روایت خواهر شهید عباس احمدی از برادر بزرگوارشان
اسم جهادی مالک
تاریخ تولد 64:12:11مصادف با تولد حضرت فاطمه الزهرا س
تاریخ شهادت 92:10:28
برادرم وقتی سوریه می رفت هیچ خبر ی نداشتیم از.رفت و آمدش وقتی مطلع شدیم که خبر شهادتشو برآمون آوردن .
برادرم اولین بار که رفت سه چهارماهی دنبالش گشتیم اینور،اونور پیداش نکردیم که سال نوددو خودش اومد بهش گفتیم نمیگی مامان دق کنه کجا بودی تاالان فقط یه کلمه گفت بادمجون بم افت نداره تهران بودم
ماه صفر که تموم شد دوباره عباس غیبش زد اینبار به هوای بار قبلی گفتیم تهران رفته که یه دفعه خواهرم و برادر م استخوان درد شدید گرفتند و وسط همون هفته عباس به مامانم زنگ زد گفت من کربلام🌹
مامانم بهش گفت تو بدون اجازه من کربلا رفتی درسته ؟عباس هیچی نگفت فقط گفت مامان سلام بده روبروی حرمم
آخر هفته خبره شهادتشونو به ما دادن هم مامانم عصبانیتش خاموش شد هم خواهر و برادرم خوب شدن خواهرم گفت استخون استخونو خبر میکنه
یکی ازدوستاش به اسم تورج تعریف میکرد که عباس شبهای ماه رمضان هرشب باهاش حرم می رفته تاقبل سحر بعدش میومد خونه غذاهارو گرم میکرد مارو بیدار میکرد مانمیدونستیم عباس حرم میره 😭🌹
یکی از دوستاش که شیخ بود از خواب شهید گفته بوده که گفته
حرم رفته بودم دعای جوشن کبیرو میخوند م که یه مرد اومد کنارم گفت دوباره بخون دوباره خوندم ولی همینکه برگشتم هیچ مردی نبود میخواستم بلند شم برم زیارت کنم مرده دوباره اومد و گفته زیارتت قبول شد من یه لحظه به ضریح نگاه کردم و دوباره برگشتم یه چیزی بگم که مرده رفته بود
بعد شهادتش از تو گاو صندوق مغازش یدونه کاغذ پیدا کردیم وسط کاغذاش که نوشته ای بود عهد باامام رضا که من تازنده ام نودوپنج درصد مالمو به یتیمان پنج درصدشو مخارج خودم
وقتی میشنوم کسانی میگن که شهدا بخاطر پول رفتن دلمو آتیش میزنه
خانه داداش عباسم بهشت رضا بلوک30قطعه شهدا که هرپنج شنبه ما خانواده ها ی شهدا مهمون شهدامونیم
ان شاءالله ادامه دهنده این شهدای عزیز باشیم.
صلوات
https://telegram.me/joinchat/DZ0PmT9t8yM4hT9qPjypXA