نوشتهها این بود که از خدا خواسته بود کمکش کند تا برای زن و فرزاندنش سرپناهی فراهم کند و خدا یاریاش کند و در حالی که از انجام کارهای ناپسند دوری میکند خیلی خوب از این جهان پَر بکشد. عاقبت روحالله رفت دنبال حرف همیشگیاش که میگفت با خدا باش و پادشاهی کن.
جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی (زینبیه)
خاطره همرزم
یک بار از شهادت سید مصطفے صحبتی پیش اومد که دیدم مرتضی محکم روی پاهاش می زد و می گفت: یک ذره بجنبیم! خاک بر سر ما که تعلقات مون زیاد شده!
مرتضی ارادت عجیبی به سید مصطفی داشت و می گفت: این سید ۱۹ ساله چه کار کرد! توفیق داشت. ولی ما این همه سال در این لباسیم و در به در شهادت هستیم. هنوز بهش نرسیدیم.خدایا به روح این سید بزرگوار ما رو هم قبول کن.
شهید مرتضی کریمی
جوانترین شهید مدافع حرم ایرانی
شهید سید مصطفی موسوی
کانال شهید سید مصطفی موسوی در پیام رسان سروش
http://sapp.ir/shahidmoosavi
@shahidmoosavi
شب میلاد تو ای دوست برای دل من
شب میلاد همه خوبی هاست . . .
۲۹فروردین .
مدافعان حرم
@Iran_Iran
ساعت 16:00 بعد از ظهر روز 95/1/21 النصره با 2000 نیرو و حدود 15 تانک و چند نفر بر وتعدادی خودرو محمول ۲۳mmاقدام به تک بر علیه مواضع محور مقاومت می کنند
(ارتشی ها هم در این منطقه حضور داشتند) که خط درگیری وسعتی پنج و نیم کیلومتری داشت
استعداد بچه های ما چهار گروهان چهل نفری از نیروهای فاطمیون شیعه های افغان هست ,(البته با بچه های ارتش میشن چهل نفر در هر گروهان و تقریبا صد نفری از فاطمیون میشه باقی ارتش یعنی حدود 20 نفر از بچه های ارتشی)
این درگیریها تا صبح روز بیست و دوم ادامه پیدا کرد و در پایان با عقب نشینی النصره با دادن تلفات سنگین درگیری خاتمه پیدا کرد.
در کل حدود 405 نفر کشته
هشت تانک منهدم
سه نفر بر منهدم
شش محمول ۲۳ منهدم از النصره
و عقب نشینی اجباری اونها
و اما از ما:
اول فاطمیون حدود 13شهید
21مجروح که تعدادی شدید و اکثرا سرپایی بودن
واز ارتش در درگیری مستقیم و متاسفانه بعلت کمبود شدید مهمات در پنج موضع از هشت موضع اصلی نبرد به مرحله تن به تن رسید
که یکی از این عزیزان در نبرد تن به تن یک به چند به شهادت رسید
( البته دقیق نمیدونیم کدوم یک از چهار شهید بود)
، شش مجروح و متاسفانه یک مفقود
این یک شاهکار هست که با نیروی یک به بیش از ده با دشمنی به مراتب مجهز تر با آتش تهیه چند ساعته در یک خط پنج کیلومتری نزدیک به پانزده ساعت بجنگی و در آخر حتی یک وجب پا پس نکشی.
اگرچه از دست دادن نیروهامون خیلی دردناک هست
اما خون این شهیدان باعث میشه ما در اراده خودمون قوی تر و مصمم تر عمل کنیم.
دوستانی هم که بعد از خبر شهادت بچه های نوهد،یکم دلشون لرزید فقط به آمار تلفات دو طرف نگاه کنند شاهکار بچه های نوهد براشون مشخص میشه و البته این مسئله رو هم یادتون باشه که بچه های ارتش شهید دادند ولی یه وجب خاک ندادند.
درود به غیرت همه مدافعان حرم از ارتش و سپاه و فاطمیون و زینبیون که سربازان آخرالزمانی امام زمان(عج) هستند.
@Agamahmoodreza
یادت می آید...!؟
وقتی که می رفتی...
هنوز نمی توانست نامت را درست تلفظ کند!
جایت خالی ...
حالا اما خیلی شیرین زبان شده است..
پسرمان علی را می گویم...
وقتی می گوید "بابا ابوالفضل" دل آدم را می برد تا خرابه های شام
تا بابا حسین(ع)..
تا روضه ی حضرت رقیه (س)
امان از این سه ساله ها...
علی آقا نیکزاد در حرم حضرت رقیه (س)
@Sardare_eshgh133
@Agamahmoodreza
مادر شهید ابوالفضل نیکزاد :
ابوالفضل، کلاس سوم یا چهارم ابتدایی بود که از من درخواست پول کرد من گفتم: باید از بابا پول توجیبی بگیری بعد متوجه شدم یکی از همکلاسی هایش موقع بازی فوتبال، عینکش میشکند و از آنجایی که وضع مالی خانوادهاش طوری نبود که برای او عینک بخرند، چند روزی را بدون عینک به مدرسه رفته و نمیتوانست تخته را ببیند. این پول را میخواست تا برای او عینک بخرد.»
ابوالفضل، مرد بود.
روی بازوبندش نوشته بود:
«یا قاهر العدو یا والی الولی یا مظهر العجائب یا مرتضی علی»
و همیشه شعر: «علوی میمیرم»
را می خواند.
@Agamahmoodreza
مدافع حرم جعفرحسنی به همرزمان شهیدش پیوست
وداع
پنجشنبه 31 فروردین
از نماز مغرب
ورامین عبدل آباد حسینیه فاطمیون
تشییع جمعه ساعت16:30
ازمقابل منزل شهید
پرواز پرستویی دیگر ...
مدافع حرم علیرضا رحیمی در راه دفاع از حرم عمه سادات آسمانی شد و
به دوستانش پیوست
ڪانال مدافعان حـرم
@Iran_Iran
دیده بان حقوق بشر سوریه اعلام کرد از میان ۱۱۲ کشته و
شهید حمله به کاروان مردم «فوعه و کفریا»، ۶۸ نفر کودک هستند
کفریا والفوعه
سوریه
کانال مدافعان حرم
@Iran_Iran