برای وحید .... -قسمت اول
امروز 25 آذر، پارسال این موقع وحید تازه از عراق برگشته بود مرخصی. هر روز دور هم بودیم، هر روز که به شب آخر پاییز نزدیکتر می شویم دلم میگیرد، هر سال یلدا، وحید برای من و آرتین برنامه هایی داشت.
طبق رسمی که وحید برای زندگیمان گذاشته بود، پارسال جز بهترین روزهای آخر پاییز بود، چون همه در منزل ما مهمان بودند و کل شب از خاطرات عراق برای ما تعریف می کردند.
الان که می نویسم کل شب برای من تداعی می شود، البته بعد این یلدا که چیزی نیست جشن تولدهای آرتین، عید و عید دیدنیها و.... کل روزهای خوش زندگیمان بدون وحید خواهد بود. از حالا برنامه ریزی میکنم برای شب یلدای آرتین که دیگه وحید نیست. اون بابای متفاوت از همه ی باباها
اون
پدر آسمانی که برای یکی یدونه پسرش، دلبستگی این دنیاش کادو بخره، گردش ببره، هر چند من نمی تونم جای وحید رو
برای آرتین پر کنم. ولی حداقل کاری که می تونم بکنم اینه که طبق وصیت وحید بعد شهادتش
طوری با آرتین رفتار کنم که قبلا باباش می کرد و هر چند این برنامه ریزی ها توٱم با بغض و دلتنگی هست. ولی مجبورم
چون بعد
از این هم پدر آرتینم و هم مادرش البته به دعای شما بزرگواران نیازمندم
راوی همسر شهید(سید وحید نومی)
- ۹۴/۰۹/۲۵