به روایتی از مادر شهید :
جیبش باید پر پول می بود اما نبود
نه اینکه ولخرج باشه نه
ته ته تفریحش این بود که با پسر خاله هاش جمع بشند و برن دریا تنی به آب بزنند
پاسدار بود و حقوق کارمندی سپاه رو می گرفت مجرد هم بود
با ما زندگی می کرد و خرجی برای خورد و خوراک روی دوشش نبود.
با این حال بازم جیباش پرپول نبود
پس اندازی هم نداشت.در حد خرج و مخارج عادی خودش، همین که بتونه کرایه بده جایی بره و بیاد، از حقوقش برمی داشت توی جیبش میذاشت.
بقیه پول هاشو قرض می داد به دوستان و اقوامی که زن و بچه داشتن و پای مخارجشون لنگ می زد
حتی اگه به روش نمی آوردند خودش به بهانه ای سر صحبت رو باز می کرد و مبلغی رو بهشون قرض می داد
می گفت : اینها بیشتر از من به این پول نیاز دارن.زندگی من فعلا میگذره، شکر خدا
قرض هم که می داد می گفت : دستتون باشه هروقت لازم داشتم خودم میام سراغ شما.برای پس دادنش عجله نکنید
همیشه بهش می گفتم مادرپول هایی که قرض می دی رو بنویس گوشه ی دفتری جایی از یادت نره
آروم می خندید و می گفت : نیازی نیست اگه پس آوردند که چه بهتر.اگه هم که نه نوش جونشون راضی ام
#کی دو تا که نبودند بعد از شهادتش پشت سر هم غریب و آشنا می اومدند و می گفتند فلان قدر بهش بدهکاریم ...
شهید عبدالصالح زارع
شهید مدافع حرم
@modafeonharem