ڪمے با من مدارا ڪن
بیا و از سر مِهرت
ڪمے با من مدارا ڪن
نگاهت را مگیر از من،
مرا با آن مداوا ڪن
ولادت ۶۷/۰۲/۰۲
شهادت۹۵/۰۲/۰۴
شهید صادق عدالت اکبری
@molazemanharam69
بیا و از سر مِهرت
ڪمے با من مدارا ڪن
نگاهت را مگیر از من،
مرا با آن مداوا ڪن
ولادت ۶۷/۰۲/۰۲
شهادت۹۵/۰۲/۰۴
شهید صادق عدالت اکبری
@molazemanharam69
همرزم شهید محمد بلباسی:
اوایل که اعزام شدیم به سوریه،
هر فردی را مسئول کاری کرده بودند.
یکی از مسئولیت های آقا محمد آب رسوندن به خط بود.
پیش خودم گفتم: این همه راه اومدیم سوریه،
بعد این بنده خدا، راضی شده که با اون مسئولیتی که در سپاه کربلا داشت فقط آب برسونه؟!
بعد که محمد آقا ،بعد اون همه شجاعت و دلاوری هایی که اونجا خلق کرد به شهادت رسید٬ پیش خودم گفتم :
چقدر من ظاهر بین بودم!!
حضرت عباس (ع) هم روز عاشورا , سقا بود.
@Agamahmoodreza
یک هفته قبل از اینکه بازنشسته شود آمد خانه. انگار تمام غمهای دنیا در دل او بود، گفتم: «چه شده؟» گفت: «بازنشسته شدم، من فکر نمیکردم یک روزی بازنشسته شوم ولی شهید نشوم. شهادت نصیب من نشد. اگر هر جای دیگری مشغول کار بودم و بازنشسته میشدم خیلی خوشحال بودم ولی حالا که لباس پاسداری از تن من بیرون آمده خیلی ناراحت هستم.
شهیدمدافع حرم رحیم کابلی
@jamondega
عکس دست جمعی بچه های گردان نورهستن.نبل.سوریه
شب قبل شهادت شهید محمود مراد اسکندری شهید کردانی
اولین انتشار
@mostafa_sadrzadeh
اولین دیدار خانواده شهید مدافع حرم علیرضا قبادی در معراج شهدا.
اللهم ارزقنا ...
@Haram69
بــــــ تعالی ــــــــم
دخترگلمـ سلامـ
دخترگلمـ انشااللهـ در درسـ هایتـ موفقـ باشیـ
وهمیشهـ تنـ سالمـ و سلامتـ داشتهـ باشیـ
وانشاللهـ همیشه در پیشـ خداوند با حفظ حجابتـ خودتـ محبوبـ باشیـ
همانـ طور که در نزد پدر و مادر محبوبـ هستیـ انشاللهـ در درسـ هایتـ
موفقـ باشیـ
وقرآنـ را حفظ کنیـ و در پناهـ قرآنـ زتدگیـ خوبیـ داشته باشیـ
موفقـ باشید دختر گلـ منـ
رجـایـیــ فـر
https://t.me/joinchat/AAAAAD6XQ8YEQjwuf_QLeg
بسم رب شهدا والصدیقین
امروز شاهد شنیده هایی بودم از زبان شیخی از طبار فاطمیّون
آری از غلامان عباس میگفت
از کسانی که عزت غلامی خود را نزد اربابشان با خون خود امضا کردند
شیخ میگوید...
در پانزدهم خرداد ماه بود آری همین تاریخ بود که در
مایر(شهری اطراف حلب) ولوله ی عشاق به پا شد آری عروسی در پیش است غلامان عباس در پوست خود نمیگنجند
آه خدای من احمد و غلام عباس را چه صحنه ایی به راستی تا ابد در ذهنم ثبت شده است
آن روز دروازه ی قرآن بود و دروازه ی قرآن احمد و غلام عباس بودند و رزمندگان همه از زیر این دروازه ی بهشتی راهی عروسی شدند
فلش بکی میزنیم بر بهشتیان بصرالحریر چون این دروازه قرانی که عشاق تشکیل دادند من را یاد شهیدسیدمجتبی انداخت که در شب حنابندان اسپند را بر سر تمامی رزمندگان چرخاند و چه بگویم که اسپند بر روی سر خودش چرخانده نشد آری آن شب شهادتش امضا شده بود و در ظهر عملیات خود را در جمعیتی از شیاطین استشهادی کرد یازهرا......
و در پانزدهم خرداد ماه همه ی رزمندگان از زیر دروازی قرآن شهدایی رد شدند اما دیدم که از شورشوق عملیات نه احمد و نه غلام عباس از زیر قرآن عبور کنند نگاه های عمیق به همدیگر میکردند و لبخند از لبانشان جدا نمیشد یا اباعبدالله چشمان این دو عزیز چهپیمانی را باهمامضا کردند و چه زیبا بر پیمان خود استوار ماندند ودو روز بعد در روز هفدهم خرداد ماه عملیات شروع شد و
غلام عباس به خیل غلامان حضرت عباس پیوست احمد هم که آشفته شده بود از پر کشیدن غلام عباس نوکری خود را با خونش امضا کرد و شامل آیه ی شریفه عند ربهم یرزقون... شد
آری دو روز پیش دروازه ی قرآن رزمندگان شدند و امروز دروازه های جنت بر آنان گشوده شد
به راستی هنوز هم برای شهادت دیر نیست دلها را باید صاف کرد
و بر پیمان خود استوار ماند
اللهم ارزقنا توفیق شهادت فی سبیلک
بیاد شهیدان ماه میهمانی خدا
شهید محمد اسدی
شهید احمد مکیان
رفیق شهیدم دستم را بگیر
نوشته های محمد جواد / چهل و شش
حرفش یه جورایی برام حجت بود
تو روش نمیگفتم ولی ته دلم حرفاش رو قبول میکردم و نظرش برام تاثیرگذار بود.
این اعتماد نتیجه دوستی نبود،
" نتیجه شناخت من از محمود بود."
آدمی نبود که روی هوا حرفی بزنه
اهل تحقیق و مطالعه بود
دقت نظر داشت
خوب تحلیل میکرد
پرسشگر و جستجوگر بود
خلاصه چون تو محمود این اخلاق و رفتار رو دیده بودم حرفش برام حجت شده بود.
یه حجت نانوشته.
سال ۸۸ قبل از انتخابات و تو اون شلوغیا و هیجانات تبلیغات نامزدها یه روز رفتم پیش محمود.
نمیدونم چی کارش داشتم ولی منو برد تو یه اتاقی که یه میز کار بزرگ توش بود و کلی روزنامه روش پخش بود.
شروع کرد از اتفاقاتی که تا حالا رخ داده و حرفایی که شخصیتهای مختلف زدن و موضع هایی که گرفته شده و مقالات و که نوشته شده بود و جناح گیریهای که انجام میشد و خلاصه همه اتفاقات اون روزا به طور دقیق صحبت کرد و آخرش هم یه جورایی اتفاقاتی که بعد از انتخابات قرار بود بیافته و ریزشهایی که رخ میده پیش بینی کرد و حرف زد.
بعد رفت یه کلاسور آورد که برام خیلی جالب بود.
روزنامه های مختلف از هر دو جناح رو میخوند و اخبار و مقالاتی که براش جالب بود جدا میکرد و تو اون کلاسور میچسبوند. و در نهایت با بصیرتی که داشت و طبعا با منبعهای موثقی که از اطلاعات آشکار جامعه جمع آوری کرده بود به درستی وارد بحثهای سیاسی میشد و نظرات محکم و قانع کننده ای میداد.
الغرض
بگذریم.
واقعیت اینه محمود!
که هر چیزی رو بهونه میکنم که به یادت باشم
حتی انتخابات ریاست جمهوری.
ولی این وسط
چقد جات خالیه
چقد نبودت حس میشه
چقد خالیم ازتو
محمود!
یه وقتایی جای خالیت خیلی برام سنگین میشه
امشب رفتی کربلا فراموشم نکنی!
ببین یادت کردم شب جمعه!!
"سربازان آخرالزمانی امام زمان عج "
@Agamahmoodreza
بسم تعالی
بابا جون امروز به جای تو با مامان رفتم پای صندوق رای و به خادم امام رضا (ع) رای دادم .
بابا امروز خیلی جات خالی بود و من دلم خیلی بهانه تو رو کرد پای صندوق رای
بابایی به خدا بگو بچه های شهدا دوست دارند فردی که حامی پدران فرزندان شهدا سید علی خامنه ای باشد پا به عرصه کشور بگذارد و بر سرنوشت کشور تاثیر خوبی رقم بزند.
بابا دوستت دارم
نامه امیر سجاد رجایی فر
فرزندشهید حسن رجایی فر
به پدرش
امروز امیر سجاد رفت پای صندوق رای و به جای پدرش رای داد
جات خیلی خالیه حسن آقا
@molazemanharam69
شهید محمد جمعه رسولی
فرزند : علی جان
تاریخ تولد: 1371/2/25
تاریخ شهادت: 1293/1/28
اولین شهید مدافع حریم اهل بیت شهرستان برخوار است شاید برایش بهتر بود که برای همیشه مفقودالاثر می ماند.
چون نه مادری بود که بیاید و مزارش را گلباران کند و نه خواهر و نه برادری…
اما در افغانستان محمدجمعه هم مانند بسیاری از شهدا دوست دارد غروب پنجشنبه مادرش بر سر مزارش بیاید و برایش درد و دل کند، قبرش را با گلاب بشوید و مادر مست دیدار پسرش شود، بوی خوشی به مشامش برسد و محمد گوش به قبر، صدای مادرش را بشوند…. ولی افسوس!!!
ضیاگل خواهر کوچک محمدجمعه است که این روزها عجیب دلتنگ برادرش است و به زودی این خانواده راهی ایران هستند.
گروه فرهنگے سـرداران بے مـرز
https://telegram.me/joinchat/D7HRmT8L2XFeVuNZ7v8YUQ
چه آرام خوابیده اند
پدروپسر
خوابیده است به روی جسم بی جان باباتابه دنیا ثابت کند
پدرمراگرفتیدولی پوریایش هست وانتقام خون پدرراخواهدگرفت.
شهیدمحمدابراهیم توفیقیان
نازدانه اش
@molazemanharam69
همسر شهید حسین مشتاقی :
آذرماه،سال ۹۴ که می خواست برای اولین بار به سوریه برود،دلم آشوب بود اما اصلا نمی گفتم نرو.
تمامِ حرفش این بود که نمی دانی
عمه سادات چقدر مظلوم است؟!
سه شنبه 15 اردیبهشت آخرین تماس حسین با خانواده بود:
وقتی زنگ زد اول با بچهها حرف زد، تعجب کرده بود که در این یکماهی که نبوده چقدر صحبت کردنشان خوب شده است!
بعد که من گوشی را برداشتم گفت:
خانم اینها چقدر خوب صحبت میکنند!
گفتم: ان شاءالله تا شما بیایی اینها خیلی شیرین زبان شدند.
آقا محمودرضا
موقع انتخابات که میشدمیخواستیم بریم برای رای گیری میرفت وضومیگرفت
به من هم توصیه میکردحتما وضوبگیرنیت بکن وقربتن الی الله بگو
بعدبروورای بده وشک نکن که برات ثواب عبادت نوشته میشه.
@molazemanharam69
صفحه انتخابات شناسنامه شهید مهدی اسحاقیان
راهت ادامه دارد ای شهید...
شهید مهدی اسحاقیان
@molazemanharam69