مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

آخرین گفتگوی سید حکیم پیش از شهادت 5

يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۹ ب.ظ

یعنی همه کارها کلاً به عهده خود بچه‌های فاطمیون است و و زیر و بم کل تشکیلات فاطمیون با بچه‌های فاطمیون است.

الان تمام کارهای اجرایی اعم از اداری و رزمی کلاً توسط بچه‌های فاطمیون انجام می‌گیرد. بچه‌های انصار که واقعاً ممنونشان هستیم، به ما آموزش داده‌اند و می‌دهند. هر چه تا به حال یاد گرفته‌ایم، از اینها آموخته‌ایم و هنوز هم تکمیل نیستیم و از این به بعد هم خیلی چیزها را باید یاد بگیریم. هنوز هم دارند به ما یاد می‌دهند. این اعتقاد خودشان است. می‌گویند شما کار را یاد بگیرید و ما هر کمکی از دستمان بربیاید به شما می‌کنیم. دوست نداریم از بین بچه‌های ایرانی کسی در بین شما باشد. ما به شما کار را یاد می‌دهیم، یاد بگیرید و اجرا کنید. خودتان کارهای خودتان را انجام بدهید. اعتقادشان این است که اگر ما می‌خواهیم کاری را انجام بدهیم و سازمانی را شکل بدهیم، باید به دست خودمان انجام شود نه به دست کس دیگری. تا آنجا که بتوانند تا چندین بار خطا را هم از ما تحمل می‌کنند

ولی می‌گویند یاد بگیرید؛ یاد بگیرید و خودتان انجام بدهید. ما بارها و بارها به آنها گفته‌ایم این را که شما نباشید قبول نداریم. بعضی‌هایشان می‌گویند تفکر بسیجی شما خیلی بهتر از کلاس، مدرسه و این حرف‌‌هاست، اما در بخش اداری، طرف باید کاربلد باشد و باید آموزش ببیند و سیستم را یاد بگیرد، می‌گویند به شما مربی می‌دهیم که این کارها را به شما یاد بدهد، ولی این کار را که برای شما حسابدار یا هر متخصص دیگری را بگذاریم که بیاید به کار شما سیستم بدهد، نمی‌کنیم و علاقه‌ای به این کار نداریم. خودتان یاد بگیرید و خودتان هم کار کنید.

بحث اقامت را کمی توضیح بدهید. الان شمایی که سوار هواپیما می‌شوید و به سوریه می‌روید، دارید سمت جنگ می‌روید. ترقه‌بازی که نیست. احتمال برگشتنتان شاید از 20 درصد هم کمتر باشد. بی‌بی‌سی مستندی تهیه و با خانواده‌ای صحبت کرده بود که می‌خواهند ما را رد مرز کنند. واقعاً خود شما به عنوان یکی از بچه‌های فاطمیون مگر قرار است چه مشکلی در افغانستان برای او پیش بیاورند که او حاضر است به جنگ برود؟ یعنی در مسیری وارد شود که به احتمال زیاد جانش را از دست می‌دهد و کلاً خانواده‌اش او را از دست می‌دهند، ولی به افغانستان برنگردد. تعجب اینجاست که بعضی این حرف‌ها را با فضاسازی‌هایی که اینها می‌کنند باور هم می‌کنند. اینها چگونه می‌توانند این را به مردم بقبولانند که آقا حکیم عزیز ما به تعبیر عامیانه‌اش زن و فرزندش را گرسنه و تشنه رها کند و به جنگی برود که احتمال کشته شدنش این‌قدر بالاست، آن هم از ترس رد مرز.

افراد همیشه به امید زندگی بهتر مهاجرت می‌کنند. اینکه کسی بخواهد برای یک اقامت جانش را به خطر بیندازد و به جنگ برود، بیشتر حالت تراژدی دارد و واقعیت نیست. گفته می‌شود دل دیگران به حال منی که به خاطر سختی‌ها و مشقت‌ها و به دست آوردن یک مدرک اقامت حتی حاضرم بروم و جانم را به خطر بیندازم. عده‌ای از بچه‌هایی که قبلاً با ما کار می‌کردند، وقتی گفتند مرزها باز و رفتن به اروپا راحت شده است، رفته‌اند، اما ما با آنها ارتباط داریم. کسانی که آنجا رفته‌اند می‌گویند اولاً دلیلی ندارد اعلام کنند ما در سوریه مانده‌ایم. ثانیاً عده‌ای این حرف را به این دلیل بیان می‌کنند که بگویند ببینید ما بدبخت و بیچاره‌ایم و خلاصه داستان غمناکی را...

برای دریافت مهاجرت در آنجا...

دقیقاً. برای اینکه در آنجا قبولشان کنند، ولی طرف اگر بگوید من سوریه بوده‌ام، می‌گویند به ما ربطی ندارد که بوده‌‌ای. آن یکی دو نفری هم که از اول گفتند، از گفتنشان پشیمان شدند. یعنی هیچ تأثیری ندارد و فقط یک قصه سوزناک است. همین! اما اینکه به شخصی بگویند به سوریه برو، وگرنه تو را از ایران اخراج می‌کنیم، در مورد افرادی که در اینجا مدارک شناسایی اقامت دارند که اصلاً نیازی به چنین چیزی نیست، اما در مورد آنهایی که ندارند، برنامه‌ای پیش آمده بود. موقع خداحافظی بچه‌ها بود. زیارتشان را کرده بودند و می‌‌خواستند به مرخصی بروند. خدا رحمت کند شهید ابوحامد به آنها گفت: «اگر برای مدرک اقامت به اینجا آمده‌اید و حالا دارید سالم برمی‌گردید، حواستان باشد. آنهایی که برای پول آمده و تصور کرده‌اند اینجا خبری است آمدید و دیدید هیچ خبری نیست. یک عده هم از روی احساسات آمده‌اند. شما وقتی رفتید دیگر نیایید، چون اینجا جنگ است و هیچ‌یک از این برنامه‌ها هم وجود ندارد.»

چشمت را ببندی کارت ساخته است

تمام شده است. خدا خیرت بدهد! حقیقتاً کسی را نداشتیم که به خاطر این چیزها آمده باشد. فقط یک مورد بود که در یکی از گردان‌های یکی از شهرهایی که من مسئولش بودم این حرف را زد که به ما سه نفر گفته‌اند اگر به سوریه نروید رد مرز می‌شوید. پرسیدم: «به هر سه تایتان گفتند؟» جواب داد: «بله، به هر سه تای ما چنین حرفی زده‌اند.» همان‌جا گزارش نوشتم که این سه نفر ادعا می‌کنند به آنها چنین حرفی زده‌اند. بررسی کنید چرا به اینها چنین مطلبی گفته‌ شده است. همین الان این سه نفر را برگردانید. برگرداندن نیرو کار چندان راحتی نیست. با کلی مشکلات کار اینها را ردیف و بلیت هواپیما تهیه می‌کنیم و نیروها را به سوریه می‌آوریم. هزینه‌اش یک طرف مشکلات هماهنگیش کلی دردسر دارد. نوشتم اینها را برگردانید. اینها را به دمشق بردند و گفتند کارهایتان انجام شده است، بنویسید آن فرد یا پاسگاهی که به شما این حرف را زده چه کسی بوده است؟ اینها گفتند: «یعنی برگردیم؟» گفتیم: «بله.» گفتند: «ما که برنمی‌گردیم.» گفتیم: «باید برگردید. ممکن است اینجا زخمی یا شهید شوید یا هر اتفاق دیگری برایتان بیفتد. برای ما مسئولیت دارد. شرعاً نمی‌توانیم کسی را که هیچ اعتقادی ندارد و او را به زور به اینجا آورده‌اند نگه داریم.» گفتند: «این حرف را زدیم که بگوییم طرف این حرف را به ما زده است، والا دوست داریم اینجا باشیم.» گفتیم: «دوست هم داشته باشید برای ما مسئولیت شرعی دارد. باید برگردید. شاید رویتان نشود به دوستانتان بگویید شما را برگردانده‌اند. اسمتان را نمی‌بریم و می‌گوییم دارید در شهر دیگری خدمت می‌کنید.» خلاصه به گریه و التماس افتادند که نمی‌خواهیم برگردیم. خلاصه بعد گفته بودند زمانی که می‌خواستند ما را با اتوبوس اعزام کنند، گشت پاسگاه به منطقه آمد و پرسید: «کارت شناسایی دارید؟» گفتیم: «ما با این اتوبوس هستیم.» گفت: «پس دارید به سوریه می‌روید.» گفتیم: «بله.» گفت: «پس به سلامت بروید.» گفتیم: «پس او که حرفی نزده و تهدیدی نکرده است.» گفتند: «فقط شکل حرف زدنش مثل تهدید بود.» به هر حال دیگر قبولشان نکردم و گفتم هر واحدی که می‌خواهید بروید، ولی دیگر اجازه ورود به واحد ما را ندارید، چون هنوز مطمئن نیستم قلباً دارید این حرف را می‌زنید یا نه، چون یک بار این حرف را می‌زد، خدا رحمت کند حاج ابوحامد می‌گفت برای ما مسئولیت شرعی دارد که طرف را به زور فرستاده باشند و ما از او در جنگ استفاده کنیم. او را به زور فرستاده‌اند؟ ما چند روز اینجا نگهش می‌داریم. بعد یک زیارت خوب می‌بریم، زیارتش را که انجام داد، حالا به ایران برگردد و سر خانه و زندگیش برود. برای ما قابل قبول نیست که کسی را به زور بیاورند و ما از او استفاده کنیم. البته به زور که تعبیر درستی نیست، چون هر کسی می‌تواند هر وقت که توانست فرار کند. این حرف بی‌ربطی است. کسی هم که با وعده بیاید برای ما مسئولیت دارد.

اینها روی بچه‌های فاطمیون حساسیت به خرج می‌دهند. آیا شما در بین داعش به افراد افغانی، پاکستانی و... برخورده‌اید؟ به نظر می‌رسد روی آنها هیچ حساسیتی نیست و همه حساسیت روی بچه‌های فاطمیون است.

چه مجموعه‌هایی که با داعش هستند، چه مجموعه‌هایی که با جبهه‌النصره‌اند و چه مجموعه‌هایی که زیرمجموعه گروه‌های دیگر هستند مثل جیش‌الحر، جبهه‌الاسلام و... اکثر مستشاران و فرماندهانشان خارجی هستند. ما در قسمت آخر در تدمر کار می‌کردیم، تمام مستشارها و طراحان و آنهایی که در قسمت اقتصادی بودند، ترکیه‌ای بودند. در یکی از مناطق گروهانی از سومالی بودند و یک گروهان هم بچه‌‌های پاکستانی بودند. اینها همگی در جبهه داعش حضور داشتند، اما خط‌های متفاوت بودند و با هم قاتی نمی‌شدند. حتی در سمت شمال در جاهایی که جبهه‌النصره، جبهه‌الاسلام یا جیش‌الحر کار می‌کنند، نمی‌شود گفت هجمه آن‌چنانی دیده‌ایم، ولی به کرات شاهدش بودیم و حضور دارند.

پس فقط حساسیت روی بچه‌های فاطمیون است.

شاید لهجه‌شان را خوب نشناسیم، اما کسی را که پشتو صحبت می‌کند خوب می‌شناسیم، آن هم پشتویی که در افغانستان صحبت می‌کنند. پشتویی را که در پاکستان و پشتویی را که در افغانستان حرف می‌زنند، خوب می‌فهمیم. بعضی وقت‌ها شنود که می‌کنیم متوجه می‌شویم اینها به زبان پشتو صحبت می‌کنند.

در باره دیداری که اخیراً حضرت آقا با خانواده شهدای فاطمیون داشتند و چند تا از آنها را مشهد بردند، اگر خودتان حضور داشتید که بتوانید چیزی بگویید یا بازخوردی که از بچه‌های فاطمیون یا خانواده‌هایشان نسبت به این اقدام آقا گرفتید بگویید خیلی خوب است.

تعارفات را کنار می‌گذارم و خیلی راحت صحبت می‌کنم. بحثی که می‌گفتند ما به شما کاری نداریم. خودتان کاری را شروع کردید و ما یک‌سری کمک به شما می‌کنیم. درست است در ایران زندگی می‌کنیم، ولی کشور ما ایران نیست و در اینجا مهاجر هستیم و اختیاری نداریم. رسیدگی به خانواده شهدایمان سخت بود. بخش خدمات‌دهی به مجروحین، به‌خصوص مجروحین قطع عضو یا قطع نخاع خیلی برایمان سخت بود و مشکلات زیادی داشتیم. به خانواده‌های شهدا که می‌رفتیم و سر می‌زدیم، همه دل‌هایشان پر بود. سختی‌ها، مشکلات، کرایه خانه، پول آب و برق. هزینه روزمره زندگی گرفته تا بیماری‌های پدران و مادران سالخورده شهدا. به‌شدت برایمان سختی‌های زیادی داشت، اما بعد از اینکه حضرت آقا با چند تا از خانواده‌های شهدا در مشهد دیدار کردند، حقیقتاًهمه را خوشحال و امیدوار کرد. در منطقه وقتی خبر پیچید، همه فرماندهان، نیروها، حتی کسانی که در آن دو ماهی که هستند فکر و ذکرشان سنگر، شلیک کردن، دشمن مقابل و جنگیدن است با تعجب به هم می‌گفتند راست می‌گویی؟ شاید خبر درست نباشد. احتمالاً اشتباه رسانه‌ای است، ولی وقتی قرآن‌ها پخش شدند و امضای حضرت آقا را که دیدند، تغییرات ملموسی پیش آمد. تأثیراتی که در روحیه بچه‌ها داشت که الحمدلله دست و بالمان بازتر شد، بقیه ارگان‌ها پای کار آمدند. خیلی از ارگان‌ها دارند کمک می‌کنند. مراسم‌هایی که در این چند وقت برای تشییع شهدا گذاشته‌اند، واقعاً چشمگیر بود. مادر یکی از شهدا را دیده بودم که وقتی مراسم وداع با شهدا را در حرم رضوی می‌دیدند گریه می‌کردند و می‌گفتند شهدای ما را چقدر غریبانه می‌آوردند. پسرم را چقدر غریبانه بردیم و دفن کردیم. بدون هیچ سر و صدایی. خودمان هم به کسی چیزی نمی‌گفتیم، ولی الان ماشاءالله به این مراسم. ما اصلاً تصور چنین روزی را نداشتیم و اصلاً به مخیله‌مان خطور نمی‌کرد روزی در حرم رضوی برای سه شهیدمان مراسم وداع با شهدا بگیرند. واقعاً بسیار خوشحال شدیم. اصلاً قابل توصیف نیست. واقعاً از کسانی که باعث شدند این اتفاق بیفتد ممنون هستیم و دستشان را می‌بوسیم و متشکریم.

منبع:‌فرهنگ نیوز


  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">