نصب سنگ یادبود
نصب سنگ یادبود
شهید جاویدالاثر
رضا حاجی زاده
در گلزار شهدای امام زاده ابراهیم آمل
خان طومان
@khadem_shohda
خــــادم الــشهــــدا
نصب سنگ یادبود
شهید جاویدالاثر
رضا حاجی زاده
در گلزار شهدای امام زاده ابراهیم آمل
خان طومان
@khadem_shohda
خــــادم الــشهــــدا
پدرها همیشه هرسال برای دخترانشان هدیه تولد میخرند. هدیه هایشان را کادوپیچ میکنند. تزیین میکنند تا دخترهایشان را حسابی خوشحال کنند. اما...
گاهی خودشان هدیه میشوند.
خودشان کادوپیچ میشوند
اما نمیشود بازشان کرد...
باید دست کشید روی کادویشان
بوسیدشان
نوازششان کرد
بغلشان گرفت ...
و آرام آرام بوییدشان و گریست
بیست و نهم دی ماه نود و چهار که با پدر در فرودگاه خداحافظی کردم در ذهنم به لیلا حسودی کردم ... چون پدر برای تولد لیلا کنارش بود ولی برای تولد من کنارمان نبود ...مامان که بی تابیمو دید گفت بابا رفت سوریه کنار دختر و خواهر امام حسین تا کسی به حرمشان جسارت نکند.
احساس آرامش کردم از حرفهایش.
دلم را سپردم دست شما و گفتم فدای سرت خانوم جان ... خیالم راحت است که بابایم در کنار توست تا احساس تنهایی نکنی و پدر تو هم کنار من است. همیشه نامش بر سر زبانم است حتما برای تولدم هدیه ی خوبی دارد.
تولدم گذشت و درست بیست ودو روز بعد از روز تولدم خبر شهادت بابا را برایم آوردند ... ماه بهمنی که همیشه برایم لبخند به همراه داشت در پایانش اشکم را جاری کرد ...
یک سال گذشت .. یک سال غم و حسرت و تنهایی گذشت و باز رسیدم به آخر دی ماه ... اما اینبار خبر آوردند که بابا در راه است ...
بابا بالاخره آمدی ... درست روزی که با تو در فرودگاه خداحافظی کردم باز به رویت سلام کردم ... روی ماهت ... اما اینبار به جای فرودگاه در معراج الشهدای تهران ...
در کنار اشک هایم لبخندی زدم و باز در ذهنم به روز تولدم فکر کردم ... اینبار حتما لیلا به من حسودی می کند ... چون من هدیه ی تولدم را سه روز جلوتر گرفتم ... تو آمدی ... کنارم هستی ... بوی خودت هست بوی بابا ... درست بوی ساک لباسهایت که بدون تو برایمان آوردن ...
حالا هرسال سوم بهمن چشمهایم را میبندم و به تو فکر میکنم. به هدیهام
هدیه ای متفاوت به رنگ ایران و به اسم مدافع حرم حضرت زینب سلام الله
مراسم وداع با پیکر
شهیدمدافع حرم حمزه کاظمی که مصادف با تولد دختر شهید
پ ن: تصویر دختر شهید
https://t.me/joinchat/AAAAADzQtAYTTO9H-0HRjg
شهید مدافع حرم ابوذر جعفری
از لشڪر فاطمیون
ولادت:1369/1/1
شهادت:1394/11/4
محل شهادت: حلب_خانطومان
مزار: سمنان_گرمسارایوانکی
@fatemeuonafg313
ڪانال رسمے فاطمیون
سالگرد شهادت شهید اکبر
روحیه ی شهید بزرگوار
اکبر روحیه شهادتطلبی داشت. تمامی دعاهایش در مراسمها و مداحیها به طلب شهادت ختم میشد و همواره پای ثابت یادوارههای شهدا و کاروان راهیان نور بود. بنابراین همیشه احساس میکردیم که او روزی شهید خواهد شد. بار اول که رفت و آمد واقعاً تغییر کرده بود. میگفت وقتی در فضای جهاد قرار گرفتم تازه سختیهای آن را دریافتم. منظورش هم سختیهای ظاهری جنگ نبود، میگفت دیدن شهادت دوستان و جا ماندن از قافله شهدا برایش خیلی سخت است. اتفاقاً شهادت اسماعیل حیدری از همرزمانش او را خیلی بیتاب کرده بود. شب آخری که میخواست برود، آمد مرا در آغوش گرفت و با تضرع خواست که دعا کنم به شهادت برسد. گفتم دعا میکنم عاقبت بخیر بشوی و تنها هفت یا هشت روز پس از رفتنش نیز به شهادت رسید
خاطرات_ناب_شهدا
شهید_اکبر_شهریاری
خاکی_ها
ڪانال خـاڪـےها
telegram.me/joinchat/AtQMXTwpQdo8yChf_PrD7g
سید میلاد اعتقاد داشت که شهدا بهترین راهنما و الگو برای نسل جوان هستند
می دونست که اگر دست جوانی رو تو دست شهدا بزاره اون جوون رو بیمه کرده
چه شبها و روزهایی رو تو این عرصه زحمت کشید دست جوانها رو می گرفت می برد می انداخت تو دامن شهدا
و شهدا هم با آغوش باز این جوانهای پاک که بر اساس غفلت کوچیکی از این مسیر جدا شده بودند استقبال می کردند .
یادمه دو نفر از جوانانی که خودم خبر داشتم اهل رابطه با نامحرم بودند سید خیلی با اونها گرم می گرفت تا اینکه یه روز با هم رفتند یکی از مناطق عملیاتی غروب بود که به اردوگاه برگشتند
اشک امانشون نمی داد😭 من هر چقدر سوال کردم که چه اتفاقی افتاده چیزی دستگیرم نشد
بعدها بود که فهمیدم همین دو جوان شفا یافته مکتب شهدا شدند و به جای دوستی با نامحرم دست دوستیشون رو به سمت شهدا دراز کردند و نتیجه هم داد و الحمدالله مسیر قبلی رو رها کردند و اومدند سمت شهدا.
راوی : دوست شهید
نشر حداکثری خاطرات
کانال شهید مدافع حرم پهلوان آقاسید میلاد مصطفوی
@ShahidMiladMostafavi
شب هفت محرم پارسال تو هیئت انصار ( شهرستان سبزوار ) بودم
که گفتن پیکر شهید دامرودی رو دارند میارن هیات...
بغض گلوم رو گرفت......
اخه از لحظه ای که شنیدم یکی از همشهری هامون تو سوریه شهید شده خیلی حالم گرفته شد و خیلی به حالش غبطه خوردم...
پیکرشهید که وارد مسجد شد و بغض همه اونایی که اونجا بودن ترکید و صدای گریه فضای مسجد رو پر کرده بود....
خاطره ارسالی از اعضا کانال
شهید رضا دامرودی
اولین شهید مدافع حرم سبزوار
https://telegram.me/joinchat/AAAAAECkj1SQr44ZhhSSpA
یکی دو ماه قبل بود که برای ضبط تیتراژ یکی از برنامه های تلویزیونی، به دنبال لباس آتش نشانی بودیم و به خاطر گران قیمت بودن آن کسی حاضر به امانت دادن آن نمی شد.
بالاخره از طریق یکی از دوستان آتش نشانی به من معرفی شد و در ایستگاه آتش نشانی امام حسین(ع) با او قراری گذاشتم تا چند ساعتی لباسش را به امانت بگیرم.
حین گپ و گفت کوتاهم ناگهان گفت : "کسی را سراغ داری بدون تشریفات و دردسر من را بفرستد سوریه؟ دوست دارم مدافع حرم باشم و عاقبت بخیر..."
الغرض، امروز اولین نفری که به خاطر شدت سوختگی شهادتش اعلام شد، همون کسی بود که عاشق شهادت بود، شهید بهنام میرزاخانی!
حمید مرواندى، تهیه کننده برنامه دوباره گوش کن
goo.gl/ZMErmN
کانال «دکترسلام»:
https://telegram.me/joinchat/AfOYATwalJHDL-s8hkMSQw