مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۱۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

دغدغه هات عملی شدن

شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۵۰ ب.ظ


سلام ابوعلی

ببین دغدغه هات عملی شدن... فقط بگو عکسها رو کجا بفرستیم برات... میبینیشون؟ 

بچه های شهدای فاطمیون هستند... خوشحال و شاد...

دیروز، اردوی پارک ژوراسیک

به همت گروه به یاد ابوعلی

چه زیبا آمدی مهدی... (شهید مهدی محمدیاغی)

جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۳۱ ب.ظ

چه زیبا آمدی مهدی...

چه زیبا تر تو پر بستی...

چه زیبا امدی دنیا...

چه زیبا تر،چشم بستی...

«شهید مهدی محمدیاغی»

نصب سنگ مزار سردار شهید مهدی نعمایی عالی

سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۱۷ ب.ظ

نصب سنگ مزار 

سردار شهید مهدی نعمایی عالی

همزمان با روز ولادت حضرت علی اکبر(ع)

@molazemanharam69

تولد شهید سعید علیزاده

سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۱۵ ب.ظ

جشن تولد شهید سعید علیزاده

به روایت تصویر...

شهید سعید علیزاده 

@molazemanharam69

‍ زیباترین دوره برای هر انسان دوره جوانیست

سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۱۳ ب.ظ

‍ زیباترین دوره برای هر انسان دوره جوانیست

دوره ای ڪه در آن آرزوها دارند

و تنها آرزوی محمد ۲۷ ساله ی من شهادت بود

آرزویی زیباتر از این با چشمان خود

ندیده و حس نڪرده بودم ..

همیشه میگفت هر چیزی در جوانی خوش است

و تنها خوشی اش را در فدایی شدن

برای عمه سادات میدید و حس میڪرد ..

واقعا زیباست ڪه تمام آرزوی جوانی ات در این

دنیای بزرگ شهادت از جنس و رنگ و

بوی خدا باشد و بس ..

محمدم تبریڪ میگویم به تو برای

بهترین انتخابت ، همیشه بهترین ها را برای خود

انتخاب میڪردی و به آن میرسیدی

مخصوصا "شهادت"

تبریڪ میگویم روزت را ڪه این روز را باید

به شما جوانان و مردان غیور تبریڪ گفت ڪه

ِلذت و هوس های دنیوی چشمانتان را نبست و

به آرامش خدایی دست یافتید

احسنت به شما دلاوران جوان ..

بهترینم ساداتت به تو ، به انتخابت ،

به آرزوی زیبایت افتخار میڪند.باشد ڪه

هوای مرا نیز داشته باشی تا من نیز

برایت جوانی ڪنم از جنس تو و به خواست تو ..

همسر شهید 

 محمد ڪامران

‍ ‍ ‍ ‍ اعیادنیمه شعبان

 جشن نیمه شعبان برای خانواده ی رزمندگان مدافع حرم رنگ و بوی خاصی دارد.

 با آذین بسته شدن خیابانهاو شوروحال این ایام وقبل ازعید بزرگ نیمه شعبان و ولادت حضرت مهدی(عج)،است که باید قدردانست این امنیت وشادی وآرامش روکه مرهون همه کسانی هستیم که می توانستند دراین ایام درکنارمردم وخانواده هایشان باشند اما باحضور در میدان نبردبادشمن این شادی در سایه آرامش رابه دیگران هدیه دادند.دلاور مردانی که نمی دانیم دراین شبهای نورانی و عید نیمه شعبان شهر،در کدام تاریکی در کمین دشمن ناجوانمرد نشسته اند.....

شاید مصداق این بیت شعرکه :

عید است تمام شهر شادند ولی

نوکر نگران حرم ارباب است.....

شهید مهدی اسحاقیان،درروزولادت حضرت علی اکبر(ع)در ماه شعبان سال 95 به سوریه اعزام شدن ونیمه ی شعبان سال گذشته، درمیدان نبرد درسوریه حضور داشتن وعیدی خودراکه همان شهادت در راه حق بوددر روزسوم ماه مبارک رمضان گرفتن وآسمانی شدند.

 ذکر صلواتی برای سلامتی رزمندگانی که آرامش ما مرهون از خود گذشتگی آنهاست وهمچنین برای شادی روح مطهر شهدا بفرستیم.

شهید مهدی اسحاقیان  

@mahdi_eshaghian

فدایی زینب شدن قلب پرنور می‌خواهد نه جیب پرپول

سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۱۰ ب.ظ

گفت‌وگوی «جوان» با غلامحسین حسینی پدر شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون محمدکاظم حسینی
«ما نمردیم که حرم جای حرامی باشد.» این شعار ورد زبان تک‌تک رزمندگانی است که به شوق دفاع از حریم اهل بیت راهی جبهه مقاومت اسلامی می‌شوند...
  صغری خیل‌فرهنگ
«ما نمردیم که حرم جای حرامی باشد.» این شعار ورد زبان تک‌تک رزمندگانی است که به شوق دفاع از حریم اهل بیت راهی جبهه مقاومت اسلامی می‌شوند. رزمندگانی که نه تنها با دشمن بلکه باید با شائبه‌هایی که پیرامون مدافعان حرم وجود دارد، مقابله کنند و خود را به جبهه جهاد اکبر و اصغر برسانند. آنچه در پی می‌آید حاصل همکلامی ما با غلامحسین حسینی پدر شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون محمدکاظم حسینی است که پیش رو دارید.
  
ابتدا خودتان را معرفی کنید. چه زمانی به ایران آمدید؟
من غلامحسین حسینی، 72سال دارم. من و مادر شهید بعد از مدتی زندگی در ایران به افغانستان برگشته بودیم که بعد از شهادت فرزند مدافع حرمم محمد‌کاظم حسینی در سال 1395 دوباره به ایران آمدم. محمد‌کاظم 25 سال داشت و مجرد بود. درسش را هم تا مقطع راهنمایی خواند و بعد از آن به کار مشغول شد و حرفه گچ‌کاری را انتخاب کرد. او با دلی روشن این مسیر را برگزید. 

در سال‌های دفاع مقدس در ایران حضور داشتید؟
بله ما در سال 1361 به ایران آمده بودیم. بعدها به افغانستان برگشتیم. شهید متولد ایران بود. من سه پسر دارم و شش دختر. زمانی که ما به ایران آمدیم جنگ عراق علیه ایران بود و دایی شهید توانست به جبهه برود تا از اسلام و دینش دفاع کند. رفت و در سال 67 جانباز شد.
با وجودی که شما در افغانستان حضور داشتید، از رفتن پسرتان به سوریه اطلاع پیدا کردید؟
اصلاً خبر نداشتیم. اوضاع ما در افغانستان چندان خوب نبود. برای همین محمدکاظم و بچه‌ها کار می‌کردند و برایمان هزینه و خرج خانه را می‌فرستادند. البته پسر بزرگم در جریان تصمیمی که محمدکاظم گرفته بود قرار داشت اما محمدکاظم به ما چیزی نگفته بود مبادا که ناراحت بشویم. وقتی او تصمیم به رفتن می‌گیرد، برادر و خواهرهایش که در جریان بودند مخالفت می‌کنند، اما حرف هیچ کدام را گوش نمی‌دهد و می‌گوید من می‌خواهم از حرم حضرت زینب(س) دفاع کنم و به جای بدی نمی‌روم که مانعم می‌شوید.
شهادت ایشان چطور رقم خورد؟
پسرم روز عزیزی به شهادت رسید. 21 ماه مبارک رمضان یعنی 16 تیرماه سال 1394 شهید شد. خبر شهادت را هم برادر بزرگ‌ترش با من تماس گرفت و گفت که محمدکاظم شهید شده است. من در افغانستان برای ایشان ختم گرفتم. بعد از آن به درخواست سپاه به ایران آمدیم اما این روزها حال و روز مادر شهید چندان خوب نیست. مشکل قلبی‌اش با شهادت پسرمان بیشتر شده است. البته وقتی از شهادت پسرم مطلع شدیم هیچ اعتراضی نکردیم. با خودمان گفتیم حالا که رفته و شهید این راه شده باید به او افتخار کنیم. می‌دانستم این روزها جوانان دور از وطن کارها و راه‌هایی را در زندگی‌شان انتخاب می‌کنند که راه صحیحی نیست و امروز که به شهادت محمدکاظم فکر می‌کنم لذت می‌برم که ایشان راه خیر و نیکی را انتخاب کرد و شهید شد. 

چه صحبتی با کسانی دارید که به مدافعان حرم تهمت‌هایی را می‌زنند؟

شهادت افتخاری است که نصیب هر کسی نمی‌شود. از ابتدای اسلام تا امروز بوده و خواهد بود. به قول شاعر: شهادت پیشه هر بوالهوس نیست/ به آتش پرزدن کار مگس نیست. برای شهادت باید خدا قبول‌مان کند و این عاقبت به خیری نصیب همه نمی‌شود. اما مسیر شهادت قابل بیان و تعریف نیست و با کلمات هرگز حق مطلب ادا نمی‌شود. همه این عاقبت به خیری امروز محمد‌کاظم نشان از اخلاص و پاکی ایشان دارد. او اخلاق خوبی داشت و بسیار مهربان بود و همه این خصوصیات آدمی را به شهادت نزدیک می‌کند. به نظر من شهادت متعلق به نخبه‌هایی است که با آن به عروج الهی می‌رسند. امیدوارم فرزندم من را هم شفاعت کند. اما از این جا می‌خواهم به آنها که به من می‌گویند بچه‌ات را برای پول به کشتن دادی بگویم که فدایی حضرت زینب شدن دل پرنور می‌خواهد، شجاعت می‌خواهد، نه جیب پرپول و... فرزندم به عشق اهل بیت رفت و شهید راه اهل بیت شد.

در فتنه 88 جگرش خون بود

سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۰۸ ب.ظ

مادر شهید مدافع حرم مهدی نوروزی :

هرچه بزرگ تر می شد ، فعالیت هایش هم بیشتر می شد . نگران حضرت آقا بود و بارها برای آقا گریه می کرد و می گفت امامِمان تنهاست .

در فتنه 88 جگرش خون بود .

وقتی بعدها از مجاهدت هایش در مبارزه با فتنه گران شنیدم به او گفتم : الهی خدا آنقدر به تو عمر بدهد که خدمت به رهبر و نظامت کنی . 

مهدی هم گفت : 

مادر برای شهادتم و برای اینکه من هرگز امامم راتنها نگذارم ،دعاکن .

@Agamahmoodreza

شهید جوان، مصطفی خادمی

دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۵۹ ب.ظ

در جوانی پاک زیستن شیوه پیغمبری است...

شهید جوان، مدافع حریم اهل بیت علیهم السلام

مصطفی خادمی

روزت مبارک

@Sardaranebimarz

تمام حرفم اینه عباس شفاعت یادت نره

دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۵۷ ب.ظ

‍اعوذ بالله من نفسی

 اولین بار که دیدمش داخل فضای مجازی بود،منظورم عکس شهید عباس دانشگر هست..

 وصیتش خیلی روی من تاثیر گذاشت وقتی وصیتش رو خوندم و فهمیدم و شهید دهه هفتادی هست یه جورایی امیدوار شدم که ما هم میتونیم اما به قول خود شهید دانشگر من کجا و شهدا کجا....

از اون موقع شد تمام زندگیم،باهاش حرف میزنم،درد و دل میکنم،تمام عکس اتاقم و خونه شده عکس شهید دانشگر یک بار هم خوابش رو دیدم ان شاء الله روزی که تاریخ شهادتمون رو هم بگه...

بعد از مدت ها وصیت نامش را روی بنر چاپ کردیم تا بقیه هم با ایشون آشنا شوند و تا اونجایی که شد قاب های رومیزی چاپ کردیم برای بعضی ارگان ها(سپاه،حوزه،و به بچه ها هدیه دادیم).

اینقدر بهش علاقه مند شدم و این کار ها رو انجام دادم به جایی که دوستان بهم میگن عباس...

تولدش هست مصادف با روز ولادت حضرت علی اکبر(ع) قرار شده یه جشن رو به نیابت از شهید دانشگر در تپه شهدا برگزار کنیم.

تمام حرفم اینه عباس شفاعت یادت نره



🎈تولدت مبارک رفیقی که هیچ وقت ندیدمت🎈


《رفیق شهید،شهیدت میکنه....》


#الهم_عجل_لولیک_الفرج

#الهم_احفظ_قائدنا_امام_خامنه_ای

#الهم_الرزقنا_توفیق_شهادت_فی_سبیلک

@hemmat_channel

گفتگو با همسر شهید فیروز حمیدی زاده ۲

دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۳۵ ب.ظ

خبر شهادت همسرتون رو چطوری به شما رسوندند؟

روز شهادت ایشان دلم خیلی آشوب بود، برادرم آن زمان برای انتخابات مجلس ثبت نام کرده بودند به من زنگ زدند و گفتند می خواهیم به همراه اقوام بیایم خونه شما جلسه بزاریم، همان روز از سپاه و چند نفر دیگه از دوستان تماس گرفتند آنها هم گفتند میخوایم بیایم خانه شما، با خودم فکر می کردم چه خبر شده که همه می خواهند بیایند خانه ما، کسانی که آمدند همه از دوستان همسرم بودند. اول به من گفتند آقا فیروز جانباز شده، بعد گفتم من را پیش همسرم ببرید، دیدم خونه کم کم خیلی شلوغ شد و همه داشتند گریه می کردند بعد یکی از دوستان شهید گفت راستش آقا فیروز شهید شدند همان جا متوجه شدم شهید بالاخره به آرزویش رسید.

همان شبی که شهید شده بود و قبل از اینکه به من اطلاع دهند آقا فیروز شهید شده، من خوابش را دیدم. در خواب دیدم که همسرم از سوریه برگشته بود و فقط لبخند می زند و چیزی نمی گفت. روز بعد اینقد خوشحال بودم که تمام خانه را مرتب کردم و چون نوبل الزهرا آزاد شده بود احتمال می دادم از سوریه برگردد ولی متاسفانه یا خوشبختانه چند روز بعد خبر شهادت همسرم را آوردند.

آیا بعد از شهادت شهید، به مشکلی در زندگی برخوردید؟

پسر دومم هنوز به آن درک نرسیده که پدرش شهید شده و بارها ازم می پرسه بابام کی میاد و همیشه بهونه باباش رو می گیره. در ایام عید که بچه ها با پدراشون برای عیدی خانه ما می آمدند از من می پرسید پس بابای من کی برمیگرده؟

این گونه مسائل برای ما ناراحت کننده است.

سختی های ما یک لحظه از سختی های حضرت زینب سلام الله علیها و حضرت رقیه سلام الله علیها نیست و در شهر اینقدر به ما احترام می گذارند که نمی توانیم بگوییم مشکل داریم.

چه درخواستی از مسئولین دارید؟

دیدار حضرت آقا. فقط همین.

ان شاءالله به حق شهید عزیزتون به زودی مسئولین مربوطه، ترتیب یک دیدار رو بدن و شما خواهر بزرگوار به آرزوتون برسید و دیدار رویِ مثلِ ماهِ حضرت آقا قسمتتون بشه ان شاءالله.

و اما صحبت پایانی شما همسرِ صبورِ شهید حمیدی زاده؟

این همه جوان شهید شدند، خیلی ها بی پدر شدند و خیلی ها همسرانشان را از دست دادند. از همه می خواهم به خاطر شهدا امر  به معرف و نهی از منکر کنند و حجابشان را رعایت کنند. آخرین دعایم هم ظهور آقا امام زمان (عج) است.

خیلی از شما بزرگوار سپاسگزاریم که ما رو با زندگی شهداییتون آشنا کردید. ان شاء الله سبک زندگی شهدایی و راه و رسمش رو توی زندگی مون پیاده کنیم.

خواهش میکنم ان شاء الله همیشه سیره شهدایی داشته باشیم و در رکاب آقا سربازی کنیم تا شهادت ان شاء الله

گفتگو با همسر شهید فیروز حمیدی زاده۱

دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۲۷ ب.ظ


سلام خدا و آل محمد برشهید فیروز حمیدی زاده اصلا جنگ سوریه برای همین آغاز شد که امثال این شهید پرواز کنند چرا که عاشقان را مجال ماندن در دنیانیست بایدرفت دعای خیرت راهمیشه بدرقه راهمان کن ای شهید

درود و رحمت خدا و بانوان بهشتی اش بر شما باد  شما بانویی هستید که شریک زندگی مردی بودید که از اولیا الهی  به شمامیرفت و حال مادر پسری هستید که از کودکی مرد تربیتش میابد چرا که پدرش مردانه شهید شد

شهید فیروز حمیدی زاده متولد چند و در کجا به دنیا آمدند؟

شهید فیروز حمیدی زاده در تاریخ ۵۷/۷/۳۰ در شهرستان بجنورد به دنیا آمد.

در چه سالی ازدواج کردید؟

و حاصل این ازدواج چند فرزند بود؟

در ۸۲/۷/۱۷ ازدواج کردیم و سه فرزند به نام های رضا ۱۲ ساله، مرتضی ۷ ساله و مجتبی ۳ ساله داریم.

اسم فرزندان را شما انتخاب کردید یا شهید بزرگوار؟

اسم فرزند اولم را پدرشوهرم انتخاب کردند اما فرزندان دیگرم را شهید اجازه دادند من انتخاب کنم.

آقای حمیدی زاده کی استخدام تامین اجتماعی شدند؟

در تاریخ ۸۳/۹/۱ وقتی که رضا یکساله بود، ایشان استخدام تامین اجتماعی شدند، قبل از آن مشهد در نیروی انتظامی مبارزه با مواد مخدر کار می کردند که به دلیل حقوق کم و مشکلات دیگری که وجود داشت به بجنورد برگشتیم و بعد از مدتی با عنایت خداوند استخدام تامین اجتماعی شدند.

آخرین مسئولیت سازمانی این شهید، کارشناس امور اداری اداره کل تأمین اجتماعی خراسان شمالی بود.

آیا روزی فکر میکردید همسرتون شهید بشوند؟

قبلا که در نیروی انتظامی مشغول بودند، بنده به خاطر ترس از شهادت ایشان ناراحتی زیادی می کردم. بعد از اینکه استخدام تامین اجتماعی شدند با خودم گفتم دیگر خبری از شهادت نیست و حتی زمانی که مدافع حرم شدند اصلا فکر نمی کردم شهید شوند.

دوستان آقای حمیدی که با هم می خواستند به سوریه بروند موقع رفتن وصیت نامه نوشته بودند و خانواده آنها آمادگی شهادت را داشتند اما آقا فیروز برای اینکه می ترسید من مانع رفتن او شوم از شهادت و وصیت نامه حرفی نزدند.

خودش خیلی دوست داشت به مقام شهادت برسد خدا قسمت کرد و شهید به آرزویش که شهادت بود رسید. همیشه با خودم فکر می کنم که شهید در دعای عرفه چه از خدا خواست که او به این مقام رسید.

ویژگی و اون اخلاق خاص شهید که اینقدر عزیزش کرد اینقدر بالا بردش که به مقام شهادت رسید فکر میکنید چه بود؟

ایشان همیشه دائم الوضو بودند و زیارت عاشورا زیاد می خواندند و من فکر می کنم به خاطر این قرعه شهادت به نام همسرم درآمد که زیارت عاشورا زیاد می خواند.

چند بار به سوریه اعزام شدند؟

یکبار به سوریه رفتند و در همان بار اول به شهادت رسیدند

شهید بزرگوار که نظامی نبودن، پس چطور و از چه راهی به سوریه اعزام شدن؟

تیپ سپاه این شهرستان نیرو اعزام میکردن سوریه. به همراه بعضی از نیروهای بسیجی که دوره های خاصی رو آموزش دیدن، بعنوان بسیجی اعزام شدن.

آخرین باری که شهید رفت چه  جمله ای ازشون در خاطرتون هست بعنوان جمله طلایی؟

اول راضی نبودم به سوریه برود. شهید هرکاری می کرد من راضی نمی شدم تا این جمله را گفت که اگر می توانی جواب حضرت زینب (س) را بدهی من نمی روم، همین جمله برای من کافی بود و راضی شدم و آن جمله طلایی که به من لحظه آخر گفتند این بود که من می روم و بعد از اینکه رفتم می بینید که حضرت زینب چقدر در زندگی به شما کمک می کند. واقعا لحظه ای بعد شهادت آقا فیروز به سختی نیفتاده ایم و شهید و حضرت زینب در سختی های زندگی کمکمون می کنند.

خیلی ها به من گفتند مشکل داشتیم و بر سر مزار شهید کمک خواستیم و مشکلاتمان حل شده است.


جوانان خمینی در همه نسل ها

دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۲۳ ب.ظ

روز جوان مبارک

جوانان خمینی در همه نسل ها

شهدا آبروی ایران

خواهران مدافع حرم 

https://telegram.me/joinchat/B0bupz1QIYZDQntEl0ChxA

تولدت مبارک عباس جان ...»

دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۲۱ ب.ظ

 خانواده شهید مدافع حرم عباس دانشگر در اولین سالروز تولد این شهید مدافع حرم پس از شهادت دل نوشته ای را خطاب به فرزندش نوشته است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، شهید عباس دانشگر متولد 72/2/18 یکی از جوان ترین شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س) است که بیستم خرداد ماه سال 95 طی عملیاتی مستشاری در نبرد با تروریست های تکفیری در سوریه به فیض شهادت نائل شد.

 تصاویر این جوان 24ساله در قامت شهید مدافع حرم به‌خاطر ظاهر کم‌سن و سال او در عکس‌هایش، حسرت راهی را که رفته است بر دل خیلی‌ها گذاشته است.او  به خاطر ویژگی های درونی اش , پس از شهادت به الگوی «جوان مومن انقلابی» برای جوانان تبدیل شد و بسیاری از جوانان از اقصی نقاط کشور علاقه خاصی نسبت به این شهید پیدا کرده اند.

حال به مناسبت اولین سالروز تولد شهید عباس دانشگر پس از شهادتش خانواده این شهید والامقام دل‌نوشته ای را خطاب به فرزندش نوشته است:

«پروانه برای پروانه شدن به تنیدن ابریشم به دور خود محتاج است که اگر نپیچد می میرد و آن ابریشم است که از کرمی چاق و زشت پروانه ای می‌سازد زیبا و حیرت آور ...

حکمتش را اما خیلی ها نمی دانند ... حکمت زیبایی پروانه به محبوس نگه داشتن خود هر چند در مدتی کوتاه از دست پر ظلم دنیاست ...

عباس جان نمی دانم از کی پیله به دور خود دمیدی...نمی دانم کی پروانه شدی و رفتی و تا دیگر نباشی اما هستی! این ماییم که نیستیم. شهید سید مرتضی آوینی می گفت پندار شما زمینیان ایراد دارد آسمانیان زنده اند و هرگز نخواهند مرد و هر روز زنده تر از دیروز.

پروانه ات اما می دانم در آن دشت حسابی گل کرده بود، بوی زهرا(س) میدادی پسر تو کجا و پهلو سوراخ شده کجا؟ میخ در شده بود تاوی که بردت عباس اما نبردت نگهت داشت.

امروز سالگرد بیست و چهارمین بهار عمر جوان مومن انقلابی در روز تولد علی اکبر حسین(ع) است. مردم!علی اکبرها در میدان رزم اند و رجز می خوانند حواسمان باشد زندگیمان را مدیون چه کسانی هستیم.

ای زنده تر از همه زندگان عالم ای بزرگتر از همه بزرگان هستی دستگیر این دستان آلوده به دنیا باش. ما راه را از بیراه گم کردیم و چشم امیدمان به همان خواب های مادریست که یک روزی تو را از عصاره وجودش سیر می کرد و دیگر روزش را در غم ندیدنت می گرید ...

تولدت مبارک عباس جان ...»

مهدی آسمانی شده بود"

دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۱۸ ب.ظ

سید تعریف می کرد و می گفت:

 داشتیم به منطقه عملیاتی اعزام می شدیم در راه یک نوار نوحه سینه زنی گذاشته بودم این نوار را با مهدی زیاد گوش کرده بودم و کاملا برامون تکراری بود. برای همه معمول اینه که وقتی یک نواری تکراری می شه دیگه اون حس و حال و اشتیاق اولیه برای گریه کردن به وجود نمی یاد خصوصا اینکه اون نوار مداحی نوحه باشه ،نه "روضه".

اما اونروز با روزهای دیگه فرق می کرد یک نواری که قبلا بیش از ده ها بار انرو گوش کرده بودیم در ماشین گذاشته بودم و به راهمون ادامه می دادیم همین که داشتم رانندگی می کردم متوجه شدم مهدی (صابری)  به پهنای صورتش داره اشک می ریزه و گریه می کنه تو حال و هوای خودش بود بعد دیدم یک ورقه کاغذ برداشت و شروع کرد به نوشتن. 

 در حال نوشتن بود که به مقصد رسیدیم و وقتی ماشین ترمز کرد مهدی هم سرش را از اون برگه بلند کرد و اون رو روی داشبورت ماشین گذاشت و رفتیم برای عملیات.

بعد از عملیات ایندفعه تنها به سمتِ ماشین برگشتم 

"چون مهدی آسمانی شده بود"

 در حال روشن کردن ماشین بودم که یک دفعه دیدم برگه ای کف ماشین افتاده اون رو برداشتم و نگاهش کردم بله همون برگه ای بود که مهدی در حال نوشتن مطالبی روی اون بود آخرین نوشته آقا مهدی! 

قطعه شعری در وصف حضرت علی اکبر (ع)! 

مهدی عاشق حضرت علی اکبر(ع) بود.

 وقتی ازش پرسیدم اسم گروهان ویژه خط شکنت رو چی بذاریم فوری گفت بگذارید گروهان حضرت علی اکبر(ع) حتی اسم هیات عزاداری محله شون هم به اسم علی اکبر(ع) هست وقتی می خواست آقا رو صدا بزنه می گفت علی اکبر لیلا!

 ابتدای شعرش هم همین رو گفته.

«بسم‌ الله الرحمن الرحیم»

یا علی اکبر لیلا؛

عشقت میان سینه من پا گرفته  شکر خدا که چشم تو ما را گرفته

دریاب دلها را تو با گوشه نگاهی  حالا که کار عاشقی بالا گرفته

عمریست آقاجان دلم از دست رفته  پایین پای مرقدت ماوا گرفته

گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب  شش گوشه هم با نور تو ماوا ...

شعری که با رسیدن ماشین به مقصد نتونست کلمه آخرش رو کامل کنه! حالا فهمیدم آنروز گریه جانسوز مهدی برای کدام یک از اولیای خدا بود! 

کسی که مهدی به او علاقه زیادی داشت و همین علاقه هم باعث شد حضرت علی اکبر(ع) او را به مهمانی خود قبول کنه.

@Agamahmoodreza