برای الهی و ماندنی شدن باید چه کرد؟؟؟؟
محسن ماندنی قد بلندی داشت و چند بار بهش گفتم حاجی قدت کاردستت میده و خاکریزها کوتاهه و قد تو بلند ... شبی که بردمش برای توجیح خط و خط رو بهش تحویل بدم یک دوشیکا و یک دوربین ترمال و یک دید در شب و یدونه خمپاره شصت چریکی موند تو خط و قرار شد من تحویلش بدم و رسید ازش بگیرم رفتم مقر یاسر و خودش الهی و دو نفر دیگه بودن محسن رسید رو امضا نمیکرد گفتم حاجی این امضا رو بده من برم کار دارم گفت تو که پیش خودم میمونی و با منی باید بمونی گفتم حاجی من دردسرم و برات اذیت دارم بیخیال من شو گفت قول میدم نگهت دارم پیش خودم... هنوز منتظرم که به قولش وفا کنه ...
خلاصه بیسیم زدن که تحرک دشمن زیاد شده و تخصصش ادوات و زرهی بود کار با خمپاره عین آب خوردن براش ...رفتیم خط و یک ماشین بیست و سه رو از کار انداخت ... گفت کی بشه اونا بزننمون ، همینم شد و آخرش قناص بردش ...
محسن دل پاکی داشت و نماز اول وقت براش خیلی مهم بود .
بعد از ماندنی الهی که جانشینش بود خیلی عذاب کشید و از چهره ش میشد دید شوق رسیدن به دوست قدیمیش رو . از ماندنی که حرف میزد برامون چنان با ذوق و شوق حرف میزد که انگار یک روح بودن در دو جسم روزی که با الهی خداحافظی کردم بیام ایران بهش گفتم بدجور شبیه محسن شدی خندید و گفت مثل اینکه من خودم محسنم ها ... اولش شوخی گرفتم و گفتم چون اسم دوتاشون محسنه اینو گفته ولی وقتی خبر شهادتش رو بهم دادن فهمیدم نه محسن واقعا محسن بود و شد و ماند...
جالب بود که وقتی به خودش گفتم برای ماندنی شدن باید الهی شد گفت فعلا الهی ها باید ماندنی بشن .
برای الهی و ماندنی شدن باید چه کرد؟؟؟؟