مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۱۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

چقدر زود گذشته است نبودنتان

يكشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۲۱ ب.ظ

یک سال 

چقدر زود گذشته است نبودنتان و چقدر این شهرها بی شما رنگ و بوی ماتم گرفته اند ،در زمستانی ترین بهار جهان اینجا رنگ بوی خزان گرفته است 

نمیدانم وقتی زینب کوچولو ویا محمدامین و امثال این کودکان معصوم ،بزرگ شوند چگونه مادران قهرمانشان از غیرت پدرانشان سخن بگویند ،آه که چقدر سخت است ترسیم لحظه پرواز پدربرای فرزندی که هیچ وقت پدرش را ندیده و آغوش پر مهرش را نچشیده است...

کاش هیچ وقت صبح طلوع نمیکرد 

اما شاید برای خانواده هایشان سخت باشد هضم این مقدر رنج و دلتنگی اما هیچ لذتی بالاتر و پربرکت تراز جاودانگی آن هم دردامان عمه سادات نیست

امشب ،شب سختی بر همسران سیزده جوان مرد مازندرانی است امشب یکسال از نبودن پشت و پناه هشان میگذرد و چه زینب وار می ایستند در برابر هجوم دلتنگی ها 

هم استانی های عزیزتراز جانم حالاکه در کنار ارباب ارام گرفته اید محتاج شفاعت و دعای شما هستم 

کاش روزی برسد تا درمسیر شما قدم برداریم

شهدای خانطومان

اللّهم عجّلْ لِوَلیّک الْفَرَج. . . آمین 


نامۀ همسر یک شهید مدافع حرم

يكشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۱۷ ب.ظ

 هو البصــیر 

 نامۀ همسر یک شهید مدافع حرم خطاب به....

بهتر است خودتان بخوانید و مخاطبین را پیدا کنید  :

بسم رب الشهدا و صدیقین 

زینب وار فریاد می‌کشم بر سر شما یزیدیان زمانه

آن روز سر حسین(ع) و عباس(ع) بر سر نیزه در مقابل زینب(س) بود و امروز اگر کار را به دست بی‌کفایت شما سپرده بودیم، تصویر خرابه‌های حرم شریف عمه سادات پشت زمینه عکس‌های سلفی تکفیری‌ها بود❗️

شما که مدافع سفارت عربستان شده اید، آیا مدافع حرمت شکسته شده نوجوانان و زنان ایرانی در عربستان و ترکیه و کشورهای همسایه نیز هستید؟!

امروز می‌گویید که سایه جنگ را از سر مردم و این کشور دور کرده اید؛ اما گویا خیال و وهم و ترس از رسوایی، عقل از سرتان برده و شاید بر اثر حضورتان در استخرهای خصوصی طاغوت ذهنتان نَــم کشیده

اگر شما سایه جنگ را از این مملکت دور کرده‌اید، پس پیکرهای غرق به خون جوانان رشید نهضت حضرت روح الله و بسیجیان سید علی چه کرده اند؟ یعنی مدعی هستید کاغذ پاره‌هایی که با شیطان بزرگ امضا کردید سایه جنگ را از سر کشور دور کرده و نه خون این پاسداران و مرزبانان؟

خون بر زمین ریخته شهدا‌، این گواه و سند آشکار تاریخ را چه می‌کنید؟

نالۀ شبانه کودکان چشم به راه شهدا را چه می‌کنید؟

نکند فکر کردید می‌توانید خون شهدا را هم بتن‌ریزی کنید؟

امروز شما فقط یک منطق را بلدید، نمی‌شود و نمی‌توانیم 

بگذارید درستش را ما بگوییم :

‼️نمی‌خواهید و نمی‌گذارید که بشود‼️

هر چند در بعضی موارد خوب بلدید که بتوانید و بخواهید که بشود...

 در بتون ریزی قلب هسته‌ای 

 در معدوم‌کردن سانتریفیوژها 

 در خارج‌کردن اندوختۀ هسته‌ای

 درآتش‌زدن طلب‌های بین‌المللی 

 در ورشکستگی کارخانه‌ها و صنایع

 در بی‌ادبی و بی‌حرمتی 

 در بستن دهان‌ها و شکستن قلم‌ها

 اخیراً هم که به کارنامه تان خرد کردن دهان کارگران را اضافه کردید

و هزاران هزار از این نمونه ها که نشان میدهد اگر بخواهید، می‌توانید

ما رئیس جمهوری می‌خواهیم که بتواند چشم به داخل بدوزد و دست دشمنان را کوتاه کند

ما به دنبال عدالتی هستیم که علی (ع) مطلوب خواند و فرمود حق بیت المال را می‌ستانم حتی اگر در کابین زنان شما باشد

امروز بیش از همه، ایران محتاج کسی است که علی رغم توان مدیریت و وحدت بین مسئولین و قوا و علاوه بر صبرو بردباری، فتنه ها و راه های فرار دزدان بیت المال و غاصبان حق مردم را بشناسد و مهلت آتش افروزی به فتنه گران و گریز از قانون به آن ها را ندهد

حواستان باشد اگر امروز بر کرسی های ریاست تکیه زده‌اید، بهای آرامش و امنیت شما را خون شهدای مدافع حرم  و وطن داده است که مردانه پا در میدان عمل گذاشتند و به ندای حضرت بقیة الله الأعظم (ارواحنا فداه) و حسین زمانشان، سید علی خامنه ای، لبیک گفتند و فدای حریم اسلام و انقلاب شدند تا شما در آسایش بمانید.

و کلام‌ آخر ..

خون شهدای مظلوم مدافع حرم، پررنگ تر از آن است که معاندین بنفش طینت بخواهند، آن را زیر سوال برده یا محو نمایند...

شما بر کشتی انقلاب میخ ناکارآمدیتان را کوفته و بر پیکره آن حفره ایجاد نموده‌اید و حال به گرد خرابکاریتان جمع شده و قصد دارید نگذارید مردم و دلسوزان و کاربلدان این خسارت ها را برطرف سازند؛

اما اگر فکر کرده‌اید که این کشتی به دست شما غرق می‌شود و با قایق های نجات انگلیسی و آمریکایی دل به دریا می‌زنید و به محل امنی می‌روید ، کور خوانده اید

بهترین و خوش بینانه ترین عاقبتِ ادامۀ این دشمنی، خوراک کوسه ها شدن است....‼️

 و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته 

همسر پاسدار مدافع حرم 

شهید محسن فانوسی

وصیت نامه شهید محمدحسین مومنی

يكشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۱۳ ب.ظ

وصیت نامه «طلبه شهید محمد حسین مؤمنی»  بعد از گذشت 5 روز از شهادتش منتشر می‌شود. شهید مؤمنی در این وصیت نامه که در 15 فروردین ماه سال 96 و فقط یک روز قبل از شهادتش نگاشته شده است با اطمینان از ملحق شدن به دوستان شهیدش همچون سید مصطفی موسوی و مرتضی حیدری می‌نویسد. متن کامل وصیت نامه این شهید  در ادامه قابل مشاهده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

1396/1/15

وصیت نامه محمد حسین مؤمنی فرزند احمد تبعه پاکستانی که در منطقه با نام محمد حسینی فرزند مصطفی، گروه 61 شناخته می‌شوم.

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه مولانا و مقتدانا امیرالموؤمنین

 علی بن ابی‌طالب علیه السلام

برای شادی روح شهدای مدافع حرم یک صلوات عنایت فرمایید.

خدایا تو را به زینب(س) قسم می‌دهم که ما را از فیض شهادت محروم نفرما.

پدر و مادرم از شما می‌خواهم که بعد از شهادت من برای من گریه نکنید بلکه به مظلومیت سالار شهیدان آقا اباعبدالله الحسین(ع) فکر کنید و گریه کنید. دوستان و آشنایان یک لحظه از فرهنگ جهاد و شهادت و امر به معروف و نهی از منکر غافل نباشید که اگر خون شهدای کربلا و پیام زینب(س) نبود، امروز اسلام و قرآن در عالم پیشرفت نمی‌کرد.

عزیزان من باور کنید که شهادت از عسل شیرین تر است اگر در بطن کلمه شهادت بروید متوجه خواهید شد که چقدر کشته شدن در راه خدا شیرین است. انشاالله به زودی به جمع دوستانم شهیدان سید مصطفی موسوی و مرتضی حیدری و همچنین بقیه شهدای مدافع حرم می‌پیوندم. 

در پایان از همه اعم از خانواده، دوستان، فامیل، آشنایان، اساتید و هرکس که به گردن ما حقی دارد حلالیت می‌طلبم، لذا حلالم کنید.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ڪانال مدافعان حرم

@Iran_Iran

شهید حسن رضا رستگاری

يكشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۰۷ ب.ظ

شهید حسن رضا رستگاری

محل شهادت : خانطومان

مزار : بهشت معصومه

شهادت اتفاقی نیست

سرداران بی مرز

  مدافعان حریم اهل بیت علیهم السلام

@Sardaranebimarz

خاطره ای از شهید حسین رضایی

يكشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۰۲ ب.ظ


بعداز برجام خیلی داغون شده بود.همش میگفت ما چرا زیربار این ننگ رفتیم؟

اینقدر شهیدهسته ای دادیم،چراباید هسته ای رو تعطیل کنن؟میگفت دعا کنید ک من نباشم این ننگ رو ببینم! 

شهید مدافع حرم حسین رضایی

به گزارش تنویر سپیدان ، کربلایی حسین صاحبکرم پدر شهید والامقام محمد صاحبکرم که در دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها در کشور سوریه به دست تکفیریهای داعش به درجه رفیع شادت نائل آمد در گفتگو با تنویر با بیان اینکه فرزندم را تقدیم ولایت فقیه و اسلام ناب محمدی (ص) کردم اظهار کرد: با خدا معامله کردم و فرزندم را فدای حضرت زینب ، حضرت رقیه ، اسلام و رهبر نمودم چرا که محمد لایق شهادت بود و از خدا سلامتی رهبر عزیز انقلاب و همه پاسداران و خدمتگذاران نظام را خواهانم . .

پدر این شهید بزرگوار با اشاره به خصوصیات اخلاقی شهید صاحبکرم گفت : محمد وقتی به ماموریت می رفت ، کسی مطلع نمی شد که به کجا می رود و اخیراً هم از کربلا به سوریه رفت و من نمی دانستم که در ماموریت سوریه بوده است . 

پدر شهید صاحبکرم مداحی برای اهلبیت عصمت و طهارت را یکی از خصوصیات فرزند برومند خود خواند و افزود : محمد نوکر اهل بیت علیه السلام بود و به آنچه می خواند توجه قلبی داشت .

شهید جعفر حسنی

شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۳۷ ب.ظ


از همان اول که وارد سوریه شد تخصصش تخریب بود

تا اینکه به عنوان فرمانده تخریب انتخاب شد.

همیشه در عملیات ها پیشرو بقیه بود

و معتقد بود اول خودش باید جلو برود تا اگر اتفاقی افتاد اول جان خودش به خطر بیفتد...

تا دینی بر گردنش نباشد و روز قیامت شرمنده نیروهایش نشود...

همیشه بچه های اخراجی را نزد خودش میبرد و...

میگفت : این بچه ها با کلی امید و آرزو آمده اند

برای چه اخراج شوند؟!

روحش شاد و یادش گرامی

گروه فرهنگے سـرداران بے مـرز

https://telegram.me/joinchat/D7HRmT8L2XFeVuNZ7v8YUQ

تنها پناهمـ عڪس هاے توستـــ

شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۳۵ ب.ظ

دلتنگتـــ ڪه میشومـ

تنها پناهمـ

عڪس هاے توستـــ

چقـدر خوبـــ نگاهمـ میڪنے...

شهید رضا دامرودی

@molazemanharam69

همسر شهید علی عابدینی :

علی آقا در همه حال با من و امیر محمد مهربون بود هرگز خستگی ناشی از کارش رو به زبون نمی آورد در هر شرایطی گرمای محبتش لمس کردنی بود.

گاهی وقتا شاید از دستش عصبانی میشدم ولی علی آقا اینقدر به من احترام میگذاشت که شرمنده اش میشدم 

بار آخری که بهم زنگ زد خستگی از صدای گرفته و بم شده اش می بارید 

گفتم : علی آقا چی شده؟ چرا اینقدر خسته ای؟

با لحنی ناراحت بهم گفت: خانوم اینقدر مشخصه که خسته ام؟ 

دوری از یاران شهیدش و شوق شهادت همه چیزش رو گرفته بود

از اینکه به شهادت نرسیده بود خیلی غمگین بود.

@jamondegan

اسیران شهید

شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۲۹ ب.ظ

چه حکایت نام آشنایی...

  اسارت زینب

 واسارت سرباز زینب!!!

اسیران شهید :

سید صابر حسینی

مراد علی شریفی

@Sardaranebimarz

میلادت مبارک پرستوی عاشق

جمعه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۲۲ ب.ظ

میلادت مبارک پرستوی عاشق

شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی

@jamondegan


بسم الله الرحمن الرحیم

سلام میلاد جان ! نبودنت سخت است.

چراکه درنبود مادر حداقل تو سنگ صبور بودی و تکیه گاه....

اما این روزها سختی نبودنت دردناکتر شده وزخم زبان های عده ای که خود را مدافع ایران می نامند کار را برای ما و خانواده های حرم جگر سوزتر کرده اند.

آنها شمارا شماتت می کنند که چرا رفته اید وبرای پول از حاکم سوریه دفاع کرده اید.

چرا شما پول مردم ایران را برای دفاع از عرب ها خرج کرده اید؟!!

چرا شما جنگ را ،کشتن وکشته شدن را دوست دارید و انتخاب می کنید؟!!

سخت است میلاد جان! 

عزیزت را داده باشی وبه جای دلداری زخم زبان بشنوی وملامت شوی وعده ای برای این حرف ها سوت و کف بزنند و شادی کنند و تو غمهایت افزون شود.

ولی تنها چیزی که آرامم میکند و قوت قلبم می شود واین سوختن ها را مرهم ،سه چیز است:

نخست آنکه گفتی برای دفاع از عمه جانم زینب می روی و آنان باید بدانند در مرام تو حاکم سوریه زینب سلام الله است.

و دیگر آنکه در کارنامه آنان هیچ دفاعی از ایران و بیت المال  ندیدم به جز شعار وحرف و اینکه سال هایی نیز به خاطر حمله به بیت المال وخراب کردن چهره نظام اسلامی و ایران در جهان در گوشه زندان بوده اندو سراسرعمر دنبال سیراب کردن عطش قدرت و ثروت اندکه آن را فقط خاک گور پر خواهد کرد و آن جاست که مقام ومنزلت دفاع از حریم آل الله را خواهند دید.

همچنین میلاد جان! بر آن باورت ایمان دارم که دراین راه پرخطر باید خون داد وخون دل خورد وخوشا به حال تو که خون دادی ودعا کن برای ماهم تا بتوانیم همانند رهبر عزیزمان خونی که به دلمان می کنند حافظ باشیم.

میلاد جان تو را قسمت می دهم به زمانی که سر از تنت جدا کردند و بدنت را .... به من کمک کنی تا در این وادی که افراد برای کسب قدرت و ثروت ومسند به دروغ آبروی شما را هدف گرفته اند وحال آنکه هدفی در سراب است٬بتوانم حق را از باطل ، راست را از دروغ وخدمت را از خیانت تشخیص دهم.

دعایمان کن .

دوستدارتو خواهرت.

ڪانال مدافعان حرم

@Iran_Iran

شهید تفحص

پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۰۶ ب.ظ

پنجاه و دومین شهید تفحص

رزمنده مدافع حرم جستجوگر نور شهید علیرضا شمسی پور

تولد ١٣٤۵ همدان

شهادت  سیزده اردیبهشت ١٣٩٥ کانی‌مانگا پنجوین عراق هنگام تفحص پیکر شهدا

یکسال از شهادت دلیر مردی از خطه الوند گذشت که به جوانمردی و رشادت ، به اخلاق پهلوانی و خوش رویی در بین ورزشکاران شهرت داشت، شهید علیرضا شمسی پور در عراق وظیفه هدایتگری فاطمیون را عهده دار بود علاوه برآن در تفحص شهدا پیشگام. پارسال در چنین روزهایی درعراق به دنبال آرامش مادران شهدا زمین های پنجوین را در می نوردید که بر اثر انفجار مین به شهادت رسید .

محل شهادت پنجوین عراق

جایی که نیم ساعت قبل از شهادت خود و قبل از آنکه پاهایش به روی  مین والمری رود

در پیامی در شبکه فضای مجازی می گوید: "اینجا شهید باران است"

خندید و رفت .

گلزار شهدا همدان

شعار شهید شمسی‌پور این بود که ما با آمریکا مخالفیم و سازش نخواهیم کرد.

محرم سال گذشته بود که شهید شمسی پور بعنوان مسئول کاروان عازم مناطق عملیاتی جنوب کشور بود ...هر جا که قدم می گذاشت شهادت را هم از شهدا طلب میکرد.خسته بود از دنیایی که ظلم که اطرافش را احاطه کرده و بعد از رفتن سردار شهید همدانی بیشتر دلش شکسته بود.در تاریکی شب در منطقه عملیاتی کربلای_4، آنچنان فریاد از حسرتجاماندن از شهدا برآورد که که همه را همراه خود همنوا کرد.

حال می دانم که در دل تاریکی شب با نگاه پر از حسرت خود از شهدای غواص در کنار اروند چه خواست.علی آقا شهادت را خواست و در آخر به آن رسید..

داغ مردم بی پناه سوریه و زجر و رنج کودکان سوری دلشان را سوزانده بود خواب و خوراک نداشت

نه روز جشن و عید می شناخت و نه شب و روزی...

مدتی در جستجوی آرامش حقیقی به عناون مدافع حرم به سوریه می رود و در جبهه مقاومت و فرماندهی گردان فاطمیون را عهده دار می شود.اما گویا نوای شهادت را از جایی دیگر و در عراق به گوشش می رسد.باز می گردد و نامه شهادتش را هنگام تفحص شهدا در عراق به دست میگیرد.

@jamondegan

صادقم‌ روزت مبارک‌

چهارشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۴۷ ب.ظ


اری با تو ام‌

میشنوی صدایم‌را 

تو معلم زندگیم‌بودی 

هر چند پدر و مادرم اولین معلمان عشق در زندگیم‌بودند ولی تو شدی معلم‌جان‌و دلم 

حاجی قلبم‌ من اموخته هایم را با تو تثبیت کردم 

من از تو اموختم‌ که بی چشم داشت و بی انتظار باشم

من از تو آموختم که خوبی کنم و همیشه انتظار خوبی نداشته باشم 

تو به من اموختی که جواب دل شکستن،دل شکستن نیست تشکر است برای بزرگتر شدن 

من از تو اموختم که زندگی بزرگترین شوخی خدا با بنده هایش است و در خلال ان شوخی محک برای سنجش

من از تو اموختم که دوست داشته باشم و دوست داشته نشوم.

تو به من یاد دادی که خوشی فقط برای خودم‌ نباشد 

معلمم من از تو یاد گرفتم ‌که همیشه برای تهیه مایحتاج توانایی مالی کافی نیست باید فکر آن دسته هم بود که قدرت خرید ندارند

این سخنت از ریزترین ها که خرید میوه نوبرانه باش با فلان قیمت گرفته تا مهمترین و اساسی ترین  موارد، همیشه در گوشم‌خواهد ماند.

اینکه میگفتی تا تمام‌مردهای شهرم قدرت خریدش را نداشته باشند پس ما هم نمیخریم دبیر مجسم حدیث مولای عشق حضرت امیر المومنین علی، بودی برایم:

انچه برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند...

تو بودی که گفتی دوست داری ما برای هم باشیم و خانواده های سوری از هم بپاشند!!!؟؟

اصلا میدانی میخواهم چه بگویم‌

با نظامی گری ها و آموزش هایت کاری ندارم

صادقم شما شهدا بعد از انبیا، اولیا و اوصیا، از  بزرگترین معلمان بشریت هستید

انسان و انسانیت زنده هست با حضور و نام و یاد شما

معلم شهیدم صادقم روزت مبارک

همسرشهید 

 @shahidsadegh

گفتگو با همسر شهید رضا دامرودی

چهارشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۳۹ ب.ظ


سلام و عرض ادب خدمت همسر بزرگوار شهید دامرودی از خودتان برایمان بگوئید

من فرزانه ابویسانی هستم

همسرشهیدمدافع حرم رضا دامرودی

اولین شهید مدافع حرم سبزوار

شهید دامرودی در سوم محرم سال 94 و در سن 27 سالگی ب شهادت رسیدن

26 سالمه و یک دختر 3 ساله دارم

ودر شهرستان سبزوار زندگی میکنم

دوست داریم زندگی شهید رضا دامرودی از کودکی تا حالا به طور مختصر از زبان شما بشنویم.

شهید دامرودی فرزند اول خانواده بودن و در روستایی ک الان ب خاک سپرده شدن ب دنیا آمدن دوران ابتدایی راهنمایی رو در روستا و از دبیرستان ب شهر رفتن مدرک لیسانس خودشون رو در دانشگاه دولتی نیشابور در رشته گیاه پزشکی گرفتن و بعد هم ازدواج کردیم

نحوه آشنایی تون با رضا دامرودی چطور  بود و دلیل جواب مثبت به این جوان  چی بود؟ شغل ایشون زمان خواستگاری چه حرفه ای بود؟

من قبل از ازدواج با همسرم ایشون رو نمیشناختم و ازدواج ما یک ازدواج دانشجویی بود.جواب مثبتم ب ایشون بخاطر سادگی وصداقتش بود در جلسه اول خاستگاری تمام اون چیزی رو ک بود از اخلاق گرفته تا هدف در زندگی...همه رو  توضیح داد.در زمان خاستگاری ایشون تازه درسش تموم شده بود و باید میرفت خدمت سربازی.و هنوزشغل خاصی نداشت.

رابطه شهید با خانواده و همین طور شما چطور بود

رابطه شهید با من بسیار صمیمی بود.ایشون خیلی مهربان بودن و من یادم نمیاد ک تو زندگیم حتی ی بار بهم بدی کرده باشه احترام خاصی ب پدر و مادرش میگذاشت و هیچ وقت کاری نکرد ک اونا ناراحت بشن.خانوادش هم خیلی دوسش داشتن و همیشه ب نظرو تصمیماتش احترام میزاشتن

یادگار شهید در وقت شهادت چند سال داشت و از بیقراری ها و ارتباط پدر و دختر برامون بگید

دخترم در زمان شهادت پدرش 1 سالو سه ماهش بود.اما هم زمانی ک پدرش سوریه بود و هم بعد شهادتش من واقعا دلتنگی دخترم رو احساس میکردم خیلی ب پدرش وابسته بود چون کوچیک بود نمیتونس چیزی بگه اما چندین بار شده ک تب شدید داشته باشه و وقتی بردمش دکتر گفتن ک هیچی نیس و سالمه هیچی غیر از دلتنگی و غصه...

چطور شد که همسر شما عزم رفتن به سوریه کرد و این خبر را چطور به شما گفت

همسرم از 1 سال قبل رفتنش بهم گفته بود ک دلش میخاد بره

دو ماه قبل رفتنش یک شب گف میخام ی چیزی بهت بگم و بعدش گف میخام برم سوریه

واکنش شما وقت شنیدن خبر چی بود و آیا اون لحظه دخترتون در نطرتون اومد

من خیلی ترسیدم 

واقعا اون لحظه اول ب دخترم ک کوچیک بود و اینکه من نمیتونستم دوری ازش رو تحمل کنم فکر میکردم

و همین رو بهش گفتم

اونم همون اول کم لطفی نکرد و گف من موقعیتم برا رفتن خوبه و کارام درست شده

تو اگه میگی من نباید برم چطور روت میشه روز قیامت جواب خانوم حضرت زینب رو بدی با اینکه میدونی رفتن ما لازمه

با گفتن این جمله دیگه نتوستم چیزی بگم

اما هر روز و شب کارم شده بود گریه کردن و نمیتونستم قبول کنم رفتنش رو

چه تاریخی اعزام شدن ؟ شهید از اوضاع جبهه سوریه حرفی میزد؟آخرین مکالمه را یادتان هست در صورت امکان بگید چه حرف هایی بینتان رد و بدل شد

روز 14 مهر 94اعزام شدن.

خیلی کم راجب اونجا حرف میزد ومیدونس من اینجوری ذهنم رو خیلی درگیر میکنم دلش نمیخاس من ناراحت باشم.آخرین بار ک باهام تماس گرفت بعد از احوال پرسی  متوجه شدم ک تو صداش ی شوقی هس خوشحال بود.بهم گف ما میخایم جامون رو عوض کنیم شاید تا یک هفته نتونم باهات تماس بگیرم.نگرانم نباش و منتظر تماسم بمون

من نگران بودم اما خیلی بهم روحیه میداد بهش گفتم میخای با نیایش صحبت کنی از روزی ک رفته بود اصلا باهاش حرف نزده بود اما بازم قبول نکرد.میدونستم تحمل نداره و شاید فک میکرد ک با شنیدن صداش نتونه وظیفه خودش رو انجام بده.

خبر شهادت چگونه و چطور به شما رسید و عکس العمل شما در اون لحظه چی بود؟ حرف تون به قاتل شهید چی بود اون لحظه.

همسرم در حلب منطقه عبطین و بر اثر اصابت گلوله ب سرش شهید شد

من پیکرش رو در معراج شهدای مشهد برای اولین و آخرین باردیدم دیگه هیچ وقت نتونستم حتی عکس پیکرش رو ببینم چون تحمل دیدنش رو تو اون وضعیت نداشتم و هردفه ب نبودنش فک میکنم هزار بار قلبم میشکنه.اینجوری احساسم بهم میگه ک همیشه هست..و واقعا هم همینطوره این ما هستیم ک نیستیم..

یادمه حضرت زینب رو صدا میزدم و میخاستم حداقل بخاطر دخترم صبر داشته باشم

تو اون لحظه بلند میگفتم دستش بشکنه اون کسی ک تیر رو ب سر همسرم زد و خدا تو این دنیا و اون دنیا ب عذاب الهی گرفتارش کنه

با وجود نبودن مرد زندگی چطور حصورشون را برای خودتون پر میکنید ؟توی زندگی حسش میکنید؟

حضورش همیشه احساس میشه و همیشه ازش کمک میخام و امید دارم ک در اون دنیا من رو فراموش نمیکنه.همچنین ب رحمت خدا شک ندارم.خودش حواسش ب خانواده شهدا هست و هیچ کدوم رو بی اجر نمیزاره ان شاالله

تا حالا به خوابتون اومده؟ عنایتی از شهید دیدید تو این چند سال؟

حالا زیاد ب خابم اومده.من یک بار تو خاب ازش قول شفاعت گرفتم  یک بار هم خاستم از شب اول قبر برام بگه

آیا از رفتن همسرتون به سوریه راضی بودید و با چه ذهنیتی ایشون رو راهی کردید

من نمیگم راضی نبودم ب رفتن همسرم ب سوریه و مثل بقیه دوستان مطمئنا خوشحال هم نبودم از رفتنش.اما اینقد بهم دلگرمی میداد ک منم سعی میکردم قبول کنم ک اتفاقی نمیفته برای همسرم

چه حسی دارید که لقب همسر شهید مدافع حرم نامیده شدید؟

همیشه فک میکردم همسر شهید شدن لیاقت میخاد اما بعدش فهمیدم ک شهید شدن لیاقت میخاد و اینجوری بزرگترین حسی ک بهت دست میده احساس جا موندن هست فقط

برنامه تان برای تربیت نیایش چیه از این به بعد

روی تربیت نیایش خیلی حساسم

و همیشه از خدا میخام ک کمکم کنه و همسرم ک برام دعا کنه تا اون جور ک در شان پدرش هست بزرگش کنم

 آدرس دقیق محل ابدی شهید در کجاست؟

مزار پاک شهید دامرودی 

در زادگاهش روستای دامرود از توابع سبزوار هست

و به عنوان حسن ختم از زبان همسر شهید میشنویم اون چیزی که در دل دارید و میخواید با مردم در میان بذارید

مردم همیشه لطف دارن به ما

اما بعضی وقتا حرفایی هست ک انسان رو ازار میده مثلا چند وقت پیش شخصی بهم گفت همسران شما شهید نیستن.اینها مدافعان بشار اسد هستن و شما خیال باطل دارید در مورد بهشت رفتن آنها اونها جاشون در وسط جهنم هست این حرفها واقعا قلب آدم رو ب درد میاره

اما بدتر از این حرفا رو تو بازار شام ب حضرت

ینب و اهل بیت زدن.ما چی بگیم وقتی یک عاشورایی بوده ک هزار برابر مصائب ما وارد شد بر انها خوشبختی و عاقبت بخیر شدن همه بچه های  شهدا و برای همه مردم ارزوی سعادت در دنیا و آخرت  رو میکنم.و از خدا میخوام ظهور مهدی فاطمه رو نزدیک کنه.