خاطره ای از شهید سامانلو
سلام. نوروز 95 کنار جاده جمکران چشمم به یک بنر افتاد که دلمو لرزوند. اشک تو چشام جمع شد: "به یاد شهید مدافع حرم سعید سامانلو".
خبرنداشتم که سعیدشهید شده. با سعید توی دوره مربی گری سلاح همدوره بودیم.آخر دوره شعری سرودم که نام همه بچه ها توی شعر بود. خودم نمیدونم چرا با نام سعید شروع کردم ونمیدونم چرا بیتی که نام سعید توش بود از همه ابیات برام دلچسب تر بود: «السلام ای مربیان سلاح* رهروان مسیر خیر و صلاح* با شمایم که می شوید الگو* پس از این ای سعید سامانلو....» .
عکس سعید رو که روی بنر دیدم خیلی حالم گرفته شد.ناخودآگاه شعر دوره روی لبم جاری شد. بیت مربوط به سعید را دایما زمزمه میکردم وبه حالش غبطه می خوردم ، که کم کم این ابیات به دلم جاری شد:
« و چه زیبا سعید الگو شد* و به سامان رسید و مه رو شد* و به زینب(س) قسم که عاشق بود* و شهید مدافع او شد».
روحش شاد
( عبدالحقیر محسن "حیران")
کانال رسمی شهید مدافع حرم سعید سامانلو
@shahid_samanlo