سالروز تولد زمینی سردار بیقرار مصطفی رشیدپور
در آسمان برای تو
جشنی به پا شده
اینجا دلم برای تو
صد آسمان گرفت
اول شهریور
سالروز تولد زمینی سردار بیقرار
مصطفی رشیدپور
اهواز
@jamondegan
در آسمان برای تو
جشنی به پا شده
اینجا دلم برای تو
صد آسمان گرفت
اول شهریور
سالروز تولد زمینی سردار بیقرار
مصطفی رشیدپور
اهواز
@jamondegan
https://t.me/joinchat/AAAAADvEln-YF0bJQ-GHaQ
بـــــِسـْمِ رَبِّ الـشـُّھـَداءِ وَ الـصِّـدّیـقـیـنْ
شهید سید مهدی حسینی
انگشتر امانتی...
مادرش ، شبی در خواب سید قد بلندی را می بیند که انگشتری را به او می دهد
انگشتر بزرگ بود و مردانه، به همین خاطر انگشتر را به او پس می دهد اما او نمی پذیرد و می گوید: پیشت امانت باشد...
۹ ماه بعد از آن خواب پسری به نام مهدی را بدنیا می آورد
مهدی، در سنین کودکی همیشه در پاسخ به این سوال که اگر بزرگ شدی می خواهی چکاره شوی؟
می گفت: می خواهم شهید شوم
روزی پس از نماز صبح از مادر می خواهد اذن رفتن به سوریه را به او بدهد
مادر راضی نمی شود
اما مهدی اذن رفتن از پدر می گیرد
آخرین بار در شب اول ماه رمضان با مادر ارتباط گرفته و تا سحر صحبت می کند
و به این دلیل که عازم شناسایی هستند و... از مادر خداحافظی می کند
روزی به خواب مادر می آید
خوابی که در آن مادر به جای گل، پنبه می چیده
مهدی با لباس زیبایی رو به مادر ایستاده و می گوید:
مادر عزیزم دیگر نیازی نیست به سرکار بروی
پسرت ارباب شد، بعد دست مادر را می بوسد و می رود...
بعد از آن خواب مادر دل نگران مهدی می گردد
در شب۲۳ماه رمضان مادر، دوباره خواب آن سید را می بیند
که به او می گوید: دخترم آمده ام تا آن امانتی را که ۱۹سال پیش به تو داده بودم، بگیرم...
فردای آن روز خواهر مهدی خبر زخمی شدن مهدی را به مادر می دهد
اما مادر گریه کنان می گوید:
مهدی زخمی نشده بلکه شهید شده است
وقتی پیکر مهدی را می آورند
همان انگشتر امانتی را در دست مهدی می بینند...
گـروه فـرھـنـگـی سـرداران بـے مـرز
@Sardaranebimarz
همه جلسات خواستگاری با تلاوت قرآن شروع شد
جلسه اول سوره مبارک کوثر و جلسه دوم ایات آخر سوره فجر رو تلاوت کردند
پرسیدم دلیل انتخاب این سوره ها و آیات چی بود
فکر میکردم به خاطر اسمم این انتخاب رو کردند
بعدها دیدم اصلا ایشون تا جلسات آخر از شرم و حیا نتونسته بود اسمم رو بپرسه
بعد از اینکه عقد جاری شد جریان رو براشون گفتم که پدرم اسمم رو از همین آیات سوره فجر انتخاب کرده
ذوق زده شدند
از اون روز عاشقانه اسمم رو صدا میزد و همیشه میگفت اسمت از صفات حضرت زهراست
باید راضی باشی به رضای خدا
حتی جلسه مهربرون رو که خیلی جمعیت زیاد بود با تلاوت قرآن شروع کرد
از همون جلسات اول خواستگاری پافشاری میکرد برای اینکه شرایط خاص کاریش رو کاملا درک کنم
اگه شهید بشم
اگه اسیر بشم
اگه زخمی بشم
قبل از اینکه خطبه عقد خونده بشه تو هر جلسه ای حتما حرفش به اینجا میرسید
یادمه دفعه آخر بهشون گفتم مرگ دست خداست گاهی ادم داره خیلی عادی آب میخوره میپره ته گلوش و خفه میشه میمره
حسابی رو عمر ادم ها نیست
حالا خوشحالم که نمرد و شهید شد و برای همیشه زنده است
خاطره ای از همسر شهید مدافع حرم
کمیل قربانی
@Ioveshohada28
بسم رب الشهداء و الصدیقین
"ما مدّعیان صف اول بودیم، از آخر مجلس شهدا را چیدند؛ (بخش یازدهم)، شجاعت" ...
به قطع و یقین شهید "مهدى صابرى" فرمانده گروهان خط شکن "علی اکبر" [علیه السلام] یکی از شجاعترین و دلیرترین فرماندهان میدانی لشکر فاطمیون بود.
در یکی از عملیات ها در شهر حلب در حالی که دشمن تکفیری با موشک های بسیار پیشرفته کورنت و تاو نسل دو (اهدایی اسرائیلی ها و آمریکایی ها به جبهه النصره و ارتش آزاد) ادوات زرهی رو به آتش می کشید و به همین علت هم هیچ تانک و نفربری جرأت مانور قدر در آن عملیات رو نداشت به آقا "مهدی" اطلاع می دهند که عده ای از رزمندگان فاطمیون زخمی شده اند و به دلیل آتش سنگین دشمن و از جمله استفاده از موشک های هدایت شونده تاو، امکان جابجایی مجروحین وجود ندارد.
🔺این فرمانده شجاع بدون تردید و مصلحت اندیشی های دنیوی سراغ یک نفربر می ره و با علم به اینکه ممکنه مورد اصابت موشک قرار بگیره و زنده زنده در آتش بسوزه، ابراهیم وار وارد آتش میدان دشمن می شود و تک و تنها به سراغ مجروحین می رود و همه آنها را یکی یکی سوار نفر بر می کند و به سلامت بیرون می آید.
@labbaykeyazeinab
اینجا شیخ نجار سوریه، "وقت نمازه".
با مهدی و داوود [عهد] بسته بودیم که صبح یکیمون، ظهر یکی دیگه، شب هم بعدی اذان بگیم.
همیشه براى نماز بیدار بود. فکر کنم یکی از نماز شب خونا بود. بعضی وقتا صداش می زدم داوود؛ اذان بگم یا میگی؟! که جوابش مثبت بود و می گفت میگم.
شاید می دونست میخواد بره، به همین خاطر می خواست بار ثوابش رو پرتر کنه ...
مؤذن وقت اذان، مثل شهیدی است که در خون خود می غلتد. حدیث نبوی است.
آنقدر گفت تا شهید شد ...
خوش به حالت داوود. یاد ما هم باش ...
به امام مجتبی [علیه السلام] سلامم رو برسون ...
@labbaykeyazeinab
روایتى از شهید مدافع حرم محمدهادى ذوالفقارى
بسم رب الشهداء و الصدیقین
"ما مدّعیان صف اول بودیم، از آخر مجلس شهدا را چیدند؛ (بخش دوازدهم)، اخلاص" ...
اخلاص او زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد.
وقتی که شخصی از زحمات او تشکر می کرد،
می گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد، یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره خداست و همه کارها برای خداست.
@labbaykeyazeinab