ارسالی یکی از کاربران...
دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۴۱ ب.ظ
دیشب خواب مصطفی رودیدم داشت میرفت عملیات تقریبا شبیه عکسی که داره سربند میبنده یه شعری داشت میخوند...
صبح هر کاری کردم یادم نیومد چی میگفت اما یه بیتش این بود .....
از سایه سار نام تو راهی به جا نمی برم...
آری خود تو می شوم تا از خودم رها شوم...
هرچی تو اینترنت سرچ کردم این شعر و پیدانکردم، منم اینجوری از زبان مصطفی ادامه دادم...
از سایه سار نام تو راهی به جا نمی برم...
آری خود تو می شوم تا از خودم رها شوم... من جیره خوار سفره و تو حافظ آل علی...
از برکت وجود تو حافظ زینب می شوم...
از خشکی لبهای تو سیراب معرفت شدم...
آقا اگر رخصت دهی غمخوار زینب می شوم... راهی نمانده تا شوم قربانی راه حسین...
جانم اگر قابل شود فدای زینب می شوم...
کانال دم عشق دمشق
- ۹۵/۰۲/۲۰