مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۵۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

رفیق مثل رسول

يكشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۷، ۰۸:۳۰ ب.ظ


...در این فاصله ما چهار نفر با مرور عملیات و کنترل نقشه, آرایش جدیدی. را برای خط عملیاتی مان طراحی می کردیم. بعد از این تأیید این آرایش با تردد بین نیروها چیدمان نفرات را کنترل می کردیم . رساندن و تقسیم مهمات مرحله بعدی کار بود که مدیریت این قسمت خیلی مهم بود .وقتی کار تمام می شد ,نگاه می کردیم, می دیدیم کل خط از فرط خستگی به خواب رفتند و حالا ما چهار نفر با تمام خستگی باید خط را کنترل می کردیم و مراقب نیروها بودیم .من گاهی حین راه رفتن می خوابیدم. هر چهار نفر تا صبح راه می رفتیم و از طریق بی سیم از حال هم با خبر می شدیم و صبح همه چیز از اول تکرار می شد .زمان اوج درگیری ها پیش می آمد که چند شبانه روز نخوابیم .جلیل تعریف می کرد :"یک نیروی جوان سوری به ما ملحق شده بود به اسم بشار ,بهش فقط آموزش دادم که سلاح را چطور در دست بگیره و با فشار دادن ماشه شلیک کنه، وقتی به این اطمینان نسبی رسیدم که کسی بالای سرم هست و می تونه مراقبم باشه, از شدت خستگی سلاح را به دستش دادم و از هوش رفتم .وقتی بیدار شدم ,دیدم تمام خشاب را در کمترین فاصله از من خالی کرده و من آن قدر خسته بودم که بیدار نشدم ".

@ra_sooll


.

دلنوشته ای از زبان دوستِ جانبازِ شهید احمد مَشلَب

هو الحق 

مانده ام جا مانده ام،

آنها رفتند ولی انگار هیچ وقت نرفته اند و همیشه هستند ،

من مانده ام اما انگار اصلا نبودم که بروم...

اشک در چشمان من جمع می شود... ناگاه بغض می شکند و نمی گذارد با غرور با عکسهای جبهه درد و دل کنم.

 دوستانم...! .

یادشان به خیر... همان هایی که زمانی با هم روزگار می گذراندیم  خاطرات روزهای باهم بودن نفسم را میگیرد...

یک بار دیگر چشمانت را باز کن تا بعد از آن قیامت شود.

آری من #جا_مانده_ام... کاش من هم راهی راه حسین می شدم شهادت نصیبم می شد...

.مدافع حرم

شهیداحمدمشلب 

غریب طوس 

رفیق شهید 

حال یک جامانده را جامانده میفهمد فقط

عکس مزارشهیداحمدمشلب

روضةالشهدانبطیةلبنان

@AhmadMashlab1995

محکم پای قولش ایستاد

يكشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۷، ۰۸:۲۰ ب.ظ


من را کشیدند کنار که:حاضری بری لاذقیه آموزش تی۹۰ببینی؟

از خدا خواسته پذیرفتم.دوباره تاکید کردند:قصه جدیه از الان باید کرنومتر رو صفر کنی .فکر کن امروز تازه رسیدی منطقه و شصت روز دیگه می مونی! اگر هستی بسم الله.

خاطر جمعشان کردم که شانه خالی نمیکنم. همین را با محسن در میان گذاشته بودند.او هم محکم پای قولش ایستاد.باهم راهی لاذقیه شدیم.به دلیل سابقه بیشترم من را گذاشتند فرمانده و محسن هم توپچی.

لاذقیه به بی حجابی و فساد شهره است .صبح ها که از استراحتگاه راه می افتادیم سمت محل آموزش سریع روی صندلی های انتهایی هایس جاگیر می شد پرده ها را می کشید و شروع می کرد به خواندن آیه الکرسی؛ آن هم با صدای بلند که بقیه همخوانی کنند.

چشمش را درویش می کرد که نگاهش به زن های بی حجاب گوشه ی خیابان نیفتد.یکی از بچه ها به شوخی سرش داد زد که حیف این نعمت الهی نیست که استفاده نمی کنی؟!

بعد دوید سر محسن را گرفت و چرخاند سمت پنجره.

محسن از رو نرفت و زود چشمش را بست.

شهید محسن حججی

@modafeonharem

ویژگی مثال‌زدنی ابوسجاد اهتمام ویژه‌ او در رساندن پیکر پاک شهدا به خانواده‌هایشان بود. در اکثر عملیات‌ها، او می رفت و پیکر پاک شهدا را برای تحویل به خانواده‌هایشان به عقب می آورد ماجرای شهادت او هم به همین طریق رخ داده بود. ابوسجاد رفته بود که پیکر شهدا را به عقب منتقل کند که مورد هدف تک تیر انداز دشمن قرار می گیرد و به دوستان شهیدش می پیوندد.

عکس فوق اولین عکس او بعد از ‌شهادت است و "تبسم" زیبای او نشانی بر حقانیت مسیری است که آرمانگرایان بزرگ عصر ما انتخاب کرده‌اند.

شهید افغانستانی مدافع حرم سید علی عالمی(ابوسجاد)

@modafeonharem

یا حیدر

پنجشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۴۱ ب.ظ


جمعیت زیادی روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون آموزش دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند.

بچه های ما حسابی خسته شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند.

من و حاج محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های فتنه 88بود.

حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد.

انگار که فکری به ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: یا حیدر!

جمعیت روبرو حسابی وحشت کردند و شروع کردند به عقب نشینی. 

حسابی گیج شده بودند. بچه های خودمون هم از عقب رسیدند و تونستیم همه رو متفرق کنیم✌️.

اون روز خود حضرت حیدر بهمون مدد کرد...

شهید مدافع حرم حجت‌الاسلام محمد پورهنگ

@modafeonharem

دست نوشته آغشته به خون

پنجشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۳۶ ب.ظ

دست نوشته آغشته به خون

      شهید علی مصطفی حیدر

مولای من! من بهشت را برای نعمت های جاودانه اش نمیخواهم، بلکه آن را به طمع چیزی بزرگتر میخواهم!

مولای من!

بهشت من همنشینی با اباعبدالله است...

مدافـــع حــــرم

شهیـــد علی مصطفی حیدری


مربی تکاوریِ عراق و یک مزار خالی

پنجشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۳۳ ب.ظ


پای صحبت های پدر شهید مدافع حرم «محمدرضا بیات»؛

مربی تکاوریِ عراق و یک مزار خالی

شهید محمدرضا بیات

پدر شهید مدافع حرم با بیان اینکه هنگام وداع با پسرش به حضرت علی اکبر (ع) تأسی کرده است، گفت: محمدرضا طوری رفتار می‌کرد که هیچ‌کس متوجه کارهایی که او انجام می‌داد، نمی‌شد. حتی من که پدرش بودم، 

به گزارش مشرق، انتظار چه واژه پررنگی می‌شود، اگر تمام دقایق عمر را در برگیرد تا روز وصال سر رسد؛ وصالی که پدری چشم انتظار رسیدن آن است. شهید مدافع حرم جاویدالاثر «محمدرضا بیات» در هفتمین روز از بهمن‌ماه ۱۳۶۵ در محله فلاح تهران متولد شد. کودک آرامی که روزهای ابتدایی عمرش با روزهای اوج جنگ تحمیلی عراق مصادف شد. محمدرضا که وی را علیرضا نیز خطاب می‌کنند، زمانی لب به سخن گشود که جنگ پایان یافت؛ اما این پایانی برای وی نبود. او در جبهه دفاع از حرم برای همیشه سخن برای گفتن دارد. وی با رشادت و مردانگی‌های بسیار کارنامه درخشانی از خود به یادگار گذاشته است. سرانجام این فرمانده رشید لشکر فاطمیون در بیست و چهارمین روز از بهار ۱۳۹۵ در سوریه به شهادت ختم می‌شود و همچون مادرمان حضرت زهرا (س) گمنام می‌ماند.

«حسن بیات» پدر شهید مدافع حرم جاویدالاثر «محمدرضا بیات» با اشاره به بارزترین خصوصیات اخلاقی فرزند خود اظهار داشت: محمدرضا در دین‌داری، مردم داری و احترام به والدین زبان‌زد عام و خاص بود. ارادت بسیاری به اهل بیت (ع) و به خصوص امام حسن مجتبی (ع) داشت. تمام نمازهای وی اول وقت خوانده می‌شد. هرگاه برای فردی مشکلی پیش می‌آمد، تمام سعی خود را می‌کرد تا آن را رفع کند. میعادگاه محمدرضا گلزار شهدای بهشت زهرا (س) تهران بود و هر شب جمعه خود را به این وعده‌گاه می‌رساند.

وی درخصوص فعالیت‌های شهید افزود: از کودکی همراه من به مسجد می‌آمد و مکبر بود. هفت سال بیش‌تر نداشت که عضو بسیج شد. در فعالیت‌ها و ایست‌های شبانه حضور فعالی داشت. کمی که سنش بالاتر رفت، مداح هیات شد. ادامه تحصیلات نتوانست محمدرضا را از هدف وی دور کند و در همه زمینه‌ها مهارت کسب کرد. محمدرضا فعالیت‌های عملیاتی، عقیدتی، دینی و سیاسی بسیاری انجام می‌داد و در فتنه ۸۸ حضور فعالی داشت. هر انسانی با مشاهده توانایی‌های محمدرضا که یک نوجوان کم سن و سال بود، تعجب می‌کرد.


محمدرضا مربی آموزش دوره های تکاوری در عراق بود

پدر شهید ادامه داد: غیبت‌هایش که در خانه زیاد شد، از وی پرسیدم، «کجا می‌روی؟ چطور امرار معاش می‌کنی پسرم؟» پاسخ داد، «به طور صلواتی در بسیج فعالیت می‌کنم.» پرسیدم کجا می‌روید؟ پاسخ داد، «در نجف و کربلا ایستگاه صلواتی برگزار می‌کنیم.» تعجب کردم. به چه مناسبت در تابستان در عراق ایستگاه صلواتی باید برقرار شود؟! پس از گذشت مدتی متوجه شدم، فرزندم مربی آموزشی شده است و در شهر «فلوجه» عراق، دوره‌های آموزش تکاوری، کماندویی، چریکی، امدادگری و تک تیراندازی برگزار می‌کند.

بیات با اشاره به تاکید فرزند برای تبعیت از راه رهبری تصریح کرد: محمدرضا تاکید بسیاری برای پیروی از ولایت فقیه داشت و می‌گفت، «مسیر درست فقط مسیر رهبری است. هر چه آقا بگویند همان را انجام می‌دهم.» من اطمینان دارم، پیام تمام شهدا اطاعت از ولایت فقیه است.

وی با اشاره به روزهایی که محمدرضا تصمیم گرفت جزو سربازان حضرت زینب (س) باشد، بیان کرد: زمانی‌که تصمیم گرفت به سوریه برود، گفتم، «به سختی نیرو اعزام می‌کنند، شما برای چه کاری می‌خواهی بروی؟» پاسخ داد، «برای امدادرسانی می‌روم.». بهمن ماه سال ۱۳۹۴ به سوریه اعزام شد و در اولین اعزام خود ۲۴ فروردین ۱۳۹۵ درحالی‌که ماموریت وی به اتمام رسیده بود، با اصرار در منطقه می‌ماند و سرانجام به شهادت می‌رسد. فکر می‌کردم در واحد تخریب فعالیت می‌کند. پس از شهادت متوجه شدم که فرمانده یکی از تیپ های فاطمیون و مدتی نیز جانشین فرمانده تیپ بوده است.


پس از شهادت محمدرضا متوجه بسیاری از اعمال نیک او شدم

پدر شهید مدافع حرم افزود: محمدرضا طوری رفتار می‌کرد که هیچ‌کس متوجه کارهایی که او کرده است، نمی‌شد. حتی من که پدر محمدرضا بودم، پس از شهادت وی متوجه بسیاری از اعمال نیک فرزندم شدم.

وی ادامه داد: فرمانده محمدرضا می‌گفت، «امکان نداشت خواسته‌ای از محمدرضا داشته باشیم و او نپذیرد. هیچ‌گاه برای انجام فعالیت، پاسخ منفی نمی‌داد.»

بیات درحالی‌که قطرات اشک صورتش را خیس می‌کند، در خصوص زیباترین خاطره‌ای که از فرزندش به خاطر دارد، تصریح کرد: فرزندم تلاش بسیاری انجام داد تا راضی شویم به سوریه برود. وی می‌گفت، «مگر امام حسین (ع) با تصمیم حضرت علی اکبر (ع) برای نبرد مخالفت کرد؟» با شنیدن این جمله، سکوت کردم.


پدر شهید مدافع حرم گفت: هنگام وداع به علی اکبر (ع) امام حسین (ع) تاسی کردم. لحظات سختی بود. تا آن روز فقط روضه وداع پدر و پسر را شنیده بودم، اما آن لحظه شنیده‌ها را درک کردم. ۲۳ بهمن ۱۳۹۴ بود. محمدرضا را بوسیدم. قدو بالایش را نگریستم. او می‌رفت و من نگاهش می‌کردم. پس از شهادت دوستانش می‌گفتند، محمدرضا گفته است، «من می‌دانستم پدر من را نظاره می‌کند، اما ترسیدم برگردم و با یک نگاه، عاطفه پدر و پسری من را از مسیرم دور کند.» هیچ‌گاه آن لحظه را فراموش نمی‌کنم.

بیات در خصوص نحوه شهادت فرزند خود بیان کرد: آن‌ها به کمین می‌خورند. با تعداد کمی از دوستانش، تعداد بسیاری از تکفیری‌ها را نابود می‌کنند، اما به دلیل اتمام مهمات، به رگبار گلوله بسته می‌شوند و پیکر مطهرشان سه روز زیر آفتاب می‌ماند. در نهایت نیز آن منطقه در دست تکفیری‌ها باقی مانده و پیکر پسرم برای همیشه در آن‌جا به یادگار می‌ماند و به آرزوی خود که گمنامی همچون مادرمان حضرت زهرا (س) بود، می‌رسد.


وی توضیح داد: دوستانش نقل می‌کردند، «چند روز پیش از شهادت از یک‌دیگر می‌خواهند که در حق هم‌دیگر دعا کنند و سپس از آرزوهای خود بگویند. نوبت محمدرضا که می‌شود، می‌گوید، دعا می‌کنم خدا من را پودر کند تا همچون مادرم حضرت زهرا (س) گمنام بشوم.» پسرم به خواسته خود می‌رسد.

پدر شهید ادامه داد: آخرین مرتبه که محمدرضا به زیارت امام حسین (ع) رفته بود، هنگام بازگشت از سرداب آن حضرت به دوست خود می‌گوید، «من مزد خود را از اباعبدالله (ع) گرفتم و امسال به خواسته خود می‌رسم.»


محمدرضا برای احیای دین محمدی رفت

پدر شهید مدافع حرم تصریح کرد: محمدرضا برای احیای دین محمدی رفت. فرزندم رفت تا ثابت کند اکنون که به ندای «هل من ناصر ینصرنی» ولی خود لبیک گفته، اگر در کربلا نیز بود، به ندای ولی خود لبیک می‌گفت. پیام شهدا همین است. ما مدیون آن‌ها هستیم و باید با پیروی از منش و رفتار شهدا راه‌شان را ادامه دهیم. برخی طعنه می‌زنند که فرزندمان برای پول رفت؛ اما غمی نداریم چرا که خدا را داریم که ناظر بر اعمال و نیات ماست. صادقانه می‌گویم، اگر اجازه دهند حاضر هستم خود و فرزند دیگرم را نیز فدای اهل بیت (ع) کنم.

شهدا بهترین واسطه برقراری ارتباط با اهل بیت (ع) هستند

وی در پایان افزود: افراد بسیاری برای زیارت مزار خالی پسرم به بهشت زهرا (س) می‌آیند. زمانی‌که از آن‌ها می‌پرسم، «شما که پسر من را نمی‌شناسید، چه طور برای او بی‌تابی می‌کنید؟» پاسخ می‌دهند، «در خواب محمدرضا را دیدیم و به او متوسل شدیم. سپس مشکل‌مان حل و گره از کارمان گشوده شده است.» ما نیز هرگاه خواب محمدرضا را می‌بینیم، لباس نورانی به تن کرده و لبخند می‌زند. من معتقد هستم بهترین راه برقراری ارتباط با اهل بیت (ع) واسطه قرار دادن شهداست.

منبع: دفاع پرس

زندگی باهاش بهم مزه میداد

پنجشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۳۱ ب.ظ


تازه از سربازی برگشته بود و حدود20 سالش بود

که اومدن خواستگاریم ...

هنوز کاری هم پیدا نکرده بود...

یادمه مراسم خواستگاری بابام ازش  پرسید...

" درآمدت از کجاست؟؟

گفت:من روی پای خودم هستم و 

از هر جا که باشه نونمو در میارم

حالت مردونه‌ش خیلی به دلم نشست 

وقتی میدیدم که چطور با خونوادم در مورد ازدواج صحبت میکنه ...

با هم که صحبت میکردیم گفت:

حجاب شما از هر چیزی واسم مهمتره ...

واسه عقد که رفتیم ...

دست خطی نوشت و خواست که امضاش کنم 

نوشته بود ...

" دلم نمی خواهد یک تار موی شما را نامحرمی ببیند…"

منم امضاش کردم ...

مادرم از این موضوع ناراحت شد و گفت :

این پسر خیلی سخت گیره

ولی من ناراحت نشدم 

چون میدونستم که میخواد زندگی کنه ...

واقعاً هم زندگی باهاش بهم مزه میداد

شهید مهدی‌‌ قاضی‌خانی

@modafeonharem

شهادت طلبی، شهادت رو در پیش داره

پنجشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۱۵ ب.ظ

رفاقتشان از مدتها پیش شکل گرفته بود، رفاقتی که هیچ کدام همدیگر را بعد از جداییِ دنیایی فراموش نکردند.

نه شهید علی بعد از رفتنش آقانوید را فراموش کرد و حق رفاقت را بجای آورد و نه آقا نوید. هرکاری از دستش برمیآمد برای رفیق شهیدش می کرد.؛از سر زدن به خانواده ش و پرکردن جای خالی علی برای مادر تا برگزاری روضه و شرکت در روضه های منزل شهید. 

به گواهی خیلی از اطرافیان، بعد از شهادت شهید علی خلیلی (شهید امر به معروف )، حال و هوای آقانوید هم عوض شد و انگار آرزوی پنهان شده در دلش راه نجات یافته بود. در یکی از نوشته هایش گفته که علی راه را به من نشان داد.

از کرامات شهید علی از همان اولین روزهای آشنایی مان زیاد برایم می گفت. یکبار که دوستانش مشهد بودند، به عکس علی نگاه کرده و گفته :"علی جان دوستانم رفتند پیش آقا و من تنهام، خیلی دلم روضه میخواد.. " و خیلی ناگهانی همانروز از طرف مادر شهید دعوت به روضه در منزل علی آقا می شوند. و میگفت چقدر روضه اون شب چسبید. 

یادم هست یکبار که یکی از اقوام به رحمت خدا رفته بود، بهش گفتم چقدر سخته آدم با مرگ عادی بره ، یعنی ما قراره چطور بریم. یکی از عکسهای داخل قبر پوشیده شده از پرچمِ شهید علی خلیلی رو نشونم داد و گفت: "ان شاﺀالله اینطوری" . عکس رو که دیدم گفتم خوشبحال شما رزمنده اید و میتونید شهادت زیبا از خدا بخاید و...

 گفت: "شهادت طلبی، شهادت رو در پیش داره. مگه علی خلیلی رزمنده بود که اینطور رفت.. " در عمق رفاقتشان همین بس که حدود یکسال و نیم بعد از شهادت علی، خواب زیبایی را آقانوید می بیند که شهید به او می گوید: امشب🌙 توانستیم اذن شهادتت را بگیریم…. 

ٱنان که خاک را بنظر کیمیا کنند 

آری شود، که گوشه ی چشمی بما کنند..

شادی روح شهدا صلواتی هدیه کنیم

هنیئــا لک الشهاده

شهید نوید صفری

شهید علی خلیلی

@ra_soooo

آقامحمدتقی بهترین بوده

پنجشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۰۸ ب.ظ

پدربزرگوارشهیدسالخورده: 

یکی از کارهایی که از کودکی علاقه مند بود انجام بده این بوده که وقتی مهمان می اومد علاقمند بود پذیرایی کنه و قبل بلند شدن مهمان ها می رفت کفش هاشون رو جفت می کرد .

خیلی با محبت و مهربانی با همه برخورد می کرد، چون در خانواده همه نازش را می خریدند الحمدلله همه ی بچه های من خوبند ، همه شون به زبان می آوردند که آقامحمدتقی بهترین بوده.

شهید محمدتقی سالخورده

 @modafeonharem

شـ‌هید سیدجاسـم نوری سـالروز ولادت

پنجشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۰۴ ب.ظ

خدا نوشته مرا پاسبانشان باشم

مدافع حرم عمه جانشان باشم

خدا نوشته که بعد از هزار و اندی سال

شعاعی از قمر خاندانشان باشم

شـ‌هید سیدجاسـم نوری

سـالروز ولادت


این سهمیہ هاے جنگــ من مال شما

دوشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۵۵ ب.ظ

ایـن زندگـے قشنـگـ من ماڸ شما

ایام سپیــد رنگـ من ماڸ شما

باباے همیشہ خوبـــ من را بدهید

این سهمیہ هاے جنگــ من مال شما

تصویری از فاطمه زهرا و زهرا نازدانه های شهید مدافع حرم سعید انصاری 

ولادت:۱۳۴۹/۱۰/۴

شهادت:۱۳۹۴/۱۰/۲۳

@modafeonharem

مشکل از من بود تا از پیشش رفتم شهید شد

دوشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۴۸ ب.ظ


در عملیات آزادسازی مناطق چندین خمپاره سمت ما ریخته میشد ولی هیچکدام آسیبی نمیدیدیم، علیرضا گفت:

احمد چرا هر چی میزنن ما هیچیمون نمیشه؟؟!!! از روزی که ما در سوریه با هم هستیم من و تو سالم میمانیم....

یا مشکل از تو هست یا از من.....

من به شوخی گفتم: حتماً مشکل از تو هست...

علیرضا هم در ادامه گفت: نه احمد مشکل از توست....

دوروز بعد حدود ساعت نزدیک ۱۲ ظهر آتیش سنگین موشک و خمپاره به محل استقرار ما شروع شد....سمت تانک دویدیم تا به آنان شلیک کنند.... ولی برق تانک کار نمیکرد

من رفتم تا لودری که برای ساخت خاکریز بود را بیارم و تانک رو بکسل کنیم و روشن کنیم.....تا از علیرضا دور شدم ناگهان صدای خمپاره عجیبی بلند شد

به سمت علیرضا برگشتم علی غرق خون بود.. علیرضا از ناحیه پهلوی راست مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفته بود و آخرین جمله اش: السلام علیک یا اباعبدالله الحسین و مثل مادرش حضرت زهرا به شهادت رسید

علیرضا درست میگفت مشکل از من بود تا از پیشش رفتم شهید شد

راوی: همرزم شهید

شهید علیرضا قنواتی

به خاطر ولایت راهی سوریه شد...

دوشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۴۵ ب.ظ


ایشان به خاطر ولایت راهی سوریه شد... 

 یکی از خصوصیات بارز ایشان که در صدر تمام خصوصیات ایشان بود، ولایتمداری ایشان بود....

 ایشان در زمان فتنه در بندرعباس در پروژه ای عهده دار امور جوشکاری بود.

 وقتی مطرح شد که رهبری میخواهد در نماز جمعه حاضر شود و به بررسی نکاتی درباره فتنه بپردازد، ایشان از بندرعباس به تهران آمد و در نماز جمعه شرکت کرد. 

هنگامی که حضرت آقا در خطبه های نماز جمعه خطاب به حضرت ولیعصر فرمودند که مولای من! آقای من! جسم ناقصی دارم که آن را هم تقدیم به انقلاب میکنم، شهید علی عسگری به پهنای صورت اشک می ریخت...

@modafeonharem

برخیز و برایمان ڪمے روضه بخوان ...

دوشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۴۳ ب.ظ

روضه خـوان 

برخیز و برایمان ز داغ مادر

ڪمے روضه بخوان ...

ذاکراهل بیت شهید حجت اسدی

شهادت : ۹۴/۱۲/۲ سوریه 

شب شهادت حضرت زهرا (س)

 @modafeonharem